فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌳🍃🐦⬛️🍃🌲
🐧 استاد معمار فقط این!
🌿 #آفرینش
༻🍄 @sad_dar_sad_ziba 🍄༺
❇️ بینایی و بیداری
💎 #دُرّ_گران
………………………………………
🌿 «زندگی زیباست»
🍃 @sad_dar_sad_ziba
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «فرنگیس» ⏪ بخش: ششم ... یک دفعه بغضش ترکید و بلند بلند گفت: «خدا برایشان نسازد.
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «فرنگیس»
⏪ بخش: هفتم
با پدرم و همان دو تا فامیل راه افتادیم. آن ها با خودشان تفنگ داشتند. چند بار برگشتم و از پشت سر، مادرم را نگاه کردم. زنها دورهاش کرده بودند. او همچنان گریه و زاری میکرد. دلم برایش میسوخت. اصلاً به فکر خودم نبودم هم دلم میخواست پدرم راضی باشد هم مادرم. ارادهای نداشتم اصلاً هیچ چیز دست من نبود این بزرگترها بودند که باید برایم تصمیم می گرفتند. فقط میدانستم باید حرف آنها را گوش کنم.
پدرم دستم را گرفت و گفت:
«پشت سر را نگاه نکن میخواهم تو را به خانقین ببرم آن جا قرار است عروس شوی. آن جا خوشبخت میشوی. دیگر مجبور نیستی آن قدر کار کنی. باید قوی باشی، روله (عزیزم).»
با غم و غصه سرم را پایین انداختم. دلم میخواست به پدرم بگویم مرا نبرد، دلم نیامد. برای این که خیالش راحت شود، گفتم:
«غصه نخور کاکه، برویم.»
تا نزدیکی کوه چغالوند، هنوز فکر میکردم صدای مادرم را میشنوم که ناله میکند. شاید هم صدای باد بود که توی کوه میپیچید. در آن لحظات هر صدایی را مثل صدای مادرم میشنیدم. دلم میخواست دست پدرم را ول کنم و بدو بدو تا روستا برگردم. میدانستم اگر برگردم، دلش میشکند. برای همین هم سرم را انداختم پایین و بعد سعی کردم خودم را به علفهایی که روی زمین بودند و درختان بلوط سرگرم کنم تا پدرم متوجه اشکهایم نشود.
بهار بود و کوه و دشت، پر بود از گلهای قشنگ؛ گلهای ریز و درشت و رنگارنگ. خم شدم و از گلهای ریز، دستهای چیدم و بو کردم. دلم گرفت. اگر توی خانه خودمان بودم با بچهها میرفتیم کنگر میکندیم.
پدرم و دو مرد که همراهمان بودند، با هم حرف میزدند. گاهی از پدرم جلو میافتادم و گاهی آن قدر از آن ها دور میشدم که پدرم برمیگشت و بلند میگفت:
«فرنگیس، جا ماندی. زود باش بیا.»
از سمت چغالوند میرفتیم. راه طولانی بود. صبح حرکت کردیم و دو شبانه روز باید میرفتیم تا به مقصد برسیم. توی راه گاهی پدرم را میدیدم که گریه میکند اما اشکهایش را از من مخفی میکرد. من هم گریه کردم، اما دلم نمیخواست پدرم اشکهایم را ببیند.
خارها به پایین لباسم گیر میکردند و به لباسم میچسبیدند. پیش خودم میگفتم: این خارها انگار دارند مرا میگیرند تا نروم!
نزدیک ظهر اولین روز، پدرم گفت همین جا استراحت کنیم. کتری را از آب چشمهای توی کوه پر کردند و پدرم آتش روشن کرد. من هم کمک کردم. کتری را روی آتش گذاشتم وقتی آب جوش آمد، چای درست کردم. پدرم توی استکانهای چای قند ریخت و چایهایمان را به هم زدیم. وقتی داشتم چایم را به هم میزدم، به فکر فرو رفتم. یک دفعه صدای پدرم را شنیدم که گفت: «فرنگیس، زود باش.»
فهمیدم آن قدر به فکر فرو رفته ام که حواسم کاملاً پرت شده. نان و چای شیرین خوریم. ساکم را کنار دستم گذاشته بودم. تازه داشتم متوجه میشدم مرا دارند کجا میبرند و قرار است چه بشود. با خودم میگفتم:
«خدایا کاری کن پدرم پشیمان بشود و بگوید برگردیم.»
اما پدرم حتی نگاهم نمیکرد.
◀️ ادامه دارد ...
.................................
🔻 #نکته:
«فرستادن داستان به دیگر رسانه ها تنها با ذکر نشانی همین کانال، مجاز است.»
🌳 #بوستان_داستان
💠 «زندگی زیباست»
http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 خوش سلیقگی یکی از همراهان گرامی گروه رسانهای ما که روحیه ی کاری ما را افزود
در سفر پیادهروی اربعین سالار شهیدان و در حرم آقا امیر المؤمنین مولا علی (درود خدا بر ایشان) به یاد ما و گروه رسانهای بودید.
از طرف
🌳 «گروه رسانهای صد در صد»
سپاس از شما
و درخواست دعای ویژه!
🌸 «زندگی زیباست»
🪴 @sad_dar_sad_ziba
🔺 برگشتی در کار نیست!
🍃 «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
🧔♂🧕 یک سفر خانوادگی
👶🏻👧🏻 یک دورهمی خانوادگی
💞 خواهر برادری 😍
@sad_dar_sad_ziba
─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ─
و گمان میکنی که همه چیز تمام شده است و دیگر درست نخواهد شد...
«زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
🍃🍂
🍂🍃
〽️ گام به گام تا سقوط
🌃 #آرمانشهر
/ اجتماعی
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
@sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر دنیا میخواهی...
اکر آخرت میخواهی...
#نگین 💍
🔷 @sad_dar_sad_ziba 🔷
۩๑▬▬▬✨✨✨▬▬●
تلاش کردن و زحمت کشیدن به طور موقت درد دارد و تلاش نکردن درد و عذاب همیشگی
و این تو هستی که انتخاب میکنی که کدام درد را تحمل کنی.
🍀 «زندگی زیباست»
🍀 @sad_dar_sad_ziba