eitaa logo
🌸 زندگی زیباست 🌸
925 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3هزار ویدیو
22 فایل
°•﷽•° 📰 #مجله_ی_مجازی 🌸 زندگی زیباست 🌸 «همه چیز بَـــراے زندگۍ زیــ★ـݕـا» رسانه های دیگر ما: «خانه ی هنر و هنرمندان» http://eitaa.com/rooberaah «ارج» http://eitaa.com/arj_e_ensan ارتباط با مدیر: @kooh313 تبادل و تبلیغ: @fadakq2096
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹🔸🔹 🔸 علی دایی: مسئولین ما به جای مردم خودمان، فکر مسلمانان غزه و لبنان هستند! 📎📎📎 〰 داشتیم برای مسلمانان بوسنی می جنگیدیم که جمهوری اسلامی تو را از روستاهای اردبیل به تهران آورده و به نان و آب رساند! 〰 داشتیم برای حزب الله ساختار می ساختیم که جمهوری اسلامی به تو عرصه داد و مشهورت کرد. 〰 داشتیم در جنگ ۳۳ روزه و ۲۲ روزه می جنگیدیم که با بایرن مونیخ قهرمان شدی و گمرک جمهوری اسلامی برایت بنز وارد کرد! 〰 مدافعان حرم با داعش می جنگیدند که تو وام های میلیاردی گرفتی تا جواهرفروشی‌ات را رونق دهی! 〰 سال ۱۴۰۱ داشتیم در خیابانهای جمهوری اسلامی با عناصر اطلاعاتی اسرائیل می جنگیدیم که دادستان جمهوری اسلامی به خاطر تو رفیقت را آزاد کرد در حالی که خودت مشغول حمله به این نظام و مسئولین بودی و دروغگو خطابشان می کردی و اخبار جعلی پخش می کردی! ❌ راستی جناب یادت رفته می‌گفتی دستمزد میلیاردی بازیکن فوتبال حقش است؟! چرا آن وقت‌ها که پول در جیب مبارک شما فوتبالیست‌ها می رود نگران بیت المال و حق مردم نمی‌شوید؟! 🔸 مسئولین رفقای تو هستند سلطان؛ وگرنه انقلاب اسلامی دارد بهترین سرمایه‌هایش را پیش پای مردم ایران ذبح می کند. اگر نبودند مردم لبنان و فلسطین و جبهه مقاومت که جلوی سگ های هار را بگیرند، امروز شاهد درگیری در مرزها و شهرهای کشور بودیم و دختر تو به راحتی نمی‌توانست در این برنامه و آن برنامه بدون حجاب، نمایش تبلیغاتی راه بیندازد. هر چند تو نمی فهمی چون به نفهمیدن عادت کرده ای اما بدان تو خیلی به جمهوری اسلامی و اهالی انقلاب اسلامی بدهکاری. ⚠️ ⚠️ 👌🏽 💢 @sad_dar_sad_ziba
💞 اثرات دوست داشتن 🪜 /دینی، اخلاقی ……………………………………… 💐 @sad_dar_sad_ziba
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ 🌐 تنها بهره ی ما از زمین 🌌 / نهج البلاغه@sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠 ☀️ 💠ঊঈ═┅─
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «فرنگیس» ⏪ بخش ۵۱: به هر زحمتی بود، برنج قرمز درست کردم. اسیر عراقی فقط مرا نگاه می
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «فرنگیس» ⏪ بخش ۵۲: وقتی به کوه برگشتم، هنوز مادرم و لیلا با ناراحتی به من نگاه می‌کردند. با خودم گفتم: «اشکال ندارد. بالأخره می‌فهمند کار من درست بوده.» آوه‌زین دست عراقی‌ها بود و زن‌ها مرتب از هم می‌پرسیدند چه کنیم؟ برویم عقب یا بمانیم؟ یک بار که حرف و حدیث ها بالا گرفت، با تندی گفتم: «عقب نمی‌رویم. همین جا می‌مانیم. نیروهای خودی بالأخره روستا را آزاد می کنند و به روستا برمی‌گردیم. باید تحمل کنیم. زیاد طول نمی‌کشد، فوقش دو سه روز.» اما آن دو سه روز، شد دوازده روز! دوازده شب در کوه بودیم؛ در کوه‌های آوه‌زین و چغالوند. فقط آب داشتیم و گاهی پنهانی به روستا می‌رفتیم و آرد برمی‌داشتیم، می‌آوردیم و با آن نان درست می‌کردیم. در آن روزها که توی کوه بودیم، گاهی وقت‌ها نیروهای خودمان می‌آمدند، بهمان سری می‌زدند و می‌رفتند. یک بار داشتم روی سنگ صافی نان می‌پختم که چند نظامی از دور نزدیک شدند. تندی از جا بلند شدم. دستم از آرد، سفید بود. وقتی رسیدند، سر دسته ی نظامی‌ها پرسید: «شماها این جا چه کار می‌کنید؟ این جا دیگر خط مقدم است. برگردید بروید گیلان غرب، یا روستاهای دورتر. این جا بمانید کشته می‌شوید. ما خودمون هم به سختی این جا می‌مانیم، شما چه طور مانده‌اید؟» باورشان نمی‌شد مردم روستا، با این وضعیت، توی منطقه‌ی جنگی مانده باشند. نظامی‌ها از شهرهای شمالی و تهران آمده بودند. با خنده به آن ها گفتم: «نکند می‌ترسید؟» یکیشان با تمسخر گفت: «یعنی می‌خواهی بگویی تو نمی‌ترسی؟» مستقیم نگاهش کردم؛ چشم دوختم توی تخم چشم‌هایش و گفتم: «نه، نمی‌ترسم. آن جا را که می‌بینی، خانه‌ی من است.» به سمت روستای گور سفید اشاره کردم. مرد نظامی به آن طرف نگاه کرد. ادامه دادم: «من چشمم به آن جاست. آن جا خانه ی من است، نه خانه‌ی دشمن.  این قدر این جا می‌نشینم تا بتوانم برگردم خانه‌ام. حتی حاضرم همین جا بمیرم.» همه‌شان با تعجب به من خیره شده بودند. دوستانش به او اشاره کردند که برویم. نظامی‌ها خداحافظی کردند. همین طور که می‌رفتند، شنیدم که درباره‌ی من حرف می‌زدند. نمی‌دانم چه می‌گفتند. آن ها نمی‌توانستند بفهمند که من چه حالی دارم. هنوز دور نشده بودند که دسته ای نان برداشتم و دنبالشان دویدم. نان‌ها را بهشان دادم و گفتم: «به زودی عراقی‌ها شکست می‌خورند و ما به ده برمی‌گردیم. من به شماها اطمینان دارم.» پس از آن جوان‌های ده هم یکی یکی برگشتند. برادرم رحیم هم جدا آمد. هر کدام از راهی خودشان را نجات داده بودند. ◀️ ادامه دارد ... ................................. 🔹 : «فرستادن داستان به دیگر رسانه ها تنها با ذکر نشانی همین کانال، مجاز است.» 🌳 💠 «زندگی زیباست» http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
10.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 مالک اشتر علی ...🌷... / یاد یاران ………………………………… @sad_dar_sad_ziba ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
༺◍⃟💗჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ 💟 تو در من از من فراوان‌تری «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ╔🌸🍃═══════╗
⏳ وقت تلف نکن! 🌊   آقای روان‌شناس 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba      ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
‌┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄   🔥 سرزنش 💎  ……………………………………… 🌿 «زندگی زیباست» 🍃 @sad_dar_sad_ziba
🌺 عمر ضایع مکن ای دل که جهان می‌گذرد «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ╔🌸🍃═══════╗
در جستجوی زیباها نباشید. زیبا ببینید، زیبا بشنوید، زیبا بیندیشید آنگاه خود، خالق زییایی هستید! 🌊   آقای روان‌شناس 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba      ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
به نظرتون این چیه؟! 🌴 یه عکس هنرمندانه از نخلستان ما توی شب. در حال نگهبانی برا این که سارقان گرامی (!) زحمت نکشن بیان ببُرن و ببَرن و هیچی به هیچی... 👽 👌🏽 در این حال بازم یاد این نکته افتادم که: «اگه مجازات، بازدارنده نباشه، از هیچ راهی نمی‌شه امنیت رو تأمین کرد.» تا شبی دیگه و نگهبانی دیگه و نکته ای دیگه! 😎 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ╔🌸🍃═══════╗
🔸 زنده‌ی مرده! 🌿 «زندگی زیباست» 🍃 @sad_dar_sad_ziba