🌙
♨️ با تنور صحبت او دمبهدم گرم است خانه
☘ #چَکامه
«زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
╔🌸🍃═══════╗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌳🍃🦜🍃🌲
🦜 طوطی آبی ماکائو
🌿 #آفرینش
༻🍄 @sad_dar_sad_ziba 🍄༺
༺◍⃟☀️჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🏢 گردشی در دانشگاههای جهان
🌃 #آرمانشهر
/ اجتماعی
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
@sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «فرنگیس» ⏪ بخش ۱۱۲: صدای توپ و موشک هر روز به گوش میرسید، اما دیگر حس و رمقی برای
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «فرنگیس»
⏪ بخش ۱۱۳
رحیم سرش را تکان داد و گفت:
«فرنگیس، اگر از این جا دفاع نکرده بودیم، شکست میخوردیم. فکرش را بکن، هشت سال است داریم میجنگیم و هنوز توی روستایمان جلویشان ایستاده ایم.»
اشک گوشهی چشمم را پاک کردم و گفتم:
«میدانم، ولی من دلم میخواهد دوباره مثل قبل از جنگ، همه چیز آرام شود و زندگیمان را بکنیم. رحیم، هشت سال است تو توی خانه نیستی.»
با صدای بلند خندید و گفت:
«خانهی من همین دشت آوه زین و چغالوند است، چرا توی خانه نیستم؟!»
با ناراحتی گفتم:
«باشد، ولی خیلی کم تو را میبینیم. دلمان برایت تنگ میشود. بی چاره مادرم همیشه چشمش به در است.»
لبخند تلخی زد و گفت:
«فرنگیس، مادرم باید دلش را جای دل مادرانی بگذارد که دیگر هیچ وقت بچههایشان را نمیبینند.»
گفتم:
«مادر است دیگر. تازه، ابراهیم هم نیست. کاش فقط یک نفرتان توی جبهه بودید.»
بلند شد و گفت:
«من دیگر باید بروم. فقط یک چیز، فرنگیس...»
نگاهم کرد. دلم لرزید. گفت:
«فرنگیس، یک چیز ازت میخواهم، نه نگو. خواهش میکنم اگر زمانی نیروهای عراقی دوباره ده را گرفتند و آواره شدید، وقتی نیروهای عراقی توی روستا هستند، داخل دوستان نیا. خطرناک است به خدا. یک وقت کار دست خودت میدهی.»
دست روی شانهاش گذاشتم و گفتم:
«قول نمیدهم. دست خودم نیست. اما قول می دهم هیچ وقت به دست عراقیها نیفتم، حتی اگر خودم را بکشم.»
بعد خندیدیم و گفتم:
«هر وقت خودت توی دل عراقیها نرفتی، چشم! شنیدهام که همه اش شبها در حال رفتن به سنگر عراقیها هستی.»
خندید و گفت:
«فقط دنبال پرچمهایشان هستم، همین.»
گفتم:
«پس مرا نصیحت نکن. رحیم! مواظب خودت باش!»
دستم را دور سرش کشیدم و گفتم:
«خدا پشت و پناهت برادر.»
از پشت نگاهش کردم. هیکل قوی و ورزیدهاش نشان میداد که بچهی کوه است. دستمال سرش از پشت آویزان بود. شلوار کردیاش خاکی شده بود و تفنگ توی دستش این طرف آن طرف میرفت. با خودم گفتم:
«براگم، خدا پشت و پناهت. بمیرم و مرگت را نبینم.»
آن قدر ایستادم تا کاملاً دور شد. آن وقت روی پشت بام رفتم و به جایی که رحیم میرفت، نگاه کردم. رحیم از اول جنگ، توی خانه نبود. حسرت کنارش نشستن و حرف زدن با او به دلم بود. دلم میخواست ساعتها بنشینم و با او حرف بزنم. هشت سال بود که خانهاش این دشت بود. هشت سال بود که توی خانهی مادرم نمیدیدمش.
◀️ ادامه دارد ...
.................................
🔺 #توجه:
«نشر داستان تنها با ذکر نشانی همین کانال، مجاز است.»
🌳 #بوستان_داستان
💠 «زندگی زیباست»
http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
🌱 شالیزارهای برنج شمال
/ شهرستان بابل
/ استان مازندران
#ایرانَما
/ نَمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
هدایت شده از رو به راه... 👣
#حماقت_کفار
﴿يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ
وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ﴾
📖 سوره ی مبارکه توبه، آیه ی ۳۲
هنرمند: «سجاد گیل پور»
🔸 هنرڪده
https://eitaa.com/rooberaah
┄┄┅┅┅❅🪴❅┅┅┅┄
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄
❇️ آدمربای دلربا
💎 #دُرّ_گران
………………………………………
🌿 «زندگی زیباست»
🍃 @sad_dar_sad_ziba
🌙
📣 آی پاییز! ما نمیخشکیم!
☘ #چَکامه
«زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
╔🌸🍃═══════╗
🌸 زندگی زیباست 🌸
「🍃「🌹」🍃」 ⛔️ تلاش نکردن 🌊 #اقیانوس_آرام آقای روانشناس 🗞 #مجلهی_مجازی «زندگی زیباست» @sa
「🍃「🌹」🍃」
⛔️ تلاش نکردن
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روانشناس
🗞 #مجلهی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
6.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌳🍃🦩🍃🌲
🦩 مشاهدهی درنای اوراسیا در شالیزارهای ضیابر صومعهسرا
/ گیلان
درنای خاکستری را به درنای اوراسیایی هم میشناسند که در بخش شمالی اروپا و آسیا پراکنده است.
🌿 #آفرینش
༻🍄 @sad_dar_sad_ziba 🍄༺