༺◍⃟☀️჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
یکی از وجوه خوشبختی این است که یکی از این دو را داشته باشی:
📚 کتاب های خوب
🤝 دوستانی که اهل کتاب باشند
🌃 #آرمانشهر
/ اجتماعی
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
@sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🌸 زندگی زیباست 🌸
┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «آن مرد با باران می آید.» ⏪ بخش ۷: در کلاس باز میشود و ناظم مدرسه، آقای اشکوری، وار
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «آن مرد با باران می آید.»
⏪ بخش ۸:
صدای خندهی بهروز بلند میشود:
«باز برگشتین سر خونهی اول که!
من می گم الآن مسائل مهمتری هست که همهی ما در برابرش مسئولیم. درس و کار و زندگی که همیشه هست.»
صدای بابا بالا میرود:
«چرا این قدر خامی تو پسر جون! فکر کردی با چهارتا مرده باد و زنده باد و پخش اعلامیه، میتونید رژیم رو عوض کنین!
با کوکتل مولوتوف میخواید با تانک و مسلسل بجنگین؟
فکر میکنین با دیوار نویسی و شعار و راهپیمایی، میتونید با شاه یه مملکت که پشتش به آمریکاییها گرمه، در بیفتید؟
_ شما هم فکر میکنین این طوری می شه زندگی کرد؟
با خواری و خفت... با بدبختی.... زیر بار این همه ظلم و ستم که مردک با پُررویی برگرده بگه مخالفا یا زندان یا تبعید؟
بابا، هول و دستپاچه میپرد وسط حرف بهروز. لحنش رنگ و بوی التماس گرفته:
«تو رو خدا، بهروز! با این حرفا سرت رو به باد میدیها! در مورد شاه مملکتت این طوری حرف نزن! میگیرنت میبرنت اون جا که عرب نی انداخت.»
نمیفهمم جایی که بابا به آن اشاره میکند، دقیقاً کجاست. اما حسی به من میگوید که باید جای خیلی بد و ترسناکی باشد که موقع گفتن، صدای بابا میلرزید.
حالا صدای بهروز بالا رفته:
«شاه کیلویی چنده پدر من؟! از یه جنازه که نباید ترسید. این دیگه آخر بازیه. وقتی با نیروی نظامی میان رو در روی مردم. میریزن میدون ژاله رو به خاک و خون میکشن، مردم رو توی سینما زنده زنده جزغاله میکنن، تو کرمان میریزن تو مسجد و قرآن آتیش میزنن؛ این یعنی این که رژیم داره نفسهای آخرش رو میکشه.»
صدای ناله ی مامان هم بالأخره آن وسط شنیده میشود:
«یا امام زمان!»
بهناز هم مثل من، چنان از شنیدن حرفهای بهروز هیجان زده شده که گوشش را
چسبانده به در. هیچ کدام حواسمان نیست که سنگینیمان را انداختهایم روی در. ناگهان دو لنگه در از هم جدا میشود و هر دو، تالاپی میافتیم وسط اتاق. بیشتر از دردی که در شانه و سرم پیچیده، نگران واکنش بابا هستم بهناز هم که لای دست و پای من روی قالی پخش شده، با چشمانی وحشت زده
به بابا نگاه میکند و تقلا میکند تا خودش را از روی زمین بلند کند. هر دو با ترس، در جا مینشینیم و منتظریم بابا یکی یک چک آبدار بخواباند زیر گوشمان. اما بهروز به دادمان میرسد. نگاهش را از ما برمیدارد و بیتوجه به اتفاقی که افتاده ادامه میدهد:
«شما میگی آسّه بریم آسّه بیایم و کاری به مملکت نداشته باشیم. واسه خودمون دینمون و نماز و روزمون رو داشته باشیم. آخه مگه می شه؟ امروز به دخترت می گن نباید با حجاب بیای مدرسه، شما هم کوتاه میآی و اونو با این همه استعداد، از حق تحصیل محروم میکنی. اگه فردا گفتن مثلِ دورهی اون پدر سوخته باید کشف حجاب بشه، چی کارش میکنی؟ تا ابد کنج خونه قایمش میکنی؟ پس فردا اگه دوباره سگِ یه آمریکایی به ناموست شرف پیدا کرد،
چی؟ اگه زن و بچهت امنیت نداشتن
پا از خونه بیرون بذارن چی؟ حالا فقر و اعتیاد و هرزگی و تاراج نفت و سرمایههای مملکتمون پیشکش!»
⏪ ادامه دارد....
.................................
🔺 #توجه:
«نشر داستان تنها با ذکر نشانی همین کانال، مجاز است.»
🌳 #بوستان_داستان
💠 «زندگی زیباست»
http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
🌙
کجا رواست که از دست دوست هم بکشد
کسی که این همه از دست روزگار کشید؟!
«شهریار»
☘ #چَکامه
«زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
╔🌸🍃═══════╗
🌸 زندگی زیباست 🌸
با یکی از بچهها اومدیم کوه. 😍 ⛰ 🌸 «زندگی زیباست» 🌱 @sad_dar_sad_ziba
راستی اون روز که رفتیم کوهپیمایی
براتون یه عکس دیگه هم گرفتم و حالا یادم افتاد براتون بفرستم.
🌳 عکسی از درخت محکم، مقاوم و استوار «سدر» و میوهی شیرینش «کُنار»؛
اون هم از نوع وحشی و کوهیش که برگ و میوهی اون خواص زیادی برای سلامتی داره.
🌳🍃🌳🍃🌳
6_144280117376668692.mp3
5.81M
🌿
🎶 «ارمغان تاریکی»
🎙 محمّد اصفهانی
#ترنم_ترانه
/موسیقی 🎼🌹 🎵
🗞 #مجلهی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄
🌫 پاککن
💎 #دُرّ_گران
………………………………………
🌿 «زندگی زیباست»
🍃 @sad_dar_sad_ziba
💞 «دوستت دارم!»
فاصلههای بلـند را با یک پیام ساده و کوتاه میتوان پر کرد.
کافی است بنویسی:
«دوستت دارم!»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#باغچه / خانوادگی
مشاور
💐 [همه چیز برای زندگی زیبا]
@sad_dar_sad_ziba
─┅═ঊঈ🦋🌹🦋ঊঈ═┅─
🌺
آرین سلیمی (قهرمان تکواندوی جهان):
هر چه در تکواندو داریم از برکات انقلاب است.
دارندهی نشان طلای المپیک ضمن تبریک فرار رسیدن چهل و ششمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی گفت:
بعد از انقلاب توجه ویژهای به توسعهی ورزشهای نشان آوری چون تکواندو شده و همین حمایتها باعث مدالآوری در این رشته بعد از انقلاب شد.
#نیمهی_پر_لیوان
🌱 امید
🌳 «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼🍃🌹🍃✼══┅┄
🌤
خدا کند ورق روزگار برگردد
امید مردم چشم انتظار برگردد
#بوی_پیراهن_یوسف
/ ولایت و انتظار 🌸
@sad_dar_sad_ziba
🕌 ۩๑▬▬▬✨✨▬▬●
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «آن مرد با باران می آید.» ⏪ بخش ۸: صدای خندهی بهروز بلند میشود: «باز برگشتین سر
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «آن مرد با باران می آید.»
⏪ بخش ۹:
مامان میزند به صورتش:
«استغفرالله!»
صدای بابا دوباره اوج میگیرد. مثل این که فهمیده حریف منطقِ بهروز نمیشود و فقط میتواند صدایش را بالا ببرد:
«گیرم که این یکی هم رفت، خب یکی دیگه میآرن جاش از این بدتر.مگه شهریورماه سال بیست نبود؟ خودشون تصمیم گرفتند و کودتا کردند و اون رو بردن این رو آوردن گذاشتن جاش. اینا همهش بازی قدرته پسرجان! دست تو و امثال تو نیست که. مگه بچه بازیه؟!»
لبخند کم رنگی روی لبهای بهروز جان میگیرد:
«اتفاقا این دفعه دیگه جدیه و بچه بازی نیست! تا حالا آمریکاییها واسهمون تعیین تکلیف میکردند که وضعیتمون این بود، از حالا به بعد....»
بابا حرف بهروز را با نیشخندی قطع میکند:
«لابد یه مشت جوون خام مثل تو میخوان واسه مملکت تعیین تکلیف کنن!؟»
بهروز سرش رو بلند میکند و زل میزند به چشمهای بابا:
«نه! خدا و قرآن و دین برامون تعیین تکلیف میکنن.»
هنوز با بهناز وسط اتاق نشستیم و هاج و واج به بهروز خیره شدهایم. بهروز چنان حرف میزند که انگار داداش ما نیست و کس دیگری را به جایش زدهاند. این بهروز با بهروزی که بی سر و صدا میرفت و میآمد و روی حرف بابا حرف نمیزد، زمین تا آسمان فرق کرده. با این که از بعضی حرفهایش سر درنمیآورم. اما حرفهایش بدجوری به دلم مینشیند.
بابا عقب میرود و جوری سنگینیاش را به دیوار تکیه میدهد و مینشیند که احساس میکنم روی زمین وامیرود. انگار او هم باورش نمیشود این بهروز است که این طوری جلویش درآمده است. سری به تأسف تکان میدهد و چنان آه پرسوزی میکشد که شانههایش میلرزد.
بهناز دل و جرأتی پیدا میکند و تَر و فرز از جا میپرد و میرود بغل دست مامان. من از همان جا خیره میمانم به بابا که سرش پایین است و چینهای پیشانیاش پررنگتر و بیشتر از همیشه به چشم میآید و سرش را به سنگینی بالا میآورد. نگاهش از روی همهی ما میگذرد و روی بهروز مینشیند. تا حالا بابا را در این حال و روز ندیده بودم. صدایش انگار ده سال پیرتر و شکستهتر شده:
«تو چه میدونی بچه جان از بازی کثیف سیاست که نه پدر داره و نه مادر. میزنه و میکشه و غارت میکنه و یتیم میکنه به خاک و خون میکشه و آب هم از آب تکون نمیخوره! من خودم زخم خوردهی این سیاست و این حکومتم.»
⏪ ادامه دارد....
.................................
🔺 #توجه:
«نشر داستان تنها با ذکر نشانی همین کانال، مجاز است.»
🌳 #بوستان_داستان
💠 «زندگی زیباست»
http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄
🍀 وحدت و رحمت
💎 #دُرّ_گران
………………………………………
🌿 «زندگی زیباست»
🍃 @sad_dar_sad_ziba
11.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بر سرِ آنم که گر ز دست برآید
دست بهکاری زنم که غصّه سرآید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
«حافظ»
………………………………………
📢 امام آمد!
🌺 آغاز دههی پرفروغ فجر مبارک باد!
🌸 «زندگی زیباست»
🌱 @sad_dar_sad_ziba