eitaa logo
🌸 زندگی زیباست 🌸
775 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3هزار ویدیو
22 فایل
°•﷽•° 📰 #مجله_ی_مجازی 🌸 زندگی زیباست 🌸 «همه چیز بَـــراے زندگۍ زیــ★ـݕـا» رسانه های دیگر ما: «خانه ی هنر و هنرمندان» http://eitaa.com/rooberaah «ارج» http://eitaa.com/arj_e_ensan ارتباط با مدیر: @kooh313 تبادل و تبلیغ: @fadakq2096
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚤 بازگشت قایق‌ها به دریاچه‌ی ارومیه / نَمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
Fereydoun Asraei - Shoore Asheghaneh (1).mp3
4.23M
🌿 🎶 «شـــــور عاشقــانه» 🎙 فریــدون آســرایی /موسیقی 🎼🌹 🎵 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba      ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
«هرتزی هالوی» رئیس ستاد کل ارتش اسرائیل که پس از شکست در غزه، استعفا داد، در صفحه‌ش نوشته: «می‌رم بخوابم بعداز ۴۰ سال از خدمات نظامی و شب بیداری.» اعضای مجلس رژیم در جواب براش نوشتند: «بله، البته به جز شب هفت اکتبر ۲۰۲۳ که خواب موندی!» 🤭 🤓 ツ➣ @sad_dar_sad_ziba
‌┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄   کم گوی و گزیده گوی چون دُر تا ز اندک تو‌ جهان شود پُر 💎  ……………………………………… 🌿 «زندگی زیباست» 🍃 @sad_dar_sad_ziba
🌌 بین الحرمین در شب میلاد امام حسین (درود خدا بر او) 🤲🏼 زیارت، بر شما نصیب 🌺 اعیاد شعبانیه بر شما مبارک! 🌿 «زندگی زیباست» 🍃 @sad_dar_sad_ziba
🌙 عیداست و جهان روضه رضوان حسین است از عرش الی فرش گلستان حسین است با گریه ی شوق نبی و حیدر و زهرا چشم همگان بر لب خندان حسین است ☘ «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ╔🌸🍃═══════╗
🌸 زندگی زیباست 🌸
┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «آن مرد با باران می آید.» ⏪ بخش ۱۱: به استوار رحمتی نگاه می‌کنم. باورش برایم سخت است
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «آن مرد با باران می آید.» ⏪ بخش ۱۲: بعد از اجرای مراسم، آن قدر آقای اشکوری هول و دستپاچه است که بدون خواندن دعای سلامتی شاهنشاه و شهبانو، ما را می‌فرستد سر کلاس. بچه‌ها کلاس را می‌گذارند روی سرشان. این ساعت با آقای صمدی زبان داریم که فعلاً رفته دنبال اجرای اوامر آقای اشکوری. موشک‌های کاغذی در فضای کلاس به پرواز در می‌آیند و مرادی بیچاره هم از پسشان بر نمی‌آید. می‌روم کنار پنجره و به آقا تقی و آقای صمدی نگاه می‌کنم که تند تند مشغول رنگ کردن دیوارها هستند. سعید می‌آید کنار دستم و همان طور که به آن‌ها نگاه می‌کند، سرخوش، زیر گوشم زمزمه می‌کند: «کیف کردی هنر دستمون رو؟» وحشت زده به طرفش برمی‌گردم: «پس کار شماها بوده؟» چشمکی می‌زند: «این ایده‌ی آقا داداش شما بود. من و یونس می‌خواستیم دیشب باهاشون بریم دیوارنویسی، سمت چهار راه مدائن و اون طرف‌ها. بهروز و یاسر گفتند اون جا خطرناکه. ما رو آوردن دم در مدرسه. بهروز قلاب گرفت و ما رو فرستاد تو حیاط.» آب دهانم خشک می‌شود: « نترسیدین؟» سعید نخودی می‌خندد: «راستش چرا. ولی حال داد!» با ناباوری نگاهش می‌کنم. سعید به حیاط سرک می‌کشد. _ خداییش، دیدی قیافه اشکوری رو! کم مونده بود سکته کنه! می‌پرسم: «دیوار استوار رحمتی هم کار شما بود؟» با خنده می‌گوید: «ای شیطون از کجا فهمیدی؟» می‌گویم: «از خط خرچنگ قورباغه‌ت!» محکم می‌کوبد روی بازویم: «غلط کردی. به اون تمیزی نوشتم!» به دیوارهای نیمه رنگی حیاط نگاه می‌کنم و لبخند می‌زنم: «فعلاً که همه زحمتاتون دود شد رفت هوا!» ناگهان چهره سعید جدی می‌شود: «صبر کن حالا! این تازه اولشه. شاهنامه آخرش خوشه، آقا بهزاد!» چشم‌هایش برق می‌زند و در نگاهش چیز عجیبی است؛ چیزی که تا به حال ندیده‌ام. نمی‌دانم چرا، اما ناگهان احساس می‌کنم خیلی از من بزرگتر شده است. 〰〰〰〰〰 مامان ظرف غذای بابا را که در پارچه سفیدی گره زده، دستم می‌دهد و کیفم را می‌گیرد: «تو صف نونوایی مردم می‌گفتند خیابونا امروز شلوغه. انگار یه خبراییه. مراقب باش! زودی هم برگرد خونه.» ⏪ ادامه دارد.... ................................. 🔺 : «نشر داستان تنها با ذکر نشانی همین کانال، مجاز است.» 🌳 💠 «زندگی زیباست» http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
🌙 🍂 ... یڪ خوبی و یڪ بدی بہ جا می ماند ☘ «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ╔🌸🍃═══════╗
‌┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ 🔹 ترس، فقط از نافرمانی خدا! 💎  ……………………………………… 🌿 «زندگی زیباست» 🍃 @sad_dar_sad_ziba
هدایت شده از رو به راه... 👣
بنوش از چشمه ی دستانِ عباس 💦💧 💠 هنرڪده‌ی «رو به راه» https://eitaa.com/rooberaah ┄┄┅┅┅❅🪴❅┅┅┅┄┄
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «آن مرد با باران می آید.» ⏪ بخش ۱۲: بعد از اجرای مراسم، آن قدر آقای اشکوری هول و دس
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «آن مرد با باران می آید.» ⏪ بخش ۱۳: یاد حرف سعید می افتم. می گویم: «مگه امروز بیست و سوم نیست؟» مامان با کنجکاوی نگاهم می‌کند: «چرا؛ فکر کنم...» مثل کسانی که اطلاعات مهم و سری دارند، با غرور می‌گویم: «خب امروز چهلم شهدای میدون ژاله است دیگه.» مامان با دهانی باز نگاهم می‌کند: «این چیزا رو از کی شنیدی؟ یه وقت جلوی بابات حرفی نزنی‌ها، پوست از سرت می‌کنه!» راه می‌افتم. هنوز از چهارچوب در حیاط بیرون نرفتم که مامان می‌دود دنبالم: «اگه بهروز این دور و برا دیدی، بهش بگو بیاد خونه. بگو کارش دارم.» به طرف سر کوچه، پا تند می‌کنم. از جلوی خانه‌ی استوار رحمتی که می‌گذرم، دیوار آجری خانه‌اش را می‌بینم که با لکه‌های بزرگ و سفید رنگی که سرخی نوشته‌ها را پوشانده. بدجوری توی ذوق می‌زند. از عرض خیابان می‌گذرم و می‌افتم توی کوچه‌ی دریانی که انتهایش می‌رسد به خیابان اصلی. وارد خیابان مدائن که می‌شوم، رفت و آمد رهگذران بیشتر و تندتر می‌شود. انگار همه، روی دور تند افتاده‌اند. چند نفری خلاف جهت من می‌روند، اما بیشتری‌ها به طرف چهارراه می‌دوند. نمی‌دانم چه خبر شده، اما خیابان و آدم‌ها حالت عادی ندارند. هرچه جلوتر می‌روم، خیابان شلوغ‌تر می‌شود. یک ماشین پلیس آژیرکشان از کنارم می‌گذرد. از جوی آب می‌پرم و می‌روم کنار خیابان. گردن می‌کشم تا انتهای خیابان را بهتر ببینم. آن دورها شلوغ است. به چهارراه اول که می‌رسم، صدای قیل و قال و هیاهوی مردم لحظه به لحظه بیشتر می‌شود. مغازه‌ها یکی یکی بسته می‌شوند و کرکره‌های آهنی پر سر و صدا پایین می‌آیند. عابرانی که جرأت ماندن ندارند، خود را از میان شلوغی بیرون می‌کشند و خلاف جهت خیابان می‌دوند. از دور صدای آژیر آمبولانس می‌آید. مردّدم که بروم یا نه. مغازه‌ی بابا نبش چهارراه بعدی است. اما آن جلو آن قدر شلوغ است که شک دارم اصلاً بابا در مغازه‌اش باشد. قلبم چنان به تپش افتاده که انگار می‌خواهد قفسه‌ی سینه‌ام را بشکافد و بیاید بیرون. دهانم خشک خشک شده و زبانم مثل یک تکه چوب خشک، چسبیده ته حلقم. پاهایم مثل دو وزنه‌ی سنگین پیش نمی‌رود. کنار مغازه‌ای که کرکره‌اش نصف و نیمه پایین کشیده شده، می‌روم روی یک سکوی سیمانی، تا بهتر ببینم. یک جیپ نظامی انتهای خیابان توقف کرده و سربازی هم پشت مسلسل روی آن ایستاده است. مأموران با تفنگ و نقاب و دستبند و باتوم هایی که به کمر آویخته اند، روبه روی مردم صف کشیده اند و دیوار سیاه‌پوشی درست کرده‌اند. یک ماشین نظامی هم پشت سر جیپ ایستاده و چند نظامی بالای آن هستند. ⏪ ادامه دارد.... ................................. 🔺 : «نشر داستان تنها با ذکر نشانی همین کانال، مجاز است.» 🌳 💠 «زندگی زیباست» http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
7.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─ ✾࿐༅🍃🌹🍃༅࿐✾ دردها رو دوا‌ می‌کنه خاک رو هم طلا می‌کنه 🎶 @sad_dar_sad_ziba ─ ✾࿐༅🍃🌹🍃༅࿐✾ ─