eitaa logo
🌸 زندگی زیباست 🌸
716 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
3هزار ویدیو
22 فایل
°•﷽•° 📰 #مجله_ی_مجازی 🌸 زندگی زیباست 🌸 «همه چیز بَـــراے زندگۍ زیــ★ـݕـا» رسانه های دیگر ما: «خانه ی هنر و هنرمندان» http://eitaa.com/rooberaah «ارج» http://eitaa.com/arj_e_ensan ارتباط با مدیر: @kooh313 تبادل و تبلیغ: @fadakq2096
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 این عکس را تمام دنیا باید ببینند و پیش از همه، ما! 💠 مردم ستون این انقلابند! روستایی در پردنجان از توابع فارسان چهارمحال و بختیاری در تشییع چند روز پیش پیکر شهید گمنام 🌃 / اجتماعی 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🌸 زندگی زیباست 🌸
📸 این عکس را تمام دنیا باید ببینند و پیش از همه، ما! 💠 مردم ستون این انقلابند! روستایی در پردنجان
‌💠🇮🇷💠 حسّ و حال همه ی ثانیه ها ریخت به هم شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید آمدیّ و همه ی فرضیه ها ریخت به هم! «امید صباغ نو» @sad_dar_sad_ziba 🔹🔹💠🔹🔹
2_144123984282785011.mp3
10.39M
🌿 🎶 خبر خوب 🎙 «پویا بیاتی» /موسیقی 🎼🌹 🎵 _ 🗞 «صد در صد» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
و چه دیر می فهمیم که زندگی همین روزهایی است که معطل گذشتنش هستیم. @sad_dar_sad_ziba 🍃🍂 🍂🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇫🇷 یک شب پاریس معادل ۳ ماه ایران مردم معترض در پاریس در یک شب به اندازه ی همه ی جمعیت آشوبگرهای سه ماه اخیر ایران تظاهرات کرده اند و با خشونت، سرکوب شده اند. اما کدام رسانه ی خارجی این اعتراضات را آن گونه که باید، پوشش داد؟ ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ /غرب و شرق شناسی مصداقی 🏁 ╭─┅═💠🌏💠═┅─ ‌ ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═💠🌎💠═┅─
🔺 باور کنیم رسانه، می تواند مخدر باشد و مانند افیون افراد و جوامع عمل کند! ما باید دقت کنیم که چه به خوردمان می دهند! 🔹 /جهان رسانه 📡 💻 📱 ╭─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─ ‌ ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ از علامه محمد تقی جعفری نقل است که گفت: روزی طلبه ی فلسفه خوانی نزد من آمد تا برخی سؤالات بپرسد. دیدم جوان مستعدی است که استاد خوبی نداشته است. ذهن نقاد و سؤالات بدیع داشت که بی‌پاسخ مانده بود. پاسخ‌ها را که می‌شنید، مثل تشنه‌ای بود که آب خنکی یافته باشد. خواهش کرد برایش درسی بگویم و من که ارزش این آدم را فهمیده بودم، پذیرفتم. قرار شد فلان کتاب را نزد من بخواند. چندی که گذشت، دیدم فریفته و واله من شده است. در ذهنش ابهت و عظمتی یافته بودم که برایش خطر داشت. هرچه کردم، این حالت در او کاسته نشد. می‌دانستم این شیفتگی، به استقلال فکرش صدمه می‌زند. تصمیم گرفتم فرصت تعلیم را قربانی استقلال ضمیرش کنم. روزی که قرار بود برای درس بیاید، در خانه را نیم باز گذاشتم. دوچرخه فرزندم را برداشتم و در باغچه، شروع به بازی و حرکات کودکانه کردم. دیدمش که سر ساعت، آمد. از کنار در، دقایقی با شگفتی مرا نگریست. با هیجان، بازی را ادامه دادم. خودم را در نظرش شکستم و او راهش را کشید و بی ‌یک کلمه رفت؛ رفت که رفت. به این جا که رسید، مرحوم علامه جعفری با آن همه خدمات فکری و فرهنگی به اسلام، گفت: برای آخرتم به معدودی از اعمالم امید دارم. یکی همین دوچرخه بازی آن روز است! 🌱 ༻‌🌹 @sad_dar_sad_ziba 🌹༺ ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ .
⛰ کوه زیبا و پرشکوه اُشترانکوه / لرستان /نمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «چایت را مـن شیرین می کـنم» ⏪ بخش ۳۶ : در مورد حرفام فکر کن. یه سفر تفریحی نمی تو
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «چایت را مـن شیرین می کـنم» ⏪ بخش ۳۷ : بدون کشیدن یک نفس اضافه، پشت دیوار آشپزخانه مخفی شدم. حالا هر دو نفرشان در تیررس نگاهم قرار داشتند. عاصم، یان اسپرت پوش را به دیوار چسبانده بود و کلماتی از لای دندان های پیچ شده اش بیرون می‌آمد؛ ــ دهنتو ببند یان! من هیچ وقت به خاطر علاقه م، به سارا کمک نکردم. یان، نگاهش را مستقیم به چشمان او دوخته بود و عاصم کلافه و عصبی یقه اش را رها کرد و روی صندلی چوبی کنار میز نشست. یان دستی به یقه ی چروک افتاده اش کشید و با لحنی بی تفاوت ادامه داد: ـــ اما سارا این طور فکر نمی کنه. عاصم عصبی دستی به صورتش کشید و سری تکان داد. ــ اشتباه می کنه. هر کس دیگه ای هم بود کمکش می کردم. - منو می شناسی، می دونی چه جور آدمی ام. مگه بچه بازیه که با یه نگاه عاشق شم. کمکش کردم چون تنها بود. چون مثل من گم شده داشت. چون بدتر از من، سرگردون بود. یه دختر جوون که می ترسیدم از سر فشار روحی، بلایی سر خودش بیاره، که اگه نبودم، الآن یه جایی وسط سوریه و عراق داشت سرویس می داد. اولش واسه م مثل هانیه و سلما و حلما بود؛ اما بعدش نه. کم کم فرق پیدا کرد. یان! من حیوون نیستم. بفهم! دلم به حال عاصم سوخت. راست می گفت، اگر نبود، من هم به سرنوشتی مثل هانیه و سوفی دچار می شدم. آرام و پاورچین به سمت در رفتم و با کوبیدنش به هم، یان و عاصم را از آمدن آگاه کردم. آن ها نباید می فهمیدند که حرف هایشان را شنیده ام. یان از آشپزخانه بیرون آمد و با صورت خندان حالم را پرسید. با کمی تأخیر، عاصم هم آمد. سر به زیر و ساکت. با همان عطر تلخ همیشگی اش. نزدیکم که رسید سلامی کرد و از خانه خارج شد. ناراحت بود. یان سری از تأسف تکان داد. - زده به سرش! بشین. واسه خودمون قهوه درست کرده بودم. الآن برای تو هم می آرم. واسه تنبلای خواب آلود خوبه. صدای خنده اش بلند شد. - می بینی تو رو خدا! من و عاصم شدیم کارگرای تو. اصلاً هم به روی خودت نیاری که همه ی کارات رو انداختی گردن ماها! آرزوی خوردن یه غذای ایرانی رو هم به دلمون گذاشتی؛ نه سلیقه ای، نه دست پختی. من موندم اون عاصم بی عقل از چی تو خوشش می آد. اخلاق خوبت؟ خونه داری ممتازت؟ آشپزی حرفه ایت؟ همیشه زیاد حرف می زد. اما راست می گفت. عاصم به چه چیز یک مُرده ی متحرک دل بسته بود که دست برنمی داشت. با دو فنجان قهوه رو به رویم نشست و لحن مهربانش، کمی جدی شد: - خب تصمیمت رو گرفتی؟ یکی از فنجان ها را زیر بینی ام گرفتم و روی مبل لم دادم. - می رم ایران عطر قهوه همیشه حکم مستی می داد. لبخند روی لب های یان نشست و جرعه ای از فنجانش را نوشید. - این عالیه! انگار باید یه فکری هم به حال عاصم کنم. مکثی محتاطانه در جملاتش آمد. - حرف هاش رو شنیدی؟ دیدی در موردش اشتباه فکر می کردی؟ تعجب کردم! او از کجا می دانست؟ با لبخند به صورتم خیره شد. - وقتی گوش وایساده بودی دیدمت... پات از کنار دیوار زده بود بیرون. راستی مامانت می دونه با کفش می آی داخل؟ یان آدم با هوشی بود. چه لحن جالب و با مزه ای داشت. آن شب از تصمیمم برای سفر به ایران گفتم و یان قول داد کمکم کند. عزم سفر کردم؛ بی توجه به عاصم و احساسش. انگار مهربانی عاصم واگیر داشت و هر انسانی در همنشینی با او، دچارش می شد. این را از محبت های بی دریغ یان فهمیدم؛ وقتی چند روز متوالی، تمام وقتش را صرف مهیا نمودنِ مقدماتِ سفرِ من و مادر به ایران کرد. در این بین دیگر خبری از عاصم نشد، که فهمیدم از خجالت یان در آمده و دعوایشان شده و قهر کرده؛ اما غذای گرم هر روز من و مادر را از قلم نینداخته و پیک موتوری را مأمور به آوردنش کرده است. اما عاصم باید می فهمید که مُردگان هرگز عاشق نمی شوند. ⏪ ادامه دارد ... ................................. 🌳 💠 زندگی زیبا http://eitaa.ir/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
8.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خطاب به رئیس جمهور فرانسه: 🔸 آقای ماکرون! «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ الله وَ اللهُ خَیرُ الماکِرین» 💠 اندیشه + رفتار + جهاد = ارج 🔹 http://splus.ir/arj_e_ensan ●▬▬▬✨✨▬▬● .
13.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍀🌸🍀 🔹 فریفتگان غافل بشنوند و و و را تحقیر نکنند! این ها یعنی ، یعنی . 🔹 مدعیان پیروی از حضرت زهرای اطهر بشنوند! 🎤 امام خامنه ای (سایه ی بلندشان پایدار) ─┅═ঊঈ🍃🌳🍃ঊঈ═┅─ /خانوادگی ─┅═ঊঈ🦋🌹🦋ঊঈ═┅─ 💐[همه چیز برای زندگی زیبا] @sad_dar_sad_ziba 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸