eitaa logo
🌹صدرا🌹
513 دنبال‌کننده
23.5هزار عکس
25.6هزار ویدیو
272 فایل
-مهربانم، عالم از توست غریبانه چرا میگردی؟❤️😔 اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب( س) به کانال صدرا خوش آمدید. با مدیریت @sadrasadat74 پیشنهادات و انتقادات خود را منتقل کنید. ✅ کپی از مطالب کانال،مشروط برذکرصلوات برای شهدا،بلا اشکال و آزاد است.
مشاهده در ایتا
دانلود
حتما بخوانید👇👇👇 در روایات ما از گرمای هم زیاد سخن گفته شده است. امام صادق (ع) فرمودند: اَرْضُ الْقِیامَهِ نارٌ ما خَلا ظِلُّ الْمُؤْمِنِ؛ زمین قیامت است، به جز سایۀ مؤمن و محلی که مؤمن ایستاده است. هم در اثر این گرما و هم ازدحام جمعیت که به تعبیر امام صادق علیه السلام مثل تیرهای در ترکش به هم چسبیده‌اند، عرق راه نفس کشیدن را می‌گیرد. بعد حضرت فرمودند: می‌دانید آن سایه‌ای که مؤمن در در پناه آن از گرما محفوظ است چیست؟ فَاِنَّ صَدَقَتَهُ تُظِلُّهُ؛ صدقه‌ای که در دنیا داده بود، بر سر او سایه می‌افکند. یعنی همان ای که در این دنیا سایه‌ای بر سر کسی شد، در آن عالم سایه‌ای بر سر خودش می‌شود. هر دست که دادند همان دست گرفتند هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند 🌹صدرا🌹
▪️إن أبابكر ارسل إلي علي يريد البيعة ، فلم يبايع ، فجاء عمر و معه فتيلة . فتلقته فاطمة علي الباب فقالت فاطمة : يابن الخطاب ! أتراك محرّقا عليّ بابي ؟! قال : نعم ، و ذلك أقوي فيما جاء به أبوك . . ▪️ابو بكر به دنبال علي براي كردن فرستاد چون (عليه السلام) از بيعت با سرپيچي كرد، ابوبكر به دستور داد كه برود و او را بياورد ، عمر با به سوي (عليها السلام) رفت. فاطمه(عليها السلام)پشت در خانه آمد و گفت: اي ! آيا تويي كه مي خواهي درِ خانه را بر من آتش بزني؟ عمر پاسخ داد: آري! اين كار آنچه را كه آورده تر مي سازد . . 📚انساب الاشراف، بلاذري، ج۱، ص ۵۸۶ ┈••✾•🍃🌹🌿•✾••┈┈ 
این عاقبت کسانی است که با دم شیر بازی می کنند!! تا شما باشید که چادر از سر ناموس ما نکشید! تا شما باشید که پرچم و مسجد و مقدسات مارا به آتش بکشید ! شاهد باشید که تان را به می کشیم! اینجا سرزمین شیران و غیرتمندان است. این یک است به دشمنان ما در سوراخ موش های تلاویو و باکو و آلبانی و هر کجای عالم، که اینگونه بر سرتان به یکباره آوار می شویم و در تله می افتید و راه فراری ندارید! "و مکرو و مکرالله و الله خیر الماکرین" "حسینی" 🌹صدرا🌹
‌‎ ‌‎ زنده زنده سوخت.... اما آخ نگفت... 😭😭 حسین خرازی نشست ترک موتورم. بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در می سوخت. فهمیدیم یک داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد! من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش! جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا و نمی زد! و همین پدر همه ی ما را درآورده بود! بلند بلند فریاد می زد: ! الان پاهام داره می سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی! خدایا! الان سینه ام داره می سوزه! این سوزش به سوزش سینه ی حضرت نمی رسه! خدایا! الان دست هام سوخت! می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم! نمی خوام دست هام گناه کار باشه! خدایا! صورتم داره می سوزه! این سوزش برای امام زمانه! برای ولایته! اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت! آتش که به سرش رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم. لااله الا الله، خدایا! خودت باش! خودت شهادت بده آخ نگفتم! آن لحظه که جمجمه اش ترکید، من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد و می گفت: خدایا! ما جواب اینا را چه جوری بدیم؟ ما ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه جواب اینا رو چی می دی؟ زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ شد. 🌺شهید سردار حاج حسین خرازی 🌺