🚨 خنـده ملائـک
آیتالله مجتهدی تهرانی فرمودند: در روایت است وقتی تلقین به بعضی مردگان خوانده می شود و او را تکان می دهند و می گویند: "اِسمَع!اِفهَم!" ملایکه میخندند که این زنده بود نفهمید الان چگونه بفهمد؟!!!❗️
خدا کند ما از این دسته نباشیم که ملائکه به ما بخندند. إن شاءالله تا زنده هستیم، بشنویم و بفهمیم.
💮 یک جای دیگر که ملائکه می خندند، زن بی حجابی است که رویش را از نامحرم نمی گرفته و حالا مرده است. وقتی او را دفن می کنند، باید روی او ر ا باز کنند و عقب بزنند، قبر کن می گوید: "یک محرم بیاید"
✅ اینجاست که ملائکه می خندند و می گویند: "این وقتی زنده بود، همه سر و صورت او را می دیدند و محرم و نامحرم نداشت، حالا می گویید محرم بیاید، رویش را عقب بزند؟
شاید شهـــــادت
آرزوی همه باشد
اما یقیناً
جز مخلصین
کسی بدان نخواهد رسید...
کاش بجای زبان با عملم،طلب شهادت می کردم.
شهــید_مدافــع حـــرم_محمد_حسیــن_بشیری✨
سالروزولادت...
#شهید_محمد_حسین_بشیری
@sadrzadeh1
⊰•🖌•⊱
.
ظـٰاهِرِشَھیدانِہداشتَنهُنَرِبُزُرگۍنیست
اَگِہمَردۍبـٰاطِنِترۅمِثلِشُھَداڪُن••!
@sadrzadeh1
••🔥
آتیــشِشهوت'
مےدونین رفقا...
دین در واقع، چیزی جز برنامه برای رسیدن به #اوج_لذت🍃 نیست.
هرآنچه که از این چارچوبـها فاصله داشته باشه، ما رو از #لذت_حقیقی دور میکنه!➿😕
و این خلاءِ دین توی زندگےمون، باعث میشه تا به هر ریسمونی برای لذت بردن چنگ بزنیم.
➕پناه بردن به #رابطهیحرام هم مصداق بـارِزِ همین موضوعه••
اول، اینکه باید بدونیم
با این روابط به لذتــــــ ➖ نمیرسیم✋🏿❌
✦✧✦✧✦✧
🔴 #هوس_آنلاین
سلام دوستان
مهمون امروزمون برادرمحمودرضا🥰✋🏻
#کجایند مردان بی ادعا...😔💔
نام:محمودرضابیضایۍ🧔🏻
محلتولد:تبریز🏰
تاریختولد:۱۳۶۰/۰۹/۱۸🦋
تاریخشهادت:۱۳۹۳/۱۰/۲۹🥀
محلشهادت:سوریهمنطقهۍقاسمیه💔
آدرسمزار:گلزارشهداۍتبریز.♡
وضعیتتاهل:متاهلبایکفرزنددختر🧡
کودکۍ:👇🏻🌿
شهیدمحمود رضا بیضائی در ۱۸ آذرماه سال ۱۳۶۰ در خانوادهای مذهبی و دارای ریشه روحانیت در تبریز متولد شد. تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در تبریز گذراند. در دوره تحصیلات دبیرستان به عضویت پایگاه مقاومت شهید بابایی – مسجد چهارده معصوم (ع) شهرک پرواز تبریز – درآمد و حضور مستمر در جمع بسیجیان پایگاه، اولین بارقههای عشق به فرهنگ مقاومت و ایثار و شهادت را در او به وجود آورد.
نحوهۍشهادت:👇🏻🌿
اوج توفیقات خود در این جبهه را حضور در عملیاتی میدانست که در تاسوعای سال ۹۲ در منطقه «حجیره» برای آزادسازی کامل اطراف حرم مطهر حضرت زینب (س) انجام گرفت و منجر به پاکسازی حرم تا شعاع چند کیلومتری از لوث وجود تکفیریها شد.
در آخرین اعزام خود در دیماه ۹۲ به یکی از یاران نزدیک خود اعلام کرد که این سفر برای او بیبازگشت است و از دو ماه پیش از اعزام به دنبال هماهنگی برای محل تدفین خود بود. سرانجام، بعد از دو سال حضور در جبهه سوریه، در بعد از ظهر ۲۹ دیماه ۹۲ همزمان با سالروز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع) در اثنای درگیری با مزدوران تکفیری هاشد
@sadrzadeh1
10.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم برافراشتن پرچم بعد از پاکسازی منطقه از داعش توسط شهید بیضایی✨
شهید_محمودرضا_بیضایی
.
@sadrzadeh1
زندگی نامه شهید عبدالحسین برونسی
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_هفتم
یک وقتی، با یکی شان، سرمسائل انقلاب، دعواي شدیدي کرده بود که چند سال با هم رفت و آمد نداشتیم.برام
عجیب بود که آن شب، حتی خانه ي او هم رفتیم! هر جا می رفتیم، همان طور بر پا، در حالی که زینب را هم بغل
گرفته بود، چند دقیقه اي می ایستاد. احوالشان را می پرسید و می گفت: «ما فردا ان شاءاالله عازم جبهه هستیم،
اومدیم که دیگه حلال بودي بطلبیم.»
آنها هم مثل من تعجب می کردند. هر وقت که می خواست برود جبهه، سابقه نداشت برود خانه ي فامیل براي
خداحافظی. معمولاً آنها می آمدند خانه ي ما. همینها، حسابی نگرانم می کرد.
آخرین جایی که رفتیم، حرم مطهر آقا علی بن موسی الرضا(سلام االله علیهم) بود. آن جا دیگر عجله را گذاشت کنار؛
زیارت با حالی کرد آن شب؛ با طمأنینه و با آرامش.
خودم هم آن شب حال دیگري داشتم و گرفته تر از همیشه، با آقا راز و نیاز می کردم.
بعد زیارت، عبدالحسین بچه ها را یکی یکی برد دور ضریح و طوافشان داد. زینب را هم گرفت و برد. وقتی طوافش
داد، آوردش پیش من و گفت: «بریم؟»
گفتم:«بریم.»...
توي ماشین، جوري که فقط من بشنوم، شروع کرد به حرف زدن.
«من ان شاءاالله فردا می رم منطقه، دیگه معلوم نیست که برگردم.»
هر لحظه انگار غم و غصه ام بیشتر می شد. گفت: «قدم زینب مبارك است ان شاءاالله، این دفعه دیگه شهید می
شم.»
کم مانده بود گریه ام بگیرد.فهمید ناراحت شدم. خندید، گفت: «شوخی کردم بابا، چرا ناراحت شدي؟ تو که می
دونی بادمجون بم آفت نداره. شهادت کجا، ما کجا؟»...
توي خانه، بچه ها که خوابیدند، آمد پیشم.گفت: «امشب سفارش شما رو خدمت امام رضا(سلام االله علیهم) کردم. از
آقا خواستم که گاهی لطف بفرمایند و به تون یک سري بزنن. شما هم اگر یک وقت مشکلی چیزي داشتین، فقطبرین خدمت حضرت و از خودشون کمک بخواین؛ سعی کنید که قدر این نعمت عظیم رو که نصیب شهر و کشور ما
شده، بدونید، هیچ وقت از زیارت غفلت نکنید که خودش یک ادبی هست و رعایت این طور آدابی، واجب است.»
هیچ وقت از این حرفها نمی زد.بوي حقیقت را حس می کردم، ولی
انگار یک ذره هم نمی خواستم قبول کنم.
بعد از نماز صبح، آماده ي رفتن شد.خواستم بچه ها را بیدار کنم، نگذاشت. هر دفعه که می خواست برود، اگر صبح
زود هم بود، همه شان را بیدار می کرد و با همه خداحافظی می کرد. ولی این بار نمی دانم چرا نخواست بیدارشان
کنم.گفت:«این راهی که دارم می رم، دیگه برگشت نداره!»
یکدفعه چشمم افتاد به حسن. خودش بیدار شده بود. انگار همین حرف پدرش را شنید که یکدفعه زد زیر گریه.از
گریه اش، ما هم گریه افتادیم؛ من و مادر.
همیشه وقت رفتنش اگر مادر ناراحت بود، و یا من گریه می کردم، می خندید و می گفت: «اي بابا، بادمجان بم
آفت نداره؛ از این گذشته، سر راه مسافر هم خوب نیست گریه کنید.»
ولی این بار مانع نشد. می گفت: «حالا وقتشه، گریه کنید!»
کم کم بچه ها همه از خواب بیدار شدند. یکی یکی بوسیدشان و خداحافظی کرد باهاشان.این سري از زیر قرآن هم
رد نشد.فقط بوسیدش و زیارتش کرد و رفت.
آن روز که او رفت، زینب بیست روزه می شد.
آخرین بار که زنگ زد خانه ي همسایه، چند روزي مانده بود به عید؛ اسفند ماه هزارو سیصد شصت و سه بود.وقتی
پرسیدم:«کی می آي؟»
خندید و گفت:«هنوز هم می گی کی می آي؟ امام جواد (سلام االله علیه) بیست و پنج سالشون بود که شهید شدن،
من الان خیلی بیشتر از ایشان عمر کردم! باز می پرسی کی می آي؟ بگو کی شهید می شی؟ کی خبر شهادتت می
آد؟»
گریه ام گرفت.گفت:«شوخی کردم بابا، همون که می گفتم؛ بادمجان بم آفت نداره.»
زینب را هم برده بودم پاي تلفن.گفت: «یه کاري کن که صداش در بیاد.»
هر جور بود، گریه اش انداختم. صداش را که شنید، گفت: «خوب، حالا خیالم راحت شد که زینب من سالمه.»...
آن روز، چیزهایی از زیارت حضرت فاطمه ي زهرا(سلام االله علیها) و حرف زدن با «بی بی»می گفت، ولی تلفن
خش خش می کرد و درست و حسابی نفهمیدم جریان چیست " 1."
صحبتمان که تمام شد، گوشی را گذاشتم.حسن هم همراهم بود. با هم آمدیم بیرون. حس غریبی داشتم. همه چیز
حکایت از رفتن او می کرد. ولی من نمی خواستم باور کنم.
خبر عملیات بدر را که شنیدم، هر آن منتظر تلفنش بودم. تو هر عملیاتی، هر وقت می شد، زنگ می زد. خودش
هم نمی رسید، یکی دیگر را می فرستاد که زنگ بزند و بگوید: «تا این لحظه هستیم.»
عملیات تمام شد. هی امروز و فردا می کردم که تلفن بزند، انتظارم به
پاورقی
1 -این جریان بین تمام همرزمهایش مشهور است که حضرت صدیقه ي کبري (سلام االله علیها)، زمان و مکان
شهادتشان را به او فرموده بودند. و آن قدر این قضیه آفتابی بود که مرحوم شهید برونسی به رفقاي رزمنده اش
گفته بود: اگر من در فلان تاریخ و فلان جا شهید نشدم، به مسلمانی ام شک کنید
جایی نرسید.بالاخره هم خبر آمد...
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃
این جملات جسارت به کسی نیست...
من نمیگم اونایی که بدحجابن بَدهستن...
من نمیگم اونایی که مانتویی هستن بَد هستن...
✨من فقط حرفم اینه با داشتن حجاب خیلی چیزا به دست میاد✨
خیلیا بخاطر داشتن امنیت تو دارن میرن جنگ!
لابد به خودت میگی میرن که میرن
مگه بخاطر ماست😏☹️
لابد میگی تو یه کشوره دیگه جنگه🇮🇶 🇸🇾جوونای مملکت 🇮🇷ما دارن میرن خودشونو به کشتن میدن...
لابد شعار نه غزه🇪🇭 نه لبنان 🇱🇧جانم فدای ایران هم میگید؟؟؟
👈تازه جالب اینجاست
مسخره هم می کنید میگید مدافع حرم چیه؟؟؟👉
بابا کلی پول میگیرن💸💶
👈هیچی نمی تونه جای
*عزیزای* آدمو بگیره...👉
*بہ فرض*
👈به شمای دختر خانوم بگن
بهتون کلی پول میدیم 👉
❓ بابات یا داداشت یا همسرتو میفرستی بره جنگ؟؟؟
❗️عوضش کلی پول میدنا...😏
❓حاضری...؟؟؟🤔
❓حاضری بی بابا باشی ؟؟؟🤔
❓ولی کلی پول داشته باشی؟؟؟
❓حاضری داداش نداشته باشی...
یا همسر؟؟؟🤔
❗️❓ولی کلی پول ...
بخدا سخته😔
انقد با تیکه هاتون
تو فضای مجازی💻📱🌐
دل خانواده های شــهدا رو 💔خون نکنید😔
اما خواهر خوبم
👇👇👇
اگه شما الان تو سوریه🇸🇾 یا 🇮🇶عراق باشی
❌یه عده که دین و شرف و انسانیت ندارن به شهرت یا خونت حمله کنن چجور میخوای از خودت دفاع کنی؟؟؟
اصلا از جنایات داعشیا و امثال اونا به زن ها و دخترای اسیر خبر داری؟؟؟
رزمنده های ما؛
مدافعای ما؛
میرن تااین صحنه ها تو کشور ما تکرار نشه😞
یه جـــمله
👇👇👇
❤️"دختر شده ای که هزاران دل به خاطرت ترک وطن کنند و بشوند. مدافع حرم "❤️
❤️"خواهرم تو هم مدافع حجابت باش با چادرت"❤️
التماس دعــا
🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
گمنامی
تنها برای ــ شهدا نیست
میتونی #زنده باشی
و #سرباز حضرت زهرا «سلام الله علیها» باشی
اما یه #شرط داره
باید فقط برای #خدا کار کنی نه ریا
#شهید_ابراهیم_هادی
یاد عزیزش با صلوات
#سلام_عصرتون _شهدایی
@sadrzadeh1
📌سوزن زد به صورتش...
پرسیدم چه کاریه میکنی؟
گفت :
سزای چشمی که نامحرم(چه مرد_چه زن) رو ببینه همینه ..
شهید🌷#ابراهیم_هادی🌷
@sadrzadeh1
✅ #باید_شهیدانه_زیست
#شهادت یک واژه و راهِ تمام نشدنی است ...
و آنقدر دست یافتنی است که هرکس می تواند،
آرزویش را داشته باشد
و امیدش را هم به دل، که حتما به آن دست خواهد یافت ...
و اما...هر آرزویی ... بهایی دارد ...
بعضی ها با پول به آرزوهایشان می رسند
و ما با #جان ...
و جان دادن، #لایق_شدن میخواهد
خالص و مخلص شدن میخواهد ...
سختی و درد کشیدن می خواهد!
و همه ی اینها ...
خلاصه می شود در شهیدانه زندگی کردن...
شهیدانه زندگی کنیم شهید می شویم...
🌸 شهدا این گونه زیستند...
🌸 و اینگونه #شهید شدند...
شادی روح شهداصلوات
#غدیر_عید_غدیر
#امام_کاظم
#سلام_فرمانده_امام_زمان
#کانال_شهید_مصطفی_صدر_زاده
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝