بسم الله الرحمن الرحیم
📝 عاقبت سه «مجید موتورسوار»
🏍«مجید خدمت (سوزوکی)» جوان ورزشکار و عاقبت شهید شد.
🏍«مجید قربانخوانی (بربری)»جوان و لات محله و عاقبت شهید مدافع حرم شد.
🏍«مجید رهنورد»بچه هیئتی سابق و قاتل دو جوان بسیجی شد و عاقبت اعدام شد.
✅ باید مانند حضرت یوسف از خداوند این دعا را بخواهیم
🌺«فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّني مُسْلِماً وَ أَلْحِقْني بِالصَّالِحينَ»
🔸«ای آفریننده آسمانها و زمین! تو ولی و سرپرست من در دنیا و آخرت هستی، مرا مسلمان بمیران و به صالحان ملحق فرما» (قسمتی از آیه ۱۰۱ سوره یوسف)
#حسن_عاقبت
@sadrzadeh1
از شهداییکه به شهید ابراهیم هادی بسیار علاقه داشت و او را الگوی خودش قرار داده بود، شهید علی خاوری بود.
او از بهترین مدافعین حرم و اعزامی از همدان بود، از خادمین فکه در راهیان نور بوده و برای شناساندن ابراهیم هادی به نسل جدید بسیار تلاش کرد.
او تمام کتابهای مجموعه را می خواند و کتابها را به دیگران اهدا میکرد.
عاقبت نیز مانند ابراهیم با شهادت راهی بهشت الهی شد.
@sadrzadeh1
16.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فرق شهید با یک آدم معمولی
@sadrzadeh1
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
#اسمتومصطفاست
#قسمت_شصت_و_سه
صدای موج آن قدر گوش نواز بود که به چارچوب پنجره تکیه دادم و اشک هایم جاری شد. مرغ های دریایی می خواندند و عکس دریا در شیشه پنجره پیدا بود. غروب شده بود و چراغ های ساحل روشن و من فکر میکردم خواب میبینم:((وای آقا مصطفی چقدر قشنگه!))
_من کُشته مرده این روحیه توام!
_مسخره میکنی؟
_به هیچ وجه!
_واقعا من الان فقط غروب رو می بینم و ساحل و خودم و خودت رو!
رفتیم و در ساحل قدم زدیم. مهتاب شده بود و چین و شکن موج های نقره ای و صدف هایی که برق میزدند.
_دیدی چه ماه عسلی اوردمت؟
_دستت درد نکنه آقا مصطفی !
راه میرفتیم و انگار در بهشت قدم میزدیم.
کمی بعد گفتی:((بیا بریم شام بخوریم.))
_گرسنه نیستم.
_خب بریم سوپ بخوریم.
سردم بود و تو میدانستی وسوسه یک کاسه سوپ گرم راضی ام میکند که بیایم. رفتیم رستوران ساحلی،برای هر دویمان سوپ گرفتی.تند تند میخوردم.نشسته بودی و نگاهم میکردی و میخندیدی.
چرا میخندی؟
_نمیدونی قیافت چه بامزه شده! نوک دماغت شده مثل لبو تنوری و لپاتم گل انداخته!
#اسمتومصطفاست
#قسمت_شصت_و_چهار
وقتی برای خواب برگشتیم ویلا،نشستی لب تخت دونفره:((اینم سفر ماه عسل.دیگه چی میخوای سمیه خانم؟))
واقعا در آن لحظه هیچ چیز دیگر دلم نمیخواست،جز بودنت را.
صبح بعد از خوردن صبحانه راه افتادیم. تند میرفتی و من با لذت به آسمانی آبی که رگه هایی طلایی داشت ،نگاه میکردم.ساعتی بعد در کنار جاده به مغازه های صنایع دستی رسیدیم که وسایلی را میفروختند که با حصیر و چوب و پلاستیک های سبز ،سرخ،قهوه ای و نارنجی درست شده بود.
پیاده شدیم و چند کار چوبی و حصیری خریدیم.بعد رفتیم متل قو و نفس به نفس دریا دادیم .شب ماندیم.باز دریا بود و مهتاب و صدای امواج. روشن کردن آتش در ساحل و بازی با ماسه های نرم.فردا صبح موقع برگشتن به تهران،ضبط ماشین خراب شده بود،گفتی:((بیا مناجات امیرالمومنین رو باهم بخونیم.))
با وجود هوای سرد شیشه را پایین کشیده بودی و باهم شروع به خواندن کردیم.صدایمان در باد می پیچید و در گوش جنگل فرو میرفت.
_درختا رو میبینی سمیه،اونا که برگاشون ریخته،انگار با دستاشون نشون میدن لا!
باهم اسماء الهی را دوره کردیم:((یارحمان،یا رحیم،یا غفور،یاودود...))
#اسمتومصطفاست
#قسمت_شصت_و_پنج
هر اسم را سه تا هفت بار میگفتیم . خسته که میشدم میگفتی:((بلند تر،سمیه بلند تر!))
به تهران که رسیدیم انگار در دریایی از شیر و شکر و عسل شنا کرده بودم.شیرین بودم،شیرین.
همان سال اول زندگی مشترکمان برای کنکور ثبت نام کردی. از حوزه آمده بودی بیرون و قرار شده بود بروی دانشگاه.سجاد گفته بود:((تو ثبت نام کن منم کمکت میکنم.))
چند واحد از دیپلمت مانده بود و چند واحد پیش دانشگاهی.آن هارا گذراندی و در رشته ادیان و عرفان دانشگاه آزاد ثبت نام کردی.هر وقت میخواستی کاری را انجام دهی ،کافی بود اراده کنی.این بار راهم اراده کردی و به هدفت رسیدی و داشتی ترم های دانشگاه را یکی یکی می گذراندی .اطلاعات عمومی و ریاضی ات عالی بود،اما برای تحقیق به قول خودت از سمیه خانم کمک میگرفتی!
هر چه جلوتر میرفتیم بیشتر عاشقت میشدم. میگفتی:((این قدر به من وابسته نشو،دلبستگی خوبه،وابستگی نه!))
دست خودم نبود.دلبستگی،وابستگی،عاشقی،هرچه که بود و هر اسمی که داشت مهم نبود.مهم بودن تو بود و پنجره ای که به روی دلم باز شده بود،پنجره ای پر از هوای تازه،پنجره ای برای نفس کشیدن.با گفتن بعضی حرف ها بیشتر با روحیه و سلیقه ات آشنا میشدم:((من کهنز رو دوست دارم چون حالتی بومی داره.
به خاطر طبیعتش،سکوتش،خلوتیش.
@sadrzadeh1
آیت الله محمدتقی بهجت:
فردای قیامت که هیچ چیز را از انسان نمیخرند
اشک بر #سیدالشهدا را مانند دانه دری برایش نقد میکنند.
@sadrzadeh1
733.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک سوره از قرآن کریم هدیه به امام زمان ❤️
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ ﴿١﴾
فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ ﴿٢﴾
إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ ﴿٣﴾
@sadrzadeh1
#قرارِعاشقۍ❤️
قࢪائت دعاے فرج ...
بهنیّٺ برادࢪشهیدمانمےخوانیم 🌱
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج 💐💚
@sadrzadeh1
852.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعای فرج با نوای شهید مصطفی صدر زاده
@sadrzadeh1
🕊💞
گفتم:« ببینم توی دنیا چه آرزویی داری؟»
قدری فکر کرد و گفت:« هیچی»
گفتم:« یعنی چی؟ مثلاً دلت نمیخواد یک کارهای بشی، ادامه تحصیل بدی یا از این حرفها دیگه»
گفت:« یک آرزو دارم. از خدا خواستم تا سنم کمه و گناهم از این بیشتر نشده، شهید بشم . . ♥️
#شهيد_نور_الله_اختري🌺
شادی روح شهدا صلوات 🌱
@sadrzadeh1