─═༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═─
#سلام_بر_حسین❤️
#صبحم_بنامتان
رو به شش گوشه ترین کعبهٔ دل ، اول صبح
بدهیم از سرِ جان ، محضر ارباب ، سلام
#رقیه_سعیدی_کیمیا
@saeidikimya
«بسم ربّ المهدی»
#سلام_امام_زمانم
#سلام_پدر_مهربانم❤️
قـرار قلب پریشـــان ، سلام یا مهدی
امیر و منجی دوران ، سلام یا مهدی
بیـــا که تشــنهٔ بـاران رحمتــیم آقا !
ببـار حضــرت باران ، سلام یا مهدی
#رقیه_سعیدی_کیمیا
@saeidikimya
4_5764645842732452214.mp3
13.17M
#نماهنگ
#فاطمیه
#کربلایی_رضا_ابوالحسنی
یک روز دوشنبه که بارون میومد 😭
#زحمت_اشتراک_باشما
@saeidikimya
(بسم ربّ الفاطمه)
#فاطمیه
#اولین_مدافع_حرم
#شهادت_حضرت_زهرا_س
________________
هر جا که دیدم یاس ، یاد مادر افتادم
یاد گــل هجـــــــده بهـــارِ پر پر افتادم
هر جا که حرف از سوختن یا از شکستن شد
یاد غــریبی بیـــنِ دیــوار و در افتادم
#رقیه_سعیدی_کیمیا
__________________
@saeidikimya
«بِسمِ رَبّ الفاطِمـَـــه»
#تصویر_نوشته
#فاطمیه
سخت است که از بانوی آیینه بگویم
از آهِ تَـرَک خــوردهٔ یک سینــه بگویم
از بال و پر سوختــه بیـنِ در و دیوار
در آتشِ بغـض و حسد و کینه بگویم
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
رقیه سعیدی(ڪیمیا)
@saeidikimya
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
به نام خدا
السلام علیکِ یا فاطمة الزهرا
#غزل_مرثیه
#فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا_علیها_سلام
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
_______________
طاقت نمی آورد کم کم پـشت آن در ، دست
با ضـربِ پا از دَر جــدا شد بــارِ آخـر ، دست
چون در گرفت آتش ، در ازجاکنده شد افتاد
روی سر و سیـنه ، به رویِ پهلـو و بـر، دست
آتش گذشت از دَر ، به روی صورتش چرخید
تا سَر رسید و شد سپر ،بر گیسویِ سر، دست
بـا آه سـردش آتـشِ دَر شــعلـه وَر تــر شــد
وقتی که می بستند آن لحظه ز حیدر، دست
حیــــدر، یدُاللّه است و باشــد فـَوقَ أَیدیـهِم
بوده مگر جز دست او در فتح خیبر ، دست؟
اُفـتان وخــیزان فاطــمه دنبال حــیدر بود
آخـــر رسید و زد گـِـرِه برشال حیدر، دست
در پیـش چشــمان علی ، زهـرا غریب افتاد
دست غـلاف آزُرد از زهــرای اَطــهر ، دست
دیگر شبـیهِ آخـــر مَــــه ، رو به نقصان بود
می پخــت نان ، اما برای چار اَختر ، دست
می ریخــت بار غــم به رویِ شــانهٔ زینــب
وقتی که می زد شانه بر موهای دختر ،دست
پــر زد شــــبانه وقــت پـروازش نـبود امــا
حالا دعایـش را خـداوندش بر آورد سـت
فهمــید مـولا نیمــه شب وقت وداع ِ یاس
مســمارِ در برحال و روز گـل چه آورد ست
یکباره دست از غسل دادن شست با حسرت
وقتـی رسید آن لحظه بر پهلوی مادر، دست
در غربت آن نیــمه شـب بی تاب می لرزید
وقتی کفن می بست برجسم مطــهّر ، دست
یک باغــبان همراه شش تن ، مخفیانه ،شب
می بُرد تابـوت گـلی بر شــانه و بر، دست
غیــر از علـــی ، زهرا ندارد مَحرَمی دیگر
ای کاش می آمـد جلو از یک برادر ، دست
در هـالهٔ نـوری بـرآمــد از درون قبــر
ســوی علی مانند دسـتان پیــمبر ، دست
ای کــاش پیــغـمبر نـپرسد از علی امشب
خورده چرا بر صـورت آیات کوثـر ، دست
دســت عــلی و اهـل بیــتش رازهــا دارد
این خانواده دردها دیدست از هر ، دست
در کــربلا هـــم معـــنیِ ایثــار شد تصــویر
وقتــی جـدا شد از ابا الفضل دلاور ، دست
وقـت شفــاعت با خــودش می آوَرَد زهـــرا
یک یادگار از نهر علقم ، روز محشـر ، دست
_____________
✍رقیه سعیدی(کیمیا)
┅═𑁍✿𑁍═┅─
https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047
لینک کانال اشعاردر(ایتا) 👆
─┅═𑁍✿𑁍═┅─