#حکایت_آموزنده
ابراهیم بن هاشم گفت عبدالله جندب را دیدم در موقع عرفات، حال هیچکس را بهتر از او ندیدم.
پیوسته دست های خود را بسوی آسمان بلند کرده و آب دیدگانش بر روی او جاری بود تا به زمین می رسید.
چون مردم فارغ شدند به او گفتم در این موقف هیچکس را بهتر از تو ندیدم.
گفت به خدا قسم دعا نکردم مگر برای برادران مومن خود زیرا که از امام موسی بن جعفر علیه السلام شنیدم هر کس پشت برادر مومن خود دعا کند ، از عرش ندا رسد که از برای تو صدهزار برابر باد.
به خدا قسم دست برندارم از صدهزار برابر دعاء فرشتگان که قطعا مستجاب و مقبول است برای یک دعای خودم که معلوم نیست مستجاب شود یا نه!
( منتهی الامال، ج 2، ص 164)
#داستان_و_عبرت
⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱
به کانال #حدیث_عشق بپیوندیم👇
┏━━ °•🍃•° ━━┓
https://eitaa.com/h_e110
┗━━ °•🍃•° ━━┛
⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱
#سیره_علما
در عزای سیده عالم حضرت زهرا سلام الله علیها
💠 فرزند مرحوم آیت الله میرزا جواد تبریزی می گوید:
حرکت مرحوم میرزا "قدس سره" با #پای_برهنه همراه جمعی از فضلاء، طلاب و مؤمنین در روز سوم جمادی الثانی یعنی روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها در فصل گرما واقع می شد.
🔸گرما بسیار سوزاننده بود. حتی یک گام برداشتن بر روی زمین با پای برهنه مشکل بود، به طوری که من طاقت نداشتم قدمی بردارم!
- از این رو به مرحوم والد "قدس سره" رو کرده، گفتم: آقا! #گرما شدید است. اگر شما اذیت می شوید کفش بپوشید.
🔹ایشان همانطور که به سینه می زد و گریه می کرد، فرمود: فرزندم! بگذار پاهایم بسوزد. برای مصیبت حضرت فاطمهء زهرا "علیهاالسلام" هر کاری بکنم کم است!
👈🏻 مگر دختر رسول خدا "صلی الله علیه و آله" چه گناهی داشت که این همه #ظلم را در حق او مرتکب شدند؟!
- پسرم، مگر مصیبت حضرت کم بود؟! ما در مصیبت بی بی دو عالم "علیهاالسلام" هر کاری کنیم، کم کرده ایم .
#حضرتزهرا_سلاماللهعلیها
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱
به کانال #حدیث_عشق بپیوندیم👇
┏━━ °•🍃•° ━━┓
https://eitaa.com/h_e110
┗━━ °•🍃•° ━━┛
⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱
#حکایت_شنیدنی
ایام فاطمیه بود .
من در شمیران پای منبر سید می رفتم، به مناسبت ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها ده شب مراسم عزاداری بود، منبرش که تمام شد، برگشت به من گفت که فلانی! گفتم : بله، گفت: حالش را داری امشب برویم با همدیگر الواطی کنیم؟ من اول تعجب کردم،گفتم: آقا شوخی تان گرفته؟
گفت : نه، امشب می خواهیم برویم الواطی، پول منبر را گرفتیم پولدار شدیم، حالش را داری بیا تا برویم؟
گفتم : آقا اگر شما بروید الواطی ،ما هم هستیم، چون شما اگر الواطی هم بروید، معصیت خدا نیست، ثواب و حسنات است.
گفت: پس ماشینت را روشن کن برویم ، ماشین را روشن کردیم و نشست بغل دست ما و گفت: راست برو میدان بهارستان.
با هم آمدیم میدان بهارستان سابق،دیدم چند تا زنِ... گوشه و کنار میدان ایستاده بودند. یکی جوان تر بود، سید گفت : برو آن جوان تر را صدا بزن بیاد.
ما رفتیم و دیدیم دختر جوانی است اشاره کردم: بیا، خوب ماشین هم داشتیم و فکر کرد ما هم اهل معصیت هستیم و راه افتاد اومد دم در ماشین، همین که خواست در را باز کند و بنشیند، سید شیشه ماشین را پایین داد و دست کرد تو جیبش و پاکت پولش را در آورد و گفت: دخترم ! من ده شب برای مادرم زهرا علیها السلام منبر رفتم، این پول را امشب به عنوان پول منبر و روضه به من دادند،آدرسم را هم پشتش نوشتم، این پول را بگیر و به خانه ات برو و تا تمام نشده از خانه بیرون نیا، پولت هم که تمام شد، آدرس و تلفنم را هم نوشته ام، بیا من پول بهت می دهم، خرجی ات را می دهم، شوهرت می دهم، جهیزیه برایت تهیه می کنم، تو جوانی ، دخترم حیف است دامنت را از الان به معصیت آلوده کنی.
هر سخن از دل بر آید، لاجرم بر دل نشیند
من دیدم که این دختر منقلب شد،یک مرتبه اشک بر صورتش نشست و پاکت پول را گرفت: و گفت:
آقا به مادرتان زهرا علیها السلام دیگر گناه نمی کنم.
#حضرتزهرا_سلاماللهعلیها
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱
به کانال #حدیث_عشق بپیوندیم👇
┏━━ °•🍃•° ━━┓
https://eitaa.com/h_e110
┗━━ °•🍃•° ━━┛
⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱
#سیره_علما
📌هدایت بحر العلوم یمنی
مرحوم آیت الله اصفهانی (قدّس سرّه) از آیات ومراجعی بود که بی واسطه به فیض ملاقات حضرت مهدی، صاحب الزّمان - ارواحنا له الفداء - مشرّف شده بود، یکی از آن موارد، قضیه شگرفی است که دانشمند معاصر آقای حاج شیخ محمّد رازی قدّس سره در جلد اول کتاب گنجینه دانشمندان نقل کرده است.
او می نویسد: علاّمه متتبّع آقا حاج سید محمّد حسن میرجهانی طباطبایی (قدّس سرّه)، صاحب تألیف مفید که از خواصّ اصحاب ایشان بودند حکایت کرده اند که:
یکی از علمای زیدیه به نام سید بحر العلوم یمنی وجود حضرت ولی عصر (علیه السلام) را انکار می کرد وبا علما ومراجع شیعه آن روز، مکاتبه کرده وبرای اثبات وجود وحیات آن حضرت، برهان می خواست وآقایان از کتب اخبار وتواریخ عامه وخاصه اقامه دلیل می کردند؛ ولی وی قانع نمی شد ومی گفت: من هم این کتب را دیده ام! تا اینکه برای مرحوم آیت الله اصفهانی نامه نوشت وجواب قاطعی خواست. سید در جواب مرقوم فرمود: جواب شما را باید مشافهة بدهم، شما طی سفری به نجف مشرّف شوید.
بحر العلوم با فرزندش سید ابراهیم وچند تن از مریدان خاصش، به نجف اشرف مشرّف وهمه علما از جمله مرحوم آیت الله اصفهانی از وی دیدن کردند. سید بحر العلوم عرض کرد: من به جهت دعوت شما به این مسافرت آمدم؛ جوابی که وعده فرمودید بدهید. ایشان فرمودند: شب بعد به منزل من بیایید.
شب بعد به منزل سید آمدند وپس از صرف شام ورفتن اکثر میهمان ها وگذشتن نیمی از شب، نوکر خود، مشهدی حسین چراغدار را طلبیده وفرمودند: به سید بحر العلوم وفرزندش بگویید بیایند. ما نیز تا در منزل رفتیم، اما به ما فرمودند: شما نیایید وخودشان به اتفاق سید وفرزندش رفتند وما ندانستیم کجا رفتند. روز بعد که سید ابراهیم یمنی، فرزند بحر العلوم مزبور را ملاقات کردم، از جریان شب پرسیدم.
سید ابراهیم گفت: الحمد لله (بحمد الله) ما مستبصر واثنی عشری شدیم. گفتم:
چطور؟! گفت: برای اینکه آقای اصفهانی حضرت ولی عصر امام زمان (علیه السلام) را به پدرم نشان داد. تفصیل آن را پرسیدم. گفت: ما که از منزل بیرون آمدیم نمی دانستیم به کجا می رویم؛ تا اینکه از شهر خارج ووارد وادی السلام شده ودر وسط وادی، جایی بود که آن را مقام مهدی (علیه السلام) می گفتند. چراغ را از مشهدی حسین گرفته وخود ایشان به اتفاق پدرم ومن وارد آن محیط شدیم، پس آقای اصفهانی از چاه آنجا، آب کشید ووضو تجدید کرد در حالی که ما به عمل او می خندیدیم؛ آنگاه وارد مقام شد وچهار رکعت نماز خواند وکلماتی گفت؛ ناگاه دیدیم آن فضا روشن گردید، پس پدرم را طلبید. وقتی وارد آن مقام شد، طولی نکشید که صدای گریه پدرم بلند شد و صیحه ای زد وبیهوش شد؛ نزدیک رفتم، دیدم آقای اصفهانی شانه های پدرم را مالش می دهد تا به هوش آمد ووقتی از آنجا برگشتیم، پدرم گفت: حضرت ولی عصر حجّة بن الحسن العسکری صلوات الله علیهما را مشافهة زیارت کردم وبا دیدنش، مستبصر وشیعه اثنی عشری شدم.
📚شیفتگان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، ج ١، ص ١٢٢.
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱
به کانال #حدیث_عشق بپیوندیم👇
┏━━ °•🍃•° ━━┓
https://eitaa.com/h_e110
┗━━ °•🍃•° ━━┛
⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱
@managheb_ahlebeyt.mp3
939.8K
#امام_جواد_علیهالسلام
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱
به کانال #حدیث_عشق بپیوندیم👇
┏━━ °•🍃•° ━━┓
https://eitaa.com/h_e110
┗━━ °•🍃•° ━━┛
⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱
🔻مرحوم آیت الله حاج شیخ مجتبی قزوینی رضوان الله تعالی علیه نقل فرمودند :
◾️ آقای سید محمد باقری بود اهل دامغان که در مشهد ساکن بود و از علماء و شاگردان مرحوم آیت الله میرزا مهدی اصفهانی بود و زیاد خدمت معظم له می رسید . وی مدت متمادی بود به مرض سل مبتلا شده بود و آن روز ها این مرض غیر قابل علاج بود و همه از او مایوس بودند و بسیار نحیف و ضعیف شده بود .
◾️یک روز دیدم که او بسیار سرحال و سالم و با نشاط و بدون هیچ کسالتی نزد ما آمد همه تعجب کردیم و از او علت شفا یافتنش را پرسیدیم !!!
◾️گفت یک روز که خون زیادی از حلقم بیرون آمد و دکترها مرا مایوس کرده بودند ، خدمت استادم آقا میرزا مهدی رسیدم و به ایشان شرح حالم را گفتم . معظم له دو زانو نشست و با قاطعیت عجیبی به من فرمود :
◾️ مگر تو سید نیستی ؟ چرا از اجدادت رفع کسالتت را نمی خواهی ؟؟ چرا به محضر حضرت بقیه الله الاعظم ( سلام الله علیه ) نمی روی و از آن حضرت طلب حاجت نمی کنی ؟ مگر نمی دانی آنها اسماء حسنی پروردگار هستند ؟ مگر در دعای کمیل نخوانده ای که فرمود : ( یا من اسمه دواء و ذکره شفاء) ؟ تو اگر مسلمان باشی و سید باشی و اگر شیعه باشی باید شفایت را همین امروز از حضرت بقیه الله ( سلام الله علیه ) بگیری !
◾️مرحوم میرزا اینقدر این مطالب را به من فرمود که با گریه از جا بلند شدم ، مثل آنکه می خواهم به محضر حضرت بقیه الله ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) بروم . لذا بدون آنکه متوجه باشم اشک می ریختم و با خود زمزمه می کردم و می گفتم ( یا حجت بن الحسن ادرکنی ) و بطرف صحن مقدس حضرت علی بن موسی الرضا ( سلام الله علهیما ) می رفتم و وقتی به درب صحن عتیق رسیدم آنجا را طوری دیگر دیدم . صحن بسیار خلوت بود تنها جمعیتی که در صحن دیده می شد چند نفری بودند که با هم می رفتند و در پیشاپیش آنها سید بزرگواری بود که من فهمیدم آن سید حضرت ولیعصر ( ارواحنافداه ) است . با خودم گفتم که چون ممکن است بروند خوب است بروم و ایشان را صدا بزنم و از ایشان شفای مرض خود را بگیرم ، همینکه این خطور در دلم گذشت دیدم که آن حضرت برگشتند و نگاهی با گوشه چشم به من کردند . عرق سردی بر بدن من نشست ، ناگهان صحن مقدس را به حالت عادی دیدم ، دیگر از آن چند نفر خبری نبود ، مردم بطور عادی در صحن رفت و آمد می کردند ، من بهت زده شدم .
◾️در این بین متوجه شدم این حالت کسالت از مرض سل از من مرتفع شده ، به خانه برگشتم و آنچنان حالم بهتر شد که هرچقدر می خوام سرفه کنم نمی توانم .
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱
به کانال #حدیث_عشق بپیوندیم👇
┏━━ °•🍃•° ━━┓
https://eitaa.com/h_e110
┗━━ °•🍃•° ━━┛
⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱
حکایت نقش دو شیر در بالای ایوان نقارهخانه در صحن عتیق حرم امام رضا علیه السلام چیست؟
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
🔸در این صحنه مردی با ریش و سبیلی بلند، سری تراشیده و لباس سفید بر زمین افتاده و دو شیر بر او مسلط شدهاند. یک شیر سر او را در دهان دارد و شیر دیگر کمر و پهلوی مرد را میدرد. چشمان و دهان مرد از وحشت باز مانده است.
🔸اما ماجرای این شیرها: بعد از جریان اقامه نماز باران در #مرو توسط حضرت رضا علیه السلام و بارانی که بلافاصله باریده شد آن هم در فصل تابستان، محبوبیت امام در بین مردم چندین برابر شد. مامون تلاش کرد در مجلسی این ابهت امام علیهالسلام را بشکند؛
🔸نقل شده است که مأمون در مجلسی که بدین منظور، ترتیب داده بود فردی به نام حمید بن مهران را مامور کرد تا با بی ادبی، امام علیه السلام را به سحر و عوام فریبی متهم کرده، از ایشان طلب کند که معجزه نموده، شیرهای روی پردۀ بالای سر مامون را زنده کنند تا او را بخورند.
🔸امام رضا علیه السلام بلافاصله به نقش شیرهای روی پردۀ پشت سر مأمون اشاره کرده، فرمودند: این ملعون را ببلعید. بیدرنگ، تصاویر به صورت دو شیر زنده ظاهر شدند و او را بلعیدند، به طوری که کوچکترین اثری از وی باقی نماند. بعد دوباره با اشاره امام ، به جای خود برگشتند.
🔸مأمون که از این صحنه به شدت ترسیده بود، گفت: الحمد لله که خداوند ما را از شر حمید بن مهران نجات داد! سپس گفت: یابن رسول الله؛ خلافت متعلق به جد شما رسول الله است و بعد از او شما سزاوار آن هستید. اگر میخواهید، من اکنون خلافت را به شما واگذار کنم.
امام فرمودند:
«من اگر خلافت را میخواستم، به تو مهلت نمیدادم. ولی خداوند به من امر فرموده که تو را به حال خود رها کنم.»
📔عیون اخبار الرضا علیه السلام شیخ صدوق ج۱ ص۱۸۳
#داستان_و_عبرت
#تبرّی
اللّهم عجّل لولیک الفرج
⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱
به کانال #حدیث_عشق بپیوندیم👇
┏━━ °•🍃•° ━━┓
https://eitaa.com/h_e110
┗━━ °•🍃•° ━━┛
⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱