eitaa logo
سفیران ایثار
1.5هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
2.3هزار ویدیو
25 فایل
«﷽» بـاور کنید ؛ هرکس‌ بہ جـایی‌ رسید ، از مـُبارزھ با نفس‌ رسید امدنت اینجا اتفاقی نیست ای‌کاش‌!شھادت‌قسمت‌ما‌میشد @mahdi1105 👈 خــادم الــشـهـیـد @safiran_isAr
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 معرفی شهید 🌹 : علیرضا نوری 🍃 : اصفهان/تیران و کروند 🌷 :۵ مرداد ۱۳۶۶ 🌼 : سوریه-شیخ هلال 🌺 :۲۹ اسفند ۱۳۹۳ 🌻 : گلستان شهدای نجف‌آباد     🌷 یکی از نیروهای گردان پیاده لشکر ۸ نجف اشرف در جنگ با تروریست‌های تکفیری در نخستین روز از سال ۱۳۹۴ در کشور سوریه به درجه رفیع شهادت نائل شد و پیکر مطهرش بعد از انتقال به نجف‌آباد در گلزار شهدای این شهر به خاک سپرده شد.🌷 🕊 🌹 🌷 ★᭄ꦿ @shmostafa_rasol_hadi •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
◾️ 🍃✨ اےکه‌نزدیک‌ترے‌ازمن‌ دلتنگ‌بہ‌من :)💔🥀  🌷 ★᭄ꦿ @shmostafa_rasol_hadi •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
🤍 بهترین حس یعنی با شهدا رفیق باشی ..🤝❤️ 🌷 ★᭄ꦿ @shmostafa_rasol_hadi •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••حسن‌جانم ••دوشنبه هاکه‌بهانه‌برای‌نوکرهاست ••تمـام‌هفـتـه‌لبـم‌ذکـریاحـسـن‌دارد💚 ◾️🌱 ◾️ 🌷 ★᭄ꦿ @shmostafa_rasol_hadi •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
جهت تعجیل در امر فرج مولای غریبمون عزیز زهرا پنج صلوات بفرستید صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم 🌷 ★᭄ꦿ @shmostafa_rasol_hadi •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
mojtaba.ramezani-azam.siri(128).mp3
4.2M
یاصاحب الزمان الغوث والامان😔💔 🌷 ★᭄ꦿ @shmostafa_rasol_hadi •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
سفیران ایثار
🌹مجید بربری🌹 زندگی داستانی حُرّ مدافعان حرم شهید مجید قربان خانی به قلم کبری خدابخش دهقی 🌸🌸 به جای مقدمه: سلام آقا مجید،سلام برادر،نه،بگذار مثل خانواده ات صدایت کنم،سلام داداش مجید، داداش مجید،پهلوان ها فقط توی افسانه ها نیستند. قهرمانان این روزها،همان آدم های ساده دیروزند.همان آدم هایی که چقدر ساده از کنارشان گذشته و می‌گذریم و آن ها چه ساده تر،از دنیای ما دل میبُرند.تو قهرمان این شهر و محله بودی و هستی و شاید کمتر کسی،به پهلوانی ات پی برده باشد. قصّه تو قصه کوچه پس کوچه های یافت آباد است.قصه تو از آن قصه هایی بود که ما بارها با چشم های ظاهر بین مان،درباره ات قضاوت کرده بودیم.اما تو صدای((هل من ناصر ینصرنی))حسین ع را که شنیدی،تمام جاده را با سر دویدی،تا از قافله عقب نمانی.تو وقتی یک باره کوله بارت را بستی،هیچکس نمی دانست در سرت چه می‌گذرد. اما تو تصمیمت را گرفته بودی،پس قید دنیای پشت سرت و همه آرزوهایت را زدی.حتی جیب هایت را هم خالی کردی که سبک تر بروی،تا یک محله و یک نسل را رو سفید کنی.قصه تو قصه این روزهای بچه های (یافت آباد )تهران است و عکس هایت ،زینت کوچه هایی است که کودکان خردسالش،هنوز به امید آمدنت ،اسباب بازی هایشان را توی کوچه بساط می‌کنند.هنوز با دیدن ماشینت،که تو دیگر سوارش نیستی،شادمانه بالا و پایین می‌پرند. حتی به امید آمدنت برایت نامه می‌نویسند.در مقابل،بزرگترها مدام از خود می‌پرسند، راستی!چه چیزی مجید را با خودش برد؟ مادرت،هرروز،خطی تازه،کنار چین های صورتش می نشیند و پدر هرروز که می‌گذرد،موهایش سفید و سفیدتر می‌شود.انگار دارد به زبان حال می‌گوید:((موی سپید را فلکم رایگان نداد...)) بچه مشتی محله! نمیدانم بدنت کی برمیگردد،تا این همه دوری و درد تمام شود.هنوز که هنوز است،مادرت نیمه شب ها،دل آشوب تا سرکوچه می آید،به خیال آن که همین شب هاست که برگردی،ولی کدام برگشت،کدام آمدن؟! و در آخر از خانواده و دایی های شهید تشکر میکنم،که در خلق این اثر یاری ام کردند.
مجید بربری قسمت اول🌹 حلب، الحاضر،خان طومان،۱۳۹۴/۱۰/۲۱ ساعت سه چهار بعدازظهر، دود و مه غلیظی همه جا را گرفته بود.نم نم باران،سوز سرما را چندین برابر میکرد.بوی خون و خاک ،کم کم به مشام میرسید،پای هرکدام از سنگرهای کوچک یک متری،که با تکه های سنگ ساخته اند،بیست سی متر گود بود.مجید روی تپه ای نزدیک یکی از سنگرها،آرام و بی حرکت خواب بود.نه،خواب نه!چیزی شبیه خواب.در تمام روزهای قد کشیدنش ،شاید اولین بار بود که آرام و بی حرکت و بدون جنب و جوش،دیده می‌شد. دست ها و صورتش گِلی بود.انگشتری را که شب قبل،از حسین امیدواری گرفته بود،هنوز توی انگشت داشت.صدای شلیک تیرها و انفجار نارنجک ها،همچنان فضای آسمان را پر میکرد.از رگبار تیرها،بدجوری گوش آدم تیر می کشید.صدا به صدا نمی‌رسید. همهمه بی سیم های رها شده و بی صاحب ،از جای جای دشت می آمد:(بچه ها عقب نشینی کنید،بکشید عقب!). کسی نمی‌توانست مجید را حرکت بدهد،کاج های سبز و زیتون های خشک دشت،کم کم خیس باران می شدند.سیزده نفر از بچه ها شهید شده بودند و چند نفری هم مجروح.مرتضی کریمی با آن بدنِ اربا اربا،یک تنه عاشورایی به پا کرده بود.برای خیلی ها از قبل روشن بود.که مجید و چندتا از بچه ها،فردایی نخواهند داشت .این را از چهره و آرامش شب آخرشان ،حدس زده بودند.... و همین طور هم شد.
مجید بربری🌹قسمت دوم سرنوشت شهید مدافع حرم مجید قربانخانی. حرّ مدافعان حرم 🌟🌟 تهران-۹۴/۱۰/۲۲ خبرهای ضد نقیضِ خان طومان،در فضای مجازی و بین مردم پرشده بود. یکی میگفت بیست تا شهید دادند،دیگری میگفت نه،پنجاه تا،کسی هم می‌گفت:اصلا شهید ندادند.در این همهمه شایعه و حقیقت ،مهرشاد دایی کوچک مجید،اولین کسی بود که فهمید.رفیقش در پارکینگ دادسرا گفته بود: _میگن دیروز ده دوازده نفری،توی سوریه شهید شدن. _واقعا؟این همه!حتما عملیات بوده. _این پسره را می شناسی توی یافت آباد،محله خودمون قهوه خونه داشت؟خیلی شلوغ پلوغ بود،با نصف محل هم سلام و علیک داشت.اولِ بچه خفن ها بود و آخر صفا و مرام. دل مهرشاد ریخت.با خودش گفت:(توی یافت آباد کسی جز مجید،با این خلقیات نداریم). همه خاطرات خواهرزاده،جلوی چشمش قطار شد،از اولین روزهای بچگی شان،تا همین اواخر که کمی سرسنگین شده بود.نبودن مجید،چقدر سخت و نفس گیر بود.مهرشاد حالش بد شد.تا چنددقیقه چیزی نمی فهمید.با آب قند و تکان و سیلی ،کمی حالش جا آمد.گلویش خشک شده بود و زبانش نمی چرخید.با این حال،فوری گوشی را برداشت و شماره پدر مجید را گرفت: _الو آقا افضل کجایی؟چه خبر از مجید،زنگ نزده؟ _الحمدلله خوبم،اتفاقا دیروز زنگ زد،باهم صحبت کردیم.ضمنا گفت شاید تا سه چهار روز ،نتونم زنگ بزنم. یه وقت بلند نشید راه بیفتید این طرف و اون طرف،این گردان و اون گردان! _آقا افضل!مگه قرار نبود سر یه هفته مجید رو برگردونن،چرا خبری ازشون نیست؟ _نمیدونم والله، حتما برمیگردونن. مهرشاد به یکی از رفقای نظامی اش زنگ زد و آنجا بود که دستش آمد،خواهرزاده اش شهید شده.دیگر پاهایش توان نداشت.دو دستی محکم به سرش و مثل بچه های دوساله،زار زار افتاد به گریه😭 می دانست دیگر مجیدی،وجود نخواهد داشت.اما افضل و آبجی مریم،هنوز نمی‌دانستند پسرشان شهید شده.مثل مرغ سرکنده بودند.دل هر دو،مثل سیر و سرکه میجوشید.دلشوره رهایشان نمی‌کرد.مهرشاد دلواپس خواهر بود.((خدایا!حالا آبجی ام بعد از مجید چه می کنه؟افضل چی...،روزهای سختی در انتظارشان است )).
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترین رفیقش شد ، مزارش شد پاتوقِ دلتنگی‌هاشو همه آرزوش شد شهادت؛ ما الان چند قدم با رسول فاصله داره، اونم آروم خوابیده تو قطعه شهدا ! مـــــثل ِرســـول ... وصیتش بود کنار دفنش کنن ... 🌷 ★᭄ꦿ @shmostafa_rasol_hadi •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
❤️🍃 دل بسپار به نگاه هایے ڪه تــو را وصــل مےڪنند به منبــع نور تا هستـــــ، چرا منّــــت غیر؟!.!! شهیــــدم صدرزاده ❤️ گـــاهےنگــــاهے😔 🌷 ★᭄ꦿ @shmostafa_rasol_hadi •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
     ﷽ 🌺🌺🌺🌺 ❤️ قࢪائت دعاے فرج ... به‌نیّٺ از شهیدان مصطفی رسول هادی دلها مےخوانیم 🌱 🤲 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shmostafa_rasol_hadi ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✧✾═✾🌷یازهرا🌷✾═✾✧
🍃قرار‌هرشب‌ما ✨🍃 فرستـادن پنج صلوات بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج» 🌸 طول عمر رهبری و پیروزی جبهه مقاومت و آزادی قدس.... هدیه به ارواح طیبه ی شهدا بخصوص ...   { مصطفی رسول ھادےدلها‌ } ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷 ★᭄ꦿ @shmostafa_rasol_hadi •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
اعمال قبل از خواب :) شبٺون منور به نگاه مادر ساداٺ..🍃 ✨کانال مصطفی رسول هادی دلها ✨ @shmostafa_rasol_hadi ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✧✾═✾🌷یازهرا🌷✾═✾✧
رفاقت با شهدا ک باشه همه چی درست میشه ....باور نداری امتحان کن .... 🌙 🌷 ★᭄ꦿ @shmostafa_rasol_hadi •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
شوق تو به باغ لاله جان خواهد داد عطـر تو به گلهــا هیجان خواهد داد فـــردا کـه بـه آفـاق بپیـچــد نـــورت تکبیــــر تو کعبــه را تکان خواهد داد ❤️تعجیل در ظهور 3صلوات ❤️ 🌷 ★᭄ꦿ @shmostafa_rasol_hadi •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
🌷بِسْمِ رَبِٓـــ الشـُ❤️ـَـهـدا🌷 روزت رو با سلام و توسل به شهیدان بیمه کن باور کن شهدا زنده ان و عجیب دستگیرن فقط کافیه بخوایی... هر صبح فاتحه ای بخون برای یه شهید، تا فاتحه ی روزت با گناه خونده نشه.... 🌤 @shmostafa_rasol_hadi ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✧✾═✾🌷یازهرا🌷✾═✾✧ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
▫️شهيــ⚘ــد به قلبت نگاه می‌كند اگر جايی برايش گذاشته باشی... مــــــــــــــــــــــی‌آیــــــــــد🕊⚘ مــــــــــــــی‌مــــــــــانـــــــــد🕊⚘ لانــــــــه‌مـــــــــــی کـــــــــنـد🕊⚘ تـــاشهــــــیدت کنــــــد🕊⚘ حكايتی بود آن زمان....🍃 قصه‌ی دلدادگی‌ها...🍁 🌷 ★᭄ꦿ @shmostafa_rasol_hadi •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
شهید 🌷شهیدمدافع حرم روح الله قربانی🌷 : روح الله قربانی : سردار داود قربانی : 1368/3/1 (تهران/دولاب) : 1394/8/13 (سوریه/حلب) : متاهل : ــــ ندارند : سربازی بی بی زینب(س)اعزام به سوریه به عنوان نیروی زمینی قدس : اصابت موشک به ماشینی که شهید و همرزمشان شهید قدیر سرلک داخل آن بود : 26ساله : خوشنوسی و ائمه و شهید رسول خلیلی 🌷 ★᭄ꦿ @shmostafa_rasol_hadi •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
🇮🇷 برتمامی بسیجیان جان برکف مبارک باد.♡ 🌷 ★᭄ꦿ @shmostafa_rasol_hadi •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
اگ نمره ات پیش خدا بیست شد آنوقت شهید خواهی شد هادی_دلها 🌷 ★᭄ꦿ @shmostafa_rasol_hadi •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•