این متن را وقتی مینویسم که چیزی به قضا شدن نمازم نمانده است.
#وضو ندارم و غرق در تاریکیهای خود میلولم، تا روزنهای به سوی #نور پیدا کنم. نور آن چیز که، صفت وجودی شما ۱۴ تن از نسل نور حق است.
#زمان عجیب به تنگ آمده است. از هر سو، باری از رگبار بلا بر تنمان شلاق میزند.
حال زمانیست که #مسجدها بسته، تکیهها تعطیل، چراغ #هیئتها خاموش و #حرم اجداد بزرگوارتان سوت و کور و بسته، ولی ما هنوز سیل #اشک را جاری داریم.
میگرییم برای آن زمان که غرق در بوی #عطر حرم #رضوی بودیم و قدر ندانستیم.
ضجه میزنیم حالِ آن زمان که سینی شربت ولادتهایتان را در خیابانها پخش میکردیم و لبخند #شیعیانتان را میچیدیم و روحمان را جلا میدادیم.
زار آن وقتی را میزنیم که سیاهی پیراهنمان از عرقِ سینه زنی خیس میشد و سینههامان سرخ.
فریاد میزنیم یاد آن لحظه که میخ، پهلوی #مادر را در روضه میشکافت و صورتمان غرق اشک و رویمان سیاه از #ظلم امّت #مسلمان.
به سر میزنیم وقتی که هیئت تفریحمان بود و هر وقت مادرم میپرسید کجا؟ گفتم: هیئت پیش بچهها...!
امام زمانم!
بر ما نمانده #حسرت داغ ندیدهای. این زمان، آنها که وجودت را نیز انکار میکردند، از اعماق #دلشان شعلهی الهی عظم البلاء زبانه میکشد.
نمیگویم بیا، اما بیا، نه بخاطر حال ما، بیا که #مادر پشت در تو را میخواند، #حسین زیر تیغ تو را میخواند، #علی در محراب تو را میخواند، #کعبه عطش وجودت را دارد و تو را فریاد میکند.
امیدها دیگر به ثمر نمیشنید و درخت آرزوها دیگر بار نمیدهد. امید همه حال، معطوف به اسم توست #مهدی جان.
بیا و آبی رنگ فیروزهات را به این جهان سیاه بپاش، هُرم گرم نفست را از پشت پرده بیرون ده.
بیا تا امسال دیگر #کنارت باشیم.
بیا ای چادر نشین عرض خاکی خدا...
بیا، شهرها اندازه یک نفر هم شده میتوانند جا باز کنند.
اللهم انا نشکو الیه
اللهم واقعا جان زهرا دیگر وقت عَجِّل است.
همه میدانیم که جز اشک، سلاحی نیست؛ و گریه منشأ اثر خواهد بود...
@safiran_shohadaa