💝🕊💝🕊💝🕊💝
#داستان_واقعی
#قصه_دلبری
#قسمت_۲۷
*═✧❁﷽❁✧═*
بعد هم دم گرفت:(عمه جانم, عمه جانم, عمه جانم, عمه جان مهربانم.عمه جانم, عمه جانم, عمه جان نگرانم.عمه جانم, عمه جانم, عمه جان قدکمانم!)😭
موقع برگشت از لبنان, رفتیم سوریه از هتل🏨 تا حرم حضرت رقیه (سلام الله علیها) راهی نبود, پیاده 🚶می رفتیم .
حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) که نمی شد ❌پیاده رفت, ماشین 🚙می گرفتیم.
حال وهوای حرم حضرت زینب《سلام الله علیها》 را شبیه حرم امام رضا(علیه السلام) وامام حسین(علیه السلام) دیدم😍
بعد از زیارت, سرِ صبر نقطه به نقطه مکان ها را نشانم داد ومعرفی کرد: در باره ی ساعات مسجداموی, خرابه شام,محل سخنرانی حضرت زینب《سلام الله علیها》👌
هر جا که هم بلد نبود, از مسئول و اهالی مسجد اموی به عربی
می پرسید و به من می گفت.
از محمد حسین سوال کردم:( کجا به لبای امام حسین 《 علیه السلام》 چوب خیزان می زدن?) ریخت به هم😰
گفت: ( من هیچ وقت اینطوری نیومده بودم زیارت !)
گاهی من روضه می خوندم , گاهی او.
می خواستم از فضای بازار و رزق و برق های آنجا خارج شوم و خودم را ببرم آن زمان, تصویر سازی کنم در ذهنم .
یک دفعه دیدیم 👀حاج محمود کریمی درحال ورود به در وازه ی ساعات است😳
تنها بود.
آستینش را به دهان گرفته بود وبرای خودش روضه می خواند.
حال خوشی داشت😍
به محمد حسین گفتم:
(برو ببین اجازه میده همراهش تا حرم 🕌بریم ?)
به قول خودش :(تا آخر بازار ما رو بازی داد!)
کوتاه بود ولی پر معنویت✅
به حرم که رسیدیم , احساس کردیم می خواهد تنها باشد, از او خداحافظی کردیم✋
¤¤¤
ماه🌙 هفتم در یزد رفتم سونو گرافی .
دکتر گفت:(مایع آمنیوتیک دور بچه خیلی کمه.😱
باید استراحت مطلق داشته باشی.)
دوباره در یزد ماندگار شدم .
می رفت ومی آمد.
خیلی هم بهش سخت می گذشت.
آن موقع می رفت بیابان.
وقتی بیرون از محل کار می رفت مانور یا آموزش , می گفت:
( می رم بیابون) شرایط خیلی سخت تر از زمانی بود که می رفت دانشگاه.
می گفت:(عذابه, خسته و کوفته😢 برم توی اون خونه ی سوت وکور!از صبح 🌄برم سر کار وبعد از ظهرم برم توی خونه ای که تو نباشی.)
دکتر ممنوع السفرم کرده بود.🚫 نمی توانستم بروم تهران. سونوگرافی ها بیشتر شد.
یواش یواش به من می فهماندند ریه بچه مشکل دارد.
آب دور بچه👶 که کم
می شد .
مشخص نبود کجا می رود🤔 هرکسی نظری می داد:
آب به ریه ش میره!
اصلاً هوا به ریه ش نمی رسه!
الان باید سزارین بشی😳
دکترها نظرات متفاوتی داشتند. دکتری گفت:( شاید وقتی به دنیا بیاد, ظاهر بدی دشته باشه😱) چند تا از پزشکان گفتند:
( می توانیم نامه📧 بدیم, به پزشکی قانونی که بچه رو سقط کنی😵)
┅┅✿❀♥️❀✿┅┅
👈 ادامه دارد... 🔜👉
کانال سفیـــران زینبیــــون
@safiranzenabiyoon
💝🕊💝🕊💝🕊💝
⚡️🌴⚡️🌴⚡️🌴⚡️🌴
#سوره ی مبارکه ی آل عمران آیه ۸
🌼بسم الله الرحمن الرحیم🌼
👈رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ
لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ .
👈[گویند:] بار الها! دلهای ما را پس از
آن كه هدایتمان كردی ملغزان، و ...
👌اگر می خواهیم یارامام زمان
ارواحناله الفداء باشیم
بعد از اینکه هدایت شدیم
ازخدابخواهیم ثابت قدم بمونیم.
کانال سفیـــران زینبیــــون
@safiranzenabiyoon
⭕️ نمایش کمتر از خود
🔹 تواضع، ویژگی انسان هایی است که از نظر روحی و روانی به کمال رسیده اند؛
مانند درختانی که شاخه هایی پر میوه دارند و دلیل پایین آمدن شاخه ها، سنگینی آنها است.
یکی از ویژگی های شاخه ای که پایین آمده، این است که همه، حتی افراد کوچک هم میتوانند از آن بهره مند شوند.
🔸 امام صادق فرمودند: «تواضع آن است که به کمتر از جایگاه شایسته خود در مجلس قانع باشی و هرگاه کسی را ملاقات کردی،
در سلام پیشی بگیری و جر و بحث را رها کنی؛ هر چند حق با تو باشد.»
📚 بحارالانوار، ج ٧۵، ص ١٧۶
🔺 یاران امام زمان در مقابل دوستان، متواضع و فروتن هستند؛
بدون شک تا متواضع نباشی، نمیتوانی در زمره یاران حضرت باشی.
به یاد داشته باش که این دوره، دوره یارگیری است.
#اخلاق_مهدوی ٢۴
کانال سفیـــران زینبیــــون
@safiranzenabiyoon
12.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 مثل بقیه نباش!
🌻برای #امام_زمان (عج) کاری بکن
#کلیپ_تصویری ۱۱۲
----------------------------
🌺کانال سفیـــران زینبیــــون
@safiranzenabiyoon
💝🕊💝🕊💝🕊💝
#داستان_واقعی
#قصه_دلبری
قسمت_۲۸
*═✧❁﷽❁✧═*
اصلاً تسلیم چنین کاری نمی شدم فکرش هم عذاب بود😢
در علم پزشکی , راهکارهای برای این موضوع وجود نداشت🚫
یا باید بچه👶 را خارج کنند ودر دستگاه بگذارند.
یااینکه به همین شکل بماند.
دکتر می گفت:( در طول تجربه ی پزشکی ام, به چنین موردی برنخورده بودم.
بیماری این چنین خیلی عجیبه😳 عکس العملش از بچه طبیعی بهتره واز اون طرف چیزهایی
می بینم که طبیعی نیست!
هیچ کدام از علائمش باهم هم خوانی نداره☹️)
نصف شب 🌃درد شدیدی حس کردم.
پدرم زود مرا رسوند بیمارستان🏥 نبودن محمد حسین بیشتر از درد آزارم😩 می داد.
دکتر فکر می کرد بچه مرده است. حتی سونو گرافی ها گفتند: ضربان قلب❤️ نداره.
استرس ونگرانی😰 افتاده بود به جانم که وقتی بچه به دنیا بیاد, گریه😭 می کند یا نه.
دکتر به هوای اینکه بچه مرده😏 سزارینم کرد.
هرچه را که در اتاق عمل اتفاق افتاد متوجه می شدم.😕
رفت وآمد ها وگفت وشنودهای دکترو پرستارها.
در بیابان بود.
می گفت انگار به من الهام شد نصفه شب زنگ زده 📞بود به گوشی ام که مادرم گفته بود بستری شده.
همان لحظه بدون اینکه برگه مرخصی امضا کند راه افتاده بود سمت یزد.
صدای گریه اش😭 آرامم کرد.
نفس راحتی کشیدم.
دکتر گفت:(بچه رو مرده به دنیا آوردم, ولی به محض دنیا اومدن گریه کرد😱)
اجازه ندادند بچه را ببینم دکتر تاکید کرد: ( اگه نبینی به نفع خودته)👌
گفتم :(یعنی مشکلی داره?)
گفت: نه.
( هنوز موندن و رفتنش اصلاً مشخص نیست☹️
احتمال رفتنش زیاده.
بهتره نبینیش.)
─═ঊঈ🌱🌷🌱ঊঈ═─
👈 ادامه دارد... 🔜👉
کانال سفیـــران زینبیــــون
@safiranzenabiyoon
💝🕊💝🕊💝🕊💝