eitaa logo
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
1.7هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
5.6هزار ویدیو
169 فایل
🏵️ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻲ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰﺷﻮﺩ، ﭼﻴﺴت؟ النَّجْمُ الثَّاقِبُ🌠 ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﺭﺧﺸﺎنیﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﻇﻠمت را می شکافد ناشناس: https://gkite.ir/es/nashenas1401 @Sarbaze_Fadaei_Seyed_Ali ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین‌شبِ‌جمعه‌ماه‌رمضان‌‌سرخم‌کردم؛ که‌الهی‌به‌حسین‌بن‌علی‌اَت‌العفو💔:)! ... شبتون بخیر💫
دعای روز دوم اللَّهُمَّ قَرِّبْنِي فِيهِ إِلَى مَرْضَاتِكَ وَ جَنِّبْنِي فِيهِ مِنْ سَخَطِكَ وَ نَقِمَاتِكَ وَ وَفِّقْنِي فِيهِ لِقِرَاءَةِ آيَاتِكَ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين 🤲 خدايا مرا در اين ماه به خشنودى ات نزديک كن، و از خشم و انتقامت بركنار دار، و به قرائت آياتت موفق كن، اى مهربان‌ترين مهربانان
😐😂😂روزی ثروتمندی با غرور رفت به روستایی به کشاورزی گفت از تو کاشتن و از ما خوردن . . کشاورز با خنده ای گفت یونجه می کارم 🤣🤣🤣🤣🤣🤣 ‌ - به نام خدای بیزار از عجب و غرور و خود پسندی سلام امیرالمؤمنین علی علیه السلام یا بُنَيَّ .... اعْلَمْ أَنَّ الْإِعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ وَ آفَةُ الْأَلْبَابِ ‌بدان كه خودپسندى، خلاف راه درست است و آفت خرد آدمى. (نهج البلاغه بخشی ازنامه31) انسانِ خودپسند، حقايق را درباره خودش و بقیه درک نمیکند و اين صفت زشت، مثل یک حجاب بر دیده ی عقل اوست، تا جایی که آدم مغرور عیب های خود را صفات برجسته، و نقصهایش را کمال مى بيند!! به قول بزرگی عُجب و خودپسندى مثل شراب است؛ هر دو انسان را مست میکند و انسان مست همچون ديوانگان است که بايد از او فرار کرد. یادمان باشد پرتگاه ایمان، غرور و خودپسندی است؛ و همین صفت بود که شیطان را از بهشت به قعر جهنم کشاند. ✍مشاور 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🔴 مؤمن و دستگیر مردم باشید تا از اصحاب المیمنه شوید. «فَكُّ رَقَبَةٍ أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ... ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ. أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ. (بلد/١٣ تا ۱٨) 🔹اصحاب میمنه، یعنی سعادتمندان و خوشبختها، کسانی هستند که: 🔸گره های زندگی (مشکلات) مردم را باز می کنند. (فَكُّ رَقَبَةٍ) 🔸در شرایط سخت اقتصادی، رسیدگی به مردم را فراموش نکرده و انفاق می‌کنند. (أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ) 🔸ايمان به خدا دارند. 🔸یکدیگر را به صبر و مهربانی دعوت می کنند. چون وجود این دو صفت (صبر و مهربانی) باعث می شود تا جامعه بتواند شرایط سخت اقتصادی را پشت سر گذاشته و بر مشکلات غلبه کند. (أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ) این افراد جزء اصحاب میمنه هستند اصحاب میمنه کسانی هستند که در قیامت سعادتمندند، میمنه از ریشه "یُمن" به معنی مبارک و دارای برکت است. اصحاب میمنه هم برای خودشان برکت دارند و هم برای دیگران، همواره آماده کمک به دیگران و مهربان و خیراندیش هستند. وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى ✍️حبیب‌الله یوسفی 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
راهکارهای زندگی موفق در جزء دوم
4_5949719110253282692.mp3
4.05M
🍃 تند خوانی جزء دوم قرآن کریم 🕰زمان: ۳۲ دقیقه 🎤 استاد معتز آقایی 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
📍پوستر | . . . ✅ رهبر انقلاب : ما بایستی بند ناف اقتصاد را از صادرات نفت خام ببُریم و بیشتر به فعّالیّتهای غیر نفتی [بپردازیم]. که خب خوشبختانه آن‌طوری که در گزارشها وجود دارد، حرکت به سمت افزایش صادرات غیر نفتی و فعّالیّتهای اقتصادی غیر نفتی شروع شده و کارهای خوبی دارد انجام میگیرد. 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🌙شهر الرمضان الذی انزلت فیه القرآن ختم قرآن هر روز تقدیم به یکی از شهدا و ائمه علیه السلام ✨ جزء ۱✅ جزء ۲✅✅ جزء ۳✅ جزء ۴ جزء ۵ جزء ۶ جزء ۷✅ جزء ۸ جزء ۹ جزء ۱۰ جزء ۱۱✅ جزء ۱۲✅ جزء ۱۳ جزء ۱۴ جزء ۱۵ جزء ۱۶ جزء ۱۷ جزء ۱۸ جزء ۱۹ جزء ۲۰ جزء ۲۱ جزء ۲۲ جزء ۲۳ جزء ۲۴ جزء ۲۵ جزء ۲۶ جزء ۲۷ جزء ۲۸ جزء ۲۹ جزء ۳۰ 🌸تقدیم به شهید حاج قاسم سلیمانی شرکت کنندگان در جزء خوانی قرآن، جزء مورد نظر خود را برای ادمین یا ناشناس ارسال فرمایید.
IMG_20230324_111219_745_۲۴۰۳۲۰۲۳.m4a
685.4K
پیشنهاد میشه قبل از شروع ختم قرآن روزانه در ماه مبارک رمضان حتما تا آخر گوش کنید التماس دعا 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
بزرگواران در جز خوانی روزانه کانال خودتون رو همراهی بفرمایید 🌷
Doaye Sahar - Ostad Salehi [Www.FarsiMode.Com].01.mp3
3.61M
فایل صوتی دعاهای خاطره انگیز، دورهمی و سفره های خانوادگی ماه مبارک رمضان،تقدیم به شما، التماس دعا 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 هم‌اکنون از حسینیه امام خمینی 📹 تفقد ویژه رهبر انقلاب از گروه قرآنی دهه هشتادی و نودی 🌙 📲 پخش زنده مراسم👇 Farsi.Khamenei.ir/Live
🔴 دانشگاه آکسفورد هم رمضان رو تبریک گفته این یعنی حتی اون ور دنیا یه سری که حتی مسلمون نیستن فهمیدن این ماه ماه خداست 🔹‌ ولی یه عده که مسلمون شناسنامه ای هستن ماه رمضون رو ساخته دست آخوندا میدونن!!! 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🔴 طرح جدید نشریه اکونومیست؛ تولد جهانی نو با محوریت چین 🔹‌ نشریه «اکونومیست» در تازه‌‌ترین شماره خود طرحی را بر روی جلد منتشر کرده که شکل‌گیریِ ساختارِ قدرت جدیدی در جهان را نشان می‌دهد؛ با محوریت چین و کشورهایی مانند روسیه، ایران و عربستان. 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🟩 دهکده‌ای در فرانسه که منتظر ظهور امام زمان(عج) هستند* ▪️ماجرای دهکده‌ای در فرانسه که همه اهالی آن مسلمان شده و به مذهب شیعه گرویده‌اند و منتظر ظهور امام زمان(عج) هستند. ┉┉┉┉┉┉┉┉┉┉┉┉
37.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙 ماه برکت زِ آسمان می آید صوت خوش قرآن و اذان می آید✨ تبریک به مؤمنینِ عاشق پیشه تبریک ، بهار رمضان می آید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
#دختر_شینا قسمت هجدهم کمتر در خانه پیدایش می شد. برای پیدا کردن کار درست و حسابی می رفت رزن. یک
قسمت نوزدهم حالا یک نفر را می خواستند که آن ها را بغل کند و دور اتاق بچرخاند. ظهر شد و حتی نتوانستم اتاق را جارو کنم، به همین خاطر بچه ها را هر طور بود پیش صمد گذاشتم و رفتم ناهار درست کنم. اما صمد به تنهایی از عهده بچه ها برنمی آمد. از طرفی هم هوای بیرون سرد بود و نمی شد بچه ها را از اتاق بیرون آورد. به هر زحمتی بود، فقط توانستم ناهار را درست کنم. سر ظهر همه به خانه برگشتند؛ به جز خواهر و مادر صمد. ناهار برادرها و پدر صمد را دادم، اما تا خواستم سفره را جمع کنم، گریه بچه ها بلند شد. کارم درآمده بود. یا شیر درست می کردم، یا جای بچه ها را عوض می کردم، یا مشغول خواباندنشان بودم. تا چشم به هم زدم، عصر شد و مادرشوهرم برگشت؛ اما نه خانه ای جارو کرده بودم، نه حیاطی شسته بودم، نه شامی پخته بودم، نه توانسته بودم ظرف ها را بشویم. از طرفی صمد هم نتوانسته بود برود و به کارش برسد. مادرشوهرم که اوضاع را این طور دید، ناراحت شد و کمی اوقات تلخی کرد. صمد به طرفداری ام بلند شد و برای مادرش توضیح داد بچه ها از صبح چه بلایی سرمان آوردند. مادرشوهرم دیگر چیزی نگفت. بچه ها را به او دادیم و نفس راحتی کشیدیم. از فردا صبح، دوباره صمد دنبال پیدا کردن کار رفت. توی قایش کاری پیدا نکرد. مجبور شد به رزن برود. وقتی دید نمی تواند در رزن هم کاری پیدا کند، ساکش را بست و رفت تهران. چند روز بعد برگشت و گفت: «کار خوبی پیدا کرده ام. باید از همین روزها کارم را شروع کنم. آمده ام به تو خبر بدهم. حیف شد نمی توانم عید پیشت بمانم. چاره ای نیست.» خیلی ناراحت شدم. اعتراض کردم: «من برای عید امسال نقشه کشیده بودم. نمی خواهد بروی.» صمد از من بیشتر ناراحت بود. گفت: «چاره ای ندارم. تا کی باید پدر و مادرم خرجمان را بدهند. دیگر خجالت می کشم. نمی توانم سر سفره آن ها بنشینم. باید خودم کار کنم. باید نان خودمان را بخوریم.» صمد رفت و آن عید را، که اولین عید بعد از عروسی مان بود، تنها سر کردم. روزهای سختی بود. هر شب با بغض و گریه سرم را روی بالش می گذاشتم. هر شب هم خواب صمد را می دیدم. وقتی عروس های دیگر را می دیدم که با شوهرهایشان، شانه به شانه از این خانه به آن خانه می رفتند و عیدی می گرفتند، به زور می توانستم جلوی گریه ام را بگیرم. فروردین تمام شده بود، اردیبهشت آمده بود و هوا بوی شکوفه و گل می داد. انگار خدا از آن بالا هر چه رنگ سبز داشت، ریخته بود روی زمین های قایش. یک روز مشغول کارِ خانه بودم که موسی، برادر کوچک صمد، از توی کوچه فریاد زد. ـ داداش صمد آمد! نفهمیدم چه کار می کنم. پابرهنه، پله های بلند ایوان را دو تا یکی کردم. پارچه ای از روی بند رخت وسط حیاط برداشتم، روی سرم انداختم و دویدم توی کوچه. صمد آمده بود. می خندید و به طرفم می دوید. دو تا ساک بزرگ هم دستش بود. وسط کوچه به هم رسیدیم. ایستادیم و چشم در چشم هم، به هم خیره شدیم. چشمان صمد آب افتاده بود. من هم گریه ام گرفت. یک دفعه زدیم زیر خنده. گریه و خنده قاتی شده بود. یادمان رفته بود به هم سلام بدهیم. شانه به شانه هم تا حیاط آمدیم. جلوی اتاقمان که رسیدیم، صمد یکی از ساک ها را داد دستم. گفت: «این را برای تو آوردم. ببرش اتاق خودمان.» اهل خانه که متوجه آمدن صمد شده بودند، به استقبالش آمدند. همه جمع شدند توی حیاط و بعد از سلام و احوال پرسی و دیده بوسی رفتیم توی اتاق مادرشوهرم. صمد ساک را زمین گذاشت. همه دور هم نشستیم و از اوضاع و احوالش پرسیدیم. سیمان کار شده بود و روی یک ساختمان نیمه کاره مشغول بود. کمی که گذشت، ساک را باز کرد و سوغاتی هایی که برای پدر، مادر، خواهرها و برادرهایش آورده بود، بین آن ها تقسیم کرد. همه چیز آورده بود. از روسری و شال گرفته تا بلوز و شلوار و کفش و چتر. کبری، که ساک من را از پشت پنجره دیده بود، اصرار می کرد و می گفت: «قدم! تو هم برو سوغاتی هایت را بیاور ببینیم.» خجالت می کشیدم. هراس داشتم نکند صمد چیزی برایم آورده باشد که خوب نباشد برادرهایش ببینند. گفتم: «بعداً.» خواهرشوهرم فهمید و دیگر پی اش را نگرفت. وقتی به اتاق خودمان رفتیم، صمد اصرار کرد زودتر ساک را باز کنم. واقعاً سنگ تمام گذاشته بود. برایم چند تا روسری و دامن و پیراهن خریده بود. پارچه های چادری، شلواری، حتی قیچی و وسایل خیاطی و صابون و سنجاق سر هم خریده بود. طوری که درِ ساک به سختی بسته می شد. گفتم: «چه خبر است، مگر مکه رفته ای؟!» گفت: «قابل تو را ندارد. می دانم خانه ما خیلی زحمت می کشی؛ خانه داری برای ده دوازده نفر کار آسانی نیست. این ها که قابل شما را ندارد.» گفتم: «چرا، خیلی زیاد است.» خندید و ادامه داد: «روز اولی که به تهران رفتم، با خودم عهد بستم، روزی یک چیز برایت بخرم. این ها هر کدام حکایتی دارد. حالا بگو از کدامشان بیشتر خوشت می آید.» همه چیزهایی که برایم خریده بود،