eitaa logo
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
1.7هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
172 فایل
🏵️ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻲ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰﺷﻮﺩ، ﭼﻴﺴت؟ النَّجْمُ الثَّاقِبُ🌠 ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﺭﺧﺸﺎنیﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﻇﻠمت را می شکافد ناشناس: https://gkite.ir/es/nashenas1401 @Sarbaze_Fadaei_Seyed_Ali ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢بازداشت اتوبوسی دانشجویان معترض 🔹به دلیل بالا بودن تعداد دانشجویان دستگیر شده چندین واحد اتوبوس برای انتقال دانشجویان معترض بازداشتی به دانشگاه کلمبیا اعزام شد. 🔹تا کنون چندین اتوبوس پر شده از دانشجویان معترض به مکانی نامعلوم منتقل شده است. 🔹‌واشنگتن پست: تاکنون 120‌0 دانشجو در سراسر دانشگاه های آمریکا بازداشت شده اند. @SAGHEBIN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مهمترین فعالیتی که در مدارس باید آموزش داده بشه مهارت‌آموزی است! ⭕️ چین داره لحافدوزی و کارهای زندگی به بچه‌هاش یاد میده ⭕️ زندگی فقط تحصیلات نیست. همه چیز رو به بچه‌هامون یاد بدیم تا در آینده به مشکل نخورن @SAGHEBIN
💫 از برکات صلوات @SAGHEBIN
﷽ ان شاء الله تصمیم داریم ختم صلواتی که هر قرار داده میشود را به توفیق الهی و همت شما عزیزان تا زمان ظهور (عج) که بسیار نزدیک است ادامه دهیم تا ان شاء الله بتوانیم با فرستادن این صلوات ها با نیتی که در ادامه خواهیم گفت به سهم خودمون باعث تعجیل در فرج و همچنین عاقبت به خیری خودمان شویم و بتوانیم به توفیق تبعیت و اطاعت کامل از حضرت برسیم و هر چه زودتر به توفیق حضور و بهره مندی از دوران فوق العاده بعد از ظهور نائل شویم. هفته پیش الحمدلله به همت شما عزیزان بر اساس گزینه ای که انتخاب کردید از بین چندین کانال و گروه در تلگرام و ایتا که ختم در آن قرار داده شده بود، مجموعا حدود ۶۰۰ نفر شرکت کردند و حدود ۱۷۲ هزار صلوات فرستاده شد. طبق بیانات بزرگان دین ، برترین ذکر است و در رسیدن به حاجات بسیار سودمند و موثر است و این ذکر در تقرب پیدا کردن به خدا ، آمرزش گناهان، توشه آخرت و صفای باطن تاثیر بسیار زیادی دارد. ان شاء الله همگی بتوانیم در این سُنت حسنه و پُر خیر و برکت ختم صلوات هر هفته شرکت کنیم و ان شاء الله خدا ما را از تمام ثواب‌ها و آثار و برکات فوق العاده این صلوات ها بهره‌مند فرماید و تک تک این صلوات ها را به عدد ما احاط به علمک(به تعداد بالاترین عددی که در احاطه ی علم خداست) از ما قبول فرماید. سعی کنیم صلوات ها را با آرامش و با توجه فرستیم. برای شرکت در این ختم صلوات، روی لینک زیر کلیک کرده و گزینه ثبت را بزنید سپس تعداد صلواتی که تمایل دارید بفرستید را وارد کنید و سپس روی ثبت کلیک کنید تا ثبت شود. https://EitaaBot.ir/counter/mgdb90 @SAGHEBIN
حرفهاتون رو می‌شنویم https://daigo.ir/secret/4123818208
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ #داستان_شهدا #خداحافظ_سالار قسمت چهل و هشتم و همه‌ی خدمه های تانک را خلع سلاح
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ قسمت چهل و نهم دختر خانم دباغ، یکی از اعضای این گروه بود. همۀ خواهران میدانستند که متأهلم. اما او هم که از بقیه به من نزدیک تر بود نمیدانست که باردارم. حتم داشتم که حسین هم هیچ سفارشی به مربیان سخت گیر آموزشی نکرده است. هر چهار مربی از دوستان نزدیک او بودند؛ علی شادمانی، جمشید ایمانی، محمدبهنامجو و اسدالله طهماسبی. روزها روش کار با اسلحه را یاد میگرفتیم. از کلت کمری تا تیربار سنگین و از کار با قطب نما تا نقشه خوانی و عبور از موانع تا کوه پیمایی های طولانی تا غروب آفتاب و بعد از نماز مغرب، از فرط خستگی مثل جنازه توی آسایشگاه می افتادیم. آسایشگاهی که قرار بود روی آسایش به خود نبیند. یک شام سربازی بهمان میدادند و سر روی تخت چوبی و سفت نگذاشته بودیم که صدای رگبارهای پیاپی مثل جن زده ها از تخت جدایمان میکرد و اگر ظرف سه سوت، دمِ درب آسایشگاه حاضر نمی‌شدیم، نمره منفی می‌گرفتیم و چند نمره منفی حذف از دوره آموزشی. نمی‌خواستم بارداری، مانع جنب و جوشم شود و هم نمی‌خواستم به توراهی‌ام آسیبی برسد. اما در این فعالیت سنگین کاملاً مردانه، خیلی ها کم آورده بودند. به هر صورت تحمل کردم و پابه پای بقیه آمدم تا اینکه آقای ایمانی تنبیهی را برای همه در نظر گرفت که ناچار شدم به دختر خانم دباغ بگویم که باردارم. ماجرا از این قرار بود که ظرفهای غذایمان را با آب سردی که از کنار پادگان می‌رفت، می‌شستیم. اما بشقاب یک نفر به اندازه یک بند انگشت چرب مانده بود. مربی تصمیم گرفت همه را روی برف سینه خیز ببرد. من کنار ایستادم و به دو سه نفر از جمله دختر خانم دباغ گفتم که باردارم مربی حرفی نزد، اما از فردا بقیه خواهران که متوجه شده بودند دعوایم کردند به خصوص آنها که می‌دانستند بچه اول من نمانده است. می‌گفتم مشکل ندارم نگران نباشید پابه پای شما می‌آم و اتفاقی هم نمی‌افته. و آنها که حریف بگومگوی من نمی‌شدند، سربه سرم می‌گذاشتند که اگر بچه ات پسر باشه، جنگجو میشه. یه جنگجوی قُد و یه کلام. دوره کوتاه مدت آموزش با همۀ سختی‌های آن گذشت و خواهران به دو شکل پاره وقت و تمام وقت جذب سپاه شدند. حسین همراه فرمانده سپاه -خانم طاهره دباغ- شده بود با او برای جلسات به تهران می‌رفتند. یک پای او هم در کردستان ناآرام بود. آنجا که گروه‌های مسلح کمونیستی در قالب دو حزب کومله و دمکرات سنندج را به محاصره درآورده بودند. حسین قبل از رفتن برای شکستن محاصره سنندج، کتابی را خواند که دربارهٔ ماجرای یکی از صحابی سیدالشهداء در روز عاشورا به نام وهب بود. عجیب تحت تأثیر این کتاب قرار گرفت و از من خواست کتاب را بخوانم و اگر فرزندمان پسر بود اسم او را وهب بگذاریم. اسم وهب و قصۀ وهب به دل من هم خیلی نشست به خصوص آن قسمت از داستان زندگی وهب که سر بریده او را برای مادرش - اُم وهب - میفرستند و او محکم و با صلابت، سر را به طرف لشکر ابن زیاد پرتاب میکند و میگوید« قربانی که در راه خدا داده ام، پس نمیگیرم.» حسین پس از خواندن کتاب، وصیت نامه اش را نوشت، پوتین هایش را پوشید و برای شکستن محاصره سنندج از مسیر قروه رفت. با بچه های سپاه به گردنه صلوات آباد رسیدند و آنجا با نیروهای کومله درگیر شدند. قریب یک ماه از رفتن حسین گذشته بود و من پابه ماه بودم. تنها که می‌شدم می‌رفتم سراغ کتاب زندگی وهب و بخشی را که به ام وهب اشاره داشت، با اشتیاق می‌خواندم و به فکر فرو میرفتم که چرا حسین این اسم را برای فرزندمان انتخاب کرد و چه نسبتی بین من، حسین و آن شیرزنی که سر بریده فرزندش را پس فرستاد، وجود دارد تا این که_ علی باب الحوائجی - برادر دکتر که از نزدیک ترین دوستان حسین بود از کردستان آمد و گفت: یه نفرتوی بچه های سپاهه که سکه رو توی هوا با تیر می زنه. پرسیدم: «کی؟» گفت:«حسین» خیالم راحت شد که به حسین آسیبی نرسیده اما چند روز بعد خبری از رادیو شنیدم که پاهایم که پاهایم سست شد، وارفتم. خبر شهادت فرمانده عملیات سپاه همدان بود نام خانوادگی شناسنامه ای حسین، «شاهکوهی» بود. و اسم آن شهید، حسین شاه حسینی، و من با شنیدن اسم حسین و کلمه شاه، تعادلم را از دست دادم و بقیۀ اسم را نفهمیدم. دنیا روی سرم خراب شد. یاد داستان اُمّ وهب افتادم و یاد آن سر بریده. گریه ام گرفت و فریاد زدم: «حسین شهید شد.» خواهرم ایران با خونسردی گفت: «پروانه شلوغ نکن، این شاه، یک شاه دیگه س. شاه حسینیه نه شاه کوهی.» لحن بی خیال ایران، آرامم کرد و یادم آمد که این حسین شاه حسینی همان فرمانده عملیاتی است که حسین ازش تعریف می‌کرد. برای تشییع پیکرش، به میدان امام رفتیم. میدان پر بود از جمعیت و خانم دباغ از بالای یک ساختمان، سخنرانی می‌کرد و می‌گفت: «اگه شجاعت و ابتکار پاسدارانی مثل حسین شاه کوهی نبود، محاصره سنندج از محور گردنه صلوات آباد، شکسته نمی‌شد، ❤️ 🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️🍃❤️
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ #داستان_شهدا #خداحافظ_سالار قسمت چهل و نهم دختر خانم دباغ، یکی از اعضای این گ
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ قسمت پنجاه ایشون زیر دید تک تیراندازهای حزب کومله، رفت روی جاده، پیکر شهید شاه حسینی رو روی دوش انداخت و آورد عقب و...» احساس خوبی داشتم و به این فکر می‌کردم که اگر حسین اینجا بود و این تعریف‌ها را می‌شنید، می‌گذاشت می‌رفت. پس از ۴۰ روز حسین با مو و ریش بلند و لباس های خاکی آمد و تا رسید مرا به بیمارستان برد. دکتر به او گفته بود که:« متأسفانه کمی دیر شده، یا مادر فوت میکنه یا بچه. وقتی دیدم حسین دور از چشم من با خواهرم ایران، پچ پچ می‌کند و در گوشی حرف می‌زند، مضطرب شدم. هر چقدر پرسیدم جوابی ندادند. و از آنجا به بیمارستان بوعلی رفتیم. پیش یک خانم دکتر متخصص، بیمارستان از حسین هزینه زیادی گرفت، وهب سالم به دنیا آمد و به خانه برگشتیم. به یمن به دنیا آمدن وهب و بازگشت حسین از کردستان، دوروبرمان شلوغ شد. فامیل به ویژه مادر حسین با این اسم ناآشنا اخت نمی‌شدند. عمه می‌گفت:« على اسم بهتریه.» و حسین با خنده جواب می‌داد: «مامان این یکی وهب باشه تا بعدی هم خدا بزرگه.» و دور از چشم عمه می گفت:« حالا شدی امّ وهب» می‌دانستم که می‌خواهد برای روزهای سخت، آماده ام کند. بودن حسین در کنارم همان اندازه نشاط آور بود که به دنیا آمدن وهب. خواستم حسین را هم، شریک شادی درونی‌ام کنم. قنداقه وهب را گرفتم و گفتم: «خدا رو شکر که بچه مون سالم به دنیا اومد، تو به سلامت برگشتی، محاصره سنندج هم شکسته شد.» آهی از ته دل کشید و گفت: «ولی گل سرسبد سپاه همدان رو از ما گرفت.» با توصیفی که قبلاً از حسین شاه حسینی کرده بود، فهمیدم که منظور از گل سرسبد، شهید حسین شاه حسینی ست. بدون اینکه از سخنان خانم دباغ در مراسم تشییع حرفی بزنم گفتم:« از نحوه شهادت آقای شاه حسینی بگو.» گفت:« پایگاه اصلی حزب کومله قبل از سنندج توی گردنه صلوات آباد بود. تک تیرانداز هاشون لابه لای صخره ها کمین کرده بودند. من و شاه حسینی سر ستون و بچه ها پشت سر ما می اومدن که شاه حسینی تیر به سرش خورد و افتاد. فکر کردم درجا شهید شده اما با وجود تیری که پیشانی و سرش رو شکافته بود، هنوز جان داشت. آوردمش یه جایی که امن تر بود. گذاشتمش رو زمین. یه دفعه لب‌هاش جنبید و آیة الکرسی رو خوند و بعد دست برد جیب بغلش، قرآن جیبی رو به زحمت درآورد و گذاشت رو سینه‌ش و با حس و حال یه آدم هوشیار، اسم چهارده معصوم رو آورد. دستش به علامت ادب و احترام رو سینه بود. انگار حضور یکا یک چهارده معصوم رو احساس می‌کرد. من مات و متحیر نگاهش می‌کردم. لحظه آخر دستش رو آورد بالا، مشتش رو گره کرد، الله اکبر گفت و خاموش شد. قرآن رو از سینه ش برداشتم و باز کردم. وصیت نامه ش رو توی صفحه اول قرآن نوشته بود. پرسیدم: «زن و بچه داره؟» گفت: «آره سه تا پسر.» کار حسین تا چند روز سرکشی به خانواده‌های اولین شهدای سپاه مثل شاه حسینی، رضوی پور، محمود جعفری و... بود تا مأموریت جدیدی برای سپاه پیش آمد. این مأموریت مقابله با کودتاچیان در سه راهی همدان به پایگاه شهید نوژه بود. کودتاچیان که تعدادیشان خلبان بودند، با یک اتوبوس و چند خودروی سواری از تهران حرکت کرده بودند که خودشان را به پایگاه برسانند و با پرواز جنگنده‌های فانتوم از پایگاه، نقاط مهم و حساس از جمله محل استقرار حضرت امام در حسینیه جماران را بمباران کنند. این توطئه با درگیری بچه های سپاه همدان در نطفه خفه شد. این اندازه از خبر کودتا و نافرجامی آن را از تلویزیون شنیدم. تا حسین آمد و در حالی که شکست کودتا را فقط از ناحیه لطف خدا می‌دانست تعریف کرد که:« توی ساختمون سپاه بودیم که دو نفر با عینک دودی و کیف سامسونت وارد سپاه شدن و اصرار کردن که پیام خیلی مهمی از سوی اطلاعات ستاد مرکزی سپاه دارن و حتماً باید شخص فرمانده سپاه همدان رو ببینن. رفتن و نقشه دقیق حرکت کودتا رو روی میز حاج حمید نوروزی که به جای خانم دباغ اومده بود، گذاشتن. سریع سازماندهی شدیم و مثل برق و باد حرکت کردیم. خلبانا داشتن از پله جنگنده فانتوم بالا می‌رفتن که رسیدیم سر وقتشون. اونا از دیدن ما شوکه شدن. فکر می‌کردن ظرف دو روز با بمباران چند نقطهٔ حیاتی، مملکت می‌آد تو مشتشون. اما خدا نخواست سرنوشت این مردم مظلوم باز به دست طاغوت بیفته.» با تولد وهب، دیگر فرصت رفتن به سپاه را نداشتم. با تجربه تلخی که از بچه اولم زینب داشتم، روی سلامت وهب حساس بودم. و تا احساس می‌کردم که حالش خوب نیست، می‌بردمش دکتر. ایران به شوخی می‌گفت: «پروانه تو با دکتر ترابی قرارداد بستی. و از سر دلسوزی می‌گفت چقدر:« از این دره، چاله قام دین، بالا و پایین میری؟!» می‌گفتم:« چه کنم، حسین که شبانه روز درگیر کاره، اگه به وهب نرسم، قصه زینب تکرار میشه. با مریضی وهب و نبودن حسین می‌ساختم، بدن نحیف وهب به آمپول‌های پنی سیلین و سُرُم عادت کرده بود و دکتر ترابی می‌گفت:« ❤️ 🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️🍃❤️
🌷پيامبر صل الله عليه و آله : يارى رساندن به ستم ديده و امر به معروف و نهى از منكر، جهاد در راه خدا است. 📗جامع الأحاديث @SAGHEBIN
مراسم استغاثه برای ظهور آقا امام زمان هر هفته جمعه حدودا دو ساعت مانده به غروب آفتاب در سراسر کشور ◽️ استان های سبز رنگ یعنی در آن مراسم استغاثه برگزار می‌شود و خاکستری یعنی مراسمی برگزار نمی‌شود. ◽️این مراسم زیر نظر مجموعه فرهنگی مهدوی استاد شجاعی برگزار می‌شود در جهت استغاثه برای ظهور آقا امام زمان تا ان شاء الله تعجیل در ظهور ایشان حاصل شود. ◽️این نقشه زمانی نعره‌ی شیطان و دشمنان را به نهایت خویش رسانده و قلب دشمن را به اوج درد خواهد رساند که نه تنها در هر استان، که در هر محله از جهان یک پایگاه شلوغ و پرجمعیت برای استغاثه برپا کنیم. ◽️برای اطلاع از مکان برگزاری شهرتون روی لینک زیر کلیک کرده و استان و شهر مورد نظر را انتخاب کنید http://esteghase.com/?page_id=485 @SAGHEBIN
◽️عزیزانی که مایلند به جمع بانیان این تجمعات بپیوندند کافی است اطلاعات مراسم‌ خود از یکی از دو روش زیر در اختیار تیم پشتیبانی این طرح قرار داده تا این اطلاعات بعد از هویت‌سنجی و تایید در وب‌سایت استغاثه و جداول اطلاع رسانی این مراسم‌ها درج گردد: 1- از طریق برقراری ارتباط با پشتیبان روابط عمومی : 🆔 @poshtibaan_ertebatat 2- از طریق تکمیل فرمِ پیوستن به طرح استغاثه در سایت: esteghase.com/?page_id=403 ◽️مکان تجمعات حتماً باید مکانهای عمومی و مورد تأیید باشد از جمله : امامزاده‌ها، مساجد، حسینیه‌ها، گلزار شهداء، مقبره شهدای گمنام، مراکز و کانونهای فرهنگی و ..... 🌐 esteghase.com @SAGHEBIN
نماهنگ بیا آقا.mp3
2.79M
آقای من … نمی شود که در کوچه های ” اردیبهشت “ تنها قدم زد خودت را زود برسان …! @SAGHEBIN
◾️ امام صادق علیه السلام: آیا ملاک قبولی اعمال بندگان را به شما خبر دهم؟ 🗣راوی گفت: بله؛ ☑️ امام فرمودند: ملاک قبولی اعمال عبارتند از: 1️⃣ شهادت این که معبودی به جز خدا نیست و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) بنده و رسول اوست 2️⃣ اقرار و اعتراف به دستور الهی 3️⃣ ولایت اهل بیت (ع) 4️⃣ برائت از دشمنان اهل بیت (ع) 5️⃣ تسلیم در مقابل اهل بیت 6️⃣ تقوا 7️⃣ کوشش در راه خدا و آرامش 8️⃣ انتظار حضرت مهدی (عجل الله ظهورک) 📓 غیبت نعمانی ص۲۰۰ @SAGHEBIN
◼️ امام صادق، چهار هزار شاگرد داشت ولی برای قیام، هفده یار هم نداشت... و تو ای صاحب الزمان در میان این همه مدعی چقدر تنهایی 🏴 شهادت امام صادق علیه السلام بر تمام شیعیان و محبین حضرت تسلیت باد @SAGHEBIN
☑️ سفارش امام صادق علیه السلام در آخرین لحظات عمر شریفشان ◾️ شیخ صدوق (ره) از ابو بصیر روایت می­کند که بعد از شهادت امام صادق (علیه السلام) برای عرض تسلیت به خدمت «ام حمیده» ام ولد امام صادق (علیه السلام) مشرّف شدم. ◾️ آن بانو به گریه افتاد و من نیز به جهت گریۀ او به گریه افتادم. پس از آن عرضه داشت: ◾️ ای ابو محمد! اگر حضرت صادق (علیه السلام) را در وقت شهادت می­دیدی، هر آینه امر عجیبی را مشاهده می­کردی: ◾️ آن امام بزرگوار در هنگامه ی رحلت چشم­ان خود را باز کرده و فرمودند: تمام خویشاوندان مرا جمع کنید! ◾️ پس ما تمام خویشاوندان آن حضرت را جمع کردیم و به نزد آن بزرگوار آوردیم. ◾️ آن حضرت رو به سوی آنها نموده و فرمودند: بدرستی که شفاعت ما (اهل‌بیت) به کسی که نماز را سبک بشمارد و به آن اعتنا و اهتمام نداشته باشد، نمی­رسد. 📓 ثواب الاعمال: ۲۲۸، بحار الانوار: ۴۷/۲ح۵ @SAGHEBIN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️ دعای ندبه، ارثیه مهم امام صادق علیه‌السلام برای ما @SAGHEBIN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از فرمول‌هایی که در دعای ندبه آمده می‌تونی حدس بزنی، «چقدر بد» یا «چقدر خوب» داری زندگی می‌کنی! @SAGHEBIN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هشدار ارتش یمن به اسرائیل دربارۀ حمله به رفح 🔸سخنگوی ارتش یمن: چهارمین مرحله از عملیات‌های خود را که در راستای حمایت از ملت فلسطین است را آغاز کردیم. 🔸دامنۀ حملات یمن از دریای مدیترانه تا هرنقطه‌ای خواهد بود که دست این کشور به این کشتی‌ها برسد. 🔸اگر اسرائیل عملیات نظامی را در رفح آغاز کند، تمامی کشتی‌های متعلق به شرکت‌هایی را مجازات خواهیم کرد که وارد بنادر فلسطین اشغالی می‌شوند. 🔸در ۲۰۲ روز، ۱۰۲ کشتی مورد هدف قرار گرفته‌اند. بندر ایلات به شکل کامل تعطیل شده و اسرائیل در واردات کالا در تنگنای شدیدی قرار گرفته است. @SAGHEBIN
نیروهای مسلح یمن رسما از آغاز عملیات در دریای مدیترانه خبر دادند! دریای سرخ اقیانوس هند دماغه امید نیک و حالا هم مدیترانه! چه میکنه این یمن مدیترانه کجا و یمن کجا... این یعنی تکمیل محاصره اقتصادی رژیم نامشروع صهیونیستی @SAGHEBIN
ناو سپاه از مدار صفر درجه عبور کرد 🔸ناو بالگردبر شهید نادر مهدوی از مدار صفر درجه عبور کرده و در اجرای ماموریت در نیم کرۀ جنوبی قرار دارد. 🔸این اولین حضور نیروی دریایی سپاه در ماموریتی در این سطح و دور از آب‌های کشورمان است. 🔸ناو شهید مهدوی با ۲۴۰ متر طول و ۳۲ متر پهنا قابلیت بارگیری ۴۱ هزار تن تجهیزات را دارد و برد عملیاتی آن بیش از ۱۸ هزار مایل عنوان شده. 🔸این ناو به تجهیزات متنوع رزمی از جمله سیستم شلیک موشک بالستیک، رادار آرایه فازی سه بعدی، توپخانه ضدهوایی زو-۲۳–۲ ، اورلیکن و اورلیکن ۳۵ م‌م مجهز است و قادر است تا ۴ بالگرد و دهها پهپاد و شناور را با خود به دریا برده و عملیاتی کند. @SAGHEBIN
◽️سخنگوی ستاد انتخابات: مرحلهٔ دوم انتخابات مجلس ۲۱ اردیبهشت برگزار می‌شود ◽️آغاز زمان تبلیغات دور دوم انتخابات مجلس فعالیت‌های تبلیغاتی نامزدهای دور دوم انتخابات مجلس از ۱۳ اردیبهشت آغاز شده و داوطلبان برای تبلیغ یک هفته ‌‌‌‌فرصت دارند. ◽️بازداشت عوامل پشتیبان گروهک جیش‌الظلم قرارگاه سپاه قدس جنوب‌شرق: بامداد امروز چند نفر از عوامل پشتیبانی‌ کنندۀ گروهک تروریستی جیش‌الظلم با همکاری مردمِ منطقه دستگیر شدند. ◽️سد دز پُر شد مدیرکل آب و برق خوزستان: به‌دنبال بارش‌های ۲ روز اخیر ظرفیت سد دز به‌طور ۱۰۰ درصد تکمیل شد. دریچه‌های خروجی آب سد امشب بازگشایی شده‌اند و دبی رودخانه دز افزایش خواهد یافت. @SAGHEBIN
🔸دانشگاه شیراز و دانشگاه فردوسی بیانیه دادن همه دانشجوها و اساتیدی که برای حمایت از غزه اخراج یا حتی تهدید میشن رو با شرایط ویژه جذب میکنیم حالا این موضوع به شدت مورد استقبال فعالین مجازی قرار گرفته. 🔹آمریکا با هزار کلک از کشورهای مختلف نخبه جذب کرده بود حالا هر چی خورده باید پس بده:)) @SAGHEBIN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ جدید KHAMENEI.IR | شریک جرم 👈 اشاره اخیر رهبر انقلاب به اعتراضات دانشجویان دانشگاه‌های دنیا از آمریکا و اروپا تا استرالیا و حمایت آنها از مردم فلسطین ✏️ دانشجویان دانشگاه‌های آمریکا، نه تخریب کردند، نه شعارِ تخریب دادند، نه کسی را کشتند، نه جایی را آتش زدند، نه شیشه‌ای را شکستند، ولی این‌جور دارد با آنها رفتار میشود. @SAGHEBIN
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ #داستان_شهدا #خداحافظ_سالار قسمت پنجاه ایشون زیر دید تک تیراندازهای حزب کومله
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ قسمت پنجاه و یک :«بچه ضعیفه، کمک شیر می‌خواد. خیلی از بچه ها تا ده سالگی این جوری هستن.» من و عمه برای اینکه بفهمیم حسین کجاست، گوشمان به رادیو بود که ناگهان خبر حمله سراسری عراق از مرزهای جنوبی و غربی را اعلام کرد. یک جنگ تمام عیار از هوا و زمین و دریا که با بمباران چند فرودگاه از جمله فرودگاه همدان آغاز شد. حسین و دوستانش قبل از هجوم سراسری عراق به مرز رفته بودند و تا وهب چهار ماهه شد، حسین نیامد. حاج محمد سماوات می‌آمد و برای بچه های سپاه همدان که در قصرشیرین و سرپل ذهاب بودند، تدارکات می‌برد. و هر بار که می‌آمد سری به ما می‌زد و خبری از حسین می‌داد. می‌گفت: «حسین آقا قبل از شروع جنگ در جلسه ای به بنی صدر هشدار داده بود که نیروی زمینی عراق از سمت مرز قصر شیرین در تدارک حمله ست و بنی صدر در حضور سران ارتش پرسیده بود آقا بر چه اساس شما این ادعا رو می‌کنی. حسین آقا گفته بود من امروز از اونجا اومدم. خودم صد و پنجاه تانک عراقی رو شمردم که مقابل پاسگاه تیله کوه آرایش گرفتن. رئیس جمهور خندیده بود و گفته بود نه آقا، اونا که شما دیدی، تانک نیس، ماکت تانکه. یادم آمد که حسین یک بار هم زخم زبان رئیس جمهور را وقتی به سپاه همدان آمده بود، چشیده بود. خودش برایم تعریف کرد که:« وقتی بنی صدر اومد سپاه، یه نامه بهش دادیم. موضوع نامه درخواست واگذاری ساختمان ساواک، به سپاه بود. همون جا نامه رو خوند و جلوی ما پاره‌ش کرد و با عصبانیت گفت:« شما می‌خواین مرکز قدرت بشین. این مملکت باید از چند جا دستور بگیره.» اواخر مهر بود که حسین آمد. پیش عمه بودم و بی حوصله. حسین می خواست از جنگ بگوید و من از نحسی وهب، پیش عمه دهنم را بستم و چیزی نگفتم. حسین وهب را بغل گرفت و گفت:«پروانه نمی‌دونی چقدر مردم آواره دیدم که از قصر شیرین فرار می‌کردن و آواره کوه و بیابون بودن. نه ماشین داشتن که باهاش مسیر ۳۵ کیلومتری قصرشیرین به سرپل ذهاب رو بیان و نه فرصتی که اسباب و اثاثیه شون رو جمع کنن. بچه ها از گرسنگی و تشنگی و سرمای شب توی بیابون‌ها می مردن. بعثی ها، هم به اموال مردم تعدی کرده بودن و هم به ناموسشون. ما امکانات جنگیدن نداشتیم. اونا با تانک میآمدن و ما با ژ ۳ مقابلشون بوديم. تقريباً همه اعضای شورای فرماندهی سپاه همدان رو تو پاسگاه مرزی تیله کوه به اسارت درآوردن و من شاهد صحنۀ تلخ اسارتشون بودم. قصرشیرین که سقوط کرد، برای دفاع از سرپل ذهاب، با بیست، سی نفر از بچه های سپاه همدان، عقب اومدیم. بعثی ها پشتِ سرما، می اومدن و خیلی زود به ورودی شهر رسیدن. کنار پمپ بنزین با اونا درگیر شدیم. اما زورمون نرسید وارد شهر شدن. اهالی سرپل ذهاب، فرصت بیشتری از مردم قصرشیرین برای فرار داشتن. اونا به شهرهای عقب تر مثل کرند رفته بودن و شهر خالی از سکنه بود. فقط ما بیست، سی نفر بودیم و در مقابلمون ده‌ها تانک که تا ساختمان سپاه سرپل ذهاب اومدن و آرم بزرگ سپاه رو که روی دیوار نقاشی شده بود، با تیر مستقیم زدن. غیرتمون به جوش اومد. تانک‌ها رو عقب زدیم و متجاوزین از شهر فرار کردن. روی ارتفاعات مشرف به شهر مستقر شدن. روی دو ارتفاع بلند به نام‌های فراویز و بازی دراز، بچه های سپاه تهران تو بازی دراز با اونا می‌جنگیدن و ما در قراویز. تعدادی شهید دادیم اما زمین گیرشون کردیم. تا نیروهای کمکی رسیدن، وقتی به سرپل ذهاب برگشتیم، درب همۀ خانه ها باز بود. و سقف بسیاری از خانه ها ویران، وسایل زندگی اونا از همه نوع دست نخورده، باقی مونده بود. مردم سرپل جونشون رو از معرکه به در برده بودند ولی اموالشون رو نه. پس از چند روز جنگیدن، غذایی برای خوردن نداشتیم توی پارگینگ یکی از خونه ها، چند جعبه نوشابه بود. مقداری نون خشک پیدا کردیم و با نوشابه خوردیم. و یادداشت نوشتیم که این آدرس ماست که اگه صاحباش برگشتن، پولش رو بدیم. حسین آن چه را که دیده بود، هنرمندانه شرح داد. تا جایی که یادم رفت از مریضی وهب بگویم، با او هم داستان شدم:« طفلی بچه های بی‌مادر.» و حسین آه کشید:«صحنه هایی دیدم که نمی‌تونم بگم و آماده رفتن شد. پرسیدم:« کجا با این عجله؟» جواب داد:« به جبهۀ سرپل ذهاب که اسمش شده، جبهه همدان. و لبخندزنان گفت:«محمد بروجردی فرمانده منطقه غرب، یه اسم هم برا من گذاشته. فکر میکنم از شاهکوهی بهتر باشه.» با اشتیاق پرسیدم:« چی؟» گفت:«همدانی» زمستان سال ۵۹ حسین به سرپل‌ذهاب برگشت و ما در کنار مشکل آب و شیلنگ های یخ زده، قطعی برق هم داشتیم، اداره برق از روی تیری به ما برق داده بود که ظرفیت مناسبی نداشت. دائم برق قطع و وصل می‌شد، وسیله برقی قابل استفاده نبود و خانه از سرما شده بود، زمهریر. دیگر توش و توان نداشتم وهب را ببرم دکتر. شب‌ها چند پتو روی خودمان می‌کشیدم اما حریف سرما نمی شدیم. ❤️ 🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️🍃❤️
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ #داستان_شهدا #خداحافظ_سالار قسمت پنجاه و یک :«بچه ضعیفه، کمک شیر می‌خواد. خی
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ قسمت پنجاه و دوم رگ غیرت عمه از این وضعیت، جنبید. به اداره برق رفت و از آنها خواست که مشکل برق را حل کنند. و خیلی زود کارگران اداره برق، تیربرق جداگانه ای جلوی خانه نصب کردند و برق، دیگر قطع نشد. عمه گرما را به خانه ام آورد ولی از پیش ما رفت. او مجبور شد به خاطر پسر دومش اصغر آقا، به تهران برگردد و من دوباره تنها شدم. روزهای پایانی سال، حسین که مسئول تدارکات سپاه همدان بود. از جبهه برگشت و خبر داد، یک جوان اصفهانی به همدان آمده و به عنوان فرمانده سپاه استان معرفی شده است. و گفت، همان دانشجویی است که هنگام ورود امام به بهشت زهرا با او آشنا شده و اسمش محمود شهبازی است. و گوشه ای از سوابقش را این گونه برشمرد: عضو شورای فرماندهی ستاد مرکزی سپاهه و از دانشجویان فاتح لانه جاسوسی آمریکاس. سال گذشته تعدادی از جاسوسان آمریکایی رو برای پنهان کردن به همدان آورد. یه پا مُلّاس، ولی بدون عبا و عمامه. معلم قرآنه و استاد نهج البلاغه س.» به شوخی گفتم:« پس با این سطح علمی، چرا نرفته حوزه علمیه؟» با جدیت پاسخ داد:« شک ندارم که سپاه رو مثل حوزه علمیه می‌کنه.» چند روز بعد همین فرمانده جوان را به خانه آورد. با وجود فاصله سنی نه ساله با او، به قدری در این چند روزه، با هم خودمانی و رفیق شده بودند، گویی که سال‌هاست با هم بوده اند. محمود با لهجه شیرین اصفهانی با حسین شوخی می‌کرد و حسین با لهجه غلیظ همدانی سربه سر او می‌گذاشت و من چه می‌دانستم که این دو در آینده، پاره تن هم خواهند شد. اگر یک روز او را نمی‌دید دلتنگش می‌شد. می‌پرسیدم:« مگه این جوان با بقیه چه فرقی داره که تو رو مجذوب خودش کرده؟» می‌گفت:«همه چیز در او جمع شده؛ از حسن رفتار و هوش سرشار تا قدرت نفوذ در دل‌ها. و تدبیر و تسلط بر کار تا خلاقیت و ابتکار با یک سیمای نورانی و شب زنده دار که مغناطیسش هر کسی را به سمت خود، جذب می‌کنه. خندیدم:« حالا این آقا مجرده یا مثل تو زن و بچه داره؟» - مجرده اما تموم بچه های سپاه، اهل بیت اون شدن و دعوا دارن که اونو ببرن خونه هاشون. حسین راست می‌گفت، این شیفتگی نسبت به فرمانده جوان نه فقط در او بلکه در همۀ بچه های سپاه بود و من همین تعریف و تمجیدها را از زبان خانم حاج محمد سماوات هم شنیدم. حاج محمد سماوات، یک بازاری متمول، پیش از انقلاب بود که برخلاف بیشتر بچه های سپاه، دستش به دهانش می‌رسید. اما همه زندگی و داشته خود را پای انقلاب و سپاه آورده بود. حقوق بچه های سپاه را او می‌داد. برای متأهل ها دو هزار و دویست تومان در هر ماه که همین را هم بچه‌های سپاه برای خود زیاد می‌دانستند. حسین می‌گفت که:« عده ای از متأهل ها حقوق نمی‌گیرن و بیشتر مجردها نه تنها حقوق نمی‌گیرن بلکه به صندوق مالی حاج آقا سماوات کمک ماهیانه هم می‌کنن و هر روز صبح، همه پشت سر فرمانده جوان، سرتاسر سپاه رو جارو می‌زنن و تمیز می‌کنن. این فرمانده جوان، خانه دل همه رو آباد کرده.» فرمانده جوان به حسین دوتا هدیه داده بود؛ یکی کتاب «پرواز در ملکوت» با یک یادداشت صمیمانه که برای او نوشته بود و یک انگشتری با یک نگین سرخ که حسین همیشه به یاد او باشد. اوضاع داخلی کشور نابسامان و مسئولین ناهماهنگ بودند. دشمن خارجی از مرزها می‌آمد و شهرها را یکی پس از دیگری می‌گرفت و رئیس جمهور به جای هماهنگ کردن ارتش و سپاه برای مقابله با دشمن خارجی، ساز مخالف می‌زد و بر طبل اختلاف می‌کوبید. حسین از این آقای رئیس جمهور، بیزار بود. وقت عصبانیت نرمی گوشش سرخ میشد و می‌گفت:« قراره که رئیس جمهور برای دومین بار به همدان و سپاه بیاد، بار اول که برخوردش با بچه های سپاه همدان خیلی تحقیرآمیز بود اما بعید میدونم که محمود شهبازی بزاره بنی صدر بیاد داخل سپاه. این مردک مایه ننگ ما همدانی‌ها س.» آن روز، مردم شهرچند پشته توی خیابان‌ها برای دیدن بنی صدر صف کشیده بودند و چون قرار بود اوّل در محل منزل پدری اش برای مردم صحبت کند، ما به آنجا رفتیم. وهب را پیش خواهرم، ایران گذاشتم. حسین یک کلت کمری بهم داد که جزو تیم امنیتی بخش خواهران در طبقه بالای ساختمان باشم. هر آینه ممکن بود در یک حیلۀ خودساخته، دستی روی ماشه‌ای برود. بنی صدر را بکشد و از او بت سخنرانی بنی صدر در خیابان -تختی- منزل پدری اش بی حادثه بخیر گذشت بسازد. بتی که قرار بود تمام قد، مقابل امام، عَلَم شود. سخنرانی بنی صدر در خیابان تختی -منزل پدری اش- بی حادثه بخیر گذشت. اگرچه او بذر فتنه را پاشید و به بهانۀ صحبت صریح و بیواسطه با ملت، به تضعیف جایگاه رهبری، مجلس و نخست وزیر منتخب مجلس-محمدعلی رجایی- پرداخت و بعد به طرف سپاه رفت. دل من مثل سیروسرکه می جوشید که مبادا اتفاقی بیفتد. چون حسین از محمود شهبازی شنیده بود که دروازه سپاه را روی بنی صدر می‌بندیم. ❤️ 🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️🍃❤️
💢انسداد بیش از ۴۳۴ سایت و صفحه مجازی به دلیل جرائم اقتصادی 🔸سردار رحیمی، رئیس پلیس امنیت اقتصادی فراجا: این اقدامات با هدف مبارزه با قاچاق و جرائم اقتصادی انجام شده و در جریان این طرح طی یک ماه گذشته بیش از ۲۵۶۰ نفر ساعت پایش، کنترل و رصد در فضای مجازی پیرامون پی‌جویی جرائم اقتصادی، کالای قاچاق و جرائم گمرکی انجام شد که منجر به مسدود سازی ۴۳۴ تارنما و صفحه در حوزه جرائم اقتصادی در فضای مجازی گردید. @SAGHEBIN
☑️ چند نکته مهم پیرامون انتشار کارنامه تحصیلی استاد رائفی پور توسط رسانه های معاند و افراد مسئله دار در داخل 🔹‌‏انتشار کارنامه آقای رائفی پور توسط اشخاص مسئله دار در داخل و بازنشر آن توسط برخی جریانات و افراد فارغ از جعلی یا واقعی بودنش و استفاده از شیوه های غیراخلاقی برای تخریب رقیب، کار نامناسب و بی اخلاقی محض هست و محکوم است. 🔹آیا منتشر کنندگان آن، موافق هستند کارنامه تحصیلی و مسائل شخصی خودشان را همینگونه دیگران در فضای مجازی منتشر کنند؟! امیرالمومنین علیه السلام دراینباره فرمودند: چه سخن حكيمانه جامعى است اين سخن كه آنچه بر خود مى پسندى براى مردم نيز بپسند و آنچه براى خود نمیپسندى براى آنها نيز نپسند! (ميزان الحكمه ری شهری جلد۳ ص۱۷۹) 🔹اینکار همسو رفتار کردن با دشمن و کمک به تکمیل پازل دشمن برای تخریب افراد مومن و انقلابی است. افرادی که اینکار غیراخلاقی را انجام می‌دهند با اینکارشان اثبات کردند یا مزدور و مهره ی دشمن هستند، یا تقوای حداقلی و کافی ندارند و گرفتار حسادت و... هستند. 🔹یقینا رفتارهایی که آبروی افراد را هدف میگیرد و اطلاعات شخصی آنها را عمومی میکند و صرفا برای تخریب افراد بازنشر پیدا میکند و متاسفانه آفت این روزهای فضای مجازی در مملکت ما شده برخلاف سیره ائمه معصومین و امامین انقلاب است و شرعا گناه کبیره حساب می‌شود و حق الناس دارد. 🔹استاد رائفی پور در جبهه انقلاب بوده و اقدامات وی در روشنگری جامعه و جهادتبیین به ویژه درحوادث دو سال اخیر بسیار ارزشمند و قابل تقدیر بوده است. همچنین موسسه مصاف ایشان در زمینه های مختلف، اقدامات فرهنگی و جهادی گسترده و زیادی انجام داده است که کمتر کسی پیدا میشود که تا این حد برای جامعه مفید بوده باشد. 🔹صرف داشتن مدرک دانشگاهی ملاکی برای تشخیص سواد و تخصص افراد نیست و نداشتن آن لزوما نمی‌تواند ملاکی برای بیسواد قلمداد کردن افراد باشد. زیاد دیده شده افرادی که مدرک تحصیلی دانشگاهی در یک موضوع خاص داشتند ولی سواد و تجربه و تخصص‌شان در آن موضوع کافی و صحیح نبوده مانند افرادی مثل زیباکلام که دکترای علوم سیاسی دارند ولی سواد و تخصص کافی و تحلیل های صحیحی نسبت به مسائل سیاسی ندارند. 🔹همچنین مصادیق بسیار زیادی از این دست درتاریخ چه در ایران وسایر کشورها وجود دارد که فرد یا افرادی بدون داشتن مدرک دانشگاهی درحوزه ای به سبب توان و تجربه عملی گاها از متخصصان تحصیل کرده در آن حوزه توانمندتر و موثرتر در فرآیند تحولات بودند. پس استفاده از شیوه ناشیانه ی تمسک به مدرک تحصیلی برای تخریب نه اخلاقی هست و نه شرعی و نه عقلی. 🔹سوالی که پیش می‌آید اینست که چرا انتشار مدرک تحصیلی در زمان نزدیک شدن به دور دوم انتخابات مجلس انجام شده است؟! آیا با اینکار غیراخلاقی میخواهند مانع از رای آوردن لیست انتخاباتی موسسه مصاف استاد رائفی پور شوند؟! @SAGHEBIN