دوستانی که فکر میکنند از #سود ماه های اخیر بازار جا مانده اند مطالعه کنند:
از روزهای اولی که وارد حوزه سرمایه گذاری شدم،علاقه عجیبی به خریدن سهام شرکت های کوچک داشتم.
خیلی اوقات از سوی سایر همکاران مورد تمسخر واقع شدم ولی خیلی برام مهم نبود.
بعدها تمسخر تبدیل به طعنه و اتهام شد که قیمت سهام شرکتهای کوچک قابل دستکاریه .
از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون چند مرتبه هم شنیدم پشت سرم گفتن که فلانی سفته بازه!!!
سال اول دور کارشناسی بودم که تو کتاب سرمایه گذاری پیشرفته دکتر راعی خوندم :شرکتهای کوچک بازده بالاتری نسبت به شرکتهای بزرگتر دارند چون ریسک بالاتری دارند (ریسک نقدشوندگی).ولی بازده شرکت های کوچک آنقدربرای من مهم بود که بتونم روی این ریسک مهم چشم ببندم.
چند مرتبه تلاش کردم روش خودم رو تغییر بدم رفتم سراغ شرکتهای بزرگ و شروع کردم به مطالعه صورت های مالی شرکتهای بزرگ ولی اعتراف می کنم علی رغم تلاشی که کردم اصلا موفق نبودم.
یادم یک مرتبه مطالعه صورتهای مالی "مپنا" سه هفته زمان برد.
ولی نتیجه اصلا خوب نبود.نتونستم با اطمینان قابل قبول سهام مپنا رو "ارزشگذاری" کنم!!
آنقدر این شرکت زیر مجموعه خارج از بورسی ،با فعالیت های متفاوت،با دورهای مالی متفاوت و با ساختارهای مالی متفاوت داشت که نمی شد با یه اطمینان قابل قبول در مورد ارزشگذاری سهامش اعلام نظر کرد.
بعدها فهمیدم این فقط مشکل من نیست ،خیلی ها به این درد، دچارند.
شرکتهای کوچک با یک فعالیت مشخص و محدود را به راحتی می توانستم ارزشگذاری کنم و ضمننا بازدهای خیره کننده ای هم داشتند!
اکنون که دارم این مطلب رو مینویسم خیلی از سهم های شاخص ساز مثل شپنا رشد های 5،6برابری داشتند اون هم توی یک بازه کوتاه مدتی و پرتفوی من که غالبا از نماد های کوچیک تشکیل شده بود یک سیر صعودی بسیار بسیار ملایم رو به نسبت اونها طی کرد.
شاید مسئله دو نوع بودن شاخص است: #شاخص_کل_و_هم_وزن
به هر حال نمیدانم و مثل همیشه هر وقت کار گیر بیفته به #کتاب رجوع میکنم.
دیشب داشتم کتاب"کافه وصال" به نویسندگی علی صادقی رو مطالعه میکردم که یه دلیل دیگه برای سرمایه گذاری در سهام کوچک پیدا کردم.بدون هیچ دخل و تصرفی پارگراف آخر صفحه ۲۸ این کتاب رو براتون بازنویسی میکنم:
به نظر میرسد در شرکتهای بزرگ ،توطئه ای مدیریت شده ،تخصیص عواید و امتیازات را به طور اشتباه و ناکارآمد سازماندهی می کند.
هر چه این شرکت ها بزرگ تر باشد،اندازه و موفقیت این توطئه بیشتر است.
در این ساز و کار اشتباهی ،سیستم های حسابداری دشمن پاداش های منصفانه هستند و مدیران ارشد هم بر اساس اطلاعات گمراه کننده و فیلتر شده تصمیم می گیرند .
بنابراین جای تعجب ندارد که کارمندان موفق در شرکت های بزرگ و ثروت آفرین کمتر از آن چه باید دریافت کنند،دریافت می کنند و انبوه مدیران میانی،بیش از آنچه شایستگی اش را داشته باشند،نصیبشان می شود.
"در این ساختار کار گروهی و میل به ثروت آفرینی بیشتر با مانع مواجه می شود "