eitaa logo
کانال پایگاه صاحب الزمان عج
315 دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
22.2هزار ویدیو
205 فایل
دراین مکان فعالیتهای سیاسی،اجتماعی،دینی، رانشرمیدهیم و تبیین میکنیم ارتباط با مدیر کانال: @yaroghayehossein
مشاهده در ایتا
دانلود
☑️رمان امنیتی ☑️ 🔻قسمت چهل و هشتم🔻 فصل سیزدهم صالح - وزارت اطلاعات، تهران برگه‌ی اعترافات جعفر را می‌خوانم و در حالی که آهی از اعماق قلبم می‌کشم، رو به آقای صدر که چند لحظه‌ی پیش از اتاق بازجویی خارج می‌شود، می‌گویم: -این دیگه واقعا نوبرشه... با دویست سیصد تومان خرج و یکی دو ماه وقت که اونم بیشترش مجازی بوده تونستن یه جاسوس بسازن و یکی از اصلی‌ترین مهره‌های این پرونده که می‌تونست رابط ما و جابر و در نهایت عامل اصلی رسیدن ما به مونیکا باشه رو از بین ببرند. آقای صدر که شبیه همیشه با لبخند صحبت می‌کند تا در بدترین شرایط هم انگیزه را تزریق و روحیه را از بین نبرد، می‌گوید: -یه جاهایی هم ما کم کاری داشتیم، توی بحث رسانه ضعیف عمل کردیم و این بنده‌ی خدا که حالا هم دستش به خون یک نفر آلوده شده و هم پازل موساد رو ناخواسته تکمیل کرده رو جلوی روی خودمون دیدیم. من آمار کل پرونده اجتماعی به علاوه نظر کارشناس رفتارشناس اداره رو براتون گذاشتم... این آدم به طور کلی اصلا سیاسی نیست. دنبال لات بازی و خیابون بستن بوده تا ارتباط گیری با عوامل معاند... دستم را از حرص در پشت میز مشت می‌کنم؛ اما سعی می‌کنم تا احساسم را به آقای صدر منتقل نکنم. سپس می‌گویم: -خب، حالا با این اوصاف نظر شما راجع بهش چیه؟ شانه‌ای بالا می‌اندازد و می‌گوید: -نظرم بهش بد نیست. همکاری که مطمئن هستم می‌کنه و از اون بابت مشکلی نداریم؛ اما این که همکاریش به کار ما بیاد... تلفن روی میزم را برمی‌دارم و از حاج یونس می‌خواهم تا فورا خودش را به اتاقم برساند. بعد از یک احوال پرسی کوتاه می‌گویم: -من یه فکری دارم، میگم همراه متهم بریم و مکان‌هایی که توی خونه با سوژه صحبت می‌کرده رو توی یکی از اتاق‌های اداره بازسازی کنیم و به این بازی مسخره‌ای که دارن ادامه بدیم تا ببینیم گوشه‌ی ناخن این تیر لاجون توی این تاریکی محض ممکنه به جایی بند بشه یا نه... یونس موافقتش را اعلام می‌کند و بلافاصله از اتاق خارج می‌شود تا به همراه چند نفر از بچه‌هایی که تخصص بازسازی را دارند، دست به کار شود. آه سینه سوزی از جهالت برخی از جوانان کشورم می‌کشم و سپس به سراغ برگه‌هایی که روی میزم ریخته شده می‌روم. برگه‌هایی که شبیه قطعات پازل باید هر کدام را مرتب به سر جایش برسانم تا شاید نتیجه‌اش یکی دیگر از راه‌های رسیدن به جابر شود. آمار سوژه‌های معرفی شده از جنایت اتوبان قزوین کرج را از بچه‌های عملیاتی که شب قبل همزمان با ما عمل کرده بودند، می‌گیرم. الحمدلله همگی دستگیر و به اداره منتقل شدند و این خودش می‌تواند خبر بسیار خوبی برای ما باشد. از بچه‌ها می‌خواهم لیست متهمان بازجویی شده را برایم آماده و تا قبل از هماهنگی با من از هیچ کس دیگر بازجویی نکنند. سپس سعی می‌کنم تا با نگاه به پرونده‌هایی که روی میزم قرار گرفته است، یک خط ربط بین سوژه‌ها و جابر پیدا کنم... معادله‌ی پیچیده‌ای نیست، باید شبیه‌ترین فرد در بین افرادی که در بازداشتگاه اداره نگه داری می‌شوند به شیوا گرامی را پیدا کنم. نگاه چندباره ای به لیست می‌اندازم، دو نفر از قاتلان شهید روح الله عجمیان که اصلا نمی‌توانند گزینه‌ای برای فرماندهی میدان باشند و قطعا از آن‌ها جز برای کارهای کف خیابانی و آشوب‌های پیش پا افتاده استفاده بیشتری نخواهد شد؛ اما برخی دیگر برخلاف مردم هستند. ما مردم معمولی را دسته بندی و حضور هر کدام از آن‌ها را تحلیل کردیم. هر چند که مردم از لحاظ عددی مشارکت بسیار ناچیزی در این اغتشاشات داشته‌اند؛ اما نباید فراموش کرد که همین افراد هم برای ما با اهمیت هستند. برخی با نیت مسائل اقتصادی و بعضی با هدف جنگیدن برای مسائل اجتماعی پا به خیابان گذاشتند و عده‌ی بسیار زیادی هم تحت تاثیر هیجانات شبکه‌های تلویزیونی ایران اینترنشنال و بی‌بی‌سی فارسی و وی‌او‌ای و... تصمیم به پیوستن به این شلوغی‌ها را گرفتند. تمام این داده‌های با ارزش را در ذهنم مرور می‌کنم و سعی می‌کنم برای هر کدام از نفرات دستگیر شده و مطابق با شابلونی که ساخته‌ام دلیل قانع کننده‌ای پیدا کنم و اتفاقاً موفق نیز می‌شوم... هر کدام از آن‌ها یک انگیزه‌ی خاص برای حضور خود در خیابان داشتند، غیر از یک نفر... یک خانم مهندس ساختمان که میانگین درآمدش فقط در یکی از حساب‌های بانکی‌اش بالای هشتاد نود میلیون تومان است و خانه‌های دویست و پنجاه متری در بالای شهر به نام خودش دارد... سابقه‌ی سفر‌های متعدد خارجی و بدون هیچ سابقه‌ی کیفری! نگاهی به مانیتورهایی که در کنار میزم مشغول پخش تصاویر دوربین‌های اداره است می‌اندازم و سپس خانم شماره هفت را از طریق هدست داخل گوشش صدا می‌زنم: -لطف کنید بیاید اتاق من، همین الان. نویسنده: انتشار از کانال رمان امنیتی: @RomanAmniyati ‌➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ❌کپی بدون قید آی‌دی کانال و ذکر نام نویسنده، به هیچ عنوان مورد رضایت صاحب اثر نیست ❌
☑️رمان امنیتی ☑️ 🔻قسمت چهل و نهم🔻 شماره هفت خیلی زود درب اتاقم را می‌کوبد و وارد می‌شود. بعد از احوالپرسی کوتاهی رو به او می‌کنم و می‌گویم: -من پرونده‌های تمام افرادی که توی این اغتشاشات مشارکت داشتند رو خوندم و با شابلون‌های اقتصادی، اعتقادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، روانشناختی و رسانه‌ای و همه و همه تطبیق دادم... یه جای کار می‌لنگه! شماره هفت با همان جدیت همیشگی‌اش می‌پرسد: -جسارتا چی آقا؟ ابرویی بالا می‌اندازم و سپس برگه‌ی مربوط به مشخصات فرزانه را به سمتش تعارف می‌کنم و می‌گویم: -این خانم... نه مشکل مالی داره، نه سابقه سیاسی و نه حتی کوچک‌ترین ضرری از حاکمیت این نظام دیده؛ اما... شماره هفت از روی کاغذی که در دست گرفته مطالبی که با ماژیک فسفری رنگ مشخص کرده‌ام را می‌خواند: -تلاش برای فیلمبرداری از جزییات صحنه‌های رخ داده در خیابان، ارسال پیام برای شرکت در تجمعات مراسم چهلم حدیث نجفی و تلاش برای دمیدن به آتش اغتشاشات... خواندن مطالب را قطع و کمی مکث می‌کند و سپس می‌پرسد: -ولی چرا؟ چرا یه نفر باید بدون انگیزه دست به این همه کار بزنه و فعالیت کنه؟ نفس کوتاهی می‌کشم و می‌گویم: -لطفا خودت رو آماده کن تا ازش بازجویی کنی، البته الان نه... یکی دو ساعت دیگه... تا اون موقع هم شما روی اطلاعاتی که ازش داریم کار کن و هم من سعی می‌کنم تا اطلاعات بیشتری ازش به دست بیارم. سرش را به نشان تایید تکان می‌دهد و از اتاق خارج می‌شود. بلافاصله بعد از رفتن مامور شماره هفت از کاوه، همان نخبه‌ی تک رقمی کنکور که جذب اداره شده می‌خواهم تا با لب‌تابش به اتاقم بیاید. خیلی زود با پیراهن چهارخانه سرمه‌ای و شلوار لی آبی کمرنگی که به تن دارد در پیش چشم‌هایم ظاهر می‌شود. بدون معطلی می‌گویم: -از سوژه‌هایی که بچه‌ها در جریان جنایت اتوبان قزوین کرج دستگیر کردند چیزی می‌دونی؟ کاوه مطابق عادت همیشگی‌اش با نوک انگشت اشاره عینکش را به سمت بینی‌اش هول می‌دهد و سپس می‌گوید: -اره اقا، راستش وقتی داشتم استعلام می‌کردم در مورد یکی از متهم‌ها به نام محمد مهدی کرمی به یه نامه خیلی جالب رسیدم! ابروهایم را بهم می‌چسبانم: -نامه؟ نامه دیگه چه صیغه‌ای؟! کاوه لبخندی می‌زند و توضیح می‌دهد: -بررسی‌های پرونده سوابق کرمی نشون می‌ده که متهم ردیف اول شهادت مظلومانه شهید عجمیان دارای چندین فقره سابقه بوده و در مواردی حتی خانواده خودش هم علیه‌ش شکایت کرده‌اند! متعجب نگاهش می‌کنم و می‌پرسم: -خانواده‌ش؟ یعنی چی آخه! کاوه ادامه می‌دهد: -منم شبیه شما وقتی به این نامه رسیدم و دست خط پدرش رو خوندم خیلی متعجب شدم. انگار تو یکی از موارد شکایت خانواده کرمی علیه پسرش در تاریخ 25 مرداد ماه سال 1401 (یعنی کمتر از 5 ماه قبل از انجام این جنایت)، پدر محمدمهدی در ساعت 9:45 به گشت فوریت‌های پلیسی 110 مراجعه می‌کنه و عنوان می‌کنه که پسرش به مواد مخدر اعتیاد داره و اقدام به تخریب وسایل منزل و تهدید اهالی خونه با چاقو کرده است. لبخند تلخی به روی لب‌هایم می‌نشیند و همراه با افسوس می‌گویم: -عجیبه؛ البته قابل پیش بینی... حالا پس فردا همین پدر چنان سینه چاک اعدام بچه‌ی قاتلش میشه که بیا و ببین... کاوه سکوت می‌کند و ادامه می‌دهم: -ببین کاوه، ازت می‌خواهم تا یکی دو ساعت آینده هر کاری که داری رو بزاری و کنار و بچسبی به فرزانه... من هر چیزی که ازش لازمه رو می‌خوام. کجاها رفته و با کی دیدار داشته، پول مشکوک، چت‌های مشکوک و هر چیزی که بتونه اون رو نسبت به بقیه‌ی افراد دستگیر شده خاص شده... راستش احساس می‌کنم... کاوه هوشمندانه جمله‌ام را کامل می‌کند: -احساس می‌کنید اون هم توانایی شیوا گرامی بودن رو داره؟ لبخندی می‌زنم و از اتاق خارج می‌شوم و از کاوه می‌خواهم تا در اتاق من به تحقیق بپردازد. خودم نیز وضو می‌گیرم و به نمازخانه اداره می‌روم و دو رکعت نماز استغاثه به حضرت زهرا سلام‌الله می‌خوانم تا شاید اینگونه کمی آرام شوم. نمی‌دانم چه می‌شود که با تکیه به ستون نمازخانه اداره چشم‌هایم بسته می‌شود و به خوابی عمیق فرو می‌روم. صدای کاوه من را به دنیا برمی‌گرداند: -آقا صالح ببخشید، چند لحظه می‌آید اینجا؟ دستم را به گوشم می‌کشم و با مکثی چند ثانیه‌ای که نیاز است تا گذشته را بخاطرم بیاورم، می‌گویم: -اره اره، همین الان... در چشم‌ بهم زدنی به اتاقم می‌روم و خودم را کنار کاوه می‌بینم. کاوه با چشمانی سرخ و لحنی وحشت زده می‌گوید: -آقا گمونم حدستون درست بوده باشه... این فرزانه گمونم یه چیزی حتی فراتر از فرزانه باشه. عصبی‌ می‌گویم: -حرف می‌زنی یا ناز داری؟ کاوه کاغذی که در دست دارد را نشانم می‌دهد و می‌گوید: -رد پای فرزانه رو توی پرونده سه‌تا از قتل‌های مشکوک اغتشاشات امسال پیدا کردم... نویسنده: انتشار از کانال رمان امنیتی: @RomanAmniyati کپی بدون قید آی‌دی کانال مورد رضایت نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️رمان امنیتی ☑️ 🔻قسمت پنجاهم🔻 خشکم می‌زند. رد پایش روی سه تا از پرونده‌های کشته سازی آن هم در اغتشاشات امسال؟ ابروهایم را بهم گره می‌زنم: -تحلیله یا اطلاعات؟ کاوه نگاهم می‌کند و برای جواب دادن به سوالم چند ثانیه‌ای فکر می‌کند. روی صندلی‌ام می‌نشینم و از فلاسک روی میز دو استکان چایی می‌ریزم و قند را بین لبانم نگه می‌دارم و به کاوه می‌گویم: -خیلی خب، حالا یه توضیح درست و حسابی بده ببینم چی شده. کاوه بابت چایی تشکر می‌کند و سپس نگاهی به صفحه لب‌تاب می‌اندازد و توضیح می‌دهد: -آقا منم اولش نمی‌دونستم این مدارک و مستندات خیلی قابل اثبات باشه؛ اما هر چه که پیش رفتم اوضاع فرق کرد. راستش من تاریخ مرگ‌های مشکوکی که به اغتشاشات ربط دادند رو از حفظم... وقتی داشتم از روی رد سیم‌کارتش لوکیشن‌هایی که رفت و آمد داشته رو می‌زدم، به نتایج جالبی رسیدم. این درست شب بیست و نه شهریور، یعنی شب مفقودی نیکا همون حوالی بلوار کشاورز بوده، جالبه که فردا شبش هم که سی مهر ماه بود و شب خودکشی یا قتل آرنیکا باز هم همون حوالی صحنه بوده و روز شهادت شهید عجمیان هم که... چشم‌هایم را ریز می‌کنم: -یعنی می‌خوای بگی این خانم کارش غیر از فیلمبرداری... کاوه حرفم را کامل می‌کند: -کافیه دوربین‌های محل حادثه رو‌چک کنیم، اگه ردی ازش توی لوکیشن دقیق این جنایات ثبت شده باشه دیگه به طور قطعی می‌شه گفت که این خانم مسئول کشته سازی و مستندسازی اغتشاشاته. دست‌هایم را بهم می‌کوبم و می‌گویم: -عالی شد، حالا دیگه آنقدری دستمون پر هست که نتونه زیرش بزنه. کاوه بشین تا صبح هر چیزی که می‌تونی فیلم دوربین‌های مداربسته اون حوالی رو دربیار... کاوه چشم می‌گوید و بلافاصله سرش را به سمت صفحه‌ی لب‌تابش می‌چرخاند که ناگهان یک سوال به ذهنم می‌رسد: -راستی... تو چرا گفتی تاریخ مرگ‌های مشکوک رو توی ذهنت داری؟ کاوه آه کوتاهی می‌کشد و می‌گوید: -راستش... من همیشه دغدغه‌ی آگاه کردن مردم رو داشتم. اینا دارن بخاطر کار نکرده دیدگاه کلی جوون رو نسبت به مأموری که کف خیابون زحمت می‌کشه و دور از خونه و خانواده‌اش روز و شب رو سپری می‌کنه تغییر می‌ده... خب اگه بتونیم این مستندات رو... لبخند تلخی می‌زنم: -اینطور هم نیست. همین حالاش هم خیلی از خانواده‌ها میان توی تلویزیون و صحبت می‌کنند و اعلام برائت دارند از اغتشاش گرها اما اونی که نخواد باور کنه با لیبل‌های بازجویی تحت فشار می‌زنه زیر همه چی... البته تو که من رو می‌شناسی، نمی‌خوام منکر این بشم که ما توی کار رسانه‌ای اونطوری که باید و شاید نتونستیم خوب عمل کنیم؛ ولی یادت باشه الان باید یه هدف داشته باشی و اون هم رسیدن به جابر و نفر بالادستی‌ش... همین و بس. کاوه یک چشم می‌گوید و به صفحه‌ی لب‌تابش خیره می‌شود. برای از بین نرفتن تمرکزش می‌گذارم در اتاقم بماند و من هم پشت سیستم خودم مدارک مربوط به فرزانه را دسته بندی و روی تبلت مخصوص اتاق بازجویی بارگزاری می‌کنم تا در صورت نیاز با هر کدام از تصاویر و مستندات بتوانم متهم را به بازگویی حقایق وادار کنم. ثانیه‌ها برای رد شدن از روی عقربه‌های ساعت عجله دارند و در چشم بهم زدنی یک ساعت و نیم می‌گذرد و خانم شماره هفت درب اتاقم را می‌کوبد: -آقا صالح عذرخواهی می‌کنم. صدایم را بلند می‌کنم: -بفرمایید. وارد اتاقم می‌شود: -اگر اجازه بدید کار بازجویی رو شروع کنیم. تبلت مدارک و مستندات مربوط به اتاق بازجویی را به سمتش تعارف می‌کنم و بخشی از اطلاعات به دست آمده را برایش تشریح می‌کنم و خودم نیز پشت اتاق بازجویی می‌نشینم و هدفونم را روی گوشم می‌زنم و در حالی که به صفحه‌ی مانیتور چشم دوخته‌ام آماده شروع جلسه می‌شوم. شماره هفت رو به روی فرزانه می‌نشیند و دکمه دوربین مخصوص ضبط اعترافات متهم را می‌زند، سپس اینگونه شروع می‌کند: -تمام صحبت‌های ما در این جلسه ضبط و درصورت نیاز تحویل مقام قضایی می‌شه، اگر حرفم برای شما مفهوم بود شروع کنیم. نویسنده: انتشار از کانال رمان امنیتی: @RomanAmniyati ‌➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ❌کپی بدون قید آی‌دی کانال و ذکر نام نویسنده، به هیچ عنوان مورد رضایت صاحب اثر نیست ❌
رمان امنیتی برای آزادی قسمتهای چهل و سوم تا پنجاه 👆👆👆👆👆👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌بررسی اخبار خوب و امیدوارکننده در ۲۴ ساعت گذشته 🟡زیر ساخت و خدمات عمومی 🟡 1️⃣ بهره‌مندی ۲هزار و ۴۳۹ روستای فارس از نعمت گاز 2️⃣ دسترسی بیش از ۷۰۰ روستای سیستان و بلوچستان به شبکه ملی اطلاعات 3️⃣ بسیج آبرسانی به روستاهای کنارک 4️⃣ ارائه خدمات رایگان پزشکی در ۳۰ روستای میانه 5️⃣ راه‌اندازی آزمایشگاه مجهز برای تست تجهیزات ایمنی و آتش‌نشانی 🟢کشاورزی، صنعت و تجارت 🟢 1️⃣ بازگشت ایران به جایگاه سوم تولید در اوپک با وجود تحریم‌های آمریکا 2️⃣ رشد ۱۱۳ درصدی بارگیری کالا در راه آهن لرستان 🔵علم و فناوری 🔵 1️⃣ طراحی نرم‌افزار پیشگویی استعداد تشکیل تجمعات پروتئینی-پپتیدی برای پیشگیری از آلزایمر 2️⃣ حفظ محیط زیست به کمک پلیمرهای زیست‌تخریب‌پذیر ساخت داخل 3️⃣ ساخت دستگاه توانبخشی مفصل و عضله توسط محققان کشور ═══✼❉❉❉✼═══ 🆔 https://eitaa.com/Basijnews031 🆔 https://rubika.ir/Basijnews031
40.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃«السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ»🍃 ✍️برپایی موکبهای کرامت به مناسبت رحلت پیامبراکرم(ص), شهادت امام حسن مجتبی(ع), شهادت امام رضا(ع) در منطقه زینبیه اصفهان ⛺️موکب امام حسن مجتبی(ع) 📌خیابان حرم جنب حوزه علمیه ⛺️موکب پیامبر اعظم(ص) 📌ابتدای خیابان لاله شمالی بوستان زنبق ⛺️موکب امام رضا(ع) 📌محله ارزنان جنب مسجد حضرت ابوالفضل(ع) ⛺️موکب حضرت زهرا(س) 📌محله دارک جنب مسجدالمهدی(عج) 📆 زمان: ۲۲ لغایت ۲۵ شهریور ماه ═══✼❉❉❉✼═══ 🆔 https://eitaa.com/Basijnews031 🆔 https://rubika.ir/Basijnews031
تدابیر ترافیکی برای قافله عزاداری در شهر اصفهان 🔹️رئیس پلیس راهور فرماندهی انتظامی استان اصفهان: از ساعت ۱۴ روز پنجشنبه توقف هر نوع وسایل نقلیه در محدوده‌های منتهی به اطراف چهارراه نور باران، میدان بزرگمهر، چهارراه آبشار،‌ طول خیابان امام سجاد(ع)(مسیر رفت و برگشت) به سمت میدان شهید لاوی و گلستان مطهر شهدا ممنوع خواهد بود. ═══✼❉❉❉✼═══ 🆔 https://eitaa.com/Basijnews031 🆔 https://rubika.ir/Basijnews031
⭕فرمانده سپاه صاحب الزمان (عج) مطرح کرد: 📌یکی از راه های شکست دشمن باشکوه برگزار کردن مناسبت‌های ملی و مذهبی در کشور است 🔗لینک خبر 🔗 🔷@Basijnewsir