eitaa logo
کانال پایگاه صاحب الزمان عج
316 دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
22.2هزار ویدیو
205 فایل
دراین مکان فعالیتهای سیاسی،اجتماعی،دینی، رانشرمیدهیم و تبیین میکنیم ارتباط با مدیر کانال: @yaroghayehossein
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚معرفی کتاب ترگل 💢 ۲۰دلیل عقلی وروانشناسی برای حجاب 🔺کتاب پرتیراژترین کتاب سال‌‌های اخیر در حوزه‌ی عفاف و حجاب است؛ کتابی که تقریبا هرماه شاهد یکبار تجدید چاپ بوده و اکنون به چاپ شصتم رسیده است. این کتاب برخلاف خیلی از کتاب‌‌های دیگر، مبحث حجاب را از نگاه عقلی بررسی کرده است. کتابی ساده و دوست داشتنی، که بعد از خواندنش، همه‌ی نگاه خواننده به پوشش، حجاب، غرب و فرهنگ غربی تغییر خواهد کرد. 🔺 گرافیک و صفحه آرایی رنگی این کتاب، جذابیتی دو چندان به آن بخشیده و قلم روان آن نیز خواننده را پای کتاب نگاه خواهد داشت تا به پایان برسد. 🔺در موارد متعددی نویسنده از نظرات و نقل قول‌های دانشمندان غربی بهره گرفته و با آمار مستند وضعیت اسفناک جنسی در غرب را به تصویر کشیده است. وضعیتی عجیب که بر خلاف تبلیغات غول‌های رسانه‌ای، زن غربی را به بدبختی و تحقیر کشانیده. 🔺مطالعه‌ی این کتاب ارزشمند به همه‌ی دختران بالای پانزده سال توصیه می‌شود. دانستنی‌‌های مهم موجود در کتاب ترگل که فراتر از موضوع است، دختر جوان ایرانی را در مقابل حملات شدید رسانه‌ای غرب، واکسینه خواهد کرد؛‌ ان شاءالله.
🔻فضاسازی‌ها علیه محاکمه اغتشاشگران، ذره‌ای در اراده مسئولان قضایی تاثیر ندارد 🔹معاون امنیتی و انتظامی وزیر کشور:اقدامات دستگاه قضایی در برخورد با اغتشاشگران و آشوبگران به طور قطع مورد حمایت کامل مردم است و میلیون‌ها نفر در خیابان‌ها بارها و بارها با فریاد خود آن را مطالبه کردند. 🔹هجمه رسانه‌ای دشمنان علیه اقدامات دستگاه قضایی در برخورد با اغتشاشگران یک فضاسازی رسانه‌ای است تا نظام را وادار به عقب‌نشینی کنند تا فضای ادامه اغتشاشات فراهم شود. 🔹دشمنان باید بدانند که این هجمه رسانه‌ای و فضاسازی‌ها ذره‌ای در اراده مسئولان قضایی کشور تاثیر نداشته و قطعاً این افراد را تا آخرین نفر آن‌ها به سزای اعمالشان خواهد رساند که این موضوع نیز مطالبه بر حق مردم است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پرآب‌ترین چشمه‌ غرب ایران چشمه بل در مرز دو استان کردستان و کرمانشاه قرار گرفته. این چشمه پرآب‌ترین چشمه‌ غرب ایران است که با دبی ۳۰۰۰ تا ۴۰۰۰ لیتر در ثانیه می‌تواند آب آشامیدنی دو میلیون نفر را تأمین کند.
🔴 زمان انتخابات مجلس مشخص شد 🔹مدیرکل انتخابات وزارت کشور: انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی و ششمین دوره مجلس خبرگان رهبری به‌صورت همزمان در جمعه ۱۱ اسفندماه سال آینده برگزار می‌شود؛ این زمان با هماهنگی شورای محترم نگهبان نهایی شده است.
🔻جام جهانی کشتی آزاد/ پیروزی ۹ بر یک ایران مقابل ژاپن 🔹تیم ملی کشتی آزاد ایران در نخستین دیدار خود در رقابت‌های جام جهانی ۲۰۲۲ در آمریکا، مقابل ژاپن با نتیجه قاطع ۹ بر یک به برتری رسید و یک گام برای رسیدن به فینال این رقابت ها نزدیک شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥معاون رئیسی: برخی از بازداشت‌شدگان حتی اسم رئیس جمهور کشور را هم نمی‌دانستند 🔹حسینی، معاون پارلمانی رئیس‌جمهور: معاون اول رئیس جمهور که به یکی از خوابگاه‌های دانشجویی رفته بود، او را نمی‌شناختند. 🔹عده ای یا نسبت به مسائل کشور بی تفاوت هستند یا کم اطلاع هستند.
🔴 برگزاری دادگاه قاتل شهید کرم پور/ محمد قبادلو: چند ماه قرص‎هایم را نخورده بودم و تحت تاثیر فضای مجازی بودم 🔹روانپزشک سازمان پزشکی قانونی: طبق گفته‌های متهم، او بر اساس تحریک فضای مجازی خشمگین شده و با ماشین به نیروهای انتظامی زده و فرار کرده و این نشان می‌دهد او از این رفتار انگیزه مشخصی داشته و ماهیت جرم را می‌دانسته متهم به سوابق بیماری دو قطبی خود اشاره می‌کند که در سوابق او دیدیم دو نوبت ویزیت شده اما بستری نشده است. علائم و شواهدی از اختلالات عمده در وضعیت روانی او نیز وجود ندارد. متهم رفتار هدف دار داشته و کاملا می‌دانسته ماهیت رفتارش چه بوده است. 🔹متهم «محمد قبادلو»:به واسطه فیلم‌هایی که در فضای مجازی منتشر می‌شد تحت تاثیر قرار گرفتم. در زمان حادثه دو ماه بود که داروهایم را نخورده بودم و سه شب هم نخوابیده بودم و با فیلم‌هایی که در فضای مجازی دیدم عصبانی و تحریک شده بودم، در آن لحظه من نبودم که پشت فرمان قرار گرفته بودم. یک حیوان در آن لحظه رانندگی می‌کرد. خیلی پشیمان هستم و از یادآوری اتفاقات آن شب شرم می‌کنم و نمی‌توانم این حوادث دلخراش را در ذهنم بازسازی کنم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فواد ایزدی، کارشناس مسائل بین‌الملل: اگر محسن شکاری در آمریکا به پلیس با چاقو حمله می‌کرد، کار به دادگاه نمی‌کشید چون در همان محل توسط پلیس کشته می‌شد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تایم تحقیر جدیدترین شماره مجله تایم، با گذاشتن عکسی روی جلد، از عنوان «قهرمان» برای زنان ایرانی، استفاده کرده، اما روایت آن‌ها از زن قهرمانی که معرفی می‌کنن، چیست؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍 اینجا بهشت زنان نیست. 🔶بعد از سالها فریب دنیا با وعده های برابری جنسیتی در کشورهای نودریک، واینکه سوئد الگوی برابری جنسیتی در دنیا هست، امروز خودشان اعتراف به برتری جنسیتی مرد می‌کنند. آن هم با یک خنده ملیح و طنازی که اصلا انگار چیز مهمی نیست. صد سال وعده وعید برابری، تزلزل خانواده، رشد همجنس گرایی و رشد هزاران فساد در غرب امروز می‌گویند ما هنوز به برابری نرسیده ایم و حق زنان از رشد اقتصادی چیزی حدود 13 درصد بوده است. ⏪رنجی که زن غربی می‌کشد به اعتراف خود کارشناس غربی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خبر داری مهمان اومده؟😭 💠مهمان لاله هایی از والفجر مقدماتی، والفجر یک، عملیات خیبر، بدر، کربلای پنج، بیت‌المقدس هفت و تک‌های دشمن در سال 67 به شهادت رسیدند. هستیم لاله ها شرمنده ایم دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چند ایران عزیز در همین هفته‌های اخیر (بخش‌ سوم) 🔻تعمیر کابل فیبر نوری در اعماق دریا 🔻افتتاح همزمان شش واحد نیروگاه برق 🔻تولید نمونه اولیه پانسمان بیماران پروانه‌ای 🔻تولد نخستین گاومیش نژاد ممتاز به روش IVF
☑️رمان امنیتی ☑️ 🔻قسمت هشتم🔻 《فصل دوم》 اپراتور ستاد ۱۱۴ - فردا ساعت ۱۷ عصر خیابان ولیعصر وضعیتی معمولی دارد و نسبت به روز قبل تغییر محسوسی نداشته است. شاید تنها تفاوت امروز با روزهای دیگر حضور مردمی باشد که بی‌هدف در حال قدم زدن در پیاده‌رو هستند. مغازه‌دارها مدام به داخل خیابان سرک می‌کشند تا وضعیت را رصد کنند و مردم طوری یک مسیر محدود را می‌روند و مشتاقانه برمی‌گردند که انگار منتظر رخ دادن اتفاقی هستند. اتفاقی که آن‌ها را این وقت از روز به درون خیابان کشانده است. کم‌کم ترافیک بیشتر می‌شود، رانندگان به یکدیگر نگاه می‌کنند و انتظار می‌کشند. نیروهای سبز پوش انتظامی نیز با نظم و در گروه‌های دوازده نفری در کنار هم ایستاده‌اند و بدون هیچ واکنشی به جمعیت نگاه می‌کنند. آن‌ها نیز گویی منتظر هستند و انتظار احساس مشترکی است که در بین تمامی افراد حاضر در صحنه وجود دارد. راننده‌ها بوق می‌زنند، نمی‌توانم تشخیص دهم که پیچیده شدن صدای بوق‌های ممتد در فضای خیابان به اعتراض چه چیزی است. رانندگان به ترافیک به وجود آمده اعتراض دارند یا قصه رنگ و بوی دیگری به خود گرفته است. اولین ماشینی که فلاشرش را روشن می‌کند، یک پراید هاچبک است. راننده‌اش جوانی است با تی‌شرت مشکی و موهای جوگندمی و موج‌دار که صورتش را با ماسک پوشانده است. چند ثانیه‌ی بعد که صدای بوق ماشین‌ها فضای خیابان را پر می‌کند، او تقریبا بدنش را از شیشه‌ی ماشین به بیرون می‌آورد و عدد دو را با دستش نشان می‌دهد... به نشانه‌ی پیروزی!! همه چیز خیلی سریع اتفاق می‌افتد. شبیه بادی که به یک باره آتش زیر خاکستر را شعله‌ور می‌کند، عدد دو آن راننده جوان پراید جمعیت را در نقطه‌ای متمرکز می‌کند. لحظه‌ای احساس می‌کنم که افراد حاضر در جمعیت همگی منتظر علامت شروع بودند و آن علامت همان نشانه‌ی پیروزی است که جوان راننده نشانش می‌دهد. خیلی زود متوجه یک خانم با قد متوسط و شالی که عمدا به روی شانه‌هایش افتاده می‌شوم که از سمت چپ جمعیت خود را به نقطه‌ی مرکزی می‌رساند. یک وجه اشتراک بین او و جوان راننده‌ی هاچبک است... ماسک. او نیز صورتش را با ماسک پوشانده است؛ اما آرایش غلیظی که دارد حسابی به چشم می‌آید. موهایش طلایی است و روی دست چپش یک صلیب تتو کرده است. روی همان دستی که گوشی موبایلش را نگه داشته است، یک سامسونگ آ پنجاه که قاب مشکی رنگی دارد. صفحه‌ی گوشی روشن است، با اینکه اینترنت‌های خیابان ولیعصر و اطراف آن به واسطه بیانیه‌ی جمعی از آن‌طرفی ها محدود شده است؛ اما دختر طوری مشغول گوشی موبایلش است که انگار پیام‌هایی که منتظر رسیدنشان است، بدون نیاز به اینترنت به او می‌رسد. فورا به صفحه‌ی کیبوردی که پیش رویم قرار گرفته می‌کوبم تا لیستی از پیام‌های دریافتی آن محدود برایم باز شود‌: -سلام امروز نرو کلاس زبان پسرم، خیابون شلوغ شده... خطر داره. رد می‌کنم. -کاسبی نداریم تو این چند وقت بابا، ول نمی‌کنن که بی‌پدر مادرا... رد می‌کنم و انگشتم را چند بار دیگر روی دکمه‌ی رد کردن پیام فشار می‌دهم تا بالاخره کلماتی که روی صفحه‌ی نمایشگر نقش می‌بندد، توجهم را به خودش جلب می‌کند: -فعلا شعار این باشه: می‌کشم می‌کشم هر آنکه خواهرم کشت. زن جوان خودش را در بین جمعیت جا می‌کند و خیلی طول نمی‌کشد که موفق به رسیدن در میانه‌ی میدان می‌شود و با بلند کردن دستش موفق می‌شود که توجه جمعیت را به خودش جلب کند... حالا که تمام نگاه‌ها به سمت اوست، بهترین فرصت است که اولین شعار را سر بدهد. او در میان جمعیت و با صدایی بلند فریاد می‌زند: -می‌کشم می‌کشم، هر آنکه خواهرم کشت. جمعیت طوری با او همراه می‌شود که انگار چند ماه در کنار یکدیگر برای شعار دادن تمرین کرده‌اند. پلیس بدون آن که قصد نزدیکی به حلقه‌ی اصلی جمعیت را داشته باشد، خیلی زود مردم را تشویق به حرکت کردن می‌کند. سپس از کاسب‌های خیابان ولیعصر درخواست می‌شود تا هر چه زودتر مغازه‌های خود را تعطیل کنند و به آن‌ها گوش زد می‌شود که در صورت پایین نیامدن کرکره‌ی مغازه‌ها، صاحبان عهده‌دار خسارات احتمالی وارده خواهند بود. لیوان چایی‌ام را بالا می‌آورم و کمی از آن می‌نوشم، سپس روی تصویر آن دختر زوم می‌کنم و همراه با فریز کردن تصویر، یک عکس واضح از او برای خودم نگه می‌دارم. این کار را با راننده‌ی پراید هاچبک نیز انجام می‌دهم. سپس شماره‌ی پلاک ماشین‌ش را روی کاغذی که زیر دستم است یادداشت می‌کنم تا در اولین فرصت و با پیگیری‌های قضایی هویت مالک خودرو را تشخیص دهم. نفس کوتاهی می‌کشم و لیوان را سر جایش می‌گذارم. از صفحه‌ی مانیتور چشم برنمی‌دارم، برایم مثل روز روشن است که این جمعیت با چند شعار و بوق کنار نخواهند آمد و قطعا باید منتظر رخ دادن اتفاقات جدید ازجانب آن‌ها باشم. نویسنده: انتشار از کانال رمان امنیتی: @RomanAmniyati
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️رمان امنیتی ☑️ 🔻قسمت نهم🔻 اپراتور ستاد ۱۱۴ - ساعت ۱۸ عصر با گذشت یک ساعت از زمان تجمع در خیابان ولیعصر، جمعیت حالا کاملا در یک نقطه متمرکز شده است. شعارها هر لحظه بیشتر می‌شود و از آرایشی که لیدرهای حاضر در دل جمعیت به خود گرفته‌اند، مشخص است که هدف خاصی را دنبال می‌کنند. همانطور که در بین افراد حاضر در صحنه به دنبال نفراتی هستم که قصد به آشوب کشیدن اغتشاشات و همچنین آسیب زدن به اموال عمومی را دارند، به صفحه‌ی مانیتور دیگرم نگاه می‌کنم تا جواب استعلام پلاک آن هاچبک را بررسی کنم: -سینا سپهری، متولد هفده اسفند هشتاد، ساکن محله‌ی نازی آباد، کوچه‌ی... از خواندن آدرس کاملش صرف نظر می‌کنم، باید ثانیه‌ها را غنیمت بشمارم. عکس فریز شده‌اش را با تصویر استعلام پلاک خودرو تطبیق می‌دهم... خودش است. فورا کد ملی‌اش را بررسی می‌کنم تا اطلاعات کامل‌تری از او به دست بیاور،. آدرس دقیق محل سکونت، شماره همراه، سوابق کیفری، تمام شماره‌ حساب‌ها و... که می‌تواند در تصمیم‌گیری‌ام نسبت به او کمک کند. زنی که در وسط جمعیت شعارها را دریافت و فریاد می‌زد، خودش را خیلی آرام به کنار یکی از صندوق‌های صدقات کنار خیابان می‌رساند و در حالی که کنار دو زن دیگر روی یکی از نیمکت‌های اطراف خیابان می‌نشیند، شروع به سیگار کشیدن می‌کند. همزمان با تاریک شدن هوا مدام به ساعتش نگاه می‌کند و گویا منتظر فردی است که از قبل با او قرار ملاقات گذاشته است. صبر... باید صبر کنم و چشم از او برندارم. یکی از دوربین‌ها را روی صورتش نگه می‌دارم و با کمک دیگر دوربین‌ها بار دیگر به دل جمعیت می‌زنم و پسر جوانی را می‌بینم که روی دستش پر از طرح‌های مختلف تتو است. یک جای زخم در گوشه‌ی پیشانی‌اش به چشم می‌خورد و موهایش خشک و شکننده به نظر می‌رسد. می‌خواهم از کنارش عبور کنم؛ اما متوجه همان پسری که راننده‌ی پراید هاچبک بود می‌شوم که با اشاره‌ی دست از او می‌خواهد تا نزدیکش شود و چند لحظه‌ی بعد نیز یک بسته‌ی نامشخص را به او می‌رساند و فورا غیبش می‌زند. شبیه یک جعبه‌ی میوه است که صد البته درونش ممکن است هر چیزی به غیر از میوه باشد؛ هر چند تا اقدام به باز کردن درب جعبه نکند، هیچ چیز مشخص نخواهد شد. فورا دستم را روی شاسی بیسیم نگه می‌دارم و مطابق قرار قبلی که در سازمان گذاشتیم، اطلاعات مهم و حیاتی را به سرتیم عملیاتی می‌دهم تا به صلاحدید خود عمل کند: -آقا کمیل خدا قوت، اون تی‌شرت نارنجیه که صورتش رو پارچه‌ی سیاه پوشونده و یه بسته دسته‌ش داره رو ببینید، سی درجه به چپ... کنار تابلوی کوچه! آقا کمیل فورا جواب می‌دهد: -دیدمش... همون نارنجیه! چی شده؟ توضیح می‌دهم: -به بسته‌ای که داره مشکوکم، از یکی از ماشین‌های خاکستری تحویل گرفته و ممکنه توش وسایل آتیش بازی باشه. آقا کمیل که روحیه‌ای کاملا عملیاتی و جهادی دارد، کد دریافت پیام را می‌گوید و همانطور که با دست به یکی از نیروهایش اشاره می‌کند، به سمت سوژه می‌رود. نمی‌دانم چرا؛ اما با توجه به تصویری که از دوربین‌های کنترل ترافیک می‌بینم، احساس می‌کنم جمعیت به سمت کوچه‌ای که سوژه ما با جعبه‌ی در دستش داخلش شده، سرازیر می‌شود... انگار عده‌ای سعی دارند تا با کشاندن جمعیت به آن سمت مرد نارنجی‌پوش را پوشش دهند. ابروهایم را بهم نزدیک می‌کنم و در حالی که به طرف صفحه‌ی مانیتور خم می‌شوم، روی سوژه‌ام زوم می‌کنم. با اشار‌ه‌ی دست از افرادی که دورش هستند، می‌خواهد او را استتار کنند. آقا کمیل و دو نفر از نیروهایش به دل جمعیت می‌زنند و هم‌زمان فرمانده‌ی یکی از دسته‌های بسیجی که به احتمال زیاد با بچه‌های آقاکمیل هماهنگ است، از آن سمت کوچه حرکت می‌کند تا جمعیت را متفرق کند. آقا کمیل حالا تقریبا در چند قدمی سوژه قرار گرفته که یکی از نفراتی که نزدیک سوژه است دستش را به زیر پیراهنش می‌برد و در حالی که پشت به آقاکمیل و نیروهایش ایستاده، یک اسلحه‌ی کلت کمری بیرون می‌آورد و مسلح می‌کند. ناخودآگاه از جایم می‌پرم و در حالی که فریاد یا حسین سر می‌دهم، شاسی بیسیمم را نگه می‌دارم: -اسلحه، اون که پیراهن مردانه‌ی چهارخونه قرمز و مشکی پوشیده اسلحه داره... آقا کمیل درست کنارته، می‌شنوی؟ سپس به تصاویر دوربینم نگاه می‌کنم و متوجه نکته‌ای می‌شوم که ممکن است جان آقاکمیل اعضای تیمش را به خطر بیاندازد... درست پیش روی آقاکمیل دو نفر هستند که پیراهن مردانه‌ی چهارخانه‌ی قرمز و مشکی دارند... در حالی که فقط یک نفر از آن‌ها مسلح است و این یعنی اگر به سمت فرد غیرمسلح بروند، آن یکی حتما به سمتشان شلیک خواهد کرد... یعنی یک افتضاح... نویسنده: انتشار از کانال رمان امنیتی: @RomanAmniyati ‌➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ❌کپی بدون قید آی‌دی کانال و ذکر نام نویسنده، به هیچ عنوان مورد رضایت صاحب اثر نیست❌
دوستان رمان امنیتی(ستادصدوچهارده) را حتما دنبال کنید منتظر قسمت دهم و یازدهم این رمان باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا