eitaa logo
کانال پایگاه صاحب الزمان عج
316 دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
22.6هزار ویدیو
207 فایل
دراین مکان فعالیتهای سیاسی،اجتماعی،دینی، رانشرمیدهیم و تبیین میکنیم ارتباط با مدیر کانال: @yaroghayehossein
مشاهده در ایتا
دانلود
☑️رمان امنیتی ☑️ 🔻قسمت سی‌ و یکم🔻 از کنار کاوه با یک عرض خداقوت صمیمی بلند می‌شوم و به دفتر حاج صادق می‌روم و بعد از طرح از تصمیماتی که دارم بدون معطلی شماره‌ی کمال را می‌گیرم. کمال یکی از دوستان نزدیکم در وزارت اطلاعات است که از خیلی سال قبل سابقه‌ی همکاری با من در پرونده‌های مختلف را دارد. جواب می‌دهد: -به‌به، نگاه کن کی به ما زنگ زده... آقا عماد گل و گلاب، عرق بومادران! هنوز هم سرحال و شوخ است، هر چند که حدس می‌زنم او هم در این چند وقت خواب و خوراک درست و حسابی نداشته است. می‌گویم: -تا ما حالی از شما نگیریم که توی سایه‌ای بزرگوار، همین که زنگ می‌زنم یاد عرقیجات می‌افتی؟ قهقه‌ی بلند می‌زند: -نفرمایید حاج آقا، بالاخره رئیسی گفتن، کارمندی گفتن. سعی می‌کنم تعارفات را کنار بگذارم: -شما نگید اینطوری حاج کمال، غرض از مزاحمت می‌خواستم یه کیس بهتون معرفی کنم که روش کار کنید. راستش هواپیمای ما داره خیلی سنگین می‌شه، نگرانم که نتونیم خوب بپریم. کمال با لحنی متفاوت می‌گوید: -نظر لطفتونه، باعث افتخار ماست. از این سمت خط سرم را خم می‌کنم و می‌گویم: -سلامت باشید، پس می‌دم بچه‌ها اطلاعات سوژه روی ایمیل وزارت براتون بفرستن، فقط برادرانه توصیه می‌کنم که ازش می‌شه به نفرات زیادی رسید و فعلا برای دستگیری‌ش اقدام نکنید، باز هم هر طور که خودتون صلاح بدونید. کمال صمیمانه تشکر می‌کند و من بعد از تماس با او، از کمیل و حسن‌پور می‌خواهم تا هر چه زودتر به سراغ مهیار برویم... به سراغ یکی از قاتل‌های شهید آرمان علی‌وردی، همان که با ضربه‌ی چاقو به فرق سر شهید کوبید و به گفته‌ی پزشکان نقش پررنگی در شهادتش داشت. خیلی زود حسن‌پور و کمیل روی صندلی عقب پرشیای سازمان می‌نشینند و من درحالی که به روشن شدن ماشین توسط مرتضی نگاه می‌کنم، برای رویارویی با قاتل یکی از مظلوم‌ترین شهدای مدافع امنیت لحظه شماری می‌کنم. مرتضی چهارراه‌ها را یکی پس از دیگری رد می‌کند و ما را به محل سکونت مهیار نزدیک می‌کند. به پشت سرم نگاه می‌کنم و رو به حسن‌پور می‌پرسم: -با بچه‌های خونه امن اونجا صحبت کردی؟ مطمئن جواب می‌دهد: -بله آقا، هم بچه‌های اطلاعات عملیات سپاه ناحیه هستن و هم اعضای خونه امن اون منطقه. ابروهایم را بهم نزدیک می‌کنم: -خبری... مطلبی، چیزی نگفتن؟ ندیدنش؟ حسن‌پور شانه‌ای بالا می‌اندازد: -نه آقا، تو سه ساعت قبل که از خونه خارج نشده. زیر لب زمزمه می‌کنم: -خوبه. صدای تلفن حسن‌پور در ماشین پخش می‌شود، انگار نمی‌خواهد جواب بدهد که کمیل می‌گوید: -اگه می‌خوای بردار، حالا که مونده تا شروع عملیات. حسن‌پور با عذرخواهی از ما جواب می‌دهد: -جانم؟ سلام... دوست ندارم به صحبت‌هایش گوش کنم؛ اما صدایی که از آن طرف خط می‌آید به قدری بلند هست که به گوش همه برسد: -علیک سلام آقا، جدی جدی تصمیم نداری بیای یه سر به بچه‌ها بزنی؟ مامانم میگه علائم زردی دارن، میگه اگه الان رسیدگی نکنیم ممکنه خیلی خطرناک بشه، بابا تو که نمی‌خواستی... بلافاصله صدای رادیوی ماشین را زیاد می‌کنم تا شاید حسن‌پور بیشتر از این خجالت زده‌ی ما نشود. قرآن کوچکی که در داشبورد گذاشته‌ایم را برمی‌دارم و چند خطی می‌خوانم که مرتضی یادآوری می‌کند: -رسیدیم آقا. نفسم را به بیرون پرتاب می‌کنم و بعد از گذاشتن ماسک و کلاه و عینک از ماشین پیاده می‌شوم. بچه‌ها با دیدن ما متوجه شروع عملیات می‌شوند. به حسن‌پور نگاه می‌کنم: -تو با من بیا. سپس رو به کمیل می‌گویم: -شما هم با بچه‌هات پشت بام رو داشته باش. سر تیم بچه‌های اطلاعات و عملیات جلو می‌آید تا احوال پرسی کند. می‌گویم: -بچه‌هات همه عکس سوژه رو دارن؟ جوابش مثبت است. با اشاره از حسن‌پور می‌خواهم تا درب را باز کند. فورا به بالای دیوار آپارتمان می‌رود و درب را از آن سمت باز می‌کند. از قبل اطلاعات مربوط به خانه‌ی سوژه را مطالعه کردم و می‌دانم که این آپارتمان سه طبقه از پشت بام به سمت خانه‌های دیگر راه فرار دارد. پس بدون آنکه بخواهم وقتم را صرف بررسی محیط کنم، مستقیم به طبقه‌ی دوم می‌روم و زنگ واحد پنج را فشار می‌دهم. به محض حضور ده نفری حلقه‌ی اول دستگیری، یکی از همسایه‌ها درب خانه‌اش را باز می‌کند تا سرک بکشد؛ اما با تذکر همکارم مواجه می‌شود. می‌گویم: -در رو باز نمی‌کنه، زحمتش رو بکش. حسن‌پور جلوی درب ساختمان زانو می‌زند و بلافاصله با چرخاندن سیم‌هایی که در دست دارد درب را باز می‌کند. نفس کوتاهی می‌کشم و با نشانه رفتن نوک اسلحه‌ام به داخل وارد خانه می‌شوم. سپس با اشاره‌ی دست از حسن‌پور می‌خواهم تا به همراه اعضای تیمش وارد خانه شوند، خودم نیز به آرامی جلوی درب دستشویی می‌ایستم و همزمان با شنیدن صدای شیر آب، به حسن‌پور گرای حضور سوژه می‌دهم و با لبخند می‌زنم و چند قدمی عقب می‌روم و منتظر می‌شوم تا با پای خودش بیرون بیاید. نویسنده: @RomanAmniyati
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️رمان امنیتی ☑️ 🔻قسمت سی‌ و سوم🔻 او می‌گوید: -من تو این سه چهار ماه خیلی باهاش قرار گذاشتم، چند بار تو کافه‌های ونک و چند بار هم تو خیابون فردوسی. عاشق عتیقه‌فروشی‌هایی منوچهری بود، همیشه ازم می‌خواست مسیر پیاده‌روی‌هامون اون سمتی باشه تا بتونه مغازه‌های اون‌جا رو نگاه کنه. گردنم را کج می‌کنم: -و همینطور عددهای دیجیتالیش رو تبدیل به اسکانس کنه، مگه نه؟ متهم تایید می‌کند: -بله آقا، خیلی وقت‌ها هم پیش صرافی‌ها همین‌کار رو می‌کرد. با جدیت می‌پرسم: -تو کدوم سفارت رفت و آمد داشت؟ متهم مکثی می‌کند و نامطمئن می‌گوید: -نمی...نمی‌دونم... با من که تا حالا سمت هیچ سفارت‌خونه‌ای نرفته بود. به پشتی مبل تکیه می‌کنم: -چطوری باهاش آشنا شدی؟ متهم می‌گوید: -درست یادم نیست، یا توی تلگرام بود یا اینستا... بحث مسائل اقتصادی بالا گرفته بود و زیر یکی از پست‌ها منِ احمق شروع کردم به در وری گفتن. بعد نازنین پیامم رو جواب داد و بعد هم طوری باهام صحبت کرد که تک تک کلماتش طوری رفت رو مخم که مجبور شدم همون شب توی خصوصی بهش پیام بدم. می‌پرسم: -تا حالا نرفتی خونه‌ش؟ نمی‌دونی ساکن کجاست؟ شانه‌ای بالا می‌اندازد: -به خدا من نرفتم خونه‌ش آقا، همیشه به بهونه‌ی اینکه همسایه‌هاش فوضولن و دنبال یه داستان می‌گردن من رو می‌پیچوند؛ اما یکی دو بار خودش اومد اینجا. اخم می‌کنم: -آخرین بار کی بود؟ متهم چند ثانیه‌ای ساکت می‌شود تا مجبور شوم که سوالم را با لحن دیگری تکرار کنم: -نمی‌شنوی چی می‌گم؟ گفتم آخرین بار کی بود؟ لب باز می‌کند: -شب قبل از اون اتفاق بود آقا. صورتم را نزدیکش می‌کنم: -از حموم اینجا هم استفاده کرد؟ متهم معترض می‌شود: -این چه سوالیه که... خودم را به سمتش پرتاب می‌کنم و گلویش را در بین انگشتان دستم فشار می‌دهم و صورتم را به گوشش می‌چسبانم: -گوش کن ببینم چی می‌گم، واسه من کاری نداره به جای دادگاه و رای قاضی و تموم این حرفا همین‌جا کارت رو تموم کنم، پس به سوال‌هایی که ازت می‌پرسم بی کم و کاست جواب می‌دی، فهمیدی؟ متهم فورا با صدایی ضعیف و لحنی لبریر از شرمندگی می‌گوید: -بله آقا فهمیدم... آره، نازنین همون شب اینجا رفت حموم. روی تکه کاغذی که زیر دستم است نکته‌ای را یادداشت می‌کنم تا فراموش نکنم. سپس نفس عمیقی می‌کشم و می‌گویم: -خیلی خب، من فرصت کافی واسه شنیدن داستان‌های عاشقانتون ندارم و صاف میرم سر اصل مطلب، کجا می‌تونم این نازنین خانم رو ببینم؟ شانه‌ای بالا می‌اندازد و با هق‌هق می‌گوید: -نمی‌دونم، از بعد اون که خبر دستگیری بعضی از افراد مرتبط با قتل اون طلبه توی فضای مجازی پخش شد، شمارش خاموشه و بهش دسترسی نداریم... به من قول داده بود که بعد از اتفاق‌ها با هم واسه گرفتن پناهندگی اقدام می‌کنیم و می‌ریم اون ور آب؛ ولی... سری از روی تاسف تکان می‌دهم: -حرف‌هایی که بهت گفته رو به تموم اعضای اون گروهی که توی تلگرام داشتید زده، خیلی امیدوار به اون حرف‌ها نباش... الان تنها راه نجاتت اینه که بتونی مسیر رسیدن ما رو به نازنین نزدیک‌تر کنی، می‌تونی یا نه؟ متهم چند ثانیه صبر می‌کند و می‌گوید: -نمی‌دونم باید چیکار کنم. نفس کوتاهی می‌کشم و می‌گویم: -ما الان منتقلت می‌کنیم سازمان، می‌گم بچه‌ها بهت کاغذ و خودکار بدن. می‌خوام تا اون موقع خوب فکر کنی و همه چی رو با تمام جزئیات برام بنویسی، تموم جزئیات. شیرفهم شد؟ سرش را تکان می‌دهد: -چشم آقا، می‌نویسم... همه چی رو می‌نویسم. به حسن‌پور اشاره می‌کنم تا متهم را منتقل کند، سپس همانطور که روی مبل نشسته‌ام با کاوه تماس می‌گیرم تا ببینم توانسته ردی از نازنین پیدا کند یا نه. کاوه توضیح می‌دهد: -آخرین باری که خطش روشن بوده، مربوط به دیروزه. احتمالا سیم‌کارتش رو شکونده، پلاک ماشینش رو از دیروز تا حالا هیچ‌کدوم از دوربین‌های کنترل ترافیک تهران ثبت نکردن و این یعنی یا دیروز به نقطه‌ی امنی که در نظر داشته رسیده و یا هنوز تو لاک دفاعیه و یه جایی پنهون شده. لب‌هایم را بهم فشار می‌دهم: -پلاکش رو بیخیال نشو، اول باید بفهمیم هنوز تو تهرانه یا نه. پس مسیرهای خروج از تهران رو چک کن. چند نفر رو بزار پای سیستم تا دیروز و پریروز و روزهای قبل رو چک کنن، اگه نشد باید احتمال این رو بدیم که با ماشین خودش جا به جا نشده... اونوقت کارمون سخت می‌شه. مشخصاتش رو در قالب یه پیام فوق سری به بچه‌های سازمان در سراسر کشور پخش شد و تاکید کن اگه ردی ازش پیدا کردن فورا بهمون اطلاع بدن. کاوه من بهت گفتما، هر طور شده این نازنین رو می‌خوام... حتی اگه آب شده باشه و رفته باشه تو زمین، مفهومه؟ کاوه با چند ثانیه مکث جواب می‌دهد: -بله آقا، خیالتون راحت. نویسنده: انتشار از کانال رمان امنیتی: @RomanAmniyati ‌➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ❌کپی بدون قید آی‌دی کانال و ذکر نام نویسنده، به هیچ عنوان مورد رضایت صاحب اثر نیست❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣➰📣➰📣➰📣➰📣➰📣➰📣 دوستان رمان امنیتی(ستادصدوچهارده) را حتما دنبال کنید منتظر قسمت های (سی وچهارم،سی و پنجم)قسمت این رمان باشید 📣➰📣➰📣➰📣➰📣➰📣➰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمریکا: مریم رجوی و منافقین رهبر اغتشاشات اخیر هستند روز گذشته گروهک تروریستی منافقین کنفرانسی با حضور برخی از نمایندگان و مسئولین ساق دولت آمریکا برگزار کرد که در آن گری لاک وزیر سابق بازرگانی آمریکا در سخنانی پرده از ماهیت اغتشاشات اخیر برداشت گری لاک و سایر سخنران های این کنفرانس از قبیل لیندا چاوز مدیر پیشین روابط عمومی کاخ سفید و مایک پمئو وزیر خارجه سابق آمریکا در سخنانشان تاکید کردند که اغتشاشات اخیر ایران به رهبری گروهک تروریستی منافقین صورت گرفته است
لباسی که امیر قطر تن مسی کرد چه بود؟! بیشت(Bisht) یک عبای سلطنتی مردانه است که در کشورهای عربی رایج است که از پشم شتر یا پشم بز به همراه ورق طلا تهیه می شود. این لباس در جهان عرب توسط افراد سلطنتی، افراد عالی‌رتبه و همچینین دامادها در مناسبت های خاص مانند عروسی ها، جشن ها و اعیاد پوشیده می شود.
اولین تصویر یکی از شهدای امروز سراوان 🔹️امروز در یک اقدام تروریستی و درگیری ایجاد شده بین گروهک‌های تروریستی با نیروهای تیپ ۴۴ قمر بنی هاشم نیروی زمینی سپاه در منطقه مرزی سراوان ستوان دوم پاسدار محمد گودرزی مدافع امنیت سپاه به فیض شهادت نائل شد.
🔴شهادت 4 نیروی مدافع امنیت سپاه در سراوان 🔹روابط عمومی قرارگاه قدس جنوب شرق: امروز در یک اقدام تروریستی و درگیری ایجاد شده بین گروهک های تروریستی با نیروهای تیپ 44 قمر بنی هاشم نیروی زمینی سپاه در منطقه مرزی سراوان ستواندوم پاسدار شهید محمد گودرزی به همراه سه نفر از بسیجیان طرح امنیت به نام های رحیم بخش پرکی(اهل سنت) حمیدرضا عابدی و محمود نیک خواه زاده به شهادت رسیدند. 🔹حضور مقتدرانه و حجم سنگین آتش مدافعان امنیت باعث متواری شدن عناصر گروهک به خاک پاکستان شد.
🔴همون طور که یک بار بعد از انقلاب 57 سینما رو با هنرپیشه‌ها و کارگردان‌های جدید ساختند، دوباره و به سادگی می‌شه سینمای جدیدی ساخت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چند روز پیش در دانشگاه ما (دانشگاه فردوسی مشهد) مناظره ای با موضوع "اعتراض یا اغتشاش" برگزار شد. 🔹یکی از دانشجویان حاضر در جلسه سوالی پیرامون حادثه زاهدان مطرح کرد. 🔹یکی از مناظره کنندگان در پاسخ گفت که در ماجرای زاهدان اتفاقا قبل از اینکه دادگاهی برگزار شود، برخی مسئولین عزل شدند درحالی که بنظر می‌رسید ابتدا و در قدم اول باید دادگاه برگزار می‌شد نه عزل. ویدئوی این بخش را منتشر کنید بنظرم جالب بود
▪️اولین روز اعتصاب سراسری که خبری نبود، امیدوارم برای روزهای بعد حداقل چندتا مغازه تعطیل کنند که مریم رجوی و سایر برعندازان خجالت زده نشوند.
📸‌ این لحظه هم رفت تو تاریخ... 🔹خروجی اتاق فکر متولیان برندسازی ملی در قطر رو مقایسه کنید با کشور خودمون.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آیا اعتراف‌های محمدحسینی، یکی از قاتلین شهادت روح‌الله عجمیان، تحت شکنجه بوده است؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥صدای همراهی با مردم مظلوم فلسطین از حلقوم جام جهانی 🔹تصاویری از حضور هواداران تیم های مختلف در بازی های جام جهانی با پرچم فلسطین
🔴‍ کاسبی اینترنشنال از بازنده‌های سینمای ایران 🔹از میان هنرمندان و بازیگران برخی هرچقدر در بازیگری تبحر دارند، اما وقتی پا به میدان سیاست میگذارند نابلد و شدیداً غیر حرفه ای هستند نمونه هایش را این روزها زیاد می‌بینیم؛ از یک مجری ورزشی که هر چقدر در کارخودش حرفه‌ای است، اما وقتی پابه میدان سیاست گذاشت، غیرحرفه‌ای ظاهر شد. یا بازی کن فوتبالی که در دوره خودش حرف هایی برای گفتن داشت، حالا اما به مهره‌ای تبدیل شده که چیزی که دیگران دیکته می‌کنند را می‌گویند و هم آنها را اجرا می کند. 🔹حالا هم که موضوع هنرمندان داغ شده بعضی‌ها که به هر دلیل عمر بازیگری‌شان در دنیای سینما رو به افول رفته ترجیح داده‌اند در میدان سیاست، کلاهی برای خود ببافند تا بلکه همچنان روی آنتن باشد. این آنتن یا صفحه اینستاگرام شان است یا آنتن شبکه سعودی فرقی نمی کند. 🔹شبکه اینترنشنال هم فضا را مهیا دیده تا از بازنده های سینما کاسبی خودش را کند نمونه‌اش همین آنتن دادن به ریحانه پارسا و شبنم فرشادجو که از آنها به عنوان "کارشناس" دعوت کرده تا درباره سیاست بگویند. 🔹 میزانسن ماجرا و دیکته کردن موضوعات به این دو نفر آنقدر گل درشت است که وسط مصاحبه کارگردان اینترنشنال ناچار می‌شود به خاطر گافی که ریحانه پارسا داده تصویرش را حذف کند. 🔹نکته جالب اما اظهارات شبنم فرشادجوست که اعتراف می‌کند در موضوعات جنجالی شبیه اعدام نوید افکاری هم اجبار خاصی روی موضعِ اعدام نکنیدِ هنرمندان نبوده و صرفاً با آنها تماس گرفته شده تا حقیقت ماجرا برایشان روشن شود، با این وجود آن‌ها آزاد بودند که پست اینستاگرامی‌شان را هم حذف نکنند.
🔺‏فعال رسانه‌ای عرب زبان : اعدام قاتل در ایران اقدامی ضدبشریت است ولی سر بریدن صدها نفر در عربستان اجرای عدالت است!
📷شهیدان امروز در حادثه تروریستی توسط جیش‌الظلم
🔴تاکنون 151 تن کارکنان فراجا، پاسداران، بسیجیان و مردم عادی توسط اغتشاشگران به شهادت رسیده اند
🔺اعضای هر تیم عملیاتی که زیر نام تشکیل شده 50 میلیون دریافت کرده اند.../ بستن هر خیابان نفری 20 میلیون تومان به همراه داشته است... اعترافات یکی از آشوبگران: از طریق یک سیم‌کارت مجازی با شماره خارجی با من تماس گرفته شد تا یک شبکه محلی اغتشاشات تشکیل دهم؛ به‌عنوان پیش‌قسط به هرکدام از ما نفری ۵۰ میلیون تومان پرداخت شد! فرد پرداخت‌کننده در یک فایل صوتی توضیح داد که اگر خیابانی را ببندید به هر نفر ۲۰ میلیون تومان پرداخت خواهد شد، اگر پمپ‌بنزین یا فروشگاهی را آتش بزنید این مبلغ تصاعدی می‌شود، برای قتل نیروهای پلیس و مأموران امنیتی نیز مبلغ چشم‌گیر در نظر گرفته‌شده بود که باعث شد کار با این فرد را ادامه بدهیم!
🔺 شهاب حسینی مقابل زندان اوین پیگیر ترانه علیدوستی 🔹گفته می شود حسینی با هدف پیگیری وضعیت بازداشت ترانه علیدوستی که اخیرا به دلیل اتهام زنی و ناتوانی در اثبات ادعاهای خود بازداشت شده به زندان اوین مراجعه کرده است.
🔴توییت جدید حساب توییتری ایران به عبری🇮🇷🇮🇷
🔴ماجرای پسر مصطفی میرسلیم نماینده‌ مجلس چیه؟ 🔹مهدی میرسلیم، فرزند مصطفی میرسلیم هست که سال ۹۸ به جرم جاسوسی و همکاری با منافقین دستگیر شد، اما چرا هیچ‌وقت اعدام نشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خیریه دانش آموزی سیدالشهدا آموزش و پرورش ناحیه ۳ اصفهان: چله‌ی بزرگ ... چله‌ی کوچک ... چارچار ... سده ... اَهمن‌وبهمن ... سیاه‌بهار ... و سرماپیرزن .. 🌧🌧🌧 زمستان به دو بخش تقسیم میشه : چله بزرگ(چله کلان ) چله کوچک (چله خرد ) 🌧🌧🌧 _ چله بزرگ از ( اول دی ماه  تا دهم بهمن ماه) وچهل روز کامل می‌باشد . 🌧🌧🌧 چله کوچک از(یازدهم بهمن تا پایان بهمن ماه) و 20روز کامل 🌧🌧🌧 👌🏼 وبه همین دلیل چون 20 روز کمتر است ؛چله کوچک نامیده شده است . 🌧🌧🌧 غروب آخرین روز چله بزرگ ( جشن سده) برگزار می شده و مردم دور هم جمع می شدند واز این جشن لذت می بردند ودر نهایت با برپایی آتش و خواندن شعر و پایکوپی بدور آتش، سده را جشن می گرفتند. 🌧🌧🌧 این دو برادر ( چله بزرگ وچله کوچک ) در هشت روزی که در کنار همدیگر هستند آن 8 روز را ( چار چار) می نامند، 👌🏼به چهار روز آخر چله بزرگ و چهار روز اول چله کوچک« چار چار» می گویند. 🌧🌧🌧 پس از چار چار نوبت به « اهمن و بهمن» پسران پیرزن (ننه سرما ) می رسد که خودی  نشان دهند. 🌧🌧🌧 10 روز اول اسفند را (اهمن ) 10روز دوم اسفند را ( بهمن) می گویند 🌧🌧🌧 واین 20 روز ممکن است آنقدر بارندگی باشد که این دوبرادر به دوچله طعنه بزنند . 🌧🌧🌧 👇با توجه به شعری که قدیمی های نازنین می خواندند:: (اهمن وبهمن ، آرد كن صدمن ، روغن بیار ده من ، هیزم بکن خرمن، عهده همه بامن ) 🌧🌧🌧 تا اینجا 20روز از اسفند به نام اهمن  وبهمن نامگذاری شده اند . 🌧🌧🙏 می ماند 10 روز آخر اسفند ماه که : 5 روز اول( سیاه بهار ) نام گرفته وشعری هم که قدیمی ها میخوانند : 🌧🌧🌧 سیاه بهار شب ببار و روز بکار از این شعر هم مشخص می شود در این ایام شبها بارندگی فراوان بوده وروزها کشاورزان مشغول کشت وزراعت بوده اند ، 🌧🌧🌧 🌧🌧🌧 5 روز آخر هم (سرماپیرزن کُش) نام گرفته است که در این روزها آسمان گاهی ابری گاهی آفتابی ،گاهی همراه با باد واکثر اوقات از آسمان تگرگ می بارد ؛ که قدیمی های دل پاک، براین باور بودند که گردنبند پیرزن پاره شده ومُهره‌های آن به زمین میريزد. 🌧🌧🌧 🤔حیف است این قصه ها از صفحه روزگار محو شود!
🔆زنگ‌ عبرت 🔴🔻رژیم درآینه‌ی اعداد،ارقام و واقعیت‌ها ♦️ علت‌اینکه بعضی‌ها گمان‌می‌کنند در دوران پهلوی ارزانی بوده،اینست که: قدیمی‌ها نرخهای زمان شاه را برای جوانان نقل می‌کنند ولی از درآمدهای آن زمان صحبتی نمی‌کنند. ♦️ تا جوانان با مقایسه‌ی این زمان با زمان شاه با یک محاسبه‌ی ساده، متوجه شوند که چه زمانی قدرت خرید مردم بالاتر بوده ‌است. ▪️ حالا جهت‌اطلاع جوانان به چند نمونه اشاره می‌کنم: 🔻 خرید خودرو: 🔷 سال ۱۳۴۹ که پیکان ۱۸ هزارتومان بود 🔷 حقوق یک کارمند رسمی در ماه ۲۰۰ تک تومانی یعنی دو هزار ریال بود. 🔷 اگر می‌خواست پیکان بخرد باید حقوق ۹۰ ماه یعنی ۷/۵ سالش را پرداخت میکرد. 🔷 و یا یک مدیر دبیرستان که حقوقش ۵۰۰ تک تومانی و خیلی هم بالا و عالی بود باید حقوق ۳۶ ماهش را بابت خرید پیکانی که نه کولر داشت، نه هیدرولیک بود و نه ترمزش ضد قفل بود، پرداخت می‌کرد. 🔷 اهالی یک روستا با ۳۰ خانوار، با مشارکت هم توانسته بودند یک نیسان دست دوم! به قیمت ۱۵ هزار تومان آن هم قسطی بخرند،تا بتوانند با هم به شهر نزدیک خود بروند و شیر و لبنیات بفروشند و مایحتاج خود را خرید کنند.!!! 🔷 ولی امروز عمده روستائیان خود صاحب یک نیسان یا ماشین دیگر هستند.!!!! 🔷 در آن زمان سالانه، کلاً ۳ هزار پیکان در کشور تولید می‌شد که آنهم به سختی فروخته می‌شد چون مردم توان خرید نداشتند... 🔷 اما الان سالانه حدود ۱ میلیون (حدود ۳۵۰ برابر زمان شاه) انواع خودرو تولید می‌شود و برای خرید آنها به علت کمبود تولید و قدرت بالای خرید مردم، صف و نوبت است!! 🔰 قیمت دلار: 🔷 سال ۱۳۵۰، هر دلار آمریکا به قیمت آزاد ۱۰۵ ریال فروخته می‌شد. 🔷 کارمندی که حقوق ماهیانه‌اش ۲۰۰ تک تومانی بود می‌توانست با حقوق ماهانه‌اش تقریباً ۲۰ دلار بخرد. 🔷 الآن یک کارگری که حداقل دستمزد را می‌گیرد می تواند با دستمزد یک ماهش ۱۲۰ دلار بخرد. 🔷 ضمن اینکه قیمت دلار، تنها شاخص اقتصادی نیست و در کنار آن شاخص توسعه انسانی، کاهش فقر ، ارتقاء بهداشت و سلامت عمومی و... هم هست که همگی رشدچشمگیری داشته اند. 🔷 مثلاً در سالِ ۱۳۵۰ دستمزد روزانه‌ی یک کارگر در شهری مثل فردوس در خراسان جنوبی ۲۵ تا ۳۰ ریال بود. 🔷 یعنی یک کارگر اگر سه روز و نیم کار می‌کرد می‌توانست ۱ دلار بخرد. 🔷 در حالی که امروز همان کارگر در شهر فردوس دستمزدش است و با سه روز و نیم کار می تواند ۲۸ دلار، بخرد! 🔰 اقلام مصرفی: 🔷 زمان شاه یک حلب ۴/۵ کیلویی روغن نباتی ۲۹ تک تومانی قیمت داشت 🔷 و کارگری که مزد روزانه اش درسال ۵۴ ، ۵۰ ریال بود تقریباً مزد ۶ روزش را می‌بایست بابت ۱ حلب روغن ۴/۵ کیلویی پرداخت می‌کرد. 🔷 در حالی که امروز یک کارگر ساده با ۶ روز کارش می تواند بیش از ۱۰ حلب روغن ۴/۵ کیلویی ۱۲۰ هزار تومانی بخرد. 🔷 سال ۵۴ مرغ منجمد کیلویی ۱۰۵ ریال فروخته می‌شد و مزد کارگر در شهر فردوس ۶۰ تا ۷۰ ریال بود. 🔷 یعنی اگر یک کارگر تمام مزد روزش را می‌پرداخت نهایتاً ۶۷۰ گرم مرغ خریداری می کرد. 🔷 در حالی که امروز با دستمزد روزانه ۲۰۰ هزارتومانی‌اش و با گرانی شدید مرغ قریب ۵ کیلوگرم مرغ می‌تواند بخرد. 🔷 سال ۵۴ قیمت یک موتور سیکلت یاماها ۱۰۰ خارجی ۵۶۰۰ تومان بود. 🔷 کارمندی که حقوقش عالی بود یعنی ماهانه ۵۰۰ تومان می‌گرفت اگر می‌خواست موتور بخرد می‌بایست تقریبا حقوق یکسالش را پرداخت می‌کرد. 🔷 و اگر یک کارگر با مزد روزانه ۶ تومانی‌اش می‌خواست موتور بخرد می‌بایست مزد ۹۳۴ روز کار یعنی ۲/۵ سالش را پرداخت می‌کرد. 🔷 در حالی که امروز می تواند با ۵ ماه کار یعنی مزد ۱۵۰ روز کار یک موتورسیکلت ۱۲۵ بخرد. 🔷 در زمان شاه نان سنگک ۵ ریال بود. 🔷 کارگری که در روز ۶ تک تومانی مزد میگرفت میتوانست ۱۲ عدد نان سنگک بخرد. همین بود که مردم حاشیه شهرها و حلبی آبادها نان خوردن نیز نداشتند.!!!! 🔷 ولی امروز کارگر با مزد یک روزش می تواند بیش از ۶۰ عدد نان سنگک ۳هزارتومانی بخرد. 🔰 خدمات عمومی: 🔷 در طول ۵۷ سال حکومت پهلوی‌ها، کل شهر فردوس ۳۲۰ شماره تلفن هندلیِ غیر خودکار داشت. 🔷 و بجز دو بخش سرایان و بُشرویه که هرکدام ۳ یا ۴ خط تلفن هندلی داشتند، در کل روستاهای استان خراسانِ بزرگ فقط ۳۱ روستا دارای یک خط تلفن برای تماس عموم مردم بودند 🔷 در حالیکه از ابتدای انقلاب تا سال ۶۴ یعنی در عرض ۶ سال، همین فردوس دارای ۲ هزار شماره تلفن خودکار گردید. و در سال ۷۴ بالغ بر ۹۵% روستاهای فردوس دارای تلفن خودکار خانگی شدند. 🔷 کل شهر مشهد در ۵۷ سال حکومت پهلوی‌های ، ۴۱۰۰۰ شماره تلفن داشت. که درسال ۷۴ یعنی در عرض ۱۶ سال ۱۹۴/۰۰۰ شماره‌ی جدید به مردم واگذار شد 🔷 امروز کار به جایی رسیده است که هر کس به خط تلفن نیاز داشته باشد با مراجعه به مخابرات آن را برای هرجای شهر که بخواهد، دریافت می‌کند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠حضور شهید حاج قاسم سلیمانی در آران و بیدگل در سال ۷۳ 🔶به گزارش خبرگزاری پرتو کویر شهرستان آران و بیدگل ؛ ۲۵ آذر ۱۳۷۳ سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در مراسم چهلم سردار شهید محمد جندقیان آران و بیدگل مسجد کریم محله فخارخانه بیدگل 🔶سردار سلیمانی در این تاریخ فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله و فرمانده قرارگاه قدس سپاه در جنوب شرق کشور شامل استان های سیستان و بلوچستان و کرمان و هرمزگان بودند.
🔘شلغم داروی سلامتی روزهای سرد سال 🔸 شلغم همچنین بدن را تمیز کرده و مواد سمی را از بدن انسان خارج می‌کند. 🔸 توصیه می‌شود افرادی که گلو درد دارند، آب پخته شلغم را قرقره کنند. 🔸شلغم مهمترین گیاه ضد سرطان است و حتی گسترش سرطان را متوقف می‌کند. 🔸 آب شلغم قند خون را پائین می‌آورد و به علات داشتن ویتامین B1 علاج کم خونی است. 🔸 شلغم برای تقویت حافظه نیز مفید است ┏━━━🍃💞🍂━━━┓