eitaa logo
کانال پایگاه صاحب الزمان عج
316 دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
22.4هزار ویدیو
205 فایل
دراین مکان فعالیتهای سیاسی،اجتماعی،دینی، رانشرمیدهیم و تبیین میکنیم ارتباط با مدیر کانال: @yaroghayehossein
مشاهده در ایتا
دانلود
46.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادرم😭 چند وقتی است سرم روی تنم می‌افتد... ╲\╭┓ ╭‌🌼🍂🍃🇮🇷 ┗╯\ ✅@sahebzamanchanel ╲\╭┓ ╭‌🌼🍂🍃🇵🇸 ┗╯\╲
╲\╭┓ ╭‌🌼🍂🍃🇮🇷 ┗╯\ ✅@sahebzamanchanel ╲\╭┓ ╭‌🌼🍂🍃🇵🇸 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 مداحی حاج‌محمود در مراسم عزاداری شب شهادت در حسینیه امام خمینی (ره) 📌 ╲\╭┓ ╭‌🌼🍂🍃🇮🇷 ┗╯\ ✅@sahebzamanchanel ╲\╭┓ ╭‌🌼🍂🍃🇵🇸 ┗╯\╲
29.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ، ... 👤 زیبای "زیارت حضرت زهرا" با نوای کربلایی‌حسین تقدیم نگاهتان 📥 دانلود با کیفیت بالا 📥 دانلود صوت کامل 🏴 شهادت ؛ ╲\╭┓ ╭‌🌼🍂🍃🇮🇷 ┗╯\ ✅@sahebzamanchanel ╲\╭┓ ╭‌🌼🍂🍃🇵🇸 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 فدای آن شهیدی که در کنار سنگر، به گریه یا حسین گفت؛ به خنده جان فدا کرد 🎥 نوحه‌خوانی حاج‌محمود در مراسم عزاداری شب شهادت سلام‌الله‌علیها در حسینیه امام خمینی با حضور رهبر انقلاب اسلامی 📌 ╲\╭┓ ╭‌🌼🍂🍃🇮🇷 ┗╯\ ✅@sahebzamanchanel ╲\╭┓ ╭‌🌼🍂🍃🇵🇸 ┗╯\╲
Hoosein Khalaji_Fatemieh 1401.mp3
8.01M
🔊 | 📝 زیارت 👤 کربلایی‌حسین 🏴  ╲\╭┓ ╭‌🌼🍂🍃🇮🇷 ┗╯\ ✅@sahebzamanchanel ╲\╭┓ ╭‌🌼🍂🍃🇵🇸 ┗╯\╲
╲\╭┓ ╭‌🌼🍂🍃🇮🇷 ┗╯\ ✅@sahebzamanchanel ╲\╭┓ ╭‌🌼🍂🍃🇵🇸 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ادامه مستند داستانی کلنا قاسم قسمتهای پنجم و ششم👇👇
- رمان امنیتی - - قسمت پنجم - - فصل دوم - « همسر شهید حسن صیاد خدایی » منتظرم. این تنها کاری است که از من برمی‌آید... انتظار تنها کاری است که در تمام سال‌های بعد از ازدواج به آن عادت کرده‌ام. چه وقتی که توی حسن در ماموریت‌های برون مرزی بود، چه حالا که از اولین ساعت‌های روز می‌رود و تا از چهارچوب درب داخل نشود و به خانه برنگردد من را چشم انتظار نگه می‌دارد... من خیلی سال است که با این انتظار زندگی می‌کنم. تمام روزهایی که حسن در سوریه می‌جنگید و به او دسترسی نداشتیم، من با دست‌هایی لرزان صفحات سایت‌های خبری را ورق می‌زدم. خودم هم نمی‌دانم دنبال چه می‌گشتم؛ اما می‌دانم ماندن در این برزخ بی‌خبری چقدر تلخ و سخت است. انسان زاده شده تا در زندگی با مشکلات مختلف رو در رو شود و به آن عادت کند؛ اما... من هنوز هم نتونستم به این انتظار غلبه کنم. بعضی وقت‌ها ظرف‌های شسته شده را دوباره آب می‌کشم، خانه را چند باره جارو می‌زنم و برای چندمین بار کانال‌های تلوزیون را عوض می‌کنم؛ اما خودم را به هر کاری که مشغول می‌کنم، نگاهم به ساعت است و انگشتان زمخت این انتظار را به روی گلویم احساس می‌کنم که چطور می‌خواهند خفه‌ام کنند... ساعت؟ شبیه آدم‌هایی که جایی در میان زمان گم شده‌اند، هراسان نگاهی به ساعت روی دیوار می‌اندازم، نزدیک آمدنش شده... همیشه‌ی خدا حوالی ساعت چهار و نیم که می‌شود از سر جایم بلند می‌شوم تا چایی را دم کنم. خستگی‌هایی که حسن من در طول روز تحمل می‌کند فقط با یک استکان چایی لب سوز است که شسته می‌شود و می‌رود. کتری را پر از آب می‌کنم و چراغ‌های خانه را روشن می‌کنم و منتظر می‌مانم تا شبیه هر روز با ریتم مخصوص به خودش زنگ درب را بزند؛ اما به یک باره... صدایی وحشتناک از داخل کوچه دلم را می‌لرزاند، صدای شلیک گلوله است. صدا دوباره تکرار می‌شود، یک بار دیگر و یک بار دیگر... هراسان از پنجره‌ی اتاق به داخل کوچه نگاه می‌کنم، ماشینش وسط کوچه پارک شده و راکب موتور هنوز دارد به سمت داخل ماشین شلیک می‌کند... دیگر نمی‌فهمم چطور چادرم را از کنار جا نمازم برمی‌دارم. دنیا پیش چشم‌هایم تار می‌شود، دیگر نمی‌بینم... انگار سیستم عصبی مغزم توانایی تحلیل دیده‌هایم را ندارم، فقط می‌شنوم... مردم جیغ می‌زنند، موتوری گاز می‌دهد و من پایم را به روی زمین می‌کوبم تا زودتر برسم؛ اما نمی‌رسم... نمی‌دانم راهم دور شده یا زمان دارد سر به سرم می‌گذارد، هر ثانیه‌ برایم به اندازه صد سال می‌گذرد... هر طور که هست خودم را به کوچه می‌رسانم، هنوز کسی نزدیک ماشین نشده است. سرم را نزدیک شیشه‌ای که با ضرب گلوله خرد شده می‌کنم و فریاد می‌زنم... هنوز نفس می‌کشد. صدای نفس‌هایش را می‌شنوم. خون تمام صورتش را پوشانده و سرش به روی شانه‌ی چپش تکیه زده است. معلوم است که نمی‌تواند سرش را تکان دهد. چشم‌هایش نیمه باز است و تنش می‌لرزد. ماشین پر شده از بوی خون و باروت... منتظرم تا شاید یکی به کمک من بیاید، آمبولانس خبر کند؛ اما... این انتظار بدجور راه گلویم رو می‌بندد، انقدر که دیگر حتی نمی‌‌توانم جیغ بزنم و تنها کاری که از من در کنار پیکر غرق خون عزیزترین فرد زندگی‌ام برمی‌آید، همین انتظار است. نویسنده: @RomanAmniyati ❌کپی با ذکر نام نویسنده و قید آی دی کانال مجاز است❌
- رمان امنیتی - - قسمت ششم - «امارات - دبی» غفور ‌ ساختمان‌های مرتفع و مغازه‌های پر زرق و برق جلوه‌ی دیگری به این منطقه از شهر داده است. در طول روز صدها مسافر به سمت دبی مال می‌آیند تا به تماشای مراکز خرید غول پیکر و اماکن تفریحی آن بنشینند. مجموعه دبی مال علاوه بر مغازه‌های لوکس و مجهز، شامل آب نماهای منحصر به فرد، زمین اسکی روی یخ، محوطه‌ی بازی و سینماهای مجهز نیز می‌شود. دبی مال مسیر ورود به یکی از برجسته‌ترین سازه‌ها و جاهای دیدنی دبی است که با ۸۲۹ متر ارتفاع، به عنوان مرتفع‌ترین آسمان‌خراش جهان و مشهورترین مکان در شهر دبی شناخته می‌شود. من خیلی سال است که به واسطه‌ی شغلم در امارات زندگی می‌کنم. از دبی گرفته تا ابوظبی را مثل کف دست می‌شناسم، به تمام کوچه و پس کوچه‌هایش آشنا هستم. در طول این سال‌ها هم در کافه رستوران‌های پایین شهر چایی خورده‌ام و هم در هتل آپارتمان‌های بالای شهر استراحت کرده‌ام. اینجا خیابان شیخ زائد است، برای آشنایی با اینجا نیازی به تجربه‌ی زندگی کردن در دبی نیست... اینجا به واسطه منتهی شدن به برج خلیفه معرف حضور همه‌ی توریست‌هاست. برج خلیفه برخلاف ظاهر زیبایی که دارد، برای من به واسطه‌ی فضای امنیتی و خفگان شدیدی که بر آن حاکم است، بسیار ترسناک و دلهره آور است. کافی است رفتاری غیر طبیعی داشته باشی تا بلافاصله توسط عوامل مستقر در داخل برج سوال و جواب شوی و خدا نکند که در این سوال و جواب‌ها بویی از ایرانی بودنت ببرند که دیگر کار حسابی گره خواهد خورد. اقشار مختلفی از مردم هستند که دبی را برای سفر انتخاب می‌کنند و هر کس برای هدفی پا به این منطقه‌ی توریستی زیبا و چشم نواز می‌گذارد. یکی به دنبال تجارت است و دیگر به دنبال سیاحت، بعضی برای خرید و برخی نیز به قصد گرفتن چند عکس و فیلم، برای تهیه خوراک صفحه اینستاگرام... در این نقطه از شهر می‌توان مردمان زیادی را با ملیت‌های مختلف دید، از چشم بادامی‌های ژاپنی گرفته تا سیاه پوستان هندی. من نیز شبیه بقیه‌ی افرادی که در دور و اطرافم هستند، در توریستی‌ترین منطقه‌ی دبی در حال قدم زدن هستم؛ اما یک تفاوت بزرگ بین من با جمعیت زیادی که در پیاده‌روهای سنگ فرش شده مشغول خوردن بستنی و نوشیدنی هستند وجود دارد... من به دنبال یک کار مهم و یک شکار بزرگ پا به امارات گذاشته‌ام. شکاری که سازمان اطلاعات در تهران طعمه‌اش را مدت‌ها در تهران زیر نظر داشته و ریسک خروج او از کشور را به عهده گرفته تا شاید بتواند ما را به مراد دلمان برساند... هر کاری سختی خاص خودش را دارد و به نظر من تعقیب و مراقبت یکی از سخت‌ترین و نفس‌گیرترین کارهای اطلاعاتی است، علی الخصوص که پرونده برون مرزی باشد و مجبور شوی سوژه‌ات را در شهر کوچکی مثل دبی دنبال کنی. اینجا همه زیر نظر هستند، نیروهای امنیتی امارات چند سال است که دست یاری به سمت موساد دراز کرده‌اند و چه چیزی برای اسرائیلی‌ها می‌تواند بهتر از این باشد؟ امارات حیاط خلوت موساد است و آن‌ها به واسطه تسلطی که روی این کشور دارند، اکثر قرارهایشان را در دبی و ابوظی برگزار می‌کنند. در مباحث امنیتی همیشه یک قاعده ساده و کلی وجود دارد: - زمینی که برای من ناامن است، قطعا برای رقیب امنیت دارد. قطعا آن‌ها نیز از این موضوع اطلاع دارند که بعد از شهادت حاج قاسم در دی ماه نود و هشت، قرارهای مهم خود را در ترکیه برگزار نمی‌کنند و رو به امارات آورده‌اند تا به خیال خود حاشیه‌ی امنی برای نیروهای مهم و مهره‌های کلیدی خود ایجاد کنند؛ هر چند تمام این‌ها تصورات پوچ و توهمی بیش نیست، چون ما روی تک تک قرارهایی که در امارات انجام می‌شود، مشرف هستیم و در برخی مواقع به قدری به آن‌ها نزدیک می‌شویم که می‌توانیم انتخاب منوی شام و یا مدل مشروب آخر شب نیروهایشان را به درستی حدس بزنیم. هر چند این بار قضیه کمی متفاوت‌تر از قرارهای قبلی است، این بار فردی پا به امارات گذاشته که ما مدت‌هاست از طریق عوامل خود تنها به اسم او می‌رسیم و هیچ گاه موفق نشدیم تا به خودش برسیم. به فردی که ایلاک رون نام دارد... یکی از تئوریسین‌ها و مسئول بخش ترورهای موساد که از او به عنوان مغز متفکر این سازمان اطلاعاتی نیز یاد می‌شود... فردی که سال‌ها توانسته با زندگی کردن در سایه خودش را از ما پنهان کند و حالا این فرصت نصیب من شده تا بعد از مدت‌ها بتوانم ردش را از دبی بزنم. نویسنده: @RomanAmniyati - پایان قسمت ششم- ❌کپی با ذکر نام نویسنده و قید آی‌دی کانال مجاز است❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️ عبدالحمیددر خطبه نماز جمعه: 🔹همه طرف‌ها و طیف‌ها از امنیت پاسداری کنند 🔹حمله مسلحانه که در شهرستان راسک پیش آمده برای ما بسیار نگران‌کننده است و همه ما از این حادثه متاسفیم. 🔹به خانواده‌ها و بازماندگان شهدای این حادثه تسلیت می‌گوییم و در غم آنها شریکیم.. ✍بعضیها اصرار داشتن صحبتهای عبدالحمید که محکوم کرده رو برای حفظ وحدت منتشر کنیم،چشم ولی گوش کنید. اولا واضحه که وحدت ما با برادران اهل سنت پابرجاست اما نه با این وهابی که به صورت خودمختار و غیر قانونی مسلحانه در مملکت اسلامی تردد میکنه و در هر فتنه ای حضور فعال داره و دائما حکومت رو تهدید میکنه و باعث نا امنی بخشی از شرق کشور شده دوما هر کسی میدونه اظهار تاسف با محکوم کردن متفاوت هست چرا محکوم نکرد؟! سوما معمولا حادثه به اتفاقاتی نظیر تصادف گفته میشه اما اتفاق دیروز قطعا یک اقدام تروریستی بود، چرا از لفظ حادثه تروریستی استفاده نکرد؟؟ چهارما گفته طرفها پاسداری از امنیت کنن! مگه یکی از طرفها گروهک تروریستی جیش الظلم نیست؟ چرا توصیه به تسلیم شدن این گروهک تروریستی نداشت؟ مگه برقراری امنیت وظیفه نیروی انتظامی نیست چرا بجای درخواست اقدام قاطع از طرف نیروی انتظامی برای برقراری امنیت، در زمانی که نوبت پاسخ سخت نظام هست توصیه به حفظ امنیت از دوطرف داره؟ راستی به خانواده شهدا تسلیت گفت! از هر دو طرف کشته داشتیم منظورش از شهدا، کشته های کدوم طرف بود؟؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👁️📽️ غرب علیه حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف 💔 یَا الله یَا رَحْمَانُ یَا رَحیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ 💔 🤲 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
✅ اگه سرماخوردگی یا آنفولانزا داری این ۵ تا دمنوش‌هارو امتحان کن🤕🤧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ لحظه انفجار باتری موبایل در جیب یک نمازگزار در مسجدی در منطقه الحدبه یمن
✅ کوه آتشفشانی دیاموند هد هاوایی در کنار شهر هونولولو یکی از عجایبِ دیدنی جهان است!
✅ روزی سه نوبت هر ۸ ساعت با خودتون تکرار کنید : نباید روی هر لینکی کلیک کنم . پنیر مفت فقط توی تله ی موش پیدا میشه . 👈🏻این پست رو به همه مخاطبینتون ارسال کنید ، خیلیا بلد نیستن
توی روبیکا منو عضو کرده بودند اسم گروه سهام بود منکه ترک گروه کردم ولی شما مواظب باشید.