تلاش رژیم صهیونیستی برای ساکتکردن رسانهها
🔹الجزیره دستورالعمل نهاد نظارت نظامی رژیم صهیونیستی به رسانههای این رژیم را افشا کرد.
🔹در این دستورالعمل پوشش هرگونه عملیات در سرزمینهای اشغالی، اطلاعات مربوط به اسرا، مواضع تلآویو در خصوص مذاکرات، اطلاعات بازدید مقامهای صهیونیست از میادین جنگ و اخبار سازمانهای تسلیحاتی مربوط به اسرائیل ممنوع اعلام شده است.
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇮🇷
┗╯\
✅@sahebzamanchanel
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇵🇸
┗╯\╲
بازداشت ۸ هزار فلسطینی از آغاز جنگ غزه
🔹دیدبان حقوق بشر اروپا - مدیترانه اعلام کرده رژیم صهیونیستی از آغاز جنگ غزه ۸ هزار فلسطینی را بازداشت کرده که ۱۲۰۰ تا ۱۴۰۰ نفر آنها در غزه بودهاند.
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇮🇷
┗╯\
✅@sahebzamanchanel
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇵🇸
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سگهای بولی در انگلیس ممنوع شدند
🔹از سال ۲۰۲۴ سگهای نژاد بولی آمریکایی وارد فهرست ممنوعه در انگلیس میشود. این تصمیم بعد از حملهٔ چندینبارۀ این سگها به مردم انگلیس گرفته شد. بعد از این تصمیم پلیس میتواند سگهای بولی را توقیف کند.
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇮🇷
┗╯\
✅@sahebzamanchanel
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇵🇸
┗╯\╲
وزیر خارجۀ طالبان در گفتوگو با فارس: زبان رسمی افغانستان فارسی و پشتو است
🔹«هیچ نوع تبعیضی علیه زبان فارسی از سوی حکومت افغانستان وجود ندارد. در مدارس و دانشگاهها و مراکز علمی تدریسها مانند قبل به هردو زبان انجام میشود.
🔹پایینکشیدنِ تابلوهای زبان فارسی کار اشخاص مغرض است و سیاست حکومت افغانستان این نیست.»
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇮🇷
┗╯\
✅@sahebzamanchanel
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇵🇸
┗╯\╲
محمود پاکنیت، بازیگر سینما: کسانی که به ناصر طهماسب «صدافروش» گفتند، خودشان خودفروخته هستند
🔹ناصر طهماسب صدایی نایاب داشت. من کسانی که دربارۀ این مرد بزرگ چنین حرفی زدهاند را ضعیفالنفس میدانم.
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇮🇷
┗╯\
✅@sahebzamanchanel
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇵🇸
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 دکتر خوش چشم، تحلیگر مسائل بین الملل :تعدادی از برترین دانشمندان هوا فضا در #ایران موشکهایی تولید کرده اند که میتواند اسرائیل را #شخم بزند
🔹 نیازی به ورود ایران به جنگ با اسرائیل نیست؛ اسرائیل و آمریکا هر دو از این که پای ایران به جنگ باز شود واهمه دارند.
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇮🇷
┗╯\
✅@sahebzamanchanel
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇵🇸
┗╯\╲
🔺کسی که تو دانشگاه انگلیس ردای آخوند انگلیسی تن کرده، قراره بیاد بشینه رو صندلی مجلس خبرگان برامون درباره صلاحیت رهبر مملکت اظهار نظر کنه :))
پ.ن: نیازی به امتحان اجتهاد از حسن روحانی نیست.
این آقا اگر توضیح بده که چطوری بدون دانستن زبان انگلیسی و بدون حضور در دانشگاه، از یک دانشگاه بریتانیایی مدرک دکترا گرفته کفایت میکنه.
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇮🇷
┗╯\
✅@sahebzamanchanel
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇵🇸
┗╯\╲
فکر تان از دشمن اصلی مان منحرف نشود
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇮🇷
┗╯\
✅@sahebzamanchanel
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇵🇸
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 دیشب یه درخت کریسمس تو بلژیک می افته رو سر ملت و یه زن در جا کشته میشه یه عده هم زخمی
🔹محسن تنابنده نمیخواد بگه کاش من دربدری در بلژیک بودم که از خوشی و خرکیفی زیاد زیر درخت کریسمس جان میدادم!؟
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇮🇷
┗╯\
✅@sahebzamanchanel
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇵🇸
┗╯\╲
⭕️ هشدار صریح محسن رضایی به روسیه و امارات: «جزایر سهگانه» قابل مذاکره نیست
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇮🇷
┗╯\
✅@sahebzamanchanel
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇵🇸
┗╯\╲
📸 بنرهای نصبشده در مقابل سفارت روسیه و خیابانهای تهران
جزیرۀ ابوموسی؛ جمعیت: ۸۸ میلیون نفر
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇮🇷
┗╯\
✅@sahebzamanchanel
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇵🇸
┗╯\╲
#رفاقت_با_شهدا
یک شماره بین ۱ تا ۱۸ انتخاب کنید
حال دلتون خوب شد ما را هم دعا کنید
۱. digipostal.ir/cofa3zi
۲. digipostal.ir/cmdgvds
۳. digipostal.ir/cu961hs
۴. digipostal.ir/cabb62c
۵. digipostal.ir/c87kide
۶. digipostal.ir/ceiv42d
۷. digipostal.ir/csenas8
۸. digipostal.ir/cezkkiq
۹. digipostal.ir/c0enl2t
۱۰. digipostal.ir/ck0hv4j
۱۱. digipostal.ir/cfir815
۱۲. digipostal.ir/cjt5fhz
۱۳. digipostal.ir/cwbze98
۱۴. digipostal.ir/cwpcc6j
۱۵. digipostal.ir/cjarjqv
۱۶. digipostal.ir/cpexi3q
۱۷. digipostal.ir/cufmm0j
۱۸. digipostal.ir/c3fxydo
بفرستید تو همه گروهاتون که هستید موفق باشید.
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇮🇷
┗╯\
✅@sahebzamanchanel
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇵🇸
┗╯\╲
🔰 بالاخره تأثیر دارند یا نه؟
🔹زن زندگیها در عین اینکه معتقدند کسی در سال۲۰۲۳ جذب مو نمیشه و پوشاندنش مهم نیست، در عین حال از اندک آپشن زیبایی مژه هم نمیگذرند و هزار نوع کاشت مژه انجام میدن.
🔹بالاخره این موی شما مؤثره یا موثر نیست؟
🔹بالاخره سیستم فیزیولوژی انسان مو را زینت میداند یا نمیداند؟ اگر نمیداند چرا اینقد هزینه میکنی ؟
🔹به نظر میرسه چند تار مو سرجای خودش زینت بسیار مهمی هست.
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇮🇷
┗╯\
✅@sahebzamanchanel
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇵🇸
┗╯\╲
🔴 زنگ خطر و تلنگر!
سیستانوبلوچستان، کمطلاقترین استان کشور است
مدیرکل ثبت احول سیستان و بلوچستان: در ۹ ماهه سال ۱۴۰۲ تعداد ۲۱۱۵۵ واقعه ازدواج به ثبت رسیده است.
✓ بر اساس آمارهای موجود بیشترین ازدواج ثبت شده مردان استان در گروه سنی ۲۰ تا ۲۴ سال است و زنان استان در گروه سنی ۱۵ تا ۱۹ سال بوده است.
✓ نسبت ازدواج به طلاق ثبت شده در استان ۷ است و بر اساس این شاخص در استان به ازای هر ۷ ازدواج یک واقعه طلاق ثبت شده است!
❌ بدون پرده و هرگونه رودربایستی:
✍ با توجه به آمار بالای ازدواج و زاد و ولد در میان مذاهب دیگر، جمعیت تشیع در آینده نزدیک در حالت اضطرار قرار خواهد گرفت.
× حماقت و جاهلیت مسئولان سیاسی و فرهنگی در قضیه عدم ایجاد رفاه اجتماعی برای جوانان
× غربزدگی بخش عظیمی از جامعه..
× دنیاگرایی و حساسیتها و زیادهخواهیها و قیاسها و جاهلیت خانوادههای مذهبی و حتی مدعی انقلابی
♨️ همگی این موارد سبب خواهد شد تا آینده چندان روشنی را به لحاظ بافت جمعیتی متصل به ارزشهای ملی و مذهبی، نداشته باشیم!
افلا تعقلون..
#جمعیت
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇮🇷
┗╯\
✅@sahebzamanchanel
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇵🇸
┗╯\╲
#چشم_دل_سیرها
💢 بیش از ۶۸ میلیون بار سرچ روزانه در آمریکا به پورنوگرافی اختصاص دارد، این یعنی ۲۵ درصد چیزی که مردم آمریکا در اینترنت سرچ میکنند، مطالب و وبسایتهای پورن است!
📈 آخرین آمار مؤسسهی بینالمللیِ IFS حاکی از این است که بیش از ۴۰ درصد نوزادانی که در آمریکا متولد میشوند، زنازاده هستند.
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇮🇷
┗╯\
✅@sahebzamanchanel
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇵🇸
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اختلاف طبقاتی 😂😂😂
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇮🇷
┗╯\
✅@sahebzamanchanel
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇵🇸
┗╯\╲
- رمان امنیتی #کلنا_قاسم -
- قسمت نوزدهم -
شمعونی به قدری عصبی شده که صورتش کاملا سرخ و رگهای گردنش به بیرون زده است. حالا کاملا ایستاده هراسان به چپ و راست راه میرود، سپس به یکباره میایستد. طوری که انگار مطلبی به ذهنش رسیده است، نیم خیز میشوم:
-چی به ذهنت رسیده؟
سرش را تکان میدهد تا بدانم که درست حدس زدهام. میگوید:
-یه راهی هست... برای اینکه بفهمیم ردمون رو زدن یا نه فقط یه راه هست... هر چند که برامون هزینه داره؛ اما فعلا چارهای نیست... باید این کار رو بکنیم.
متعجب نگاهش میکنم:
-تصمیم نداری به من حرفی بزنی؟
صاف توی چشمهایم زل میزند و بدون رودربایستی میگوید:
-معلومه که نه، مگه چند بار باید یه اشتباه رو تکرار کرد؟!
چیزی نمیگویم. تلفنش را از روی میز برمیدارد و همانطور که مشغول زنگ زدن است، از کنارم دور میشود.
حالم اصلا خوب نیست، احساس میکنم اوضاعی که در آن گیر افتادهایم مناسب نیست و هر لحظه ممکن است که توسط نیروهای برون مرزی ایران غافلگیر شویم.
چند لحظهی بعد شمعونی برمیگردد و میگوید:
-فعلا باید از اینجا بریم، با یه ماشین و بدون تشریفات...
این را میگوید و از کنارم رد میشود تا با راننده صحبت کند، دستم را به استین پیراهن مردانهاش بند میکنم:
-تو رو خدا به منم بگو که چی داره توی سرت میگذره.
اخم میکند:
-حرف نزن، فقط راه بیفت بریم.
شمعونی میرود و من نیز درست پشت سرش حرکت میکنم. سه ماشین که با یک دیگر مو نمیزنند در حیاط ویلا به صف شدهاند. شمعونی نفرات را پشت هم میچیند و از من میخواهد تا در اولین ماشین بنشینم.
روی صندلی عقب مینشینم و یک نفر بلافاصله کنارم مینشیند تا در صورت نیاز از من مراقبت کند. اسلحهام را نیز به سمتم تعارف میکند و این یعنی شروع یک ماجرای عجیب و غریب...
به پشت سرم نگاه میکنم، شمعونی و زنی که کنارش بود توی ماشین دوم مینشینند و چند لحظه بعد صدای سه بوق به گوشم میخورد. صدایی که منجر به باز شدن درب ویلا میشود. از داخل حیاط که خارج میشویم، هراسان به چپ و راستم نگاه میکنم. بادیگاردی که کنار دستم نشسته، لبخندی میزند و میگوید:
-نیازی به نگرانی نیست قربان، این ویلا طوری طراحی شده که امکان موفقیت در تعقیب و مراقبت رو برای حریف صفر میکنه.
چیزی نمیگویم و بادیگارد بیشتر توضیح میدهد:
-انتخاب زمین برای ساخت این ویلا خیلی هوشمندانه بوده و همونطور که میبینید دور تا دور اینجا زمین خالیه، پس کسی نمیتونه دنبالمون باشه. در هر چهار طرفمون مسیر ورود به بزرگراه هست و حالا هم قراره درست بریم توی خیابونی که قراره یک کنسرت موسیقی بزرگ برگزار بشه. هماهنگ شده تا لا به لای مردم گم بشیم و بعدش هم با اولین پرواز برگردیم به تل آویو...
جای نگرانی نیست قربان.
با اینکه از اعماق وجودم با شنیدن صحبت هایش خوشحال میشوم؛ اما ابروهایم را بهم میچسبانم و با صدایی نسبتا بلند میگویم:
-انقدر این جمله رو تکرار نکن...
من ایلاک رونم... جز پنج نفری که توی اتاق فکر ترور ژنرال سلیمانی بودم...
من اگه قرار بود از چیزی بترسم اون شب میترسیدم، یا شبیه بقیهی افسرهایی که کم یا زیاد توی این ترور دست داشتند از سوراخم بیرون نمی اومدم... پس یادت باشه که کی کنارت نشسته، فهمیدی؟
بادیگاردی که کنار نشسته چند لحظه ساکت میشود و طوری که جایگاهش را متزلزل دیده باشد، زیر لب زمزمه میکند:
-قصد بدی نداشتم قربان، فقط میخواستم... خیالتون رو...
حرفش را قطع میکنم:
-خیالم راحته...
هر چند که خیلی خوب میدانم که خیالم راحت نیست، وحشت زدهام و سایهی مرگ را درست روی شانههایم احساس میکنم. شبیه آن شب لعنتی که پهبادهای ما از قطر به آسمان بلند شدند و ژنرال سلیمانی و ابومهدی و سایر همراهانشان را هدف قرار دادند...
شبیه همین چند شب پیش که ترور صیاد خدایی که یکی از نخبههای بیچون و چرای سپاه بود در خیابانهای تهران انجام شد...
خیلی دوست داشتیم که راهی غیر از ترور برای توقف صیاد خدایی انتخاب کنیم؛ اما او به قدری مخلص و معتقد بود که راه دیگری برای ما نگذاشت و حالا هم...
به دستانم نگاه میکنم که ناخودآگاه مشت شده است.
وحشت زدهام و از بیخ و بن آمدنم به امارات را اشتباهی محض میدانم... با اینکه تا قبل از این خیال میکردم، با برقراری روابط بین ما و سران امارات اینجا کشوری امنی برای برگزاری قرارهای ملاقات تلقی میشود؛ اما حالا دیگر مطمئن شدهام که برای من هیچ کجا در زیر آسمان آبی امن نیست و هر لحظه و هر کجا باید در انتظار رسیدن آن لعنتیها باشم...
نویسنده:
#علیرضا_سکاکی
@RomanAmniyati
- پایان قسمت نوزدهم -
❌ کپی با ذکر نام نویسنده و قید آیدی کانال مجاز است❌
- رمان امنیتی #کلنا_قاسم -
- قسمت بیستم -
«فصل چهارم»
عماد - ابوظبی
دستم را روی صورتم فشار میدهم و چشمهایم را نازک میکنم. کمیل طاقت نمیآورد:
-دندونت بهتر نشده؟
زبانم را روی دندانم میکشم. هر چند که میدانم کار بیفایدهای است؛ اما باز هم تکرارش میکنم تا شاید معجزهای شود.
روی صندلی ماشین به خودم تکانی میدهم و به صفحهی گوشیام خیره میشوم.
کمیل نیز در یک دست قرآن کوچکی که دارد را باز نگه داشته و مشغول تلاوت است و با دست دیگر صفحهی تبلتش را روشن نگه میدارد تا خبرهایی که برای ما ارسال میشود را از دست ندهیم.
سکوت درون ماشین با صدای کمیل شکسته میشود:
-شکر خدا که نفسش هنوز قطع نشده... میگن خیلی داره عذاب میکشه، دکترها و بچههای خودمون بالای سرش هستند تا خدایی نکرده...
همانطور که به فرمان ماشین چنگ میزنم، حرف کمیل را قطع میکنم:
-چیزی به خانوادهاش نگفتن؟
کمیل شانهای بالا میاندازد:
-نمیدونم، حرفی نزدن... طفلی دختر کوچکش... خیلی بهش وابسته بود... خیلی... گمونم اگه بفهمه...
بغض میکند و حرفش را میخورد. قطرهای اشک در چشمهایم حلقه میزند و به روی گونهام شره میکند. حال ما در این ماشین لعنتی فرقی نکرده است. نزدیک سه ساعت است که پشت فرمان گیر افتادهایم... نه راه پس داریم و نه مسیری به رویمان باز است تا ادامه دهیم.
آه کوتاهی میکشم و میگویم:
-نفسم گیر کرده تو گلوم کمیل... غفور حیف شد توی این عملیات، نباید میگذاشتیم تنها با اون حرومزاده رو در رو بشه.
کمیل اشارهای به گزارش ایمان که تنها نفر حاضر در برج بوده میکند و میگوید:
-کی فکرش رو میکرد اینطوری بهمون ضد بزنه... این شیطون رو هم درس میده!
درد دندانم باعث میشود تا گردنم تیر بکشد. نفس کوتاهی میکشم و میگویم:
-دنیا که اینطوری نمیمونه آقا کمیل، تقاصش رو پس میده... همین امروز هم پس میده.
کمیل بوسهای به قرآن کوچکش میزند و آن را درون جیب پیراهنش میگذارد، سپس میگوید:
-ولی کاری که غفور توی سرویس بهداشتی برج انجام داد یه جور از خودگذشتگی بود... هر کسی ندونه من و تو خیلی خوب میدونیم که اون توان رزمی بالایی داشت و محال بود با یکی دو ضربه از پا درش آورد... از خودگذشتگی کرد تا جای دفاع از خودش بتونه ماموریت رو توی جریان نگه داره.
انگشت کوچکم را روی دندانم فشار میدهم و سپس میگویم:
-ما هم باید از خودگذشتگی کنیم... به عظمت و بزرگی خون حاج قاسم قسم... به مظلومیت شهید صیاد خدایی قسم که نمیذارم از دستمون بپره، فقط باید خدا خدا کنیم که متوجه حرکت غفور نشده باشه.
کمیل چیزی نمیگوید تا سکوت بار دیگر بر فضای ماشین حکم فرما شود. سرم را روی فرمان میگذارم و پایم را به کف ماشین فشار میدهم که ناگهان صفحهی موبایلم روشن میشود. هیجان زده موبایلم را در دست میگیرم و میگویم:
-حرکت کرد... آخ اگه این متوجه ردیابی که غفور توی سرویس بهداشتی بهش زده نباشه... عروسی میشه عزامون... همین امروز اتمام ماموریت رو تموم میکنم و برمیگردیم تهران...
کمیل زیر لب زمزمه میکند:
-انشاءالله...
سپس بلندتر ادامه میدهد:
-پسمعطل چی هستی؟ راه بیفت بریم دیگه...
لبم را از زیر فشار دندانهایم رها میکنم:
-باید صبر کنیم تا مسیر خروجشون از این جهنم درهای که ساختن معلوم بشه... اونجا پنجاهتا خروجی مختلف داره و ما هم اینجا دست و پا بستهایم... باید صبر کنیم بزرگوار...
از درد بیامان دندان، گردنم را به چپ و راست میچرخانم تا شاید اینگونه بتوانم خودم را تسکین دهم.
کمیل مضطرب است، مدام پایش را تکان میدهد و با صفحهی تبلتش ور میرود تا شاید بتواند مسیر حرکتی ایلاک رون را پیشبینی کند. شکی نیست که ایلاک رون با ضربهی اطلاعاتی امنیتی که از ما خورده حالا دیگر کاملا دست به عصا و محتاط حرکت خواهد کرد و حضورش در آن ویلای عجیب و غریب همگواه بر همین موضوع خواهد بود. او به قدری کارش را تمیز و بدون ایراد انجام میدهد که حتم داریم اگر گیرهی بسیار بسیار ریزی که مطابق با جدیدترین تکنولوژیهای روز است به وسیلهی غفور در سرویس بهداشتی به پشت کمربندش وصل نمیشد، محال ممکن بود که بشود ردش را بزنیم.
کمیل رشتهی افکارم را پاره میکند:
-نمیتونیم به تصاویری که داریم وصل شم... نمیدونم چه بلایی سرش اومده!
آه کوتاهی میکشم:
-خب با یه یوز و پسورد جدید امتحان کن. احتمالا بعد اتفاقاتی که امروز افتاد این خطمون رو زدن.
کمیل در حالی که مدام با نوک انگشت به روی صفحه نمایش تبلت میکوبد، زمزمه میکند:
-کار نمیکنه، یوز و پسورد دوم هم امتحان کردم... واردش میشم؛ اما تصاویر اصلا با کیفیت نیست... با این گرد و خاکی که راه افتاده هم که دیگه وضعیتمون نور علی نور شده!
نویسنده:
#علیرضا_سکاکی
@RomanAmniyati
- پایان قسمت بیستم -
❌ کپی با ذکر نام نویسنده و قید آیدی کانال مجاز است❌
بابت دیر گذاشتن قسمتهای
نوزده وبیست مستندداستانی شرمنده عزیزان هستم
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇮🇷
┗╯\
✅@sahebzamanchanel
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇵🇸
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️ تودهنی رسایی به سفیر انگلیس از وسط شالیزار گیلان
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇮🇷
┗╯\
✅@sahebzamanchanel
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇵🇸
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قابل توجه سفیر روباه پیر
این جنگولک بازیا دیگه بیفایده هست
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇮🇷
┗╯\
✅@sahebzamanchanel
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇵🇸
┗╯\╲