#تلنگرک
همیشه دنبال یه چیزی می گشتم که #معجزه کنه. 🧐
خیلی وقته پیداش کردم. 🤩
همش خلاصه میشه تو یه کلمه: #محبت 😍
با #محبت خارها 🌵 #گل 🌹 می شود رو حتما شنیدین؟!
اگه به شنیده هامون 👂 عمل کنیم مطمئن باشید دنیا 🌎 گلستون 💐 میشه.
حالا نگید: بلد نیستم که واقعا این دیگه از اون حرفاس. 😒
کار نداره.
#هدیه دادن 🎁 یکی از راهاشه.
برداشتن دردی از دردهای طرف یا حتی #کمک کردن (مثلا #فرزند وقتی تو کار خونه به #مادر یا #شوهر به #همسر کمک کنه کلی #مهر و محبتشون بهم زیادتر میشه) و ...
مواردش خیلی زیادن. 😌 از #لبخند روی لباتون موقع #ملاقات همدیگه گرفته 😊 تا #کمک_مالی 💵 و #جانی 😇 (مثل #اهدا خون یا عضو)
📝 @sahel_aramesh
✅ #لبخند
😊 قَالَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : خَيْرُ اَلضَّحِكِ اَلتَّبَسُّمُ .
☺ امام على عليه السلام فرمود : بهترين خنده ، لبخند است .
📚 ميزان الحكمه ،جلد ششم،محمّد محمّدی ری شهری،صفحه 406؛ غرر الحکم و درر الکلم , جلد۱ , صفحه۳۵۵
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
📜 #داستانک
😊 #لبخند
عامر لابه لای کاه های خشکیده دیوار، مجلس شب پیش را دید. زبیر میان اتاق می چرخید و می گفت:" باید هر طور می تونیم اذیتش کنیم با هر وسیله ای و روشی که میشه و می تونید؛ چون به این راحتی از میدون بیرون نمیره." هیاهو و سر و صدا از هر طرف اتاق بلند شد و هر کس روشی را پیشنهاد داد. مقداد دست درازش را بلند کرد:" من سنگش می زنم، بچه ها رو هم برای کمک میارم."
نُمِیر لنگان کنار زبیر رفت و با صدایی بالاتر از همه صداها گفت:" همه کسایی که اینجا هستن چند بار این کار رو کردن به جز عامر. " همه نگاه ها مثل تیر به سوی عامر نشانه رفتند. دیگر راه فراری نداشت. آب گلویش را مانند لقمه ای گلوگیر قورت داد:" تا حالا فرصتش پیش نیومده بود و گرنه منم مثل شما ازش بدم میاد. فردا کم کاریم رو جبران می کنم."
صدای قار قار کلاغی که از بالای سرش می گذشت، او را به پشت بام کاه گلی خانه اش برگرداند. خورشید به سمت مغرب می دوید و عامر همچنان منتظر بود. چند باری منصرف شد و به پا خواست؛ اما یاد شماتت های دوستان و صدای منتظران در کوچه کناری پایش را بر روی بام خانه میخ کرد.
گفته بود که از او بدش می آید. اما پیش خودش هر چه فکر می کرد دلیلی برای تنفر از او نمی یافت.
صدای هو کردن بچه ها از کوچه کناری بلند شد. برخاست و تشت مسی را به دست گرفت. لباس سفیدی بر تن داشت و آرام قدم بر می داشت؛ گویی هو کردن بچه ها را نمی شنید. تصویر کمک کردن آن مرد به پدرش در هنگام تنگدستی او را به عقب راند. به محض رسیدنش بر لبه ی بام رفت و تشت پر از خاکستر را بر روی سر او ریخت.
قهقهه بچه ها در میان سکوت آسمان و زمین به گوشش سیلی زد. محمد امین (ص) ایستاد و خاکسترها را از تن و بدن خود پاک کرد. لحظه ای سرش را بلند کرد و به او نگاه کرد. عامر منتظر بود تا لب به فحش و ناسزا بگشاید؛ اما طرح لبخند در صورت سیاه شده از خاکستر محمد (ص) سر و گردن کشیده اش را به زیر کشید. درونش مثل دیگی جوشان شده بود. سر بلند کرد. اما او دیگر در کوچه نبود. جا پایش در میان خاکسترها ردی سفید به جا گذاشته بود.
🖋 #به_قلم_صبح_طلوع
📝 @sahel_aramesh
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#خدایا
بر لب های بندگانت گل #لبخند بنشان و #غم را از #چهره و دلشان #دور گردان.
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم 🌹
❤️ #مناجات
📝 @sahel_aramesh
#لبخند
🌹 قالَ امام رضا علیه السلام : « مَن تَبَسَّمَ في وَجهِ أخيهِ المُؤمِنِ كَتَبَ اللّه ُ لَهُ حَسَنَةً ، و مَن كَتَبَ اللّه ُ لَهُ حَسَنَةً لَم يُعَذِّبهُ .»
🌷امام رضا علیه السلام فرمود: « هركه به روى برادر مؤمن خود لبخند بزند ، خداوند برايش ثوابى خواهد نوشت و هركه خداوند برايش ثوابى بنويسد ، او را عذاب نخواهد داد .»
📚مصادقة الإخوان : ۱/۱۵۷ .
❤️ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh