🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#خدایا
کمکم کن تا از همه چیز و همه کس بجز تو، #قطع #امید کنم و در تمام امور #چشم امیدم تنها به سوی تو باشد.
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم 🌹
❤ #مناجات
📝 @sahel_aramesh
✅ #ماه_رمضان
🌿 🌸🌿 أَبِي اَلْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: مَنْ كَفَّ فِيهِ غَضَبَهُ كَفَّ اَللَّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ
🌿 🌸🌿 امام رضا علیه السلام فرمود:هركس در آن (ماه رمضان)، خشم خود را نگه دارد، خداوند نيز روز قيامت، خشمش را از او نگه خواهد داشت
📚 بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام , جلد۹۳ , صفحه۳۴۱
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
🌷 شهید مدافع حرم جواد محمدی: اگر خدا لطف کرد و شهادت را نصیبم کرد بنده از آن شهدایی هستم که یقه بی حجاب ها و آنهایی که ترویج بی حجابی می کنند را در آن دنیا خواهم گرفت.
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار جواد محمدی قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار جواد محمدی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
133.mp3
1.83M
🌿 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزگار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار جواد محمدی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
⛔ تلنگر!!!
✔ بچه مذهبی ... بچه بسیجی ...
🚫 اشتباه نکنیم ...
📝 @sahel_aramesh
📄 #داستانک
😫 *جیغ تازه وارد *
✅ #قسمت_دوم
✳️ #قسمت_آخر
🍂شبی که می خواست تصمیمش را عملی کند، در راه برگشت به خانه، در هوای سرد و سوزان، روی برگ های خشکیده قدم می زد و به صورت مسئله ای که می خواست از اساس پاکش کند فکر می کرد.
🚶 همه جا ساکت بود و جز صدای خش خش قدم هایش را نمی شنید. در افکارش غوطه ور بود و آرام به سمت خانه می رفت که ناگهان با صدای جیغ نوزادی به خودش آمد.
😫صدا از پشت دیوارهای خانه ای ساده و قدیمی به گوش می رسید. برای چند لحظه ایستاد و به صدا گوش داد. صدای جیغ، انگار ناخن هایش را به دیوارهای سربی ذهن او می خراشید.
🚶♂ راه افتاد تا هرچه زودتر از آن صدا فاصله بگیرد، اما آن صدا از ذهنش بیرون نمی رفت.
🏃♂قدم هایش را تندتر کرد، اما صدا بلند و بلندتر می شد. انگار دنبالش کرده بود.
😱وحشت زده می دوید و جرئت نداشت به پشت سرش نگاه کند. هرچه سریعتر می دوید، صدا نزدیک تر می شد. خسته شده بود. نفس نفس می زد. احساس می کرد خانه از همیشه دورتر شده است. بالاخره از نفس افتاد. تسلیم شد و ایستاد.
😓نفسش بالا نمی آمد. تمام بدنش می لرزید. صدا به او رسید و در بر گرفتش.
🤨 خوب که دقت کرد دید صدای جیغ خودش است که در گوشش می پیچد. بین خون دست و پا می زد.
🙁تصاویر مبهمی می دید. دستی را دید که با چاقو به او نزدیک می شد. سوزش زخم چاقو را روی بند نافش احساس کرد. ترسیده بود. جیغ می کشید.😫
👩⚕ چهره تار زنی را دید که جلو آمد و بغلش کرد. پیراهن زن غرق خون بود. وحشت کرده بود. از این دنیای غریبه نفرت داشت.
🤰 دلش برای نه ماهی که در شکم مادرش بود تنگ شد. جایی که نه چیزی می دید و نه جیغی می کشید و با صدای مهربان مادرش خلوت میکرد. از خودش پرسید: «چرا به این دنیا اومدم؟»
👩⚕ پزشک صورتش را پاک کرد و کنار صورت مادرش که عرق سردی بر آن نشسته بود، روی تخت گذاشت. همین که صدای مادرش را شنید آرام شد. می توانست صدای مادرش را واضح تر از همیشه بشنود و صورتش را از نزدیک ببیند.
👀 چشمی که در شکم مادر به کارش نمی آمد، بهترین هدیه تولدش را برایش آورده بود. مادر شروع کرد به اذان گفتن. این صدا برایش آشنا بود. یادگاری از زمانی که نه می دید و نه لمس می کرد.
😅 در چشمهای مادر اشک شوق برق می زد. دستش را جلو برد و صورت مادر را لمس کرد. مادر، صورتش را به صورت نوزاد چسباند. حالا خیسی اشک مادر را روی صورتش حس می کرد. آرام شد.
😑چشمانش را بست. وقتی دوباره چشمانش را باز کرد، صورتش کاملا خیس بود. وسط کوچه ایستاده بود.
⛈باران به شدت می بارید. بوی کاهگل بینی اش را پر کرده بود. صدای اذان می آمد. سرش را به آسمان بلند کرد. هنوز هم دوست داشت بمیرد اما نه مثل قبل. دوست داشت بمیرد برای تولد دوباره. برای اینکه صدای اذان را واضح تر بشنود و موذن را ببیند.
🤭باید آماده می شد تا از وحشت آنچه برایش تازه است جیغ نکشد.
🖊 #به_قلم_مشکات
📝 @sahel_aramesh
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#خدایا
تو را شاكرم كه مرا #آزاد آفريدي تا #آزادانه و بدون #وابستگی و #انحراف ذهنی به تو و #قدرت ت بیاندیشم و به واسطه آن، توان #بندگي ت را به دست آورم.
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم 🌹
❤️ #مناجات
📝 @sahel_aramesh