ساحل رمان
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل اول / قسمت نهم - چون انسانیم، میفهمی؟ وجدان داریم. آرشام نمیخ
••🫀🪐
.
.
•| رمان عاشق شو |•
فصل اول / قسمت دهم
جواد این درد را دوست داشت،
کاش کسی او را بزند انقدری که از درد بغضش بشکند و گریه کند.
اما آرشام از التماس کلام جواد حالش بد شد،
دیگر نباید میماند،
دست از شانۀ جواد کشید و بعد از چند لحظه پا کِشان دور شد.
وقتی دیگر صدای خشخش کفشهایش نیامد،
ذهن جواد در یک برهوت بیانتها شروع به دست و پا زدن کرد،
این چند روز چیزهایی دیده بود و شنیده بود که باورش سخت بود،
با زنده شدن تصویر اتفاق تلخ توان پاهایش هم تمام شد و دیگه نتوانست قدم بردارد،
چشمانش تار شد و دست دراز کرد تا درختی که دستش را گرفت،
خودش را کشید و تکیه داد،
آهسته سُر خورد و نشست.
برایش مهم نبود که در کوچه نشسته و رهگذری شاید بیاید و برود،
نمیفهمید سردی و گرمی هوا و زمین را،
نمیشناخت موقعیت خودش را،
گم شده بود میان آنچه که دیده بود و نباید میدید.
دقایق طولانی بعد بالاخره از میان همۀ اوهام سرش را بیرون کشید و خودش را مقابل جوب آبی بزرگ دید که چند موش از زیر پل سرک میکشیدند.
گوشیاش میان دستش لرزید و جواد یک لحظه حس کرد که تمام وجودش دارد میلرزد،
سست شد و نتوانست خودش را کنترل کند،
گوشی از دستش افتاد،
قبل از آن هم یکی دو بار میان قدم زدنهایش در خیابان افتاده بود،
بیشتر حتی،
افتاده بود،
شکسته بود مثل اعتماد جواد،
خُرد شده بود مثل روان جواد،
صفحهاش سیاه شده بود مثل فکر جواد!
.
.
.
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#عاشق_شو
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
ساحل رمان
•• برای خوشآمدگویی درست و درمون به اهالی جدید خانواده #ساحل_رمان، میخوایم یه چالش پر هدیه برگزار ک
••
یعنی کوله پر کتابمون به کی میرسه؟🎒😌
••
ساحل رمان
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل اول / قسمت دهم جواد این درد را دوست داشت، کاش کسی او را بزند ان
••🫀🪐
.
.
•| رمان عاشق شو |•
فصل اول / قسمت یازدهم
به خودش که آمد با شتاب گوشی را از میان آب بیرون کشید و خاموش کرد،
هر چند دلش میگفت کاش همراه آب میرفت!
کاش هیچ وقت اختراع نشده بود که بخواهد آرزو کند که آبی بیاید،
همه را ببرد تا آدمها به زندگی برگرداند.
میان همۀ این افکار سرگردان ماند و بعد از ساعتی که دیگر نور نبود و شب بود خودش را رساند خانه،
خودش که نه،
یکی انگار بلندش کرد از کنار جوب آب و هلش داد سمت چهار دیواری که سقف داشت.
اینبار دیگر نمیتوانست برود در خانۀ مهدوی،
در خانۀ مصطفی،
در خانۀ هیچکس چون هیچ حرفی نداشت که بزند،
سکوت مرگ افتاده بود بر زندگیاش.
وقتی رسید ظاهرا همه نگرانش بودند.
به هیچکدام نگاه نکرد،
حرفی نزد و تنها یک چای گرم و شیرین خورد و خودش را انداخت روی رختخوابی که پر از فکر و خیال بود متکایش.
تا صبح نخوابید تا خود صبح!
فکرها از کودکی آمد و آمد و نرفت.
فصل دوم
مهدوی دنیای خودش را داشت؛
کنار ساعتهای کار علمیش در صنعتی شریف،
ساعتهای باقیمانده را میان سیصد نفر دانشآموزانش داشت زندگی میکرد و زندگی میبخشید.
.
.
.
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#عاشق_شو
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
ساحل رمان
•• برای خوشآمدگویی درست و درمون به اهالی جدید خانواده #ساحل_رمان، میخوایم یه چالش پر هدیه برگزار ک
••
بریم برای اعلام نتایج🥳
••
ساحل رمان
•• برای خوشآمدگویی درست و درمون به اهالی جدید خانواده #ساحل_رمان، میخوایم یه چالش پر هدیه برگزار ک
••
ولی این ذوقی که شما موقع اعلام نتایج مسابقه میکنید>>>>>>>🥹
#با_کتاب_زندگی_کنیم!
••
ساحل رمان
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل اول / قسمت یازدهم به خودش که آمد با شتاب گوشی را از میان آب بیرو
••🫀🪐
.
.
•| رمان عاشق شو |•
فصل دوم / قسمت دوازدهم
این بودن میان بچههای مدرسه را دوست داشت و حس میکرد اگر فقط خودش باشد و کارش دفن میشود
و دوست داشت تا با بودن کنار بچهها دارایی فکریش را هم به اشتراک بگذارد،
همیشه میگفت اگر فقط برای خودت بخوانی یک روز بیخود میشوی و تمام اما اگر به انتقال اندیشه داشته باشی،
هزاران نفر میشوند امتداد آنچه که تو را زنده کرده و زنده نگاه داشته است.
این روزها هم آنقدر سرش شلوغ شده بود که صبح بوسه مینشاند روی صورت بچههایش در خواب،
شب هم گاهی در خواب بودند و همانجا را میبوسید.
محبوبه حال و هوای این روزهای مهدی را که نه،
این روزهای جوانها را میدید،
ترجیح میداد دل به دل مهدی بدهد تا اینکه سر به جانش بگذارد،
میان هفت روز هفته گاهی دو روزی هم غروب خانه بود و چنان بچهها دلتنگش بودند که حتی روی پای مهدی میخوابیدند.
آن روز مهدی موبایلش را جا گذاشت،
صدایش که در خانه پیچید محبوبه چشم گرداند دنبال مهدی و با تلفن همراهش روبرو شد که در کنار اتاق جامانده بود؛
شمارۀ مدرسه بود:
- قبل از سلام بگم که گوشیت هم که تو خونه جا میمونه ما خوشحال میشیم.
صدای خندۀ مهدی بلند بود:
- اینجوری حرف میزنی دلتنگ میشم.
- سلام آقا!
- اِ تو سلام نکردی، منم؟
.
.
.
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#عاشق_شو
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
هدایت شده از افسران پیشرفت کشورم
امام صادق(ع)فرمودند:
ثواب صدقه در شب و روز جمعه هزار برابر است.
#بحار_الانوار
قبل از اینکه رای بدی
حتماً برای سلامتی مولا و شادی دلشون صدقه بده🙏
۶۱۰۴۳۳۷۳۳۸۱۴۹۹۰۷
خیریه زمزم کوثر ولایت
@afsaran_pishraft