eitaa logo
ساحل رمان
8.4هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
982 ویدیو
19 فایل
رمان‌های [ نرجس شکوریان‌فرد ] را این‌جا بخوانید✨ . . بعضی لحظه‌ها سخت و کسل‌کننده می‌گذرند :( . یک حرفی نیاز دارم تا این لحظات ناآرام را، آرام‌بخش کنم🌱 . نویسنده‌هایی هستند که خاص لحظات من می‌نویسند♡✍🏻 . . ارتباط با ما: @sahele_roman
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
• به کارم گیر افتاده خودت مشکل‌گشایی کن در این دریای طوفانی دوباره ناخدایی کن اجابت با دعای توست، عنایت در عطای توست کرامت با خدای توست،خدایی کن خدایی کن به جای تو به مردم رو زدم نومید برگشتم اگرچه بی وفا بودم تو اما با وفایی کن ببین خالی‌تر از هیچم، نه یاری نه کمک حالی دخیل افتاده‌ام بر غربت تو آشنایی کن سلام من به سقاخانه‌هایت، کفش کن‌هایت به شوق گنبدت رنگ نگاهم را طلایی کن کبوتر بچه قلبم پر پرواز میخواهد کمی گندم بیاور باز هم ما را هوایی کن تویی مشهور شرق و غرب در آقایی و احسان به جان مادرت زهرا، علی موسی الرضایی کن تو هشت و چهار هستی در عبایت پنج تن پیدا دلم شش گوشه می‌خواهد مرا هم کربلایی کن!! 💙| 💛 |@saheleroman|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•°🌻°• تو از زمانِ تولد درونِ من بودی!! وگرنه عشق که این‌قدر اتفاقی نیست...💛' ☕️| 📆| 💖| —·—·—·—·— ·𖧷· —·—·—·—·— @SAHELEROMAN —·—·—·—·— ·𖧷· —·—·—·—·—
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•°🤍°• مرا امیدِ وصالِ تو زنده می‌دارد ... :) @SAHELEROMAN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•°🌄•° تا شب نرود صبح پدیدار نباشد...🌞' ☕️| 🏞| :) ↞↞↞ @Saheleroman ↞↞↞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
15.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
• در باغِ اروپا چگونه با معترضان برخورد می‌کنند؟ 🎬| |@saheleroman|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
• قلم را می‌اندازم روی میز و بلند می‌شوم. اتاق دوازده متری برایم قفس یک متری شده است؛ تنگ و بی هوا. پتویم را برمی‌دارم، کلاه سر می‌کنم و می‌روم سمت حیاط. قبل از این‌که در حیاط را باز کنم، پتو را دور خودم می‌پیچم که نگاهم از شیشه به آن‌ها می‌افتد. پتو پیچیده‌اند دورشان و گوشۀ ایوان زیر طاقی ایستاده‌اند. مات می‌مانم به این دیوانگی. این‌موقع شب، توی حیاط، زمستان سرد و باران. اِ... باران. تازه بوی باران را حس می‌کنم. از کی آسمان می‌باریده و من متوجه نشدم. آن هم من که باران پر کنندۀ تمام چاله‌چوله‌های زندگی‌ام است. برمی‌گردم سمت اتاقم. پدر و مادر، حرف‌های چند ماه فراق را زیر آسمان می‌گویند تا باران غم و غصه‌هایشان را بشوید. به پنجرۀ اتاقم پناه می‌برم. تا جایی که سرما در و دیوار اتاقم را به صدا درمی‌آورد و بدنم به لرزه می‌افتد. حال بستن پنجره را ندارم. عطر باران را نیاز دارم و هیچ چیز دیگری برایم مهم نیست؛ حتی فردا که سرما خورده‌ام... 📖| ✍🏻| 🌱| |@saheleroman|