ساحل رمان
••🌙 ✒️... وحید دست پر میآید، ظرف شلهزرد تزئین شده را میدهد دست مصطفی: - اول بده دست مادرت، این
••🌙 ✒️...
دو ساعت مانده تا سحر، دلشان بازی میخواهد،
مصطفی به توصیه محمدحسین فوتبال دستی میآورد.
آرشام معترض میشود و پیشنهاد میدهد:
- مافیا بازی کنیم!
مصطفی اصلا گوش ندارد انگار که بخواهد بشنود:
- تیمی بازی میکنیم!
- با تو اَما!
فوتبال دستی چیه؟
مافیا!
- نُچ!
- دوباره رگ دیکتاتوریت زد بالا!
وحید به پشتیبانی مصطفی لب میزند:
- بابا مافیا یعنی دروغگویی!
هر آدم غیر احمقی میدونه دروغ بده، بعد احمقانه بازی درست کردن که دروغگویی پایهٔ اصلیشه به اضافه تهمت!
و عليرضا ادامه میدهد:
- حداقل ماهرمضون ترک کنید.
فوتبال دستی هم نه،
گل یا پوچ،
اسم فامیل...
داد همه هوا میرود!
#حالا_راه | #سحر_پنجم
@SAHELEROMAN