بـدان! دیـوانه گشتن بهتر از عـاشق شدن باشـد؛
ببین فرهاد شیرین میزند، لیلا که مجنون است!😶🌫
.
@SAHELEROMAN | #شعریجات
••
معرفیجات امروز رو مهمون اهالی ساحل هستیم!
تو یه کتاب معرفی کن بهمون؛) 📚
@SAHELE_ROMAN
پ.ن: خلاقانهترینش رو توو کانال قرار میدیم!
و البته کانال vip رو هم تقدیم برنده میکنیم😃
#معرفیجات
••🫀🪐
.
.
•| رمان عاشق شو |•
فصل دهم / قسمت پنجاهوچهارم
- امکان نداره،
تمام داروندار شما از همین حسهاست که همتون کاملید،
ناقص که نیستید،
لالید؟ نه،
کورید؟ نه،
کرید؟ نه،
بو و چشاییتون از کار افتاده؟ نه.
همینها میشه گام اول علم که برای شما از من فعالتره،
دوم هم که وجود خودتون و خودتونید، سوم هم عقلتونه!
جواد گامهایش را آهسته بر میداشت تا نرود، نرسد،
این حرفها را بشنود و هر چه غیر اینها را نشنود.
- که دوم رو نفهمیدیم چون نمیخوایم بفهمیم و سوم هم که لاموجود آقا!
- وحید؟
- بله،
جان،
دو و سه لاموجوده آقا؟
صدای مصطفی را هم شنید و بیاختیار پا سست کرد،
کاش خودش مصطفی بود و جواد نبود.
- کم اذیت کن وحید،
دوم همین حس و حال و صفتهامونه.
همانجا کنار درخت تنومند بالای چشمه نشست،
دیگر دورتر نمیرفت میخواست صدای همه را بشنود که آرشام گفت:
- که همش رو به گند کشیدیم، حسها مزخرف،
حالها خراب،
صفتها حیوانی!
مصطفی محکم کوبید روی پای آرشام:
- بابا یه دقیقه ساکت شید.
جواد تماس را وصل کرد اما قبلش دلش میخواست به مصطفی بگوید که واقعیت را با مشت و لگد نمیشود عوض کرد.
- سلام بابا!
- الان من باید به تو جواب سلام بدم که عیدت رو خراب کردی با این اردوی مزخرف و رفتی دنبال ولگردی!
جواد چشم بست و لب گزید و سعی کرد تا با مرور حرفهای مهدوی حریم پدرش را حفظ کند،
خودش میدانست که قبلا چنین آدمی نبود.
- لال شدی!
.
.
.
[ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#عاشق_شو
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
ساحل رمان
و فرمود:
- برترین جهاد امت من، انتظار فرج است.⏳
•
.
#جمعه
@SAHELEROMAN | ساحل رمان