••🌙 ✒️...
دستش را میگذارد روی زنگ و قبل از آنکه بفشارد، در باز میشود و قد و قامت مصطفی چشمانشان را پر میکند و صدایش که با تعجب لب میزند:
- آرشام، جواد!
سر پایین نمیاندازند، اما کمی پا به پا میشوند.
- سلام! جنگ شده، قشونکشی کردید؟
به طنز مصطفی نمیخندند و آرشام تکیه میدهد به دیوار و میگوید:
- میدونی که من اهل تعارف نیستم.
- خب!
- طرفای ما خبری نیست، اما دیدم از کاخ سفید تا سلبریتیهای آمریکا و اروپا و بازیکنان حرفهای فوتبال و هر با پدر و بی پدری رمضان رو تبریک گفته!
ابروهای مصطفی بالا میرود و چشمانش گشاد میشود:
- خب
- به جواد گفتم یه خبری تو دنیا هست که توی خونهٔ ما نیست. عقب مونده شدیم!
مصطفی میخندد و در را باز میکند و عقب میکشد!
ماه مهمانی خدا، اولین مهمانها آمده بودند خانهاشان. جواد و آرشام!
#حالا_راه | #سحر_اول
@SAHELEROMAN
ساحل رمان
••🌙 ✒️... دستش را میگذارد روی زنگ و قبل از آنکه بفشارد، در باز میشود و قد و قامت مصطفی چشمانشان
••🌙 ✒️...
مصطفی چای میآورد با ظرف زولبیا.
آرشام لبخند تلخی میزند و میگوید:
- برای خودتون بساطی داریدا!
مصطفی در را پشت سرش میبندد و اعتراض جواد را میشنود.
- بذار باز باشه.
دست مصطفی روی دستگیره میماند که باز میشنود:
- این صدای آروم چیه؟ دعاست؟ قرآنه؟ رادیواِ؟
شیرینی را مقابلشان میگذارد و میگوید:
- دعای افتتاحه! محمدحسین داره برای مامان میخونه.
جواد سر به دیوار تکیه میدهد و میگوید:
- هوم! خوبه! نمیفهمم اما آرومم میکنه! صدای محمدحسین یا اصل دعا! هر چی هست خوبه! آدم اگه آدم مونده باشه سیم اتصال به اصل میخواد تا شارژش رو پر کنه! خوبه این بساطی که شما دارید، ما نداریم!
#حالا_راه | #سحر_دوم
@SAHELEROMAN
ساحل رمان
••🌙 ✒️... مصطفی چای میآورد با ظرف زولبیا. آرشام لبخند تلخی میزند و میگوید: - برای خودتون بساط
••🌙 ✒️...
-امشب اینجا بمونید!
- فکر کردی میریم!؟
آرشام میگوید و مصطفی موبایلش را بر میدارد و با سر تایید میکند:
- خوبه!
یه زنگ بزنم وحید و عليرضا هم بیان!
- مادر خوبی داری مصطفی!
جواد میگوید و مصطفی میخندد:
- مادر نگو، بگو بهشت.
الان هم داره سحری رو زیادتر میکنه برا خاطر شما علافها!
آرشام نیم خیز میشود:
- روزه بگیریم؟
مصطفی میخندد:
- اینش به من مربوط نیست!
قسمت سحرش به من ربط داره!
جواد چای مصطفی را از دستش میگیرد و میگوید:
- چای خونهٔ شما امشب بوی عطر میده!
اگه تا صبح بهمون برسی روزه هم میگیریم!
آرشام چای نیم خورده را از دست جواد میگیرد:
- کارایی که توی عمرمون نکردیم!
مصطفی کلیپ خیابانهای لندن و... را نشانشان میدهد و میگوید:
- این چراغونیا برای تبریک ماه مبارکه!
دنیا رو اسلام گرفته!
جواد زمزمه میکند:
- اسلام دنیا رو گرفته و ما در بیخبری و غفلت داریم خودمون رو خفهٔ لذتهای خیالی میکنیم!
#حالا_راه | #سحر_سوم
@SAHELEROMAN