طرح #برداشت_من هفته 32
از عبارات نورانی #صحیفه_سجادیه
👌صفحه ی ویژه اعضا در روزهای #جمعه
✳️ عبارت #منتخب
🔹اللَّهُمَّ ....
وَ تَكْذِيبا لِمَنْ قَصَبَنِى،
وَ سَلامَةً مِمَّنْ تَوَعَّدَنِى 🔹
🔸 بار الها! مرا از نيرويى برخوردار فرما كه بتوانم عيبجويى و دشنام گويى بدخواهان را تكذيب نمايم.
پروردگارا! كسى كه مرا ارعاب مىكند و به اذيت و آزار تهديد مىنمايد تو مرا از شر او سالم و مصون بدار.
https://eitaa.com/sahife2/5187
دعای #بیستم #مکارم_اخلاق
#دعا_بیستم_8
👈 نظرات، دل نوشته ها و حرفهای صمیمانه ی شما درخصوص عبارت فوق که از هم اکنون برای ما ارسال شود، در این قسمت بارگذاری میشود
◀️ انشاالله سعی کنید در این طرح به عشق امام سجاد علیه السلام و انس بیشتر با این کتاب نورانی ولو درحد یک خط!! مشارکت فرمایید
👌 ادمین 👇
@yas2463
👈 میتوانید این دعای زیبا را با 🎙 صدای مداحان مختلف گوش دهید
👈 و متن آن را بخوانید
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
👈 دعای #بیستم #مکارم_اخلاق
👤 با صدای زیبای مداح جوان بحرینی #اباذر_حلواجی👇
https://www.aparat.com/v/MGhF7/
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
انس با صحیفه سجادیه
طرح #برداشت_من هفته 32 از عبارات نورانی #صحیفه_سجادیه 👌صفحه ی ویژه اعضا در روزهای #جمعه ✳️ عبارت
👆 با تشکر از همه دوستانی که در این بحث ما مشارکت داشتند
#دعا_بیستم_8 در این دسته از فرازهای دعا که از«واجعل لی یدا...»شروع می شود،امام سجاد علیه السلام،گویا قدرت خدا را به رخ می کشد.خود را متصل به این قدرت می داند.
شاید مناجات میکند که:خدایا من بر سر عهد و پیمان بندگی هستم پای تو می ایستم،تا به تو متصل شوم.....توهم که معلوم است پای عهد خود هستی...«ومن اوفی بعهده من الله»پشتوانه من باش و به من توانایی عطا کن تا دروغ آن کس که در مورد من بدگویی میکند ،آشکار سازم.
روایتی از امام صادق علیه السلام هست «...به کسی که به تو بد می گوید،بگو اگر این صفت که به من نسبت دادی درمن هست،خدا مرا بیامرزد،واگر در من نیست،خدا تو را بیامرزد»
و مرا از شر کسانی که تهدیدم می کنند،سلامت بدار.
رسول خدا صلی الله علیه وآله می فرماید«کسی که نظر تندی به مؤمنی بیفکند که او را بترساند،خداوند او را در روزی که سایه و پناهگاهی جز سایهٔ او وجود ندارد،می ترساند»
خدایا امام عصر (علیه السلام)ازبدخواهان در امان بدار.
هر کسی را عشق لیلایی به صحرا می کشد
من که سر گردان کوی اکبرت هستم حسین
(علیه السلام).
در جوامعى كه حكام مستبد و زورگو فرمانروا هستند و منويات خائنانهى خويش را بىچون و چرا به موقع اجرا مىگذارند، مردم از حق و عدالت محروماند و چون قدرت دفاع از خود ندارند، ناچارند كه بيدادگريها را تحمل كنند و به مصائب و بلايا تن دردهند. اگر افراد آزرده و شجاعى در گوشه و كنار وجود داشته باشند كه بتوانند در مواقعى به جبار خائن اعتراض كنند و مردم را به تخلف و سرپيچى از اوامرش تحريك نمايند، حكومت وقت با تهمت و افترا، عيبجويى و دشنامگويى، و از هر راه ديگر كه ممكن شود مىكوشد تا آن عناصر شريف را بدنام نمايد، قدر و منزلتشان را از ميان ببرد، و سخنانشان را از اثر بيندازد. على (ع) و ديگر ائمهى معصومين در طول حكومت معاويه و ساير حكام بنىاميه و بنىعباس با اين گرفتارى مواجه بودند و به صور مختلف مورد هتك و اهانت واقع مىشدند. يك روز معاويه على (ع) را به قتل عثمان متهم نمود و مردم را به نام خونخواهى بر ضد آن حضرت تحريك كرد، روز ديگر مردم را نسبت به سب على (ع) وادار نمود و بدگويى و اسائهى ادب نسبت به آن حضرت را در منابر و مجالس معمول ساخت و آن را از وظايف عبادى خطبا و مردم به حساب آورد و مامورين دولت و عموم مردم را در اجراى اين دستور اكيدا مكلف و موظف ساخت.
روزى وليد بن عبدالملك به فرزندان خود گفت: من پيوسته مىشنيدم كه اصحاب ما و خاندان ما على (ع) را سب مىكنند و فضايل و كمالات آن حضرت را دفن مىنمايند و مردم را به دشمنى با آن جناب وامىدارند، اما اين كار برخلاف انتظار اصحاب ما موجب مىشد كه على (ع) به دلها نزديكتر شود و آل اميه از دلها دورتر و كار دفن فضايل على (ع) و بىخبر نگاهداشتن افراد عالم و تحصيلكرده از مراتب كمالات آن حضرت به جايى رسيد كه احدى جرئت نمىكرد حديثى را در مجالس از على (ع) نقل كند و از آن حضرت اسم ببرد و ناچار بود بگويد: يكى از اصحاب رسول خدا حديث نموده است، يا بگويد مردى از قريش حكايت كرده است، و بعضى مىگفتند: پدر زينب حديث نموده است.
دشنامگو و سب مسلمان
دو روایت از پیامبر اکرم ص :
*سب كنندهى مومن مانند كسى است كه در پرتگاه هلاكت قرار گرفته است.
*دشنامگويى به مسلمان فسق است و جنگ با او كفر.
معاويه برخلاف دستور رسول اكرم هم على (ع) را سب نمود و هم با آن حضرت جنگيد و در نتيجه مشمول هر دو قسمت حديث پيمبر گرامى قرار گرفته است.
در مقابل اعمال نارواى معاويه به روش اسلامى و الهى على (ع) توجه بنماييد:
على (ع) شنيد كه بعضى از اصحابش در ايام جنگ صفين اهل شام را سب مىكنند. فرمود: ميل ندارم شما در جمع دشنامدهندگان باشيد و اگر اعمال اهل شام را بگوييد و متذكر حالشان بشويد از نظر سخن شايستهتر و از جهت عذر، رساتر است، شما به جاى سب بگوييد: خدايا! ما و آنان را از ريختن خون يكديگر مصون و محفوظ دار، خدايا! بين ما و آنان اصلاح برقرار نما و آنها را از گمراهى به هدايت سوق ده تا جاهل، حق را بشناسد.
معاويه بن ابىسفيان و آل اميه علاوه بر نسبتهاى دروغ و خلاف واقع به على (ع) و سب و دشنام آن حضرت در مجالس، و همچنين دفن نمودن فضايل آن جناب، به خيانت بهتآور دگرى دست زدند و با تبليغات خائنانهى خود، بخصوص در منطقهى وسيع شام، وابستگى و قرابت على (ع) و حضرت صديقهى اطهر و فرزندان معصومشان را با رسول گرامى پنهان داشتند و هويت آنان را در افكار عوام مردم به گونههاى مختلف ترسيم كردند و به مردم فهماندند كه تنها اهلبيت رسول خدا و وراث آن حضرت بنىاميه هستند و از اين راه، خود را جانشين بحق پيشواى اسلام معرفى نمودند و تحت اين عنوان مقدس، جنايات بزرگى را مرتكب شدند و اين تبليغات خائنانه و خلاف واقع همچنان جريان داشت تا با انقلاب بنىعباس، كاخ ستمكارى بنىاميه فروريخت و دروغ آنان آشكار گرديد.
مسعودى، مورخ نامى، از قول يكى از برادران تحصيلكرده و عالم خود نقل مىكند كه مىگفت: روزها با جمعى مىآمديم، در نقطهاى مىنشستيم، و دربارهى ابوبكر و عمر و على (ع) و معاويه مناظره مىكرديم و گفتههاى اهل علم را در اين باره نقل مىنموديم. چند نفر عوام مىآمدند، نزديك ما مىنشستند و سخنان ما را استماع مىنمودند. روزى يكى از آنان كه عقل بيشتر و ريش بلندترى داشت به ما گفت: چقدر دربارهى معاويه و على و فلان و فلان سخن مىگوييد، از او پرسيديم شما در اين باره چه مىگوييد؟ گفت دربارهى چه شخصى مىپرسيد، مقصودتان كيست؟ گفتم على (ع). گفت مگر نه اين است كه او پدر فاطمه بود، پرسيدم فاطمه كيست؟ گفت: عيال پيغمبر اسلام، دختر عايشه، و خواهر معاويه. پرسيدم قصهى على (ع) به كجا انجاميد؟ گفت: در غزوهى حنين كشته شد.
سپس مسعودى مىگويد:
عبدالله بن على از افسران بنىعباس بود و براى كشتن مروان حمار، آخرين خليفهى اموى، به شام وارد شد. او جمعى از شيوخ اهل شام را كه صاحب ثروت و رياست بودند و غير از سپاهيان شام به حساب مىآمدند تحت الحفظ نزد ابوالعباس سفاح فرستاد. اينان در حضور ابوالعباس سفاح قسم ياد كردند كه ما براى پيمبر گرامى اسلام قرابت و اهلبيتى كه وارث او باشند جز بنىاميه نمىشناختيم تا شما عهدهدار امر خلافت شديد و زمام امور را به دست گرفتيد.
نه تنها اهلبيت رسول گرامى براى مردم شام ناشناخته بودند، بلكه عدهى زيادى از مردم كوفه نيز از اين امر آنچنان كه بايد آگاهى نداشتند و اهلبيت را به خوبى نمىشناختند. متجاوز از چهل سال بر اثر تبليغات خائنانهى بنىاميه، سب على (ع) در مجالس، معمول بود و گويندگان خودفروخته در منابر به حضرتش دشنام مىگفتند و فرزندان معصوم آن حضرت نيز از اين جسارت و اسائهى ادب مصونيت نداشتند. عمر بن عبدالعزيز كه به مقام خلافت رسيد تصميم گرفت از سب آن حضرت جلوگيرى نمايد. تصميم خود را به موقع اجرا گذارد و به تمام مامورين دولت، در سراسر كشور، دستور داد اين مهم را عملى نمايند و بر اثر اين تصميم، رفته رفته، سب على (ع) در مجامع و منابر متروك گرديد. واقعهى دردناك عاشورا و اسارت امام سجاد (ع) و ساير اهلبيت رسول گرامى در خلال آن چهل سال صورت گرفت.
خطبههاى نافذ امام سجاد و حضرت زينب در نقاط حساس كوفه و شام بخصوص در مسجد اموى و مجلس يزيد مردم را به مقدار قابل ملاحظهاى از حقيقت امر و خيانت آلاميه آگاه نمود و مكر آنان را كه مدعى قرابت نزديك با پيغمبر بودند و خويشتن را وارث بحق پيشواى اسلام مىخواندند آشكار ساخت و بر اثر نشر آن سخنان، سب و دشنام در داخل كوفه و شام تقليل يافت.