eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
4.9هزار دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1.7هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
◀️ بهترين عطرها: قسمت 2 ⏺ به هر حال امام(عليه السلام) در گفتار حكيمانه مورد بحث، درباره برترى مشك بر عطريات ديگر مى فرمايد: امتياز اين عطر بر ساير ها اين است كه اولاً حملش آسان است زيرا ظرف بزرگى لازم ندارد به علاوه مانند بسيارى از عطريات به صورت مايع نيست كه مشكلات خاص خود را داشته باشد بلكه به صورت جامد بوده و استفاده كردن از آن نيز بسيار آسان است; انسان با سر انگشت خود مى تواند مقدارى از آن را بردارد و به خويش بمالد. اضافه بر اين، بوى مشك را غالب مردم با اختلاف سليقه اى كه درباره عطر دارند مى پسندند و لذا امام(عليه السلام) آن را مدح و ستايش مى كند. به همين دليل از حالات پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه هدى(عليهم السلام) استفاده مى شود كه بسيارى از آن بزرگواران از مشك استفاده مى كردند حتى گاهى مقدارى از آن را در غذا مى ريختند. در اهميت استفاده از بوى خوش در نمازها همين بس كه مرحوم كلينى در باب الغالية در كافى نقل مى كند كه امام على بن الحسين(عليهما السلام) شبى از شب هاى سرد زمستانى جبه خز و ردايى از خز و عمامه اى از خز پوشيده بود و خود را با بوهاى خوش كاملاً معطر ساخته بود يكى از ياران حضرت، ايشان را با آن حالت مشاهده كرد، عرض كرد: فدايت شوم در اين وقت شب با اين وضع كجا مى رويد؟ فرمود: «إِنِّى أُرِيدُ أَنْ أَخْطُبَ الْحُورَ الْعِينَ إِلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فِى هَذِهِ اللَّيلَةِ; من مى خواهم از خداوند حور العين را خواستگارى كنم». اشاره به اين كه استفاده از بوى خوش به هنگام عبادت و نماز و پوشيدن لباس هاى خوب به هنگام رفتن به مسجد از امورى است كه در آخرت پاداش هاى مهم الهى دارد. ممكن است از كلام حكيمانه مورد بحث به نكته مهم گسترده ترى نيز برسيم و آن اين كه انسان هاى شايسته كسانى هستند كه خفيف مئونة و پرفايده اند و آن ها همچون مشك اند كه وزن آن كم و عطر آن فراوان است. گفتنى است كه مِشك كه در فارسى، هم به كسر ميم و هم به ضم ميم خوانده مى شود ماده اى است سياه و بسيار معطر كه از يك نوع آهو گرفته مى شود و در واقع خونى است كه در كيسه اى در زير شكم او پيدا مى شود سپس جدا شده و مى افتد. در آغاز به صورت مايع و تيره رنگ و بسيار معطر است و پس از خشك شدن سياه مى شود و در واقع از عطرهاى تند است. البته مشك علاوه بر اين كه به عنوان عطر معروفى به كار مى رود خواص طبى فراوانى نيز براى آن ذكر كرده اند و از رواياتى كه در باب تروك احرام وارد شده است استفاده مى شود كه در آن زمان گاه در غذا براى خوشبو كردن مى ريختند و خوردن آن مجاز بوده است 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
❇️ قرآن کریم هر روز یک آیه تفسیر نور – استاد محسن قرائتی سوره قُلْ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى‏ جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ به كسانى كه كافر شدند بگو: به زودى شكست مى‌خورید و به سوى جهنّم رانده مى‌شوید و چه بد جایگاهى است 1- دلدارى مؤمنان و تهدید كفّار، نشانه رهبرى صحیح و ایمان به هدف است. «قل للذین كفروا ستغلبون» 2- یكى از معجزات قرآن، پیشگویى‌هاى صادق آن است. «ستغلبون» 3- حق، پیروز و كفر، محكوم به شكست است. «ستغلبون» 4- با شایعات وتبلیغات دشمن، برخورد كنید. «ستغلبون» 5 - از شكست‌هایى نگران باشید كه به جهنّم منتهى مى‌شود، والاّ در هر جنگى احتمال شكست وجود دارد. «ستغلبون وتحشرون الى جهنّم» 👈 با نصب نرم افزار زیر با ما در این دوره ی تفسیر خوانی همراه شوید 👇 https://cafebazaar.ir/app/com.ghadeer.tafsirnour ⏺کانال انس با 🆔 @sahife2
دعای سیدالساجدین (علیه السلام ) در هنگام : «2» وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ وَ جَرَى بِقُدرَتِكَ الْقَضَاءُ وسايل زندگى و اسباب حيات ، به لطفت فراهم آيد، و فرمان و حكم به نيرويت جريان يابد. دعای 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
👈 1⃣در بیان اینجا 2⃣و اینجا (بخشی از فیلم سینمایی (محمد رسول الله) به کارگردانی مصطفی عقاد) ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
1 ✳️ «مهاجرين مكّه كه به دستور حضرت حق و طرح پيامبر عزيز اسلام صلى الله عليه و آله از وطن خود آواره و به ديار غربت يعنى شهر مدينه آمده بودند، سر و سامانى نداشتند تا آن كه عقد اخوّت ميان آنان و مسلمانان مدينه برقرار گرديد و يار و همسايه و مددكار يكديگر شدند، اما در عين حال آزار و شكنجه‏هاى مردم مكّه را از ياد نمى‏بردند و نمى‏توانستند علاقه به وطن را هم فراموش كنند. همواره در مقام برمى‏آمدند خبرى از وطن بگيرند و از شهرى كه در آن جا نشو و نما نموده، از آب و هوايش استفاده كرده بودند و هم اكنون فرزندان و اقارب، دايى‏ها و عموها و خويشاوندان تازه و قديمشان در آن جا به سر مى‏بردند كسب اطّلاعى كنند. لاجرم چنين به نظرشان رسيد كه بايد كارى كرد كه قريش از نيرو و شوكت ما با خبر شود و مجبور گردد از ترس ما با ما كنار بيايد و بدين وسيله راه براى نشر دعوت دينى بازگردد و چاره‏اش اين است كه بر سر راه قافله مال‏التجاره آنان رفته راه را بر آن‏ ببنديم و ضرب شستى به ايشان نشان دهيم. همين كار را كردند. در سال دوم هجرت، رسول خدا صلى الله عليه و آله عبداللَّه بن جَحْش را با جماعتى از مهاجران گسيل داشت و نامه‏اى به وى داد و فرمود تا قبل از دو روز سر نامه را نگشايد و بعد از دو روز راه، نامه را قرائت نموده بر طبق دستورى كه خداوند به وى داده رفتار نمايد و احدى از همراهان را مجبور نكند. عبداللَّه به راه افتاد بدون اين كه بداند به كجا مى‏رود، همى پيش راند و به خاطر اين كه دستور خدا در كار بود به منظور تنفيذ فرمان، با اعتماد و اطمينان به او، خود را يكسره به او سپرد و سريع پيش مى‏رفت. دو روز تمام راه پيمود، آنگاه نامه را گشوده قرائت كرد، ديد نوشته است: وقتى اين نامه را از نظر گذراندى پيش برو تا به نخله كه بين مكّه و طائف است برسى، در آن جا در كمين قريش مى‏باش و مرتّب اخبار قريش را به دست آورده براى ما بفرست. عبداللَّه پس از قرائت نامه رسول خدا صلى الله عليه و آله نفرات خود را از مضمون آن آگاه ساخت و گفت: رسول الهى صلى الله عليه و آله به من دستور داده تا به سوى نخله روم و در آن جا در كمين قريش بنشينم و اخبار قريش را براى آن جناب بفرستم و نير امر فرموده كه احدى از شما را مجبور به كارى نكنم. اينك هر يك از شما ميل دارد به درجه شهادت برسد با ما بيايد و هر كدام از شما حاضر نيست، از همين جابازگردد و من خود، امر پيامبر را اطاعت نموده به راه مى‏افتم. نفرات عبداللَّه همگى با وى موافقت كرده، آمادگى خود را اعلام داشتند و همه به سوى هدف رهسپار شدند در حالى كه اميد به خدا پيشاهنگ و اطمينان و اعتماد به او رهبرشان و عنايت پروردگارى نيز نيروبخش دل‏هاشان بود ولكن در بين راه شترى از ايشان گم شد و در جستجوى آن در بيابان شده و پاره‏اى از ايشان اسير قريش گشتند. عبداللَّه و بقيه نفراتش همچنان مى‏راندند تا به نخله رسيدند و در آن جا كاروانى‏ از قريش كه حامل مال التجاره ايشان بود مى‏گذشت و به محض آن كه به عبداللَّه و يارانش برخوردند دچار دهشت و ترس عجيبى گرديدند. اصحاب عبداللَّه نيز متحيّر شدند كه چه كنند، اگر با آنان مصاف دهند در ماه حرام جنگيده‏اند كه خود عمل حرامى است و اگر مصاف ندهند اينان فرداى همين شب به مسجد الحرام مى‏رسند و ديگر دستشان به ايشان نخواهد رسيد. لاجرم لحظه‏اى متحيّر ماندند، لكن سرانجام رأيشان بر اين قرار گرفت كه بر ايشان حمله برند و مال‏التجاره ايشان را به غنيمت برگيرند. همين كار را انجام دادند. چيزى نگذشت كه واقد بن عبداللَّه تميمى با انداختن تيرى، عمرو بن حضرمى را هدف قرار داده و از پايش درآورد. عثمان بن عبداللَّه و حَكَم بن كيان هم اسير شدند و خداوند همه اموال و مال التجاره را نصيب لشگر اسلام گردانيد. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏ 5 ، ص: 266 👌 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
2 ✳️ عبداللَّه بن جحش با همراهان به سوى مدينه بازگشتند و اموال و اسيران را نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آوردند. به محض اين كه چشم رسول خدا صلى الله عليه و آله به ايشان افتاد فهميد كه ميان آن دو گروه كارزار افتاده و مشركين فرارى شده‏اند و اموالشان نصيب مسلمانان گشته، فرمود: من به شما دستور ندادم در ماه حرام دست به جنگ نزنيد و حاضر نشد آن اموال را تصرّف كند و به انتظار رسيدن وحى توقّف كرد تا حضرت حق تكليفش را روشن سازد. لشكريان اسلام متأثّر گشته ترسيدند، نكند مرتكب گناهى شده باشند، ساير مسلمانان هم شروع كردند به خرده‏گيرى كه چرا بدون دستور خدا به چنين عملى اقدام كرديد. از آن سو قريش نيز به خشم آمده، گفتند: محمّد و يارانش حرمت ماه‏هاى حرام را نگاه نداشتند و در ماه حرام دست به خونريزى زدند و اموال دشمن خود را به غارت برده و از آنان اسير گرفتند. در چنين حالى خداى تعالى درباره جنگجويان مجاهد اسلام آيه زير را فرستاد و آنان را مشمول عنايت و لطف خود قرار داده فرمود: يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فيهِ قُلْ قِتالٌ فيهِ كَبيرٌ و صَدٌّ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ كُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إخْراجُ أهْلِهِ مِنْهُ أكْبَرُ عِنْدَاللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ» «بقره 217» از تو درباره جنگ در ماه حرام مى‏پرسند. بگو: هر جنگى در آن [گناهى‏] بزرگ است، ولى هر نوع بازداشتن [مردم‏] از راه خدا و كفرورزى به او و [بازداشتن مردم از] مسجد الحرام و بيرون راندن اهلش از آن، نزد خدا بزرگ‏تر [از جنگ در ماه حرام‏] است؛ و فتنه [شرك و بت‏پرستى‏] از كشتار بزرگ‏تر است. وقتى اين آيه شريفه نازل شد مسلمين از آن ترسى كه داشتند اندكى آسوده شده خوشحال گرديدند و مخصوصاً نفراتى كه مباشر جنگ بودند مسرور گشتند و رسول الهى اموال و اسيران را قبول كرد. قريش فرستاده‏اى نزد آن حضرت گسيل داشتند و خواستار آن شدند كه آن حضرت بهاى اسيران را گرفته و ايشان را آزاد سازد. حضرت در جواب فرمود: اين كار را به شرطى مى‏كنم كه شما نيز دو تن مسلمانى كه اسير گرفته‏ايد آزاد سازيد، چه ما از شما به جان آنان مى‏ترسيم و منتظريم تا اگر شما اسيران ما را كشتيد ما نيز اسيران شما را بكشيم. قريش ناگزير شدند شرط آن جناب را بپذيرند و اسيران آن حضرت را نزد وى روانه سازند، خداوند بدين وسيله نعمت را بر مسلمين تمام كرد و وعده نصرتى كه داده بود عملى فرمود. اما عبداللَّه بن جحش و همراهانش به نازل شدن اين آيه قناعت ننموده و اندوهشان زايل نگرديد، چون انتظار داشتند آيه‏اى در اجر و ثوابشان نازل شود، لذا به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كردند: آيا مى‏شود جنگى پيش بيايد كه ما در آن شركت جسته و خداوند به ما اجر مجاهدان را مرحمت فرمايد؟ خداى تعالى در جواب آنان اين آيه را فرستاد: إنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فى سبيلِ اللَّهِ اولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَةَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ» «بقره 218» يقيناً كسانى كه ايمان آورده، و آنان كه هجرت كرده و در راه خدا به جهاد برخاستند، به رحمت خدا اميد دارند؛ و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است. با نازل شدن اين آيه اندوه‏ها زايل شد و دل‏ها آرامش يافت و مسرّت تمام وجود مؤمنان را گرفت، چه مى‏ديدند نعمت خدا و رحمت او ايشان را فراگرفته است. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏ 5 ، ص: 266 👌 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
🌹 یک غزل از مرحوم فیض کاشانی رحمت الله علیه : 👈 در صدف جان دردی نیست به جز دوست دوست آنکه دل از عشق او زنده بود اوست اوست نغز درین نه طبق نیست به جز عشق حق هر چه به جز عشق او نیست به جز پوست پوست قدسهی قامتان زان چمن آراست راست روی پری پیکران زان گل رو روست روست عشق مرا پیشه شد در رک و در ریشه شد نیست منی در میان من نه منم اوست اوست مهر رخ دوست را سینه من جاست جاست بر سرخاک رهش دیده من جوست جوست چون رخ مه طلعتان جان من افروختند چون کمر دلبران این تن من موست موست اوست همه عز و نازما همه دل و نیاز خواری ما بهر ما عزت ما زوست زوست او همه احسان وجود ما همه جرم و جحود اوست چنان ما چنین کس چکند خوست خوست بوی خدا میوزد از نفس اهل دل نیست سخن شعر عطر از آن بوست بوست ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
✅لا اله الا الله ✳️اگر سالکی بدان که طی مراحل و قطع منازل جز به گام های نفی و اثبات میسر نیست. این معنی جز در کلمه ی طیبه لا اله الا الله یافت نشود. اهل الله گفتند که هیچ نوع از انواع اذکار و عبادات در ترقی درجات و مقامات معنوی اثر این کلمه ی طیبه را ندارد . از این روی رسول الله صل الله علیه و آله و سلم فرمود که : " کل حسنه یعملها الرجل توزن یوم القیامه الا شهاده ان لا اله الا الله فانها لا توضع فی المیزان لانها لو وضعت فی المیزان و وضعت السماوات و الارضون السبع و ما فیهن کان لا اله الا الله ارجح من ذلک." به پارسی اینکه: در روز رستاخیز هر کار نیک سنجیده شود جز گواهی دادن به لا اله الا الله که آن را در ترازو ننهند ، چه اگر در ترازو رود آسمان ها و زمین های هفت گانه با وی برابری نکنند. کنایه از اینکه ثواب این کلمه را نهایت نبود ، به شمار نیاید و هیچ چیز هم سنگ او نگردد. خوش آنکه با دوست حشر علی الدوام دارد . حبیبا ! همت بلند دار و از کمال اخلاص بگو : دوست بگو دوست بگو دوست دوست تا نگری هر چه بود اوست اوست ✍️منبع : مرحوم استاد - کتاب نامه ها برنامه ها 👈 متن کامل کتاب اینجا 🎥 توصیه می شود ببینید : های 1️⃣" کوی دوست " ، 2️⃣ " منظومه حسن " در 2 قسمت ( 1 و 2 ) ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
برنامه ی یاد و دوری از فخر و وَ قَالَ (عليه السلام ) : ضَعْ فَخْرَكَ، وَ احْطُطْ كِبْرَكَ، وَ اذْكُرْ قَبْرَكَ. حضرت علی که درود خدا بر او، فرمود: فخر فروشى را كنار بگذار، تكبّر و خود بزرگ بينى را رها كن، به باش. 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
◀️ رداى فخر و را بيفكن! قسمت 1 ⏺ جمعى از شارحان نهج البلاغه در اين جا به شرح اين كلام نورانى نپرداخته اند و جمع ديگرى اصلاً آن را ذكر نكرده اند شايد به اين دليل كه عين اين كلام در لابه لاى خطبه 153 آمده و به شرحى كه در آن جا داده اند قناعت كرده اند و مى دانيم مرحوم سيد رضى گاهى جمله هايى را از خطبه هاى مفصل برمى گزيده و به عنوان كلمات قصار مى آورده است. به هر حال امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه سه دستور مهم مى دهد كه هركس به آن ها عمل كند رستگار خواهد بود. نخست مى فرمايد: «فخرفروشى خود را كنار بگذار»; (ضَعْ فَخْرَكَ). ممكن است انسان امتيازاتى داشته باشد كه مايه افتخار است چه ازنظر علم و دانش و چه ازنظر موقعيت اجتماعى و حسن ظاهر و صفات برجسته اخلاقى. اين ها واقعيت است ولى آنچه نكوهيده است اين است كه انسان افتخارات خود را ذكر كرده و به آن ها افتخار كند و خود را به اين وسيله از ديگران برتر بشمارد. از آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى به خوبى استفاده مى شود كه اين كار يكى از زشت ترين كارهاست. در قرآن مجيد در ضمن نصايح لقمان مى خوانيم: «(وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلاَ تَمْشِ فِى الاَْرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللهَ لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَال فَخُور); (پسرم!) با بى اعتنايى از مردم روى مگردان، و مغرورانه بر زمين راه مرو كه خداوند هيچ متكبر مغرورِ خيال پردازى را دوست ندارد». اين موضوع به قدرى اهميت دارد كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) در حديثى كه مرحوم صدوق در كتاب خصال از آن حضرت نقل كرده، مى فرمايد: «أَهْلَكَ النَّاسَ اثْنَانِ خَوْفُ الْفَقْرِ وَ طَلَبُ الْفَخْرِ; مردم را دو چيز هلاك كرده است: ترس از فقر (كه موجب دست زدن به كارهاى خلاف مى شود) و فخرفروشى» در حديث ديگرى از امام زين العابدين(عليه السلام) مى خوانيم كه در ضمن دعاى از خداوند چنين تقاضا مى كند: وَهَبْ لِى مَعَالِى الاْخْلاَقِ، وَاعْصِمْنِى مِنَ الْفَخْرِ خداوندا! اخلاق برجسته را به من ارزانى كن و از فخرفروشى مرا مصون دار». 👈 ادامه دارد ..... 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
◀️ رداى فخر و را بيفكن! قسمت 2 ⏺ سپس امام(عليه السلام) در دومين دستور مى فرمايد: «كبر خود را فرو ريز»; (وَاحْطُطْ كِبْرَكَ). ممكن است كسى فخرفروشى نكند و سخنى از امتيازات واقعى يا خيالى خود به زبان نياورد ولى برخورد او با مردم متكبرانه و حتى راه رفتن و ساير حركاتش آميخته با كبر و غرور باشد زيرا حقيقت كبر آن است كه انسان براى خود برترى خاصى نسبت به ديگران قائل باشد خواه اين برترى واقعى باشد يا پندارى و خيالى، معنوى باشد يا مادى، اين چيزى است كه اسلام و تمام مكاتب اخلاقى آن را نمى پذيرند و در قرآن مجيد علاوه بر آنچه در سوره لقمان ضمن نصايح آن مرد حكيم آمده است در جاى ديگر مى فرمايد: «(وَلاَ تَمْشِ فِى الاَْرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الاَْرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولا); در روى زمين متكبرانه راه مرو زيرا تو نه زمين را مى توانى زير پاى خود پاره كنى و نه قامت خود را به بلنداى كوه ها برسانى». اين اشاره به حال كسانى است كه متكبرانه راه مى روند گويى به زمين مى گويند: زير پاى ما مباش و به كوه ها مى گويند: ما همسان شما هستيم. البته اين گونه راه رفتن مسأله ساده اى است، مهم اين است كه از روحيه اى حكايت مى كند كه بسيار خطرناك و زشت و ناپسند است. واژه «و احطط; فرو بريز» گويا اشاره به اين است كه يك موجود مزاحم اضافى است كه به بدن انسان مى چسبد و انسان بايد آن را از خود دور كند و فرو بريزد تا آسايش پيدا كند. مرحوم كلينى در كتاب شريف كافى در جلد دوم بابى مشروح و مفصل درباره نكوهش كبر ذكر كرده، ازجمله در روايتى از امام باقر و امام صادق(عليهما السلام)نقل مى كند كه فرمودند: «لاَ يدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ فِى قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّة مِنْ كِبْر; كسى كه به اندازه سنگينى ذره اى از تكبر در قلب او باشد وارد بهشت نمى شود». در حديث ديگرى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند: «ثَلاَثَةٌ لاَ يكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لاَ ينْظُرُ إِلَيهِمْ يوْمَ الْقِيامَةِ وَ لاَ يزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ شَيخٌ زَان وَ مَلِكٌ جَبَّارٌ وَمُقِلٌّ مُخْتَالٌ; سه گروه اند كه خداوند روز قيامت با آن ها سخن نمى گويد و به آنان (با نظر لطفش) نگاه نمى كند و آن ها را پاكيزه نمى سازد و عذاب دردناكى در انتظار آن هاست: پيرمرد زناكار و پادشاه جبار و فقير متكبر». بى شك تكبر براى همه بد است خواه غنى باشد يا فقير ولى شخص فقيرِ متكبر در عالم خيال بافى براى جبران كمبود خود گرفتار كبر و غرور مى شود و خطر او بيشتر است. شك نيست كه كبر سرچشمه مفاسد بسيارى است، كسى كه خود را برتر از ديگران مى داند حاضر نيست به ديگران همچون يك برادر نگاه كند بلكه انتظار دارد همه در برابر او تواضع كنند و به فرمانش گوش فرادهند و چون مردم از چنين روحيه اى متنفرند از او فاصله مى گيرند در نتيجه او كينه مردم را به دل مى گيرد و آن ها را حق نشناس مى پندارد و گاه همين امر سبب مى شود در حق ديگران ظلم و ستم كند. كار كبر و غرور گاه به جايى مى رسد كه انسان تسليم حرف حق نمى شود و حتى از اطاعت فرمان خدا سرپيچى مى كند و به دره كفر سقوط مى نمايد همان گونه كه شيطان براثر كبر و غرورش به چنين سرنوشتى گرفتار شد. اين سخن را با حديثى از امام صادق(عليه السلام) و آيه اى از قرآن مجيد پايان مى دهيم. يكى از ياران امام(عليه السلام) به نام عمر بن يزيد خدمتش عرض كرد: ما غذاى خوب مى خوريم و بوى خوش و عطريات استعمال مى كنيم و سوار بر مركب باارزش مى شويم و گاهى خادم ما نيز به دنبال ما مى آيد آيا اين واقعاً مصداق تجبر و تكبر است كه من همه آن را ترك كنم؟ امام(عليه السلام) مدتى سكوت نمود در حالى كه به زمين نگاه مى كرد. سپس فرمود: «إِنَّمَا الْجَبَّارُ الْمَلْعُونُ مَنْ غَمَصَ النَّاسَ وَجَهِلَ الْحَق; جبار و متكبر ملعون، كسى است كه با مردم «با غمص» برخورد كند و حق را نشناسد». آن مرد عرض كرد: اما من هرگز حق را انكار نمى كنم ولى نمى دانم غمص چيست؟ امام(عليه السلام)فرمود: «مَنْ حَقَّرَ النَّاسَ وَ تَجَبَّرَ عَلَيهِمْ فَذَلِكَ الْجَبَّارُ; كسى كه مردم را كوچك بشمارد و خود را برتر از آن ها بداند، كه اين شخص جبار است». قرآن مجيد نيز در تعبير تكان دهنده اى مى فرمايد: «(تِلْكَ الدَّارُ الاْخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوّاً فِى الاَْرْضِ وَلاَ فَسَاداً وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ); آن سراى آخرت را (تنها) براى كسانى قرار مى دهيم كه اراده برترى جويى در زمين و فساد ندارند; و عاقبت نيك براى پرهيزكاران است!». 👈 ادامه دارد ..... 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
◀️ رداى فخر و را بيفكن! قسمت 3 ⏺ آنگاه امام(عليه السلام) در سومين جمله مى فرمايد: «به ياد قبرت باش»; (وَاذْكُرْ قَبْرَكَ). منظور از اين جمله آن است كه انسان بايد به فکر و و پايان زندگى باشد و بداند روزى همه آنچه را از مقام و مال و جاه و قدرت و قوت دارد رها مى سازد و به صورت جسم بى جانى روانه گور مى شود و او را در آن جا دفن مى كنند و همه حتى عزيزترين عزيزانش از وى جدا مى شوند و او مى ماند و اعمالش. به يقين توجه به اين نكته انسان را از فخرفروشى و تكبر و ظلم و ستم به ديگران و غفلت از خدا بازمى دارد. در حديثى كه از امام اميرمؤمنان(عليه السلام) در امالى شيخ طوسى آمده است مى خوانيم: «الْمَوْتُ طَالِبٌ وَ مَطْلُوبٌ لاَ يعْجِزُهُ الْمُقِيمُ وَ لاَ يفُوتُهُ الْهَارِبُ فَقَدِّمُوا وَلاَ تَتَّكِلُوا فَإِنَّهُ لَيسَ عَنِ الْمَوْتِ مَحِيصٌ إِنَّكُمْ إِنْ لَمْ تُقْتَلُوا تَمُوتُوا وَ الَّذِى نَفْسُ عَلِى بِيدِهِ لاََلْفُ ضَرْبَة بِالسَّيفِ عَلَى الرَّأْسِ أَهْوَنُ مِنْ مَوْت عَلَى فِرَاش; مرگ، هم طلب كننده است هم مطلوب (براى اولياء الله)، نه كسى كه از آن فرار نكند مى تواند بر آن چيره شود و نه كسى كه فرار مى كند بنابراين براى بعد از مرگ خود چيزى بفرستيد و اعتماد به زندگى نكنيد زيرا هيچ گونه راه فرارى از مرگ نيست شما اگر شهيد نشويد به مرگ طبيعى مى ميريد ولى سوگند به كسى كه جان على به دست اوست هزار ضربه شمشير بر سر، آسان تر است از مردن در بستر». آرى مردان خدا نه تنها به فكر مرگ بودند بلكه به اين فكر بودند كه پايان زندگان شان شهادت در راه خدا باشد. 👈 ادامه دارد ..... 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
❇️ قرآن کریم هر روز یک آیه تفسیر نور – استاد محسن قرائتی سوره قَدْ كَانَ لَكُمْ ءَايَةٌ فِى فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَتِلُ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَ أُخْرى‏ كَافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِّثْلَيْهِمْ رَأْىَ الْعَيْنِ وَاللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشَآءُ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَعِبْرَةً لِّأُولِى الْأَبْصَرِ به یقین در دو گروهى كه (در جنگ ) با هم روبرو شدند، براى شما نشانه (و درس عبرتى) بود. گروهى در راه خدا نبرد مى‌كردند و گروه دیگر كه كافر بودند (در راه شیطان و هوس خود.) كفّار به چشم خود مسلمانان را دو برابر مى‌دیدند (واین عاملى براى ترس آنان مى‌شد) وخداوند هر كس را بخواهد به یارى خود تأیید مى‌كند. همانا در این امر براى اهل‌بینش، پند وعبرت است. این آیه مربوط به است كه دو گروهِ مسلمانان و كفّار در برابر یكدیگر قرار گرفتند. 1- هدف جنگ باید خدا و دین خدا باشد. «فى سبیل اللّه» 2- رزمندگان مسلمان داراى یك هدف هستند. «فئة تقاتل فى سبیل اللّه» (ولى رزمندگان كافر هركدام براى هدفى به جنگ آمده‌اند.) 3- آنجا كه خدا بخواهد دیدها، برداشت‌ها و افكار عوض مى‌شود. با همین چشم همین جمعیّت را دو برابر مى‌بیند. «یرونهم مثلیهم رأى العین» 4- یكى از امدادهاى غیبى، ایجاد رُعب در دل دشمنان است. «یرونهم مثلیهم... و اللّه یؤیّد» 5 - جنگ بدر نشان داد كه اراده خداوند بر اراده خلق غالب، و تنها امكانات مادّى، عامل پیروزى نیست. «یؤیّد بنصره من یشاء» 6- گرچه خداوند هر كس را بخواهد یارى مى‌كند؛ «من یشاء» ولى شرط یارى آن است كه مردم در مقام نصرت دین او بپاخیزند «فى سبیل اللّه» 7- هدف از بیان تاریخ باید عبرت و پندگیرى باشد. «لعبرة» 8 - گرچه حوادث براى همه مایه‌ى پند و عبرت است؛ «كان لكم آیة» ولى درس گرفتن از نشانه‌ها، بصیرت وبینش مى‌خواهد. «لعبرة لأولى الأبصار» 9- كسانى كه از جنگ بدر درس نگیرند، صاحب بصیرت نیستند. «لعبرةلاولى الابصار» 👈 با نصب نرم افزار زیر با ما در این دوره ی تفسیر خوانی همراه شوید 👇 https://cafebazaar.ir/app/com.ghadeer.tafsirnour ⏺کانال انس با 🆔 @sahife2
دعای سیدالساجدین (علیه السلام ) در هنگام : «2» وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ وَ جَرَى بِقُدرَتِكَ الْقَضَاءُ وسايل زندگى و اسباب حيات ، به لطفت فراهم آيد، و فرمان و حكم به نيرويت جريان يابد. دعای 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
3 ✳️ اين سِريّه اولين جنگى بود كه سياست و روش حكومتى اسلام را روشن ساخت و در حقيقت اساسنامه نظام آن بود و چند نتيجه داشت كه اشاره مى‏شود: نتيجه اوّل: اين كه جواب مشركين را داد كه جنگ و خونريزى در ماه حرام گناه بزرگى است. نتيجه دوم: اين كه فهماند كه خود مشركين مرتكب گناهانى شده و مى‏شوند كه بسى بزرگتر از آن است. و آن يكى اين است كه آنان از راه خدا جلوگيرى به عمل آورده‏اند و در مقام برآمدند تا با تهديد و زور، مسلمانان را از دين اسلام برگردانند. ديگر اين كه به خدا كفر ورزيدند و نيز اين كه سكنه مسجدالحرام را از آن جا بيرون كردند. و به خاطر همين جرائم بود كه خداوند قتال با آنان را تجويز كرد. نتيجه سوم: اين كه در اثر اين جريان، قريش از اين ضربت و اين كه هم اموالش به‏ غارت رفت و هم عدّه‏اى كشته داد و هم دو نفر اسير شدند، از آن غرور و نخوتى كه داشت پايين آمد و به همين جهت تصميم گرفت مسأله جنگ در ماه حرام را بهانه كرده و شبه جزيره عربستان را عليه رسول خدا صلى الله عليه و آله و يارانش بشوراند و كار جنجال را به جايى رسانيد كه مسلمين يقين كردند ديگر هيچ اميدى به سازش و اصلاح نيست. در چنين وضعى روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله به مسلمانان خبر داد كه ابوسفيان، فرزند حرب، كاروان قريش را از شام به سوى مكّه مى‏راند و اموال و سرمايه تجارت قريش با آن كاروان است و شما مى‏توانيد هم اكنون بر سر راهشان شده و با آنان كارزار كنيد، باشد كه خداوند نيروى شما را با آن اموال تقويت نمايد. از آن سو ابوسفيان هم كه داستان نخله را داشت در تجسّس اخبار رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و يارانش بود، هر كه را در راه مى‏ديد از حال آن جناب مى‏پرسيد تا آن كه خبر يافت رسول خدا صلى الله عليه و آله ياران خود را به تعقيب كاروان وى روانه كرده. از ترس مال التّجاره و حرصى كه بر اموال خود داشت سخت در انديشه شد، تصميم گرفت به هر نحوى شده قريش را از اين جريان آگهى دهد، لاجرم ضمضم بن عمرو غفارى را اجير نموده روانه مكّه كرد و به وى گفت: بايد خود را به قريش برسانى و آنان را به سر وقت اموالشان بياورى و به ايشان بگويى كه محمّد و يارانش متعرض اموال ايشان شده‏اند. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏ 5 ، ص: 266 👌 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
4 ✳️ ضمضم در حالى كه بينى شترش را پاره كرد و بار آن را وارونه بسته و پيراهن خود را از عقب و جلو دريده بود به درب مسجدالحرام آمد و فرياد زد: اى گروه قريش!، مال التّجاره، مال التّجاره، اى فرياد و اى فغان كه ابوسفيان با اموال شما مورد حمله محمّد و يارانش قرار گرفت، اى داد و بيداد، گمان نمى‏كنم بتوانيد او را دريابيد! مردم همه در وحشت و اضطراب شدند و به سرعت اجتماعى تشكيل داده به‏ مشورت پرداختند وسرانجام قرار شد هر چه زودتر حركت كنند و همين كار را كرده بدون استثنا همه شركت كردند و اگر برخى از آنان حركت نكرده كسى را به عوض روانه ساخت، از آن جمله ابولهب بود كه مردى را به مبلغ چهارهزار درهم كه از او طلب داشت اجير كرد تا با لشگر قريش براى نابودى اسلام و مسلمين حركت كند. بعد از آن كه همه از تدارك اسباب سفر فراغت يافته و آماده حركت شدند، به يادشان افتاد كه ما همين چندى قبل با قبيله كِنانه جنگ داشتيم، يكى از آن ميان گفت: اگر ما حركت كنيم احتمال دارد كنانى‏ها از دنبال بر سر ما بتازند و ما از رفتن به كمك ابوسفيان بازمانيم. اما سراقة بن مالك كه از اشراف كنانه بود گفت: من به شما پناه مى‏دهم و همه در امان من هستيد، برويد و از قبيله من نگرانى نداشته باشيد، من نمى‏گذارم از قبيله كنانه به شما آسيبى برسد. در اينجا رأى آنهايى كه مى‏گفتند بايد هر چه زودتر حركت كرد تقويت شد و همه به راه افتادند. از آن سو رسول خدا صلى الله عليه و آله از مدينه بيرون شد در حالى كه پيشاپيش لشگرش دو بيرق سياه در اهتزاز بود، يكى به دست علىّ بن ابى طالب و آن ديگر به دست انصار و با همراهان به دنبال شتران قريش به راه افتاد. در بين راه به مردى برخورد كرده از وى خبر كاروان قريش را بپرسيد، ولكن خبر نزد او نيافت و شب و روز به سرعت مى‏راند تا به نزديكى صفراء رسيدند. حضرت شخصى را فرستاد تا از ابوسفيان خبرى گيرد و خود پيش همى راند تا به ذفران يكى از بيابان‏هاى پيرامون دهكده صفراء رسيد، در آن جا بار گرفت و خبرگزاران به نزدش آمده گزارش دادند كه قريش همه از مكّه بيرون شده و به كمك ابوسفيان شتافته‏اند. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏ 5 ، ص: 266 👌 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
5 ✳️ رسول خدا صلى الله عليه و آله چون ديد مطلب رنگ ديگرى به خود گرفت با ياران خود به مشورت پرداخت. آرى، ديگر قافله مال التّجاره ابوسفيان مطرح نيست، بايد با لشگرى روبه‏رو شود كه نيرو و نفراتش چندبرابر نيروى اوست. از ميان اصحاب، مقداد بن عمرو برخاست و عرض كرد: به هر جا كه خدايت دستور داده برو و ما يك قدم از تو جدا نمى‏شويم، ما آن كلامى را كه بنى‏اسرائيل در پاسخ دعوت موسى به ميان آورده، گفتند: فَاذْهَبْ أنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إنّا ههُنا قاعِدُونَ» «مائده 24» پس تو و پروردگارت برويد [با آنان‏] بجنگيد كه ما [تا پايان كار] در همين جا نشسته‏ايم. در جواب تو نخواهيم گفت؛ بلكه ما مى‏گوييم: تو و پروردگارت به كارزار دشمن برويد، ما نيز همراه شما هستيم و به همراه شما كارزار مى‏كنيم و به آن خدايى كه تو را به حقّ مبعوث فرموده اگر ما را به دورترين نقاط زمين گرچه حبشه باشد ببرى همراهت مى‏آييم. رسول خدا صلى الله عليه و آله دعاى خيرش فرمود، آنگاه رو به ساير ياران كرد و فرمود: اى مردم! رأى خود را اظهار داريد. مقصودش از مردم طايفه انصار بود. از ميان مردم انصار، سعدبن معاذ برخاست و گفت: اى رسول خدا! گويا مقصودت ما انصار بوده؟ حضرت فرمود: آرى، سعد گفت: ما به تو ايمان آورده و تو را تصديق نموده و شهادت داديم بر آن كه آنچه آورده‏اى حقّ است و بر ايمان و شهادت خود عهد و پيمان سپرديم و آن اين بود كه در هر حال تو را اطاعت كنيم. بنابراين يا رسول اللَّه! هر چه مى‏خواهى انجام ده و هر تصميم كه مى‏خواهى بگير كه ما با توييم و از تو جدا نمى‏شويم و به خدايى كه تو را به حق مبعوث فرموده، سوگند، اگر ما را به دريا عرضه بدارى و بفرمايى كه ما خود را به همراه تو در آن بيفكنيم خواهيم افكند و يك تن هم از ما تخلّف نخواهد كرد و هيچ ملاحظه ما را مكن؛ زيرا كه كوچك‏ترين كراهتى از جنگيدن با دشمنانمان نداريم و ما خويشتندار در جنگ و هماوردان ميدان كارزاريم و اميدواريم خداوند از ما به تو رفتارى نشان دهد كه مايه خرسندى و روشنى چشمت باشد، ما را راه بينداز و از خدا توفيق و مدد بخواه. هنوز گفتار سعد تمام نشده بود كه آثار خرسندى در رخساره رسول خدا صلى الله عليه و آله نمودار شد، آنگاه فرمود: حركت كنيد و اميدوار ظفر باشيد، چه خداى تعالى مرا به يكى از اين دو بشارت داده: ما به طور مسلّم يا به قافله آنان ظفر مى‏يابيم و يا بر لشگريان آنان و گويا من هم اكنون قتلگاه آنان را مى‏بينم. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏ 5 ، ص: 266 👌 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
6 ✳️ رسول خدا صلى الله عليه و آله و ياران از آن منزل حركت كرده در نزديكى بدر پياده شدند و آن جناب برخى از ياران خود را به سوى چاه بدر روانه كرد تا آن جا از قافله و يا لشگر قريش خبرى بگيرند. فرستادگان به دو نفر رسيدند كه مشغول آب‏كشى بودند، معلوم شد آب را براى لشگر قريش مى‏برند، پرسيدند به كجا مى‏رويد و از چه قبيله‏اى هستيد و هدفتان چيست؟ گفتند: ما سقايان قريش هستيم، ما را فرستاده‏اند تا براى آنان آب ببريم. فرستادگان باور نكردند كه اين دو نفر وابسته به لشگر قريش باشند، احتمال دادند سقايان قافله مال التجاره ايشان باشند، به همين جهت آن دو را تحت شكنجه قرار دادند و آنها را مفصّل زدند، وقتى خوب از كارشان درآوردند ناچار گفتند: ما از قافله ابوسفيانيم، مسلمانان از كتك زدنشان باز ايستادند. رسول خدا صلى الله عليه و آله مشغول نماز بود، وقتى اصحاب خود را مشاهده كرد نماز را تمام كرده، فرمود: اگر راست گويند كتكشان مى‏زنيد؟ و چون دروغ گويند: رهاشان مى‏كنيد! در حالى كه به خدا سوگند راست مى‏گويند و از لشگر قريشند نه از كاروان ايشان. آنگاه رو به آن دو تن كرده، فرمود: به من بگوييد ببينم قريش كجا هستند، گفتند: به خدا سوگند در پشت همين تل كه از دور نمودار است اردو زده‏اند. رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله پرسيد عدّه‏شان چند است؟ گفتند بسيار است. فرمود چند نفرند؟ گفتند: نمى‏دانيم. فرمود: خوراكشان در روز چند شتر است؟ گفتند: يك روز نُه شتر و روز ديگر ده شتر. رسول خدا صلى الله عليه و آله رو به اصحاب كرد و فرمود: لشگر قريش بين نهصد و هزارند. آنگاه رو به همه مسلمين كرد و فرمود: بدانيد كه مكّه همه جگر گوشه‏هاى خود را در اختيار شما قرار داده است. حال ببينيم ابوسفيان كاروان را به كجا سوق داد. او وقتى به گزارش جاسوسان خود از جايگاه مسلمين خبر يافت و فهميد كه مسلمانان بناى تعرّض به كاروان وى را دارند مسير كاروان را تغيير داده و از راه معمولى كنار رفت و بدر را در دست چپ قرار داده به كلّى از نظر مسلمين پنهان و ناپديد گرديد. وقتى كاملًا مطمئن شد كه كاروان را از دستبرد مسلمين نجات داده، رسولى نزد قريش فرستاد كه شما به منظور نجات دادن اموال خود از مكّه بيرون شديد و اينك من اموال را حفظ كردم، بنابراين هر جا كه هستيد به مكّه بازگرديد. ابوجهل گفت: به خدا سوگند باز نمى‏گرديم تا آن كه به كناره چاه بدر برسيم و سه روز در آن جا به عيش و نوش و ميگسارى بپردازيم و خنياگران برايمان موسيقى بنوازند و عرب وحدت كلمه نيروى ما را بفهمد و از اين پس خيال حمله به ما را در سر نپروراند. اخنس بن شريق با اين رأى مخالفت كرد و گفته‏هاى ابوجهل را پاسخ داد و به قبيله بنى زهره كه هم سوگند با قريش بودند گفت: اموال و افراد شما به سلامت نجات يافتند و منظور شما هم همين بود، اينك باز گرديد و ديگر وجهى ندارد بيهوده به ديارى سفر كنيد كه در آن جا منافعى در نظر نداريد؛ خيرخواهى مرا بپذيرد و گوش به حرف اين مرد مغرور ندهيد. و از آنجايى كه اخنس در ميان قبيله بنى زهره محبوبيت و وجهه خوبى داشت يك نفر زُهرى از گفته او سرباز نزد و هيچ كدام به بدر نيامدند. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏ 5 ، ص: 266 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2