#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان_دعا_4
در ذیل شرح بند 16 دعای چهارم صحیفه سجادیه
معانی #نود_نه_اسم_خدا 7
🔴 17 و 18- #الظاهر، #الباطن
#ظاهر و #باطن
به آيات آفاق و انفس كه از شواهد قدرت حضرت اوست و به آثار حكمت و بيّنات و حججش كه تمام ملائكه و جنّ و انس از آوردن مانند آنها چه كوچك و چه بزرگ، چه آسان و چه سخت، چه ظاهر و چه باطن عاجزند، براى همه ظاهر است.
وجود مقدّس حضرت سيِّد الشهداء عليه السلام در دعاى بىنظير عرفه به پيشگاه حضرتش عرضه مىدارد:
أيَكُونَ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَيْسَ لَكَ حَتّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ؟ مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ إلى دَليلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ؟ وَمَتى بَعُدْتَ حَتّى تَكُونَ الْآثارُ هِىَ الَّتى تُوصِلُ إلَيْكَ.
آيا براى غير تو ظهورى هست كه براى تو نيست، تا آن غير وسيله ظهور تو باشد؟!! كى پنهان بودهاى، تا نيازمند به دليلى باشى كه بر تو دلالت كند و كى دور بودهاى، تا آثار واصل كننده به تو باشد؟
«بار پروردگارا! در آن هنگام كه حالت زودگذر روانيم را كنار مىگذارم و به خود آمده و با دقّت مىنگرم مىبينم روشنائى جمال و جلالت در جهان هستى آشكارتر از هر چيز است، و براى آن وجود خفا و پوشيدگى نيست كه تا چراغى سر راهم بگيرم و بارگاه ربوبى تو را جستجو نمايم؛ زيرا هر آن گاه كه حقيقتى را دليل راهم فرض مىكنم با كمى تأمّل درك مىكنم كه سازنده همين دليل و فروزنده همين چراغ راه تويى.
اگر به طور مستقيم و ناخودآگاه اعضاى مادّى كالبدم را مورد توجه قرار دهم، غير از مشتى گوشت و استخوان و رگ و پى و خون نخواهم ديد، ولى همين كه اعضاى بدن را با خودآگاهى درك برمىنهم در اين موقع مىبينم اول خود را درك نمودهام سپس اعضاى كالبدم را كه چراغ راه به سوى درك «من» مىباشند.
خدايا! چگونه مىتوان تصوّر نمود كه نقطهاى از نقاط جهان طبيعت بىاشراق فيض تو بتواند به وجود خود ادامه بدهد؟ مگر جهان طبيعت مىتواند از ذات خود حركتى و قانونى و سيستمى بسازد؟!
از بامدادان تا شبگير ظلمانى، ديدگانم بر اين صحنه بيكران طبيعت باز است، اشكال و الوان را مىبينم، كوچك و بزرگ و حركات و سكنات و زشت و زيباها را نظاره مىكنم، همه چيز را مىبينم و اين نظاره را با تمام جرأت بينايى مىنامم.
خداوندا، آيا در حقيقت ديدگان من باز است و مىبينم؟ اگر ديدگان من باز است چرا نظارت تو را از همين بود و نمودها كه بر ديدگانم مىتابد مشاهده نمىكنم؟
پس چرا آن گاه كه احاطه وجودى تو را بر تمام موجودات به ياد مىآورم پلكهاى چشمان درونى و برونيم روى هم مىافتند و شبپرهوار خورشيد فروزان را ناديده مىگيرم؟
اى روشنايى بخش ديدهها، دست عنايتى فرود آر و با مهر خداونديت نورى فرا راه اين چشمان خيره بيفشان تا نظارت تو را بر تمام اين كاينات و اشراق نور تو را بر ديدگانم درك كنم.
عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراك عَلَيْها رَقيباً.
كور است آن ديدهاى كه نظارت تو را بر خود درك نمىكند.
باطن، به اين معناست كه وجود مقدّسش پنهان از اوهام است، كه دست عقول جزئيه و اوهام و خيالات و افكار و انديشهها به ساحت مقدّس او نمىرسد. كنه ذات حضرتش بر احدى معلوم نيست، ديدگان دل نسبت به آن جناب در حيرت است و آن ذات يگانه را درك نمىكند. او باطن كلّ باطن و محتجب كلّ محتجب است، بالذاتْ باطن است و ظهور حضرتش به آيات و نشانههاى اوست. به افعال و آثار و عجايب و حكمتهايش او را مىبينند و ظهورش را با قدرت قلب و عقل حس مىكنند، ولى از علم و آگاهى و بصيرت به باطن ذاتش عاجزند.
عبد چون آثار اخلاقى و ايمانى و عملى را در ميان مردم از خود ظهور داد، و براى همنوعانش در تمام زمينههاى كرامت و فضيلت اسوه شد، و براى انجام مناجات و عبادات و استغفار به خلوت شب پناه برد، و به دور از ديده بينندگان به بساط دعا و توبه و حال و ندبه و گريه و نماز شب نشست از دو حقيقت اسم ظاهر و باطن نيرو گرفته و بهره برده است.
👈 ادامه دارد ....
#اسم_اعظم
✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج4، ص: 20
دعای #چهارم
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2