eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
4.9هزار دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1.6هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
مختصر اى خداى عالم مسئلت مى‏كنم از حضرتت كه تنها سلطان ملك آفرينش توئى و حمد و ستايش مخصوص تست و هيچ خدائى در عالم وجود غير تو نيست مسئلت مى‏كنم كه بر محمد مصطفى و آل اطهارش درود و رحمت فرستى كه آن حضرت بنده خاص تو و رسول گرامى تست و حبيب و محبوب تو و برگزيده‏ى از خلق تست و هم بر آل او كه نيكوكاران و پاكان و برگزيدگان اهل عالمند درود و رحمتى كه از عظمت و بسيارى جز تو كسى قادر بر حساب آن نباشد (و بر عظمت آن آگاه نتواند شد) و درخواست دارم كه در ثواب دعاها و اعمال صالحى كه در اين روز بندگان با ايمانت مى‏كنند ما را هم شريك فرمائى اى پروردگار عالميان (اى آفريننده عوالم بى‏نهايت) و باز درخواست مى‏كنم از حضرتت كه ما و جميع آن مومنان را كه از گناهانمان درگذرى (و همه ما را ببخشى و بيامرزى) كه تو البته بر هر چيز قادرى. «و اسالك اللهم بان لك الملك و الحمد لا اله الا انت، ان تصلى على محمد و آل محمد عبدك و رسولك و حبيبك و صفوتك و خيرتك من خلقك، و على آل محمد الابرار الطاهرين الاخيار صلاه لا يقوى على احصائها الا انت». لفظه «صفوه» مثلثه الصاد قد رويت فى هذا المقام. و صفوه الشى‏ء: خالصه. و محمد صلى الله عليه و آله و سلم صفوه الله من خلقه و مصطفاه. و الخيره- مثال العنبه-: الاسم من قولك: اختاره الله. يعنى: و سوال مى‏كنم تو را- اى خداوند- كه توراست پادشاهى و سپاس و نيست معبودى سزاى پرستش مگر تو، اينكه افاضه كنى رحمت را بر محمد و آل او، بنده‏ى تو و فرستاده‏ى تو بر خلقان و دوست داشته‏ى تو و برگزيده‏ى تو از خلقان تو، و بر آل او كه نيكوكاران پاكيزگان برگزيدگانند، رحمتى كه قادر نباشد بر شمردن آن رحمت احدى مگر تو. «و ان تشركنا فى صالح من دعاك فى هذا اليوم من عبادك المومنين، يا رب العالمين». و اينكه شريك سازى ما را در دعاى نيك هر كس كه تو را خوانده است در اين روز از بندگان مومنين تو، اى پروردگار جهانيان. «و ان تغفر لنا و لهم. انك على كل شى‏ء قدير». و اينكه بيامرزى ما را و ايشان را. زيرا كه تو بر همه چيز توانايى. ادامه دارد ... ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
مختصر الهى، نيازم را به درگاه تو آوردم، و بار فقر و فاقه و تهيدستى خود را بر در خانه ‏ات نهادم، و من به مغفرت و رحمتت مطمئن ‏ترم تا به عمل و كار خود، و آمرزش و رحمتت از گناهان من وسيع‏تر است، پس بر محمد و آلش درود فرست، و خود عهده ‏دار روا كردن هر حاجتى كه مرا هست باش به خاطر قدرتى كه بر روا كردن آن دارى و آسان بودنش بر تو، و به خاطر نيازم به حضرتت، و بى ‏نيازيت از من، زيرا من هرگز به خيرى نرسیده ‏ام مگر از جانب تو، و هرگز احدى از من شرى را برنگردانده غير تو، و در امر آخرت و دنيايم به كسى جز تو اميد ندارم. «اللهم اليك تعمدت بحاجتى. و بك انزلت اليوم فقرى و فاقتى و مسكنتى. و انى بمغفرتك و رحمتك اوثق منى بعملى. و لمغفرتك و رحمتك اوسع من ذنوبى. فصل على محمد و آل محمد». تعمدت، اى: قصدت. يعنى: بار خدايا، به سوى تو قصد كردم به حاجتى كه دارم. و به تو فرود آوردم درويشى و احتياج و مسكنت خود را. و به درستى كه من به مغفرت و آمرزش و رحمت تو استوارترم از خود به كردار خود. و هر آينه آمرزش تو و رحمت تو وسيعتر از گناهان من است. پس افاضه كن رحمت را بر محمد و آل او. «و تول قضاء كل حاجه هى لى بقدرتك عليها و تيسير ذلك عليك، و بفقرى اليك و غناك عنى». و متولى برآوردن هر حاجتى كه مراست بشو، به توانايى تو بر واكردن حاجت و آسان بودن آن بر تو، و به درويشى و احتياج من به سوى تو و بى ‏نيازى تو از من. «فانى لم اصب خيرا قط الا منك». «قط»- بفتح القاف و ضم الطاء المشدده- معناه الزمان الماضى. يعنى: زيرا كه من نداشته ‏ام نيكويى هرگز مگر از تو. «و لم يصرف عنى سوءا قط احد غيرك». و برنگردانيده است و تغيير نداده است از من بدى هرگز هيچ كس غير از تو. «و لا ارجو لامر آخرتى و دنياى سواك». قد روى «سواك» مثلثه السين هنا. (يعنى:) و اميد ندارم به كسى از براى امر آخرت و دنياى خود. به غير از تو. ادامه دارد ... ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
مختصر الهى هر كس براى حركت به سوى مخلوقى به اميد صله و بخشش و جايزه‏ى او مهيا شد و بار بست و ساز و برگ فراهم آورد و آماده‏ى سفر شد، و مهيا شدن امروز من و بار بستنم و ساز و برگ فراهم آوردن و آماده شدنم به اميد عفو و صله‏ى تو و درخواست جايزه و عطايت به سوى توست، «اللهم من تهيا و تعبا و اعد و استعد لوفاده الى مخلوق رجاء رفده و نوافله و طلب نيله و جائزته». تعبا بمعنى تهيا. و التكرار للتاكيد و اختلاف اللفظ. يقال: عبات الجيش و تعبات تعبئه، اى: رتبتهم فى مواضعهم و هياتهم للحرب ميمنه و ميسره و قلبا و جناحين. و كذا اعد و استعد. يقال: اعد لامر كذا: هياه. و الاستعداد للامر: التهيوله. و وفد اليه يفد وفدا و وفودا و وفاده: قدم. و «رجاء» منصوب بنزع الخافض. و التقدير: لرجاء رفده. و كذا «طلب نيله». و الرفد- بالكسر-: العطاء و الصله. و النوافل: جمع النافله، و هى عطيه التطوع من حيث لا يجب. و منه نافله الصلاه. و كذا النيل. و الجائزه: العطيه.. يقال: اجازه يجيزه، اذا اعطاه. و منه حديث العباس: «الا امنحك؟! الا اجيزك؟!»، اى اعطيك. يعنى: بار خدايا، هر كسى مهيا و معد و مستعد اين شده‏اند كه پيش مخلوقى روند به اميد عطا و بخشش او و طلب جايزه و عطيه از او كنند. «فاليك- يا مولاى- كانت اليوم تهيئتى و تعبئتى و اعدادى و استعدادى رجاء عفوك و رفدك و طلب نيلك و جائزتك». پس به سوى تو است- اى خداوند و صاحب من- امروز مهيا شدن و اعداد و استعداد من به اميد عفو تو و عطيه‏ى تو و طلب كردن عطيه و جايزه‏ى تو ادامه دارد ... ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
مختصر بار الها پس بر محمد و آلش درود فرست، و امروز اين اميد را از من مگير، اى كسى كه خواهش هيچ درخواست‏كننده‏اى او را به رنج نمى‏افكند، و هيچ بخششى از او كم نمى‏كند، زيرا من از باب اطمينان به عمل شايسته‏اى كه از خود پيش فرستاده باشم، يا به شفاعت مخلوقى جز شفاعت محمد و اهل‏بيت او- كه صلوات و سلام تو بر او و بر آنان باد- كه اميد داشته باشم به جانب تو نيامدم، «اللهم فصل على محمد و آل محمد، و لا تخيب اليوم ذلك من رجائى». بار خدايا، رحمت كن بر محمد و آل او. و نااميد مكن مرا امروز از اميدوارى من. «يا من لا يحفيه سائل و لا ينقصه نائل». لا يحفيه، اى: لا يبالغ. من الحفاوه بمعنى المبالغه فى الشى‏ء و فى الطلب. و منه حديث انس: «انهم سالوا النبى عليه‏السلام حتى احفوه»، اى: استقصوا فى السئوال. قاله ابن‏الاثير فى نهايته. اى: لا يحمله سوالات السائلين و آمال الموملين على حفاوه و استقصاء فى الجود و تكلف و تجشم فى العطاء. اذ كل عظيم فى مذهب جوده حقير و كل عسير على منه قدرته سهل يسير. و فى بعض النسخ: «لا يحيفه»، من: احافه، اذا حمله على الحيف و الميل. كما ازاره يزيره، اذا حمله على الزياره. اى: لا يوقعه سائل يستصرخ و يستغيث اليه فى الحيف على احد اذا استعداه عليه، بل انما يصرخ المستصرخين و يغيث المستغيثين و ياخذ للمتظلمين من الظالمين بالقسط و العدل. و النائل: العطاء. قال فى الصحاح: النوال: العطاء. و النائل مثله. يعنى: اى آنكه طلب سوال كنندگان حامل و باعث نباشد بر مبالغه نمودن او در جود و عطا- چرا كه هر امر عظيمى كه از او طلب مى‏نمايند در جنب جود او حقير و بى‏مقدار است. يا: آنكه سوال سائلان و دادخواستن دادخواهان و شكوه مظلومان او را بر حيف و ميل ندارد، بلكه هر چه مى‏كند از روى قسط و عدل مى‏كند- و كم نسازد خزانه‏ى جود او را عطايى كه به بندگان خود مى‏نمايد. «فانى لم آتك ثقه منى بعمل صالح قدمته، و لا شفاعه مخلوق رجوته الا شفاعه محمد و اهل‏بيته عليه و عليهم صلواتك و سلامك». پس به درستى كه نيامده‏ام من به نزد تو از روى استوار و اعتماد به كردار نيكى كه پيش فرستاده باشم آن را، و نه به درخواست كردن مخلوقى نزد تو كه اميد داشته‏ام آن را، مگر شفاعت و درخواست كردن محمد و اهل بيت او، صلوات تو و سلام تو بر او و بر اهل‏بيت مطهرين او باد. ادامه دارد ... ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
مختصر بار الها به درگاهت آمده‏ ام در حالى كه به جرم و گناه خود و بدكارى و ستم بر نفس خويش اقرار و اعتراف مى‏كنم. به درگاهت آمده‏ام در حالى كه به عفو و بخشش بزرگ تو اميدوارم آن عفوى كه تمام خطاكاران عالم را شامل است آن عفوى كه بى‏نهايت است و از جرم و گناه تمام خلق بيشتر است) باز با همه جرم و خطاى خلق طول مدت پايدارى و سماجت‏ شان بر جرم بزرگ هم تو را مانع از آن نشد كه بر بندگان به رحمت و مغفرت بازگردى (و همه را مشمول رحمت نامنتهاى خود فرمائى) «اتيتك مصرا بالجرم و الاساءه على نفسى». بلكه آمده‏ام تو را در حالتى كه اقرار كننده‏ام به بزهكارى و گناهكارى و به بدكردن بر نفس خود. «اتيتك ارجو عظيم عفوك الذى عفوت به عن الخطائين». آمدم تو را در حالتى كه اميد دارم عفو و تجاوز نمودن عظيم تو را، آن عفوى كه درگذشته‏اى به سبب آن از گناه گناهكاران. «ثم لم يمنعك طول عكوفهم على عظيم الجرم ان عدت عليهم بالرحمه و المغفره». عكف على الشى‏ء يعكف و يعكف عكوفا، اى: اقبل عليه مواظبا. يقال: فلان عاكف على فرج حرام. و «عدت»- بضم العين المهمله و بعدها دال مهمله- بمعنى تكرمت. يعنى: پس بازنداشته است تو را مواظبت و مداومت نمودن و اقبال كردن ايشان بر گناهان بزرگ، آنكه مكرمت نمايى به ايشان به رحمت و آمرزش خود. ادامه دارد ... ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
مختصر اى خدائى كه رحمتت وسيع (و بى‏حد و انتها) است و عفو و بخششت بزرگ (بى‏پايان) است اى خداى بزرگ اى خداى بزرگ اى خداى كريم اى خداى كريم بر محمد و آل پاكش درود فرست و بر من هم به فضل و كرمت ، به رحمت و عطوفت بازگرد و به مغفرت و بخششت وسعتم عطا فرما. «فيا من رحمته واسعه و عفوه عظيم، يا عظيم يا عظيم يا كريم يا كريم، صل على محمد و آل محمد. وعد على برحمتك. و تعطف على بفضلك. و توسع على بمغفرتك». العظيم بمعنى ذى العظمه و الجلال الذى لا تحيط بكنهه العقول. و قيل: انه العظيم لانه الخالق للخلق العظيم. كما ان معنى اللطيف هو الخالق للخلق اللطيف. و الجمل الثلاث المتعاطفه، معانيها واحده و التكرير للتاكيد و اختلاف اللفظ. و «عد» فعل امر من عاد يعود، اى: تعطف. يعنى: پس اى آنكه رحمت او وسيع است و فروگرفته مومن و كافر را و عفو و درگذشتن او بسيار است، اى صاحب بزرگى و جلال كه احاطه نتواند كرد به كنه ذات تو عقول قادسه، و اى جواد بخشنده و فضل كننده- و تكرار از باب مبالغه است- رحمت كن بر محمد و آل او. و مكرمت و عطوفت نما بر من به رحمت خود. و عطوفت و مهربانى كن بر من به فضل خود نه به عدل خود. و احاطه فرما بر من به آمرزش خود. ادامه دارد ... ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
مختصر بار الها اين مقام رسالت (و شفاعت امت و وساطت رحمت) همانا مخصوص خلفاء و رسولان تو و برگزيدگان تست كه آنان محل امانت (و مخزن اسرار) تواند در درجه‏ى عالى معرفت و رتبه اعلاى تقرب كه تو آن رتبه را به آنها اختصاص دادى و آنان (به واسطه عشق و محبت كامل) از مقام احديتت در ربودند و تو آن را مقدر بر آنان فرمودى و هرگز كسى بر فرمان تقدير قطعى و تدبير حتمى تو غلبه نتواند كرد. (زيرا امر تكوينى تو موجب نظام اتم احسن اتقن عالم است و ابدا تغيير و تبديل نپذيرد) به هر كيفيت و هر وقت و ساعت كه مشيتت تعلق گرفته همان گونه بالضروره وقوع خواهد يافت چون تو داناترى (به نظم خلقت) و علمت محيطتر به حسن نظام كامل عالم است و در كيفيت خلقتت كسى تو را متهم به نقص نخواهد كرد و عاقلى در اراده و مشيتت نقصانى نخواهد يافت تا آنگاه كه برگزيدگانت و رسولانت باز به حكم مشيت بالغه‏ات مغلوب و مقهور دشمنان شده و مقام خلفاى تو را نااهلان ربودند و آنگاه آنان بنگرند كه خلق فرمان تو را تغيير و تبديل داده و كتاب و شرعت را پشت سر انداختند و احكام و فرائضت را از نهج تشريع تو به كلى منحرف ساختند سنن پيغمبرت را رها كردند ( و به كلى از جاده انسانيت و طريق خداپرستى دور شدند و به اطاعت هواى نفس و پيروى شيطان جن و انس از بهشت سعادت محروم و به دوزخ شقاوت محكوم گرديدند باز حكم تقدير و مشيتت حاكم است) «اللهم ان هذا المقام لخلفائك و اصفيائك و مواضع امنائك فى الدرجه الرفيعه التى اختصصتهم بها قد ابتزوها». لفظه «مواضع» روى منصوبا على انها اسم «ان» و الخبر «قد ابتزوها». و «فى الدرجه»- اى الجار بمجرورها- و ما يتعلق بذلك متعلقه ب«مواضع». و اما على روايه الرفع فهى الخبر. و «ابتزوها» قد روى على البناء للفاعل و المفعول. و العائد للمواضع. اى: استلبوها. يقال: ابتززت الشى‏ء: استلبته. يعنى: بار خدايا، به درستى كه اين مقام- كه خلافت و امامت و رياست عامه بوده باشد بحسب دين و دنيا- مر خليفه‏ها و برگزيدگان تو (را) است و جايگاه امينان تو است كه ثابتند در پايه‏ى بلندى كه مخصوص گردانيدى تو ايشان را به آن پايه، به تحقيق كه ربودند آن مواضع را از ايشان متغلبين و غاصبين خلافت- مثل خلفاى ثلاثه و خلفاى بنى‏اميه و خلفاى بنى‏عباس. «و انت المقدر لذلك. لا يغالب امرك. و لا يجاوز المحتوم من تدبيرك. كيف شئت و انى شئت و لما انت اعلم به غير متهم على خلقك و لا لارادتك». و حال آنكه تو تقدير كننده بودى مر آن را. مغلوب نشود فرمان تو. و درنگذرد آنچه واجب شود از تدبير تو. به هر نحو كه خواستى و هر جا كه خواستى و از جهت آنچه تو داناترى به آن، متهم نيستى بر خلقان خود- كه فعل شر نموده باشى به جهت ايشان- و نه در اراده‏ى خود نيز متهم نيستى- به آنكه اراده‏ى شر نمايى. «حتى عاد صفوتك و خلفاوك مغلوبين مقهورين مبتزين، يرون حكمك مبدلا، و كتابك منبوذا، و فرائضك محرفه عن جهات اشراعك، و سنن نبيك متروكه». قوله عليه‏السلام: «حتى عاد» متعلق ب«ابتزوها» و «عاد» بمعنى صار. يعنى: ربودند آن مواضع را از ايشان تا آنكه گرديدند برگزيدگان تو و خلفاى تو مغلوب و مقهور (و) ربوده‏شدگان آنچه از براى ايشان مقرر فرموده بودى از امر خلافت، مى‏بينند حكم تو را كه تبديل يافته شده است، و كتاب تو- يعنى احكام كتاب تو- دور انداخته شده است- كه كسى پيروى آن احكام نمى‏نمايد- و آنچه واجب ساخته‏اى محرف و تغير يافته از جهات و طريقه‏اى كه تو وضع كرده بودى آنها را بر آن جهات، و سنتهاى پيغمبر تو دست بازداشته شده است. ادامه دارد ... ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
مختصر «(بار خداوندا دشمنانشان را از اولين و آخرين كسانى كه به اعمال آنها (در سلب حقوق برگزيدگانت) خشنودند، طرفداران و اتباعشان را مورد لعن خود قرار ده و از رحمتت محروم دار) (اللهم العن اعداءهم من الاولين و الاخرين و من رضى بفعالهم و اشياعهم و اتباعهم). ادامه دارد ... ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
مختصر پروردگارا بر محمد و آل پاكش درود فرست كه تو ستوده صفات و بزرگوار حقيقتى بر آنان درود و رحمتى فرست و تحيت و بركاتى به مانند همان بركات و رحمتها كه براى برگزيدگانت ابراهيم و آل ابراهيم فرستادى و بر محمد و آل پاكش (و بر شيعيانشان به ظهور ولى الله اعظم) عاجل و گشايش و راحت و قوت و نصرت و تمكين و اقتدار كامل عطا فرما «اللهم صل على محمد و آل محمد- انك حميد مجيد- كصلواتك و بركاتك و تحياتك على اصفيائك ابراهيم و آل ابراهيم و عجل الفرج و الروح و النصره و التمكين و التاييد لهم». يعنى «بار خدايا، رحمت فرست بر محمد و آل او زيرا كه تو حميدى- يعنى محمودى و مستحق ستايشى به كردارهاى نيك- و مجيدى- يعنى كرم تو واسع است. يقال رجل ماجد، اى: كثير العطاء- همچو رحمتها و بركتها و درودها و سلامها كه بر برگزيدگان خود كرده‏اى از ابراهيم و آل ابراهيم. و تعجيل فرما در واشدن اندوه و غم ايشان و راحت و مددكارى و دست دادن ايشان در كار خود- يا: جادادن ايشان در جاى خود- و قوت دادن مر ايشان را. ادامه دارد ... ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
مختصر «اللهم و اجعلنى من اهل التوحيد و الايمان بك، و التصديق برسولك و الائمه الذين حتمت طاعتهم ممن يجرى ذلك به و على يديه. آمين رب العالمين». يعنى: بار خدايا، بگردان مرا از اهل توحيد يعنى تصديق به آنكه خدا يكى است و باور داشتن به تو و گرويدن به رسول تو و به امامانى كه واجب ساخته‏اى بر ما طاعت و فرمانبردارى ايشان را از آن كسى كه جارى گردانيده‏اى امامت را به او و بر دستهاى او. مستجاب كن- بار خدايا- اين دعاى مرا، اى پروردگار جهانيان. مراتب معرفت، شناخت باشد و اينجا مراد از معرفت، مرتبه‏ى بلندترين از مراتب خداشناسى است، چه خداشناسى را مراتب بسيار است. و مثل مراتب معرفت چنان است كه آتش را بعضى چنان شناسند كه شنيده باشند كه موجودى هست كه هر چه به او رسد ناچيز شود و اثر او در آنچه محاذى او باشد ظاهر گردد، و چندانچه از او بردارند هيچ نقصان درو نيايد، و هر چه از او جدا شود بر ضد طبع او باشد و آن موجود را آتش خوانند. و در معرفت بارى تعالى كسانى كه به اين مثابت باشند مقلدان خوانند، مانند كسانى كه سخن بزرگان تصديق كرده باشند در اين باب بى‏وقوف بر حجتى. و بعضى كه به مرتبه‏ى بالاى اين جماعت باشند، كسانى باشند كه از آتش دود به ايشان رسد و دانند كه اين دود از چيزى مى‏آيد، پس حكم كنند به موجودى كه دود اثر اوست. و در معرفت كسانى كه به اين مثابت باشند اهل نظر باشند كه به برهان قاطع دانند كه صانعى هست چه از آثار قدرت او بر وجود او دليل سازند. و بالاى اين مرتبه كسانى باشند كه از حرارت آتش به حكم مجاورت، اثرى احساس كنند و به آن منتفع شوند. و در معرفت كسانى كه به اين مرتبه باشند مومنان به غيب باشند و صانع را شناسند من وراء حجاب. و بالاى اين مرتبه كسانى باشند كه از آتش منافع يابند، مانند خبز و انضاج و طبخ و غير آن. و اين جماعت به مثابت كسانى باشند كه در معرفت، لذت معرفت دريافته باشند و به آن مبتهج شده، و تا اينجا مراتب اهل دانش باشد. و بالاى اين مرتبه كسانى باشند كه آتش مشاهده كنند و به توسط نور آتش، چشمهاى ايشان مشاهده موجودات كنند. و اين جماعت در معرفت به مثابت اهل بينش باشند و ايشان را عارف خوانند و معرفت حقيقى ايشان را باشد. و كسانى را كه در مراتب ديگر باشند بالاى اين مرتبه، هم از حساب عارفان باشند و ايشان را اهل يقين خوانند. و از ايشان جماعتى باشند كه معرفت ايشان از باب معارفت باشد و ايشان را اهل حضور خوانند، و انس و انبساط خاص با ايشان باشد. و نهايت معرفت آنجا باشد كه عارف منتفى شود، مانند كسى كه به آتش سوخته و ناچيز شود. بدان كه معرفت آن است كه در خود ذره‏اى خصومت نيابى، و سزاست كسى را كه خداى تعالى به معرفت خودش عزيز گردانيده است كه هرگز از مشاهده‏ى او به غير بازننگرد و هيچ كس را بر او اختيار نكند كه ثمره‏ى معرفت روى به خدا آوردن است. و عارف آن است كه دلى مى‏خواهد از حق، چون دل دهدش در حال به خداى باز دهد تا در قبضه‏ى او محفوظ بود و در ستر او از خلق محجوب بود و علامت عارف آن بود كه بيشتر خاطر او در تفكر بود و در عبرت، و بيشتر سخن او ثنا بود و مدحت حق، و بيشتر عمل او طاعت بود. ادامه دارد ... ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
مختصر اى خداى من و غضب تو را جز حلم تو برنگرداند و قهر و خشمت را جز عفو و بخششت فروننشاند و از عقاب و عذابت به جز رحمتت پناهى نيست و از قهر و سطوتت چيزى جز تضرع و زارى به درگاهت مرا نجات نتواند داد پس بارالها بر محمد و آل پاكش درود و رحمت فرست و فرج و گشايشى در كار اى خداى من عطا فرما به همان قدرت كامله كه به آن قدرت بندگان مرده را زنده مى‏گردانى و به آن قدرت كه ديارها و سرزمينهاى خشك بى‏روح را سبز و خرم مى‏سازى و (گلها و گياه‏ها و ميوه‏هاى گوناگون و دانه‏هاى متنوع براى رزق بندگان و جنبندگان در زمين مى‏رويانى) «اللهم ليس يرد غضبك الا حلمك». يعنى: بار خدايا، بازنگرداند خشم تو را مگر بردبارى تو. «و لا يرد سخطك الا عفوك». السخط: خلاف الرضا. (يعنى:) و بازندارد ناخشنودى تو را مگر عفو تو. «و لا يجير من عقابك الا رحمتك». و زينهار ندهد از عقاب و عذاب تو مگر رحمت تو. «و لا ينجينى منك الا التضرع اليك و بين يديك. فصل على محمد و آل محمد». «ينجينى» بسكون النون و فتحها- على الافعال و التفعيل- كلاهما مرويان. و قرى بهما قوله تعالى: (فاليوم ننجيك ببدنك). (يعنى:) و نرهاند مرا از عقاب تو مگر زارى كردن به سوى تو و در برابر تو. پس افاضه كن رحمت را بر محمد و آل او عليهم‏السلام. «وهب لنا- يا الهى- من لدنك فرجا بالقدره التى بها تحيى اموات العباد، و بها تنشر ميت البلاد». الميت روى مخففه و مشدده. (يعنى:) و ببخش ما را- اى خداوند ما- از پيش خود شادى و خوشحالى به قدرت كامله‏ى خود، آنچنان قدرتى كه زنده مى‏كنى بندگان مرده‏ى خود را به آن قدرت و به آن برمى‏انگيزانى مردگان شهرها را. ادامه دارد ... ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
مختصر و اى خداى من مرا به غم (دنيا و اندوه آخرت و غصه‏ى فراق خود معذب و هلاك مگردان تا آنكه دعاهايم مستجاب گردانى و اجابت دعايم را) (تو از لطف و كرم) به من بفهمانى و طعم عافيت (و سلامت و آسايش كامل) را تا آخر عمر به من بچشان و (به لطف و كرمت) مرا به شماتت دشمن مبتلا مگردان و دست دشمنان را از من كوتاه ساز و دشمن را بر من مسلط مگردان‏ «و لا تهلكنى- يا الهى- غما حتى تستجيب لى، و تعرفنى الاجابه فى دعائى. و اذقنى طعم العافيه الى منتهى اجلى». و هلاك مساز مرا- اى خداوند من- از غم و اندوه تا آنگاه كه مستجاب سازى دعاى مرا و بشناسانى مرا اجابت كردن در اين دعا. و بچشان مرا چاشنى عافيت و رستگارى تا آخر رسيدن وقت زندگانى من. «و لا تشمت بى عدوى. و لا تمكنه من عنقى و لا تسلطه على». و شاد مساز به من دشمن مرا. و تمكين مده او را در گردن من. اين كنايه است از عدم تسلط او. و مسلط مساز او را بر من. ادامه دارد ... ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
مختصر (بار خداوندا اگر تو (درجه و مقام) مرا بالا برى چه كسى مى‏تواند مرا پست گرداند؟) (الهى ان رفعتنى فمن ذا الذى يضعنى). (اگر تو (مقام) مرا پائين آورى چه كسى مى‏تواند مرا بالا ببرد؟) (و ان وضعتنى فمن ذا الذى يرفعنى). (اگر تو مرا اكرام كنى چه كسى مى‏تواند به من اهانت كند؟) (و ان اكرمتنى فمن الذى يهيننى). (اگر تو به من اهانت كنى چه كسى مى‏تواند مرا اكرام نمايد؟) (و ان اهنتنى فمن ذا الذى يكرمنى). (اگر مرا عذاب نمايى چه كسى مى‏تواند به من رحمت آورد؟) (و ان عذبتنى فمن ذا الذى يرحمنى). (و اگر مرا هلاك فرمائى چه كسى مى‏تواند نسبت به تو در مورد بنده‏ات اعتراض كند يا درباره‏ى او از تو سئوال و پرسش نمايد؟) (و ان اهلكتنى فمن ذا الذى يعرض لك فى عبدك، او يسالك عن امره). (اما من به خوبى دانسته‏ام كه در حكم تو هيچ ستمى نيست) (و قد علمت انه ليس فى حكمك ظلم). (در كيفر و عقوبت تو هيچ عجله‏اى به كار نمى‏رود) (و لا فى نقمتك عجله). (و اين بدان خاطر است كسى شتاب مى‏كند كه از فوت شدن فرصت بيم داشته باشد) (و انما يعجل من يخاف الفوت). (و كسى دست ستم دراز مى‏كند كه ضعيف و ناتوان باشد) (و انما يحتاج الى الظلم الضعيف). (در حاليكه- اى خداى من- تو از اين (نقائص) بسيار پيراسته، والاتر و برترى) (و قد تعاليت يا الهى عن ذلك علوا كبيرا). ⏺ (اسناد الظلم الى الحكم و العجله الى النقمه من باب المجاز العقلى) (اللهم ان رفعتنى فمن ذا الذى يضعنى، و ان وضعتنى فمن ذا الذى يرفعنى و ان اكرمتنى فمن ذا الذى يهيننى، و ان اهنتنى فمن ذا الذى يكرمنى، و ان عذبتنى فمن ذا الذى يرحمنى، و ان اهلكتنى فمن ذا الذى يعرض لك فى عبدك او يسالك عن امره، و قد علمت انه ليس فى حكمك ظلم، و لا فى نقمتك عجله، و انما يعجل من يخاف الفوت، و انما يحتاج الى الظلم الضعيف، و قد تعاليت يا الهى عن ذلك علوا كبيرا). رفعت الشى‏ء: اعليته عن مقره و اصله فى الاجسام ثم استعير فى المنزله و الرتبه فقيل: رفعه: اذا شرف منزلته و اعلى رتبته و منه: و رفعنا لك ذكرك و يقابله الوضع بمعنى الحط و هو انزال الشى من علو. و اكرمته اكراما: عظمته و اهنته اهانه: اذللته و منه: و من يهن الله فما له من مكرم و العذاب: الايجاع الشديد و هو اسم من عذبه تعذيبا. و الرحمه: رقه تقتضى الاحسان الى المرحوم و اذا وصف بها البارى تعالى فليس يراد بها الا مجرد الاحسان دون الرقه. و عرض له فى الامر عرضا من باب قعد: تعرض له فمنعه باعتراضه ان يبلغ مراده لانه يقال: سرت فعرض لى فى الطريق عارض من جبل و نحوه اى مانع يمنع من المضى و اعتراض له: بمعناه. و المراد بالسئوال فى قوله عليه‏السلام: او يسئلك عن امره: السئوال على طريق المناقشه و الاعتراض و منه قوله تعالى: لا يسئل عما يفعل اى ليس لاحد ان يناقشه و يسئله عما يفعل. و من، فى جميع الفقرات للاستفهام الانكارى. قوله عليه‏السلام: و قد علمت انه ليس فى حكمك ظلم و لا فى نقمتك عجله، الواو ابتدائيه و الجمله مستانفه استينافا نحويا و الضمير فى انه للشان. و النقمه ككلمه: الانتقام و اسناد الظلم الى الحكم و العجله الى النقمه من باب المجاز العقلى لمشابهتهما الفاعل فى الملابسه. و انما، لقصر الصفه على الموصوف اى لا يعجل الا من يخاف الفوت و لا يحتاج الى الظلم الا الضعيف. اما الاول فظاهر، و اما الثانى فلان الظلم قبيح عقلا و شرعا فلا يرتكبه الاضعيف العقل جاهل بقبحه، و الله سبحانه لا يخاف فوتا لانه بالمرصاد و لا يحتاج الى الظلم لانه عالم بقبح القبايح مع غناه عنها فيستحيل عليه ان يفعل القبيح و يرتكب الظلم. ✍️ ادامه دارد ... ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
مختصر (بار خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا آماج بلا و هدف عقوبتهايت قرار مده) (اللهم صل على محمد و آل محمد، و لا تجعلنى للبلاء غرضا و لا لنقمتك نصبا). (مرا مهلت ده، اندوهم را بزداى و از لغزشهايم در گذر) (و مهلنى و نفسنى، و اقلنى عثرتى). (با بلا پشت سر بلا مرا آزمايش مفرما، چرا كه تو ضعف مرا مى‏بينى و بيچارگى و زارى مرا در پيشگاه خود مشاهده مى‏كنى) (و لا تبتلينى ببلاء على اثر بلاء، فقد ترى ضعفى و قله حيلتى و تضرعى اليك). مرا هدف تیر بلاها و آفت‌ها قرار مده.» اگرچه بلاها آزمون‌های الهی هستند و در صورت روبرو شدن با آنها باید با پناه بردن به خدا و کمک گرفتن از او، بر آنها صبر کرد و از آنها سربلند بیرون آمد اما هیچ گاه نباید بلاها را از خدا درخواست کنیم بلکه لازم است ضمن یادآوری ضعف خود در مقابل آزمون‌های الهی از خدا بخواهیم که ما را در معرض بلاهای پی در پی قرار ندهد. در واقع قبل از بلا، هنگام بلا و بعد از بلا و در همه زمان‌ها باید از خدا یاری جوییم. ⏺ (ابتلاء الله تعالى لعباده تاره يكون بالمسار ليشكروا..) (و تاره بالمضار ليصبروا) (اللهم صل على محمد و آل محمد، و لا تجعلنى للبلاء غرضا، و لا لنقمتك نصبا، و مهلنى، و نفسنى، و اقلنى عثرتى، و لا تبتلينى ببلاء على اثر بلاء، فقد ترى ضعفى و قله حيلتى و تضرعى اليك). البلاء هنا بمعنى المحنه و الاصابه بالمكروه. و الغرض: الهدف الذى يرمى اليه. و النصب بالسكون: العلم المنصوب. و معنى الدعاء: لا تجعلنى للبلاء هدفا و مرمى فلا ازال ارمى به و اصاب فلا انفك عنه كالهدف الذى لا ينفك عن اصابه السهام و لا تنصبنى لنقمتك علما فيسرع الى و تقصدنى من كل وجه كما يقصد العلم المنصوب من كل جهه. و مهلته تمهيلا و امهلته امهالا: انظرته و اخرت طلبه و رفقت به و لم اعاجله. و نفس له فى الامر: وسع و فسح من النفس بالتحريك بمعنى السعه و الفسحه فى الامر يقال انت فى نفس من امرك اى سعه و فسحه. و عثر الرجل يعثر عثرا من باب قتل و عثارا بالكسر: اذا سقط على شى‏ء و العثره: المره و يقال للزله عثره لانها سقوط فى الاثم و اقال الله عثرته: اذا رفعه من سقوطه و معناه تجاوز عن زلته. و بلاه الله يبلوه بلاء و ابتلاه يبتليه ابتلاء: امتحنه قال الراغب: اذا قيل بلا فلانا كذا و ابتلاه فهو يتضمن امرين. احدهما- تعرف حاله و الوقوف على ما يجهل من امره. و الثانى- ظهور جودته و ردائته و ربما قصد الامر ان و ربما يقصد به احدهما فاذا قيل بلاه الله بكذا و ابتلاه فليس المراد الا ظهور جودته و ردائته دون التعرف لحاله و الوقوف على ما يجهل من مراده اذ كان الله تعالى علام الغيوب و على هذا قوله تعالى: و اذا بتلى ابراهيم ربه انتهى. ثم ابتلاء الله تعالى لعباده تاره يكون بالمسار ليشكروا و تاره بالمضار ليصبروا فصارت المنحه و المحنه كلاهما بلاء فالمحنه مقتضيه للصبر و المنحه مقتضيه للشكر غير ان اطلاق البلاء فيما يدفع اليه الانسان من شده و مكروه اظهر معنى و اكثر استعمالا كما وقع فى عباره الدعاء اى لا تبتلينى لشده بعد شده و الاثر بالكسر و السكون و بفتحتين: الطريق المستدل به على من تقدم. و اصله من اثر الشى و هو حصول ما يدل على وجوده. و الضعف بفتح الضاد فى لغه تميم و بضمها فى لغه قريش: خلاف القوه و الصحه فالمضموم مصدر ضعف مثل قرب قربا و المفتوح مصدر ضعف ضعفا من باب قتل قتلا و منهم من يجعل المفتوح فى الراى و المضموم فى البدن. و الحيله: الحذق فى تدبير الامور و هو تقليب الفكر حتى يهتدى الى المقصود. و قله الحيله عباره عن عدمها فانهم كثيرا ما يعبرون عن العدم بالقله فيقال قليل الخير اى لا يكاد يفعله و فلان قلما يفعل كذا اى لا يفعله و التضرع التذلل و تعديته بالى لتضمينه معنى الرغبه او الابتهال و الله اعلم. ادامه دارد ... ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
مختصر ⏺🙏 (بار خداوندا من امروز از خشم تو به تو پناه مى‏برم، بنابراين بر محمد و آلش درود فرست و مرا پناه ده) (اعوذ بك اللهم اليوم من غضبك، فصل على محمد و آله، و اعذنى). (اعوذبك اللهم اليوم من غضبك فصل على محمد و آله و اعذنى‏ عاذبه عوذا من باب قال: التجا اليه و قيل اعتصم به و قيل تحصن به و الكل متقارب، و الباء للالصاق اى الصق التجائى بك او اعتصامى او تحصنى بك. و من، فى قوله من غضبك لابتداء الغايه قال الرضى: تعرف من الابتدائيه بان تحسن فى مقابلتها الى او ما يفيد افادتها نحو قولك: اعوذ بالله من الشيطان الرجيم لان معنى اعوذ به التجا اليه فالباء هاهنا افادت معنى الانتهاء. و الفاء من قوله فصل لترتيب ما قبلها على ما بعدها فان العوذ به تعالى من سوء يستوجب اعاذته تعالى منه. 🙏 (امروز از سخط و غضبت از تو زنهار مى‏طلبم، بنابراين بر محمد و آلش درود فرست و مرا زنهار بخش) (و استجير بك اليوم من سخطك، فصل على محمد و آله، و اجرنى). و استجير بك اليوم من سخطك فصل على محمد و آله و اجرنى‏ و استجاره: طلب منه ان يحفظه فاجاره. 🙏 (از تو درخواست ايمنى از عذابت را مى‏كنم، بنابراين بر محمد و آلش درود فرست و مرا ايمن دار) (و اسالك امنا من عذابك، فصل على محمد و آله، و آمنى). و اسئلك امنا من عذابك فصل على محمد و آله و آمنى‏ و الامن: طمانينه النفس و زوال الخوف. 🙏 (از تو هدايت مى‏طلبم، پس بر محمد و آلش درود فرست و مرا هدايت فرما) (و استهديك، فصل على محمد و آله و اهدنى). و استهديك فصل على محمد و آله و اهدنى‏ و الاستهداء: طلب الهدايه و المطلوب اما زيادتها كما فى قوله تعالى: و الذين اهتدوا زادهم هدى و اما الثبات عليها كما روى عن اميرالمومنين عليه‏السلام فى تفسير: اهدنا الصراط المستقيم اى ثبتنا ✍️ ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
مختصر ⏺🙏 بار خداوندا از تو (بر دشمن) يارى مى‏خواهم، پس بر محمد و آل او درود فرست، و مرا يارى فرما و از تو رحمت، و مهربانى درخواست مى‏كنم، پس بر محمد و آل او درود فرست، و بر من رحم كن‏ و از تو بى‏نيازى مى‏طلبم، پس بر محمد و آل او درود فرست، و مرا بى‏نياز گردان‏ و از تو روزى (عطا و بخشش: خوردنى و غير آن) مى‏خواهم، پس بر محمد و آل او درود فرست، و مرا روزى ده‏ *و الاستنصار: طلب النصر و هو الاعانه على العدو. *و الاسترحام: طلب الرحمه و المطلوب رحمته الخاصه التفصيليه فى الدنيا، و اما العامه الايجاديه فحاصله ثم رحمته فى الاخره بقسميها العامه و الخاصه فانه كما انقسمت رحمه الدنيا الى عامه ايجاديه و خاصه تفصيليه تنقسم رحمه الاخره الى عامه نجاتيه و خاصه تقريبيه. *و الاستكفاء: طلب الكفايه و هى ما فيه سد الخله و بلوغ المراد فى الامر. و قيل: هى حصول الاستغناء عن الشى‏ء و منه: «و كفى الله المومنين القتال» اى: اغناهم عن القتال، و عليه فحذف متعلقها للتعميم كانه قال: و استكفيك كل ما اهمنى او كل امر يستكفى فيه. * و الاسترزاق: طلب الرزق و هو العطاء الجارى. قال الراغب: الرزق يقال للعطاء دنيويا كان او اخرويا، و يطلق على النصيب ايضا، و منه: «و تجعلون رزقكم انكم تكذبون» اى اتجعلون نصيبكم من النعمه تحرى الكذب، و يقال لما يصل الى الجوف و يتغذى به ايضا، و منه: «فلياتكم برزق منه» اى بطعام يتغذى به، و المراد به هنا مطلق العطاء فيعم الجميع. ✍️ ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
هدایت شده از انس با صحیفه سجادیه
مختصر ⏺🙏 بار خداوندا از تو (بر دشمن) يارى مى‏خواهم، پس بر محمد و آل او درود فرست، و مرا يارى فرما و از تو رحمت، و مهربانى درخواست مى‏كنم، پس بر محمد و آل او درود فرست، و بر من رحم كن‏ و از تو بى‏نيازى مى‏طلبم، پس بر محمد و آل او درود فرست، و مرا بى‏نياز گردان‏ و از تو روزى (عطا و بخشش: خوردنى و غير آن) مى‏خواهم، پس بر محمد و آل او درود فرست، و مرا روزى ده‏ *و الاستنصار: طلب النصر و هو الاعانه على العدو. *و الاسترحام: طلب الرحمه و المطلوب رحمته الخاصه التفصيليه فى الدنيا، و اما العامه الايجاديه فحاصله ثم رحمته فى الاخره بقسميها العامه و الخاصه فانه كما انقسمت رحمه الدنيا الى عامه ايجاديه و خاصه تفصيليه تنقسم رحمه الاخره الى عامه نجاتيه و خاصه تقريبيه. *و الاستكفاء: طلب الكفايه و هى ما فيه سد الخله و بلوغ المراد فى الامر. و قيل: هى حصول الاستغناء عن الشى‏ء و منه: «و كفى الله المومنين القتال» اى: اغناهم عن القتال، و عليه فحذف متعلقها للتعميم كانه قال: و استكفيك كل ما اهمنى او كل امر يستكفى فيه. * و الاسترزاق: طلب الرزق و هو العطاء الجارى. قال الراغب: الرزق يقال للعطاء دنيويا كان او اخرويا، و يطلق على النصيب ايضا، و منه: «و تجعلون رزقكم انكم تكذبون» اى اتجعلون نصيبكم من النعمه تحرى الكذب، و يقال لما يصل الى الجوف و يتغذى به ايضا، و منه: «فلياتكم برزق منه» اى بطعام يتغذى به، و المراد به هنا مطلق العطاء فيعم الجميع. ✍️ ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
مختصر ⏺🙏 بار خداوندا از تو كمك طلب مى‏كنم، پس بر محمد و آل او درود فرست، و مرا ( در هر كارى ) كمك نما و از گناهان گذشته‏ام آمرزش مى‏طلبم ، پس بر محمد و آل او درود فرست ، و مرا بيامرز و از تو مى‏خواهم كه مرا (از معصيت و نافرمانى) بازدارى، پس بر محمد و آل او درود فرست و مرا بازدار، زيرا اگر تو بخواهى (توفيقم دهى و زنده‏ام دارى) من هرگز به چيزى كه آن را از من ناپسنديده‏اى برنمى‏گردم (پس از اين گناهى بجا نمى‏آورم) * و الاستعانه: طلب المعونه، و ترك متعلقها للعموم، اى و استعينك على كل امر يستعان عليه او ليجعل كنايه عن اى مقيد شاء. *و الاستغفار: طلب المغفره و انما قيده بقوله: «لما سلف من ذنوبى» اى لما تقدم منها لسئواله العصمه بعد ذلك و تصميمه على عدم العود الى شى‏ء من الذنوب. ✍️ ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
مختصر ⏺🙏 بار خداوندا و از تو مى‏خواهم كه مرا (از معصيت و نافرمانى) بازدارى، پس بر محمد و آل او درود فرست و مرا بازدار، زيرا اگر تو بخواهى (توفيقم دهى و زنده‏ام دارى) من هرگز به چيزى كه آن را از من ناپسنديده‏اى برنمى‏گردم (پس از اين گناهى بجا نمى‏آورم) * و الاستعصام: طلب العصمه و هى لغه: المنع، و عصمه الله للعبد منعه له، و اختلفت عباراتهم فى تعريفها عرفا فقيل: هى ملكه اجتناب المعاصى مع التمكن منها. و قيل: فيض الهى يقوى به العبد على تجنب الشر. و قيل: ملكه تمنع الفجور و يحصل بها العلم بمثالب المعاصى و مناقب الطاعات. و «الفاء» من قوله عليه‏السلام: «فانى لن اعود» لترتيب نفى العود على سئوال العصمه. و تصدير الجمله بحرف التاكيد للايذان بان مضمونها عن جد لا هزل، و عن صدق عزيمه و صميم قلب، و لانه مما يجب ان يبالغ فى تاكيده و تحقيقه و لكونه رائجا مقبولا عند المخاطب. و «لن» حرف نصب و نفى و استقبال، و النفى بها ابلغ من النفى بلا كما ذكره الزمخشرى و ابن‏الخباز، حتى قال بعضهم: ان منعه مكابره فهى لنفى انى افعل و لا لنفى افعل. و ادعى الزمخشرى فى انموذجه انها لتابيد النفى كقوله تعالى: «لن تخلقوا ذبابا» «و لن تفعلوا» و وافقه على ذلك ابن عطيه وردت دعواهما بانها لو كانت للتابيد لم يقيد منفيها باليوم فى «فلن اكلم اليوم انسيا» و لكان ذكر الابد فى: «و لن يتمنوه ابدا» تكرارا و الاصل عدمه، و تعقبه التقى الشمنى فى شرح المغنى بان للقائل انها للتابيد ان يقول: انما اقول بذلك عند اطلاق منفيها و خلو المقام عن مقيداته، و ذكر الابد ليس تكرارا باللفظ و هو ظاهر و لا بالمرادف، لان ابدا لايرادف لن، لان الاسم لايرادف الحرف كما تقرر فى موضعه، و لان التابيد نفس معنى ابدا و جزء معنى لن، و انما هو تصريح و دلاله بالمطابقه على ما يفهم بالتضمن و لو سلم فله فائده و هى دفع ما يتوهم من ان لن لمجرد النفى بناء على استبعاد نفس تمنى الموت منهم على جهه التابيد انتهى. اذا عرفت ذلك فلن فى عباره الدعاء ظاهره فى افاده التاكيد، و فى التابيد اظهر. و «اللام» من قوله عليه‏السلام: «لشى‏ء كرهته منى» بمعنى الى كقوله تعالى: «و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه». و جمله كرهته: فى محل خفض صفه لشى‏ء. و الجمله الشرطيه فى محل نصب على الحاليه عند من جعلها خبريه، و جوز وقوعها حالا. قال السيوطى فى همع الهوامع: و من الخبريه الشرطيه فتقع حالا خلافا للمطرزى نحو افعل هذا اذا جاء زيد. و جواب الشرط محذوف لدلاله ما قبله عليه اى: ان شئت عدم عودى فلن اعود، و تعليق عدم العود بالمشيئه للاستعانه بالله تعالى و تفويض الامر اليه و الانقطاع الى قدرته و الامتثال لامره، حيث قال لنبيه صلى الله عليه و آله: «و لا تقولن لشى‏ء انى فاعل ذلك غدا الا ان يشاء الله» اى: لاتقولن ذلك فى حال من الاحوال الا حال ملابسته بمشيته تعالى على الوجه المعتاد، و هو ان يقال: ان شاء الله او حال ملابستك بان يشاء الله، اى قائلا: ان شاء الله. قال المفسرون: هذا تاديب من الله تعالى لنبيه و لعباده و تعليم لهم ان يعلقوا ما يجيزون به بهذه اللفظه حتى يخرج عن حد القطع فلا يلزمهم كذب او حنث اذا لم يفعلوا ذلك لمانع و هو نهى تنزيه لا نهى تحريم بدلاله انه لو لم يقل ذلك لم ياثم، و متى علق فعل الطاعه على المشيئه كعباره الدعاء فالغرض اظهار الانقطاع اليه تعالى، و الاستعانه بتوفيقه و لطفه، كما ذكرنا و ان علق الفعل المباح عليها فالغرض اراده الاقدار و التسهيل و التخليه و البقاء على ما هو عليه من الحياه و الصحه، فلا يرد ما اورده اهل السنه و من يذهب الى خلاف العدل من انه لو كان الله تعالى انما يريد الطاعات من الافعال دون المعاصى لوجب اذا قال الذى عليه دين لغيره و طالبه به و الله لاعطينك حقك غدا ان شاء الله ان يكون كاذبا و حانثا اذا لم يفعل، لان الله قد شاء ذلك عندكم، و ان كان لم يقع و كان يجب ان يلزمه به الكفاره و ان لم يوثر هذا التعليق فى يمينه و لايخرجه من كونه حانثا كما انه لو قال: و الله لاعطينك حقك غدا ان قدم زيد فقدم و لم يعطه يكون حانثا، و فى التزام هذا الحنث خروج من اجماع المسلمين و الله اعلم. ✍️ ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
مختصر ⏺🙏 (اى پروردگار! اى پروردگار! اى مهربان! اى بخشنده‏ى نعمتها! اى صاحب جلال و اكرام! بر محمد و آلش درود فرست) (يا رب يا رب، يا حنان يا منان، يا ذا الجلال و الاكرام، صل على محمد و آله). (همه‏ى آنچه را كه از تو خواسته‏ام، مطالبه نموده‏ام و ميل و رغبت خود را در پيشگاه تو بدان اعلام كرده‏ام اجابت فرما) (و استجب لى جميع ما سالتك، و طلبت اليك، و رغبت فيه اليك). ((همه‏ى آنچه را خواسته‏ام) اراده فرما، مقدر ساز، به آن فرمان ده، و به اجرا گذار) (و ارده و قدره و اقضه و امضه). (و در آنچه به نفع من فرمان مى‏دهى خير و نيكى مقرر دار) (وخر لى فيما تقضى منه). (بركت و ميمنت برايم در آن قرار ده) (و بارك لى فى ذلك). (و بواسطه‏ى آن بر من تفضل فرما) (و تفضل على به). (و با آنچه به من عطا مى‏كنى مرا سعادتمند ساز) (و اسعدنى بما تعطينى منه). (و از فضل و وسعتى كه در نزد تو است (بر آنچه خواسته‏ام) بيفزاى) وزدنى من فضلك وسعه ما عندك). (زيرا تو داراى وسعت، توانگر و كريمى) (فانك واسع كريم). (و همه‏ى اين مواهب را به خير و نعمت آخرت متصل فرما يا ارحم الراحمين) (وصل ذلك بخير الاخره و نعيمها يا ارحم الراحمين). * (التفضل قسمان: قسم مترتب على العمل. و قسم لا يترتب على العمل) * الحنان: الكثير الرحمه لعباده العطوف عليهم من حن اليه بمعنى تعطف عليه. و المنان: الكثير المن اى العطاء. و الاستجابه بمعنى الاجابه و قيل: الاجابه عامه و الاستجابه خاصه باعطاء المسئول. قوله عليه‏السلام: وارده، و قدره، و اقضه، و امضه، هذه الافعال الاربعه مترتبه فى المعنى ترتبها فى اللفظ فان الاراده قبل التقدير و هو بعده و التقدير قبل القضاء و هو بعده و القضاء قبل الامضاء و هو بعده فكل ثان مترتب على ما قبله متسبب عنه. و نظير ذلك: ان الصانع منا الشى‏ء لابد ان يتصور ذلك الشى‏ء اولا و ان * يتعلق مشيته و ميله الى صنعه ثانيا و ان يتاكد العزم منه عليه ثالثا، و ان يقدر طوله و عرضه و حدوده و صفاته رابعا، و ان يشتغل بصنعه و ايجاده خامسا و ان يمضى صنعه سادسا حتى يجى‏ء على وفق ما قدره، الا ان هذه الامور فى صنع الخلق لا تحصل الابحيله و همه و فكر و شوق و نحوها بخلاف صنع الخالق فانه لا يحتاج الى شى‏ء من ذلك لتنزه جنابه عنه. و خار الله له فى الامر: جعل له فيه الخير اى اجعل لى الخير. و بارك لى فى ذلك: اى اثبت خيرك فيه بحيث لا يزول من البركه و هى ثبوت الخير الالهى فى الشى‏ء، او اجعل لى فيه الزياده و النماء من البركه بمعنى زياده الخير الالهى فى الشى‏ء و بكل من المعنيين فسروا البركه. و تفضل على به، اى اجعل ذلك محض تفضل لامن جنس الاجر و الجزاء و ان كان هو ايضا تفضلا لما تقرر من ان التفضل قسمان: قسم مترتب على العمل ترتب الشبع على الاكل يسمى اجرا و جزاء. و قسم لا يترتب على العمل فمنه ما هو تتميم للاجر كما او كيفا كما وعده من الاضعاف و غير ذلك. و منه ما هو محض التفضل حقيقه و اسما كالعفو عن اصحاب الكبائر و تبديل السيئات بالحسنات و غير ذلك. و السعاده: معاونه الامور الالهيه للانسان على نيل الخير. و لما كان الفضل الالهى غير متناه وسعه ما عنده تعالى من الخيرات لا يوقف على حد لم يقتصر عليه‏السلام ما ساله الزياده عليه فقال و زدنى من فضلك وسعه ما عندك. و الواسع فى وصفه تعالى بمعنى الذى وسع غناه كل فقير و رحمته كل شى‏ء فلا يضيق عليه ما يتفضل به من الزياده. و الكريم: الجواد الذى لا ينفد عطائه و وصلت الشى‏ء بالشى‏ء: جعلته متصلا به لا انقطاع بينهما. و خير الاخره: الجنه. ✍️ ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
مختصر دفع نقشه‏ ى دشمنان‏ در اين دعا امام عليه‏السلام براى رفع كيد و مكر دشمنان از خداوند درخواست كمك مى‏كند و نحوه‏ى برخورد دشمن را بازگو مى‏نمايد. در فراز نخست چنين عرضه مى‏دارد : 🙏 (بار خداوندا تو مرا هدايت كردى ولى به من لهو (و سرگرميهاى ناچيز) پرداختم) (الهى هديتنى فلهوت). (تو مرا موعظه و پند دادى اما من قساوت پيشه كردم) (و وعظت فقسوت). (و به من عطاياى جميل و زيبا بخشيدى ولى من معصيت كردم) (و ابليت الجميل فعصيت). (اما (پس از خطاها)- آنطور كه تو به من معرفى كردى- راه بازگشت را شناختم، به استغفار پرداختم و تو از نافرمانيم در گذشتى) (ثم عرفت ما اصدرت اذ عرفتنيه، فاستغفرت فاقلت). (ولى من باز به گناه برگشتم و تو دوباره پرده‏پوشى كردى) (فعدت فسترت). (بنابراين- اى خداى من- حمد و ستايش ويژه‏ى تو است) (فلك الهى الحمد). ((اى خداى من) من خود با پاى خويش در واديهاى هلاكت قدم گذاشتم) (تقحمت اوديه الهلاك). (و در دره‏ هاى تلف و نابودى وارد شدم) (و حللت شعاب تلف). ((با ورود به واديهاى هلاكت) خود را در معرض قهر تو در آوردم) (تعرضت فيها لسطواتك). (با حلول (در دره‏هاى تلف) خود را در دل عقوبتهاى تو قرار دادم) (و بحلولها عقوباتك). ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
مختصر در ادامه فراز نخست چنين عرضه مى‏دارد : 🙏 (هم اكنون وسيله‏اى (براى نجات از اين مهالك) جز توحيد، در پيشگاه تو ندارم) (و وسيلتى اليك التوحيد). (دست آويزم براى رهائى اين است كه هيچ چيز را شريك تو قرار نداده و معبودى با تو اتخاذ نكرده‏ام) (و ذريعتى انى لم اشرك بك شيئا و لم اتخذ معك الها). (و اكنون (براى نجات از كيفر) جان خود را بر گرفته به سوى تو فرار كرده‏ام) (و قد فررت اليك بنفسى). (زيرا تو پناه هر گناهكار فرارى و ملجاء هر كسى هستى كه حظ بهره‏ى خود را در معرض تضييع قرار داده و ملتجى شده است) (و اليك مفر المسى‏ء و مفزع المضيع لحظ نفسه الملتجى‏ء). به دنبال اين قسمت وضع دشمن خود و آمادگى او را چنين تشريح مى‏كند : 🙏 (چه بسيار از دشمنانم كه شمشير عداوتش را برهنه ساخته و بر روى من كشيده است) (فكم من عدو انتضى على سيف عداوته). (خنجر كينش را براى من تيز كرده است) (و شحذ لى ظبه مديته). (سر نيزه‏اش را به قصد جان من آماده ساخته) (و ارهف لى شباحده). (و زهرهاى كشنده‏اش را براى من مهيا ساخته) (و داف لى قواتل سمومه). (تيرهاى صائبش را به سوى من نشانه رفته) (و سدد نحوى صوائب سهامه). (چشم مراقبتش نسبت به من به خواب نگرائيده) (و لم تنم عنى عين حراسته). (و تصميم گرفته است كه مرا آماج رنج و شكنجه قرار دهد، و تلخى و مرارت خود را به كام من بيفشاند) (و اضمر ان يسومنى المكروه و يجزعنى زعاق مرارته). ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
📚 «دعای یکم صحیفه سجادیه» ✍️ مقصود 👈این کتاب دعای است. این کتاب برای کودکان نوشته شده است و به‌ آن‌ها کمک می‌کند این کتاب ارزشمند را راحت‌تر درک کنند و زیبایی‌های آن را ببینند. این کتاب اثری ارزشمند برای کودکان است. 👌شما میتوانید آنرا قانونی از دریافت کنید https://taaghche.com/book/113972 علیه السلام 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
👈 با توجه به لزوم آمادگی جهت ورود به تقدیم می گردد: ⏺ ارائه ی صوتی مرحوم آیت الله بر دعای (علیه السلام ) " هنگام فرارسیدن ماه " در 27 جلسه وَ كان مِن ‏دعائِه عليه ‏السّلام اِذا دَخَلَ شَهْرُ the Coming of the Month of Ramadan دعای 19 بند دارد 👌متن و صوت دعا 👇 اینجا ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2