#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان_دعا_2 #شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان
✳️ حقيقت محمدى و تقدّم انسان كامل
🔴 بدان كه: «نبوّت» به معنى انبا است؛ يعنى اخبار و «نبى» آن است كه از ذات و صفات و اسماى الهى خبر دهد از سر تحقيق و اخبار حقيقى. پس اهل تحقيق اوّلًا و بالذّات، از آنِ عقل كلّ است كه مبعوث است به جهت انبا بى واسطه به جانب نفس كلّ و به واسطه به سوى نفوس جزئيّه. و هر نبى از انبيا، از زمان آدم تا زمان خاتم، مظهرى است از مظاهر نبوّت و روح اعظم كه عقل اوّل است؛ پس نبوّت عقل اوّل دائمى ذاتى باشد و نبوّت مظاهر زايل عرضى و حقيقت محمّدى عقل اوّل است كه روح اعظم مىباشد كه:
أوَّلُ ما خَلقَ اللَّهُ الْعَقْلُ.
اوّلين مخلوق خدا عقل است.
أوَّلُ ما خَلقَ اللَّهُ نُورى.
اوّلين مخلوق خدا نور من [پيغمبر صلى الله عليه و آله] است.
أوَّلُ ما خَلقَ اللَّهُ رُوحى.
اوّلين مخلوق خدا روح من [پيغمبر صلى الله عليه و آله] است.
و صورت محمّدى صلى الله عليه و آله صورتى است كه: روح اعظم به تمامت اسما و صفات چنانچه گذشت در او ظاهر شده و نبوّت ذاتى كه اخبار از ذات و صفات حضرت الهى است، اوّلًا و بالذّات، روح اعظم است كه حقيقت آن حضرت است، در آخر نيز ختم نبوّت، عرضى بر صورت و معنى آن حضرت گشته؛ پس اوّل به حقيقت و آخر به صورت، درين كار نبوّت كه اخبار و اعلام است، آن حضرت بوده و باقى انبيا هر يكى مظهر بعضى از كمالات حقيقت آن حضرتاند.
آن خدايى كه فرستاد انبيا
نه به حاجت بل به فضل كبريا
آن خداوندى كه از خاك ذليل
آفريد او شهسواران جليل
👈ادامه این شعر مولوی در زیر
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_23
#دوم #دعا_دوم_1
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #پادشاهی_که_دو_غلام_ارزان_خرید
🌺 گفت نه والله بالله العظیم
مالک الملک و به رحمان و رحیم
آن خدایی که فرستاد انبیا
نه بحاجت بل بفضل و کبریا
آن خداوندی که از خاک ذلیل
آفرید او شهسواران جلیل
پاکشان کرد از مزاج خاکیان
بگذرانید از تک افلاکیان
بر گرفت از نار و نور صاف ساخت
وانگه او بر جملهٔ انوار تاخت
آن سنابرقی که بر ارواح تافت
تا که آدم معرفت زان نور یافت
آن کز آدم رست و دست شیث چید
پس خلیفهش کرد آدم کان بدید
نوح از آن گوهر که برخوردار بود
در هوای بحر جان دربار بود
جان ابراهیم از آن انوار زفت
بی حذر در شعلههای نار رفت
چونک اسمعیل در جویش فتاد
پیش دشنهٔ آبدارش سر نهاد
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_23
قسمت 1
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
🌺 گفت نه والله بالله العظیم
مالک الملک و به رحمان و رحیم
آن خدایی که فرستاد انبیا
نه بحاجت بل بفضل و کبریا
🔴مولانا می گوید: همان خدایی که از خاک بیمقدار، شهسوارانی بزرگ همچون انبیا و اولیا را آفرید؛ مردان حقی که صفات خاکیان را واگذاشته و از مرتبهْ فرشتگان هم فراتر رفتهاند. پروردگار با خلقت انسان، از مایهْ دوزخی و ناری؛ نور صاف ساخت. این انسانهایی که شایستهْ امانت الهی شدند ، بر همهْ روشناییها تافتند و برتر از همهْ روشناییها شدند. این نور عقل خداجوی آنهاست که به عقل کل پیوسته و قادر به ادراک غیب و معرفت حق است. نور الهی چون آذرخش، ارواح مردان حق را روشن کرد و به آنها معرفت داد. حضرت آدم نور معرفت را از آن نور به دست آورد. آن معرفتی که از حضرت آدم روییدن گرفت و نمایان شد، حضرت شیث آن را دروید و به دست آورد. ازاینرو، وقتی آدم آثار و نشانههای آن نور را در شیث مشاهده کرد، وی را به جانشینی خود گماشت. حضرت نوح که از آن گوهر عرفان بهرهمند شد، در عشق دریای جان، مرواریدهای اسرار و معرفت را به مردم زمان خویش نثارکرد. این نور همهْ وجود ابراهیم را به معنا تبدیل کرده بود و تن مادی نداشت که در آتش بسوزد و مطابق آیهْ قرآنی، آتش نمرود او را نسوزانید. اسماعیل به همین دلیل به آسانی تن به مرگ میداد و آمادهْ قربانشدن بود.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_23
قسمت 1
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #پادشاهی_که_دو_غلام_ارزان_خرید
🌺 جان داوود از شعاعش گرم شد
آهن اندر دستبافش نرم شد
چون سلیمان بد وصالش را رضیع
دیو گشتش بنده فرمان و مطیع
در قضا یعقوب چون بنهاد سر
چشم روشن کرد از بوی پسر
یوسف مهرو چو دید آن آفتاب
شد چنان بیدار در تعبیر خواب
چون عصا از دست موسی آب خورد
ملکت فرعون را یک لقمه کرد
نردبانش عیسی مریم چو یافت
بر فراز گنبد چارم شتافت
چون محمد یافت آن ملک و نعیم
قرص مه را کرد او در دم دو نیم
چون ابوبکر آیت توفیق شد
با چنان شه صاحب و صدیق شد
چون عمر شیدای آن معشوق شد
حق و باطل را چو دل فاروق شد
چونک عثمان آن عیان را عین گشت
نور فایض بود و ذی النورین گشت
چون ز رویش مرتضی شد درفشان
گشت او شیر خدا در مرج جان
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_23
قسمت 2
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
🌺 جان داوود از شعاعش گرم شد
آهن اندر دستبافش نرم شد
✳️حضرت داوود که مطابق روایات زره میبافته، آهن را به قدرتِ این نورحق نرم کرده است. حضرت سلیمان از این نور معرفت شیرخورده بود که برجنّ و انس مسلط بود. هنگامی که برادران یوسف او را به چاه انداختند و به پدر گفتند که او را گرگ ربوده است، حضرت یعقوب در برابر قضای الهی تسلیم شد و سنت رضا را پیش گرفت؛ پس آن نور بهوسیلهْ بوی حضرت یوسف، چشمان او را روشن و بینا کرد. همینکه یوسف زیبا رخسار آن خورشید را در خواب دید، در تعبیرخواب دانا و آگاه شد.چون عصا از دست موسی آب خورد، حکومت فرعون را یک لقمه کرد. چون حضرت عیسی، نردبان آن نور معرفت را پیدا کرد، پس بر فراز آسمان چهارم عروج کرد. چون حضرت محمد(ص) به آن حکومت و نعمت پایدار معرفت حق رسید، در لحظهای قرص ماه را دو نیم کرد. مولانا از این جا تأثیر همان نور صاف و آن سنابرق معرفت حق را در اولیا و عرفا مورد بحث قرار میدهد. «با چنان شه صاحب و صدیق شد»، یعنیابابکر صدیق با پیامبر دوست و یار صمیم او گردید. همینکه عمر، شیفتهْ آن معشوق شد، مانند قلب که آگاه و هوشیار است میان حق و باطل فرق نهاد. چونکه عثمان، چشم شد و آن نور را میدید، نوری فیضبخش شد و دارای دو نور شد. دُرفشان شدن مولا علی، تعبیری از بیان حقایق الهی است. مولا علی(ع) از دیدار روی پیامبر و از پیوند با او، قدرت بیان حقایق را یافت و در عالم به عنوان شیرمرد راه حق شناخته شد.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_23
قسمت 2
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #پادشاهی_که_دو_غلام_ارزان_خرید
قسمت 5
🌺 چون جنید از جند او دید آن مدد
خود مقاماتش فزون شد از عدد
بایزید اندر مزیدش راه دید
نام قطب العارفین از حق شنید
چونک کرخی کرخ او را شد حرس
شد خلیفهٔ عشق و ربانی نفس
پور ادهم مرکب آن سو راند شاد
گشت او سلطان سلطانان داد
وان شقیق از شق آن راه شگرف
گشت او خورشید رای و تیز طرف
صد هزاران پادشاهان نهان
سر فرازانند زان سوی جهان
نامشان از رشک حق پنهان بماند
هر گدایی نامشان را بر نخواند
حق آن نور و حق نورانیان
کاندر آن بحرند همچون ماهیان
بحر جان و جان بحر ار گویمش
نیست لایق نام نو میجویمش
حق آن آنی که این و آن ازوست
مغزها نسبت بدو باشند پوست
که صفات خواجهتاش و یار من
هست صد چندان که این گفتار من
آنچ میدانم ز وصف آن ندیم
باورت ناید چه گویم ای کریم
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_23
قسمت 3
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
🌺 چون جنید از جند او دید آن مدد
خود مقاماتش فزون شد از عدد
👈جُنید: ابو القاسم بن محمد (وفات 297 ه. ق). از عارفان بزرگ سده سوم هجرى. در بغداد متولد شد و هم در آن جا نشأت یافت و به سر برد.
بایزید: طیفور بن عیسى بن آدم از مشایخ بزرگ عرفان (وفات 261 یا 264 ه. ق). بایزید به لقب سلطان العارفین ملقب بوده است.
مزید: زیادت، و مقصود زیادت تجلّى است و ممکن است اشاره باشد بدان چه عطار نوشته است: «نقل است که یحیى معاذ رازى نامهاى نوشت به بایزید- رحمهما اللَّه- که چه گویى در حقّ کسى که قدحى خورد و مست ازل و ابد شد؟ بایزید جواب نوشت که اینجا مرد هست که در شبانه روزى دریاى ازل و ابد در مىکشد و نعره هَل مِن مَزید مىزند».
کرخى: ابو محفوظ معروف بن فیروزان از محله کرخ بغداد (وفات 200 ه. ق). در کرخ بغداد متولد شد و در آن شهر پرورش یافت و هم بدان جا در گذشت.
کرخ: نیکلسون نویسد: واژهاى آرامى به معنى سنگر یا دژ است. در این بیت کرخ استعارت از سرّ الهى یا نور ولایت است، وجاری کردن آب نیز است.
کرخ او را شد حَرَس: یعنی معروف کرخی جریانِ رودخانهْ دین را نگهبان شد.
پور ادهم: ابراهیم بن ادهم ابو اسحاق بلخى (وفات 162 ه. ق )
شقیق: ابو على شقیق بن ابراهیم بلخى (وفات 194 ه. ق). استاد حاتم اصم بود و شاگرد ابراهیم ادهم.
شق راه: طى کردن آن، پیمودن راههاى ریاضت، و در آن اشاره ایست به داستانى که عطار آن را آورده است: «وى نخست بازرگان بود و به ترکستان رفت و بر بت خانهاى گذشت. بت پرستى را دید که پیش بت زارى مىکرد. شقیق گفت چرا پیش آن که تو را آفریده زارى نکنى گفت اگر چنین است که تو مىگویى مگر قادر نیست که در شهر تو روزى دهد تا بدین جا نیایى. شقیق از این سخن بیدار شد»
پادشاهان نهان: اشاره است به مضمون حدیث قدسى «أولِیائى تَحتَ قِبابِى لا یَعرِفُهُم غَیرى.»
ز آن سوى جهان: در جهان غیر مادى، در غیر این عالم. این اولیا در این جهان گمنامند و نزد خدا بلند مرتبه و مقام. و این مضمون فرمودهى على (ع) است در وصف یاران امام بحق که «أَسماءُهُم فِى السَّماءِ مَعرُوفَةٌ وَ فِى الأَرضِ مَجهُولَةٌ
نور: وجود حق است به اعتبار ظهور او فى نفسه که «اَللَّهُ نُورُ اَلسَّمواتِ وَ اَلْأَرْضِ.» (نور، 35)
نورانیان: همین مردان حقاند و مؤمناناند که «نُورُهُمْ یَسْعى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ.» 66: 8 (تحریم، 8)
بحر جان: صفت نور است که در بیت پیش آمد و مقصود ذات احدیت است که جامع جمیع حقایق است و جانها همه در آن بحر زندهاند.
جان بحر: کنایه است از مرتبه قَیُّومِیَّت که قوام همه اشیا بدوست و قوام او به خود.
آن: حقیقتى که برتر از اشارات است، چنان که على (ع) فرماید «مَن أشارَ إلَیهِ فَقَد حَدَّهُ: آن که در جهتش نشاند محدودش انگارد».
این و آن: نیکلسون به نقل از افضل الدین کاشانى آن را جان و تن معنى کرده. ولى بهتر است این و آن به معنى مشار إلیه نزدیک و دور باشد که خدا آفریننده جهات است، و خود در جهتى نیست.
آن و آنی که این و آن از اوست: یعنی آن حقیقت وصفناپذیری که «بحر جان و جان بحر» هر دو از اوست. مغزها: به معنای باطنها یا معنویات و معارف ماست؛ آنچه ما از حقیقت میدانیم در برابر آن کیفیت وصفناپذیر، پوستهای است.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_23
قسمت 3
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #پادشاهی_که_دو_غلام_ارزان_خرید
🌺 شاه گفت اکنون از آن خود بگو
چند گویی آن این و آن او
تو چه داری و چه حاصل کردهای
از تک دریا چه در آوردهای
روز مرگ این حس تو باطل شود
نور جان داری که یار دل شود
در لحد کین چشم را خاک آگند
هست آنچ گور را روشن کند
آن زمان که دست و پایت بر درد
پر و بالت هست تا جان بر پرد
آن زمان کین جان حیوانی نماند
جان باقی بایدت بر جا نشاند
شرط من جا بالحسن نه کردنست
این حسن را سوی حضرت بردنست
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_23
قسمت 4
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
🌺 شاه گفت اکنون از آن خود بگو
چند گویی آن این و آن او
✳️مهم کمال معنوی است
🔴مولانا میگوید: در هر کاری نتیجهای است که مربوط به کمال روحی و رشد معنوی میشود. چقدر از این و آن تعریف میکنی؟ خودت چه کمال و هنری داری و آیا از ژرفای دریاچه، مرواریدی صید کردهای؟ به هنگام فرا رسیدن مرگت، حواس ظاهری تو از میان خواهد رفت؛ آیا نور جانی داری که همدم دل تو شود. وقتی که در گور، چشمان ظاهر تو را پُر از خاک میکنند، آیا توشهای داری که گور تو را روشن کند؟ هنگامی که دست و پای تو متلاشی میشود؛ آیا پر و بال داری که روح تو به وسیله آن از تاریکی گور به عالم بالا پرواز کند؟. و میگوید: این که در برابر کار نیک، ده برابر عوض به تو بدهند، شرطی دارد که، این کار نیک را فقط برای خدا بکنی. بنابراین فقط انجام کار مهم نیست؛ نیت تو مهم است.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_23
قسمت 4
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #پادشاهی_که_دو_غلام_ارزان_خرید
🌺 جوهری داری ز انسان یا خری
این عرضها که فنا شد چون بری
این عرضهای نماز و روزه را
چونک لایبقی زمانین انتفی
نقل نتوان کرد مر اعراض را
لیک از جوهر برند امراض را
تا مبدل گشت جوهر زین عرض
چون ز پرهیزی که زایل شد مرض
گشت پرهیز عرض جوهر بجهد
شد دهان تلخ از پرهیز شهد
از زراعت خاکها شد سنبله
داروی مو کرد مو را سلسله
آن نکاح زن عرض بد شد فنا
جوهر فرزند حاصل شد ز ما
جفت کردن اسپ و اشتر را عرض
جوهر کره بزاییدن غرض
هست آن بستان نشاندن هم عرض
کشت جوهر گشت بستان نک غرض
هم عرض دان کیمیا بردن به کار
جوهری زان کیمیا گر شد بیار
صیقلی کردن عرض باشد شها
زین عرض جوهر همیزاید صفا
پس مگو که من عملها کردهام
دخل آن اعراض را بنما مرم
این صفت کردن عرض باشد خمش
سایهٔ بز را پی قربان مکش
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_23
قسمت 5
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
🌺 جوهری داری ز انسان یا خری
این عرضها که فنا شد چون بری
مهم، جوهر انسان است
مولانا میگوید: پس از فنای آثار حیات مادی و حیوانی، اگر جوهر انسان در تو نباشد، چون چیز دیگری هم نیست که به حضرت حق ببری، چگونه میبری؟ حتی نماز و روزه هم عرض است و عرض در محدودهْ زمانی خاصی وجود دارد و در زمان دیگر نیست و وجودش منتفی میشود؛ نماز و روزه تا هنگامی مطرح است که زندگی جسمی ما ادامه دارد و بار تکالیف شرع را میبرد. این اعراض قابل نقل نیست، اما همین نماز و روزه و عبادات عرضی، جوهر انسان را اصلاح میکند و امراض آن را میزداید، همانطور که پرهیز، مرض را از بین میبرد. مولانا ضمن اینکه اصالت را به معنا و روح عبادات میدهد، لزوم صورت را نیز یادآورر میشود و معتقد است که صورت عبادات، اعراضی هستند که امراض جوهر انسان را درمان میکنند، گویی در حقیقت، این اعراض، به جوهر تبدیل میشوند.
مولانا میگوید: عرض که خاصیت آن مانند پرهیز است ,"باجهد"، جوهر میشود؛ همانطور که در بیماران صفراوی، پرهیز، تلخی دهان آنها را میبرد و شیرینی، جای تلخی را میگیرد. مولانا با مثالهایی، این دیدگاه را تبین میکند. درخور توجه است که مولانا از تبدیل عرض به جوهر سخن میگوید، نه از اصلاح و تربیت جوهر: کشاورزی، بهکار بردن داروی تقویت مو، زناشویی، جفتگیری اسپ و شتر، کاشتن بوستان و صیقلی دادن آینه و ... حتی بهکار بردن کیمیا برای تبدیل عناصر، همهْ اینها کارهایی است که در شمار اعراض زندگی است، اما آنچه ارزش دارد، نتیجهْ این اعمال است و از هر عرضی، جوهری پدید میآید...
شاه به غلام خود میگوید: به جای صحبت از این اعمال عرضی، نتیجهْ معنوی آنها را بیان کن و از این سخن من دلگیر نشو. این توصیف اعمال و توجه نکردن به نتیجهْ معنوی آنها، به مصداق مَثل معروف سایهْ بز را به جای بز به قربانگاه بردن است ؛ فرع را نباید بهجای اصل گذاشت.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_23
قسمت 5
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #پادشاهی_که_دو_غلام_ارزان_خرید
🌺 گفت شاها بی قنوط عقل نیست
گر تو فرمایی عرض را نقل نیست
پادشاها جز که یاس بنده نیست
گر عرض کان رفت باز آینده نیست
گر نبودی مر عرض را نقل و حشر
فعل بودی باطل و اقوال فشر
این عرضها نقل شد لونی دگر
حشر هر فانی بود کونی دگر
نقل هر چیزی بود هم لایقش
لایق گله بود هم سایقش
وقت محشر هر عرض را صورتیست
صورت هر یک عرض را نوبتیست
بنگر اندر خود نه تو بودی عرض
جنبش جفتی و جفتی با غرض
بنگر اندر خانه و کاشانهها
در مهندس بود چون افسانهها
آن فلان خانه که ما دیدیم خوش
بود موزون صفه و سقف و درش
از مهندس آن عرض و اندیشهها
آلت آورد و ستون از بیشهها
چیست اصل و مایهٔ هر پیشهای
جز خیال و جز عرض و اندیشهای
جمله اجزای جهان را بی غرض
در نگر حاصل نشد جز از عرض
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_23
قسمت 6
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife
🔴 حکمت آفرینش وعلت غائی آن(1)
🌺 گفت شاها بی قنوط عقل نیست
گر تو فرمایی عرض را نقل نیست
👈مولانا بحث دقیقی از حکمت آفرینش را بر زبان شاه و غلام او نهاده است که اَعراض و اعمال ظاهری ما، جوهر انسان را اصلاح میکند و حتی عَرَض به جوهر تبدیل میشود، اما این اعراض خاصّ زندگی این جهانی است و نقل نمیپذیرد. در این ابیات غلام به شاه میگوید: اگر این عبادات و اعمال عرضی نقل نپذیرد، عقل خداجو نومید میشود، زیرا روندگان طریق حق این اعمال را واسطه وصال میدانند. پس همین اعمال عرضی باید با ما به جهان دیگر نقل و در آنجا ارزیابی شود و اگر جز این باشد اعمال ما باطل و هرچه میگوییم بیهوده و هذیان است. غلام میگوید: این اعمال و اعراض حشر دارد، اما حشر آنها در قیامت به صورت کنونی آنها نیست؛ حشر آنها ایجاد دیگری است. در روز محشر به هر عَرَض صورتی مناسب آن داده میشود و جلوهْ آن صورتهای تازه، زمان و نوبت خاصی دارد. سپس مولانا میگوید: هر وجود عَرَضی حاصل یک جریان ذهنی یا یک اندیشه است. برای مثال، همآغوشی والدین جنبش با غرضی است که وجود تو عرض آن جنبش است یا یک ساختمان پدیدهای است عرضی که اندیشه مهندس ابزار ساختن آن را فراهم کرده و تیر و تختهْ آن را از بیشهها آورده است. (اصل این اعراض اندیشههای ماست.) یادآوری این نکته ضروری است که با وجود اهمیت اندیشهها، وجود ظاهری و عرضی هم جزو اصل و مایه هر پیشهای است.
پس عرضها هر چند از میان رفتنى است، لیکن پدید آمدن آنها سبب پیدایش جوهرى مىشود که ماندنى است.
توضیح اینکه حکماى قدیم مىگفتند، هر معلولى را در پدید آمدن چهار علت بایسته است: علت غائى، علت مادى، علت فاعلى، و علت صورى. علت غائى که انگیزه پدید آمدن معلول است، در اندیشه نخست است و در تحقُّق آخر. چنان که اگر کسى بخواهد خانهاى براى نشستن بسازد نخست اندیشه ساختن را در سر مىپروراند، سپس به تهیّه ابزار و آلتها بر مىخیزد، آن گاه از بنّا و کارگر کمک مىگیرد. سرانجام خانه ساخته مىشود، بدان صورت و شکل که در اندیشه بوده است. اما نشستن در خانه که علت غائى است و از نخست در ذهن سازنده بود پس از تحقیق آن سه علت حاصل مىشود. علت غائى که نخست در ذهن مهندس آمد، عرضى بود و از میان رفت، اما نتیجه آن عرض، خانه که جوهر است پدید گردید.
زاده از اندیشههاى خوب تو ولدان و حور
زاده از اندیشههاى زشت تو دیو کلان
سِرِّ اندیشه مهندس بین شده قصر و سرا
سِرِّ تقدیر ازل را بین شده چندین جهان
واقفى از سرّ خود از سِرِّ سِر واقف نهاى
سِرِّ سِر همچون دل آمد سِرِّ تو همچون زمان
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_23
قسمت 6
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #پادشاهی_که_دو_غلام_ارزان_خرید
🌺 اول فکر آخر آمد در عمل
بنیت عالم چنان دان در ازل
میوهها در فکر دل اول بود
در عمل ظاهر بخر میشود
چون عمل کردی شجر بنشاندی
اندر آخر حرف اول خواندی
گرچه شاخ و برگ و بیخش اولست
آن همه از بهر میوه مرسلست
پس سری که مغز آن افلاک بود
اندر آخر خواجهٔ لولاک بود
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_23
قسمت 7
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
حکمت آفرینش وعلت غائی آن(2)
🌺 اول فکر آخر آمد در عمل
بنیت عالم چنان دان در ازل
مولانا درابیات پیشین بدین نکته اشاره داشت که غرض از پدید آمدن عرض جوهر مقصود است. عرضها پى در پى از میان مىرود تا آن جوهر پدید آید و مثال این نکته را آمیزش زن و مرد براى وجود فرزند و کشتن تخم نهال براى به دست آوردن میوه بیان کرد.
مولانا می گوید: هرچیزی در آغاز به صورت فکر واندیشه بود. سپس به مرحله عمل درآمد ودر عالم، بنیان هزچیز در ازل چنین بوده است. با عنایت به همین مطلب ،مولانا به جوهر آفرینش جهان در اراده حضرت حق اشاره مىکند. و آن وجود خلاصه کاینات رسول اکرم (ص) است که در حدیث آمده است «اگر تو نبودى این چرخها را نیافریدمى.» به باور مولانا همه جهان عرض اند و آن که جوهر اصلى است خلیفة اللَّه، پیمبر آخر زمان است. نجم الدین دایه در این باره چنین نویسد: «بدان که مبدأ مخلوقات و موجودات ارواح انسانى بود و مبدأ ارواح انسانى روح پاک محمدى بود علیه الصلاة و السلام. چنان که فرمود «أوَّلُ ما خَلَقَ اللَّهُ تَعالَى رُوحِى» و در روایتى دیگر «نورى». چون خواجه علیه الصلاة و السلام زبده و خلاصه موجودات و ثمره شجره کاینات بود که «لَولاکَ لَما خَلَقتُ الأَفلاکَ»، مبدأ موجودات هم او آمد و جز چنین نباید که باشد زیرا که آفرینش بر مثال شجرهاى است و خواجه علیه الصلاة و السلام ثمره آن شجره، و شجره به حقیقت از تخم ثمره باشد.»
سپس چنین نتیجه می گیردکه وجود انسان کامل علت غائی نظام آفرینش بوده است، او میگوید: مغز و علت اصلی آفرینش افلاک راز وجود محمد(ص)، خواجهْ لولاک است، هرچند که او در هنگام آفرینش افلاک نبوده و در آخرالزمان ظهور کرده است.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_23
قسمت 7
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #پادشاهی_که_دو_غلام_ارزان_خرید
🌺 نقل اعراضست این بحث و مقال
نقل اعراضست این شیر و شگال
جمله عالم خود عرض بودند تا
اندرین معنی بیامد هل اتی
این عرضها از چه زاید از صور
وین صور هم از چه زاید از فکر
این جهان یک فکرتست از عقل کل
عقل چون شاهست و صورتها رسل
عالم اول جهان امتحان
عالم ثانی جزای این و آن
چاکرت شاها جنایت میکند
آن عرض زنجیر و زندان میشود
بندهات چون خدمت شایسته کرد
آن عرض نی خلعتی شد در نبرد
این عرض با جوهر آن بیضست و طیر
این از آن و آن ازین زاید بسیر
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_23
قسمت 8
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️حکمت آفرینش وعلت غائی آن(3)
👈مولانا با عقیدهْ غلام موافقت دارد که اعراض نقل میپذیرد و میگوید: این گفتوگوها و بحثهای ما و این قصههای شیر و شغال، همه نقل اعراض است و نشان میدهد که هر موجود عرضی از آغاز پیدایش تحولاتی میپذیرد و جلوههای گوناگون مییابد. هل أتی آغاز سوره «الدهر» در قرآن کریم است. در این سوره از خلقت انسان صحبت میشود؛ از مرحله نطفه تا تولد، رشد و آنچه از انسان سر میزند و سرانجام آنچه در جهان دیگر به پاداش کارهای خودش میرسد. مولانا میگوید: همه عالمیان وجود عرضی هستند، اما سرانجام پس از مراحل گوناگون ـ مطابق سوره دهرـ به جهان دیگر نیز منتقل میشوند. آثار حیات ظاهری و این جهانی ما از صُوَر مادی یا از صُوَر مثالی پدید میآید و آن صورتها خود از اندیشه که منبع وجود هر چیزی است سرچشمه میگیرد. «افلاطون میان عالم روحانی و عالم جسمانی به یک عالم مثال معتقد بود که در آن صُوَر مثالی همه کائنات موجود است و هرچه در عالم ماده نقش هستی میپذیرد، نخست در عالم مُثُل تحقق مییابد. مولانا میگوید: عقل کل یا عقل اول، نخستین صادر شده از هستی مطلق الهی است. این عقل کل، صُوَر مثالی همچون پیامبران را برمیانگیزد و این جهان حاصل یک فکرت عقل کل است. باز مولانا به سورهْ دهر باز میگردد: هستی هر چیزی نخست به این جهان یا عالم اول میآید که به موجب آیهْ 2 سورهْ دهر پروردگار او را آزمایش میکند (نبتلیه) و بعد به آن جهان یا عالم ثانی میرود که در آنجا جزای نیک و بد را میبیند. مضمون این کلام نیز تاْییدی بر نظریهْ نقل اعراض به آن جهان است. شاها، بنده مرتکب جنایتی میشود که آن جنایت جزو اعراض است، ولی آن عرض برای او به زنجیر و زندان مبدّل میشود. پس اعمال اگر چه از قبیل اعراضاند و خاصیت اعراض این است که در دو زمان باقی نمیماند: «و لایبقی زمانین»، ولی اثرش منتقل میشود. همچنین اگر بنده کار شایستهای انجام دهد؛ مگر آن عرض در این سعی و تلاش به خلعتی که جوهر است تبدیل نشد؟ بنابراین، مولانا اینجا نتیجه میگیرد: هر عملی یک وقوع عرضی دارد و یک نتیجه و گویی این عمل به آن نتیجه تبدیل میشود, همانطور که اعراض جوهر میشوند و هر دو از یکدیگر میزایند، مانند مرغ و تخممرغ.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_23
قسمت 8
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #پادشاهی_که_دو_غلام_ارزان_خرید
🌺 گفت شاهنشه چنین گیر المراد
این عرضهای تو یک جوهر نزاد
گفت مخفی داشتست آن را خرد
تا بود غیب این جهان نیک و بد
زانک گر پیدا شدی اشکال فکر
کافر و مؤمن نگفتی جز که ذکر
پس عیان بودی نه غیب ای شاه این
نقش دین و کفر بودی بر جبین
کی درین عالم بت و بتگر بدی
چون کسی را زهره تسخر بدی
پس قیامت بودی این دنیای ما
در قیامت کی کند جرم و خطا
گفت شه پوشید حق پاداش بد
لیک از عامه نه از خاصان خود
گر به دامی افکنم من یک امیر
از امیران خفیه دارم نه از وزیر
حق به من بنمود پس پاداش کار
وز صورهای عملها صد هزار
تو نشانی ده که من دانم تمام
ماه را بر من نمیپوشد غمام
گفت پس از گفت من مقصود چیست
چون تو میدانی که آنچ بود چیست
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_23
قسمت 9
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️حکمت آفرینش وعلت غائی آن(4)
👈 گفت شاهنشه چنین گیر المراد
این عرضهای تو یک جوهر نزاد
شاه به غلام نیکخو میگوید: اگر قبول کنیم که مراد و مقصود همان است که تو میگویی, که اعراض قابل نقل باشد و حتی از اعراض جوهر پدید آید، پس چرا این عرضهای تو یک جوهر پدید نیاورد؟ یعنی این همه ستایش تو از نیکیهای عرضی و ظاهری، کدام حاصل روحی و معنوی را داده است؟ غلام میگوید: عقل کل آن جوهر را مخفی و پنهان داشته تا جهان نیک و بد در جهان ما مستور بماند. جهان نیک و بد همان جهان آخرت است، زیرا اگر حقیقت برای همه قابل رؤیت میشد؛ کافران هم ذکر حق میگفتند و کفر و بتپرستی و بتگری نبود و کسی جرئت نداشت که مردان حق را بیازارد یا دست بیندازد. در چنان شرایطی، نظام این جهان درهم میریخت و دنیا مانند قیامت میشد و دیگر نه گناهی صورت میگرفت و نه کار خیری نه خوفی بود و نه رجایی. مولانا میگوید: البته این پوشیدهبودن عالم پاداش و جزا برای عموم مردم است نه برای مردان حق؛ آنها باطن را میبینند و از روابط اعراض و جوهرها و صُوَر مثال و اندیشهها آگاهاند. برای مثال، اگر من بخواهم یکی از فرماندهانم را به بند اسارت و حبس کشم، این قصد را از دیگر فرماندهان مخفی میدارم نه از وزیر . غلام میگوید: من هم همین را میگویم: حقیقت عالم پنهان است، اما نه از چشم حقیقتبین تو.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_23
قسمت 9
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2