#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان_دعا_22
#دعای_22_صحیفه_سجادیه
#دعا_بیست_دوم_1
#تهذيب_و_اصلاح_نفس 4
#مراحل_السالکین_نفس 1
✳️ در کتاب شریف مراحل السالکین ، نوشته ی بهاءالدین محمد مهدی خزامی مشهور به رواس در صفحه 50 آمده است :
بدان كه: نفس را دو صفت ذاتى است يكى هوا و يكى غضب و خمير مايه دوزخ اين دو صفت است و ديگر دركات دوزخ از آن متولد است، و اين دو صفت هوا و غضب بالضرورة در نفس بايد باشد، تا به صفت هوا جذب منافع كند، و به صفت غضب دفع مضار، تا در عالم كون و فساد وجود او باقى ماند و پرورش يابد.
اما اين دو صفت را به حد اعتدال نگاه بايد داشت كه نقصان اين دو صفت نقصان نفس و بدن است، و زيادتى اين دو صفت سبب نقصان عقل و ايمان است.
تربيت و تزكيه نفس به اعتدال رسانيدن اين دو صفت هوا و غضب است، تا هم نفس و هم بدن به سلامت ماند، و هم عقل و ايمان در ترقى باشد، و هم در موضع خويش هر يك را به فرمان شرع استعمال كند، در آن حق تقوا را مرعى دارد و در طلب رخصت و آزادى در گناه نكوشد، چه شرع و تقوا بالذّات جملگى صفات را به حد اعتدال نگاه مىدارد، تا بعضى غالب نشود و بعضى مغلوب كه آن صفت بهايم است و سباع؛ زيرا كه بر بهايم صفت هوا غالب است و صفت غضب مغلوب، و بر سباع صفت غضب غالب است و صفت هوا مغلوب، لاجرم بهايم به حرص و ميل شديد به خوردن درافتادهاند، و درندگان و سباع به استيلا و قهر و غلبه و قتل و صيد درآمدهاند.
✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج9، ص: 124
ادامه دارد ...
#بیست_دوم
◀️کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان_دعا_22
#دعای_22_صحیفه_سجادیه
#دعا_بیست_دوم_1
#تهذيب_و_اصلاح_نفس 4
#مراحل_السالکین_نفس 2
✳️ پس اين هر دو صفت را به حد اعتدال بايد رسانيد تا در مقام بهيمى و سبعى نماند، و ديگر صفات از آن تولد نكند كه اگر هوا از حد اعتدال تجاوز نمايد ميل شديد به غذاهاى لذيذ و حرص و امل و شهوت و خست و دنائت و بخل و خيانت پديد آيد.
و اعتدال هوا آن است كه جذب منافع كه خاصيت اوست به قدر حاجت و ضرورت كند، در وقت احتياج كه اگر به زياده از حاجت ميل كند حرص پديد آيد، و اگر به جهت پيشنهاد عمل كند امر ظاهر شود، و اگر ميل به چيزى ركيك كند دنائت و خسّت پديد آيد، و اگر ميل به چيزى رفيع و لذيذ كند شهوت زايد، و اگر ميل به نگاهداشت كند بخل گردد، و اگر از انفاق بترسد كه در فقر افتد بددلى خيزد، و اگر زياده از حاجت صرف كند تبذير باشد، و اين جمله از قبيل اسراف است ومسرف به واسطه اين صفات از نظر عنايت محروم است كه:
انَّهُ لايُحِبُّ الْمُسْرِفينَ
كه قطعاً خدا اسراف كنندگان را دوست ندارد.
✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج9، ص: 124
ادامه دارد ...
#بیست_دوم
◀️کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان_دعا_22
#دعای_22_صحیفه_سجادیه
#دعا_بیست_دوم_1
#تهذيب_و_اصلاح_نفس 4
#مراحل_السالکین_نفس 4
✳️ كيمياگرى شرع نه آن است كه اين صفات را به كلى محو كند كه آنهم نقصان باشد، فلاسفه از اين جا به غلط افتاده پنداشتند كه صفات هوا و غضب و شهوت و ديگر صفات ذميمه به كلى محو مىبايد كرد، سالها خواص ايشان رنج بردهاند و آن به كلّى محو نشد، ولكن نقصان پذيرفت، و از آن نقصان چون از حد اعتدال بگذشت صفات ذميمه ديگر پديد آمد، چنانكه از نقصان هوا انوثيّت و دنائت همت و فرومايگى پديد آيد و از نقصان غضب بى حميتى و سستى و بى غيرتى ظاهر شود.
خاصيت كيمياگرى دين اين است كه از اين صفات به حد اعتدال رساند و در مقام خويش به موجب فرمان صرف كند، و چنان سازد كه اين صفات او را چون اسب رام باشد كه هر كجا خواهد راند، نه چنانكه اين صفات غالب باشد تا هر كجا كه ميل نفس باشداو را اسير كند، چون اسب توسن سركش باشد بى اختيار خود را و سوار را در چاه اندازد، و يا بر ديوارى زند هر دو هلاك شوند.
پس هر وقت كه به تصرف اكسير شرع و تقوا، صفت هوا و غضب نفس به اعتدال رسد كه او را به خود در اين صفات تصرفى نماند الا به شرع، در نفس صفات حميده پديد آيد، چون جود و سخاوت و شجاعت و حلم و تواضع و مروت و قناعت و صبر و شكر و وقار و ثبات و ديگر اخلاق حميده، و نفس از مقام آمادگى به مقام اطمينان برسد و مطيع روح شريف گردد، و قطع منازل و مراحل سفلى و علوى را نمايد، و براق صفت روح را به معارج اعلى عليين برساند و مستحقق خطاب:
ارْجِعِى الى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً
به سوى پروردگارت در حالى كه از او خشنودى و او هم از تو خشنود است، باز گرد.
گرداند.
خوى سبعى زنفست ارباز شود
مرغ روحت به آشيان باز شود
وركركس نفس روسوى علو نهد
بر دست ملك نشيند و باز شود
✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج9، ص: 124
ادامه دارد ...
#بیست_دوم
◀️کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان_دعا_22
#دعای_22_صحیفه_سجادیه
#دعا_بیست_دوم_1
#تهذيب_و_اصلاح_نفس 4
#مراحل_السالکین_نفس 5
✳️ روح را در مراجعت به عالم خويش، براق نفس مىبايست؛ زيرا كه او پياده نتواند رفت، آن وقت كه بدين عالم پيوست بر براق نفخهاى سوار بود كه:
وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحِى
و از روح خود در او بدمم.
و اين ساعت كه مىرود بدان عالم به براق نفس حاجت دارد، و اگر به علو رود و اگر به اسفل، بى ايشان نتواند رفت، و از اين جاست كه بزرگان فرمودهاند:
لَوْلَا الْهَوى ما سَلَكَ احَدٌ طَريقاً الَى اللّهِ.
اگر هوا نبود، هيچ كس راه به خدا نتوانستى برد.
زيرا كه نمرود نفس را هوا چون كركس آمد و غضب چون كركسى ديگر، هر كس نمرود نفس را بر اين دوكركس بندد، و طعمه كركسان بر صورت علو است، كركسان رو سوى علو نهند و نمرود نفس سفلى را به مقامات علوى رسانند و آن چنان باشد كه نفس مطمئنه شود و بر هر دو صفت هوا و غضب غالب شود، و ذوق خطاب ارجعى بازيابد، روى هوا و غضب از اسفل بگرداند و به سوى اعلا رود تا مطلوبش قربت حضرت عزت شود، نه تمتعات عالم بهيمى و سبعى.
چون هوا روى به عالم علو آورد همه عشق و محبت گردد، و غضب چون قصد علو كند همه غيرت و همت گردد.
✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج9، ص: 124
ادامه دارد ...
#بیست_دوم
◀️کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#دعای_22_صحیفه_سجادیه
#دعا_بیست_دوم_1
#تهذيب_و_اصلاح_نفس 4
#مراحل_السالکین_نفس 6
✳️ نفس به عشق و محبت روى به حضرت نهد، و به غيرت و همّت در هيچ مقام توقف نكند و به هيچ التفات ننمايد جز به حضرت عزت، و روح را اين وسيله تمام است در وصول به حضرت، و او پيش از اين در عالم ارواح اين دو آلت نداشت، همچون ملائكه به مقام خويش راضى بود، و از شمع جمال احديت به مشاهده نورى و ضوئى قانع گشته كه:
وَ ما مِنّا الّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ
و هيچ يك از ما فرشتگان نيست مگر اين كه براى او مقامى معين است.
و زهره آن نداشت كه قدم از آن مقام فراپيش نهد، چنانكه جبرئيل مىگفت:
لَوْ دَنَوْتُ انْمُلَةً لَاحْتَرَقْتُ.
اگر به اندازه انگشتى نزديك مىشدم، مىسوختم.
ولكن چون روح به عناصر جفت گرفت از ازدواج ايشان دو فرزند هوا و غضب پديد آمد، هوا جهول بود و غضب ظلوم، تا روى نفس در اسفل بود. اين دو ظلوم و جهول او را در مهالك مىانداختند، و روح اسير ايشان بود، جمله هلاك مىشدند، چون توفيق رفيق گشته و به كمند جذبه:
ارْجِعى الى رَبِّكِ
نفس توسن صفت را به عالم علو و حضرت خواندند، روح كه سوارى عاقل بود چون به مقام معلوم خود رسيد خواست كه جبرئيل وار عنان باز كشد، نفس توسن صفت چون پروانه ديوانه به دو پرظلومى و جهولى كه هوا و غضب باشد خود را بر شمع احديت زد و ترك وجود مجازى گفت و دست در گردن شمع كرد تا شمع، وجود مجازى پروانگى او را به وجود حقيقى شمعى مبدل گردانيد.
اى آن كه نشستهايد پيرامن شمع
قانع گشته بخوشه از خرمن شمع
پروانه صفت نهيد جان بركف دست
تابو كه كنيد دست در گردن شمع
تا نفس در اين مقام به اعانت ظلومى و جهولى خويش به كمال نرسد، وى را نتوان شناخت كه او چيست، و او را بهر چه آفريدهاند و در كدام مقام به چه كار خواهد آمد، و چون اين رستگارى از او به كمال ظاهر شود از شمع اين ندا ظاهر مىشود كه:
كُنْتُ لَهُ سَمْعاً وَ بَصَراً وَ لِساناً، فَبِى يَسْمَعُ، وَ بى يُبْصِرُ، وَبى يَنْطِقُ.
من براى او گوش و چشم و زبانم، به من مىشنود و به من مىبيند و به من سخن مىگويد.
حقيقت:
مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ.
هركس خود را بشناسد خدا را خواهد شناخت.
اين جا محقق گردد، يعنى هر كه نفس را به پروانگى بشناخت، حضرت او را به شمعى بشناخت.
✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج9، ص: 124
ادامه دارد ...
#بیست_دوم
◀️کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2