◀️ اسیران ذلّت
📜 امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه به یکى از آفات #طمع اشاره کرده، مى فرماید: «طمع کار در بند ذلت گرفتار است»; (الطَّامِعُ فی وَثَاقِ الذُّلِّ). «وَثاق» به معنى بند و زنجیرى است که اسیر و یا حیوانى را با آن مى بندند. شبیه این سخن همان است که در #نهج_البلاغه_حكمت_180 گذشت که فرمود: «الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ; طمع بندگى جاویدان است» نیز در #نهج_البلاغه_حكمت_219 خواندیم که امام مى فرمود: «قربانگاه عقل ها غالباً در زیر نور خیره کننده طمع هاست». همان گونه که پیش از این نیز اشاره شد طمع معمولا به معناى علاقه شدید به چیزى است که فوق استحقاق انسان و غالباً به دست دیگران است شخص طمع کار براى به دست آوردن آن باید در مقابل این و آن خضوع کند و طناب ذلت بر گردن خویش نهد، شاید به مقصود برسد و شاید هم نرسد. به تعبیر دیگر طمع ریسمانى نامرئى است که انسان بر گردن خود مى نهد و سر آن را به دست کسى که از او طمع دارد مى سپارد و همچون برده یا حیوانى در اختیار او قرار مى گیرد. نقطه مقابل طمع قناعت است که انسان را از همگان بى نیاز و عزت و کرامت او را حفظ مى کند. اضافه بر این ها، اموال و مقامات و اشیایى که مورد طمع طمعکاران است.
در بسیارى از موارد دست نیافتنى است، به همین دلیل طمع کار براى رسیدن به آن عمرى دست و پا مى زند و چه بسا ناکام از دنیا برود در حالى که سرمایه عمر خود را بیهوده از دست داده نه به مقامى در دنیا رسیده و نه در پیشگاه خدا منزلتى دارد. در حدیث معروفى که ملاصالح مازندرانى در شرح اصول کافى آورده است، مى خوانیم: «عَزَّ مَنْ قَنَعَ وَذَلَّ مَنْ طَمَعَ; کسى که قناعت پیشه کند عزیز مى شود، و کسى که طمع بورزد ذلیل خواهد شد». در حدیث دیگرى از امام امیرمؤمنان مى خوانیم: «عِنْدَ غُرُورِ الاْطْماعِ وَالاْمالِ تَنْخَدِعُ عُقُولُ الْجُهّالِ وَتَخْتَبِرُ ألْبابُ الرِّجالِ; به هنگام فریب طمع ها و آرزوها عقول جاهلان گرفتار مى شود و عقل مردان بزرگ در آزمون قرار مى گیرد». در #نهج_البلاغه_حكمت_275 نیز خواهد آمد که امام(علیه السلام)مى فرماید: «إنَّ الطَّمَعَ مُورِدٌ غَیْرُ مُصْدِر، وَضامِنٌ غَیْرُ وَفِىّ; طمع آدمى را به سرچشمه آب وارد مى کند و بى آنکه او را سیراب کرده باشد باز مى گرداند، طمع ضامنى است که هرگز به عهد خود وفا نمى کند». این سخن را با شعر مشهورى که ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه خود در ذیل این گفتار حکیمانه آورده پایان مى دهیم: طَمِعْتَ بِلَیْلى أنْ تَریعَ وَإنَّما *** تَقَطَّعَ أعْناقَ الرِّجالِ الْمَطامِعُ به لیلا طمع ورزیدى که نظر لطفى به تو کند (و این اشتباه بود) آرى گردن مردان را طمع ها قطع مى کند.
#نهج_البلاغه_حكمت_226
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
برنامه ی #نهج_البلاغه_خوانی
#نهج_البلاغه_حكمت_275
نکوهش #طمع و دلبستگی به دنیا
وَ قَالَ (علیه السلام): إِنَّ الطَّمَعَ مُورِدٌ غَيْرُ مُصْدِرٍ وَ ضَامِنٌ غَيْرُ وَفِيٍّ؛ وَ رُبَّمَا شَرِقَ شَارِبُ الْمَاءِ قَبْلَ رِيِّهِ؛ وَ كُلَّمَا عَظُمَ قَدْرُ الشَّيْءِ الْمُتَنَافَسِ فِيهِ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ لِفَقْدِهِ؛ وَ الْأَمَانِيُّ تُعْمِي أَعْيُنَ الْبَصَائِرِ؛ وَ الْحَظُّ يَأْتِي مَنْ لَا يَأْتِيهِ.
حضرت علی درود خدا بر او در بیان ضد ارزشهای اخلاقی فرمودند : طمع به هلاكت مى كشاند و نجات نمى دهد، و به آنچه ضمانت كند، وفادار نيست، و بسا نوشنده آبى كه پيش از سيراب شدن گلو گيرش شد،
و ارزش آنچه كه بر سر آن رقابت مى كنند، هر چه بيشتر باشد، مصيبت از دست دادنش اندوهبارتر خواهد بود،
و آرزوها چشم بصيرت را كور مى كند، و آنچه روزى هر كسى است بى جستجو خواهد رسيد.
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
◀️ شش نكته آموزنده:
قسمت اول
📜 امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه اش به شش نكته اشاره مى كند كه هركدام اندرز گرانبهايى است و در ابتدا چنين به نظر مى رسد كه اين نكات، مستقل از يكديگرند؛ ولى با دقت مى توان رابطه اى در ميان آنها يافت. نخست مى فرمايد :
1. « #طمع (انسان را) به سرچشمه آب وارد مى كند و او را تشنه بازمى گرداند»؛ (وقال عليه السلام: إِنَّ الطَّمَعَ مُورِدٌ غَيْرُ مُصْدِرٍ).
زيرا شخص طمعكار غالبا دنبال چيزى مى رود كه در دسترس او قرار نخواهد گرفت؛ ولى طمع، او را به هوس مى اندازد كه به آن برسد و به اشتباه، آن را دستيافتنى مى پندارد؛ اما همچون كسى كه به سراغ آب مى رود ولى با سراب روبرو مى شود، ناكام بازمى گردد.
2. در دومين نكته مى فرمايد: «طمع، ضامنى است كه وفا نمى كند»؛ (وَضَامِنٌ غَيْرُ وَفِيٍّ). زيرا طمع، شخص طمعكار را به دنبال خواسته هايش مى فرستد، همان خواسته هايى كه دست نيافتنى است و آن را براى طمعكار تضمين مى كند؛ ولى همانند ضامنى كه به قول خود وفا نمى كند، طمعكار را محروم و ناكام رها مى سازد.
3. در سومين نكته مى فرمايد: «بسيار شده است كه نوشنده آب پيش از آنكه سيراب شود گلوگيرش شده (و به هلاكت مى رسد)»؛ (وَرُبَّمَا شَرِقَ شَارِبُ الْمَاءِ قَبْلَ رِيِّهِ). اين است سرنوشت طمعكارى كه با حرص و ولع به دنبال چيزى مى رود وخود را به آب و آتش مى زند و پيش از آنكه به آن برسد هلاك مى گردد؛ مانند كسى كه عطش شديدى به او روى آورده، هنگامى كه به آب مى رسد با حرص و ولع چنان مى نوشد كه گلوگيرش مى شود و سيراب نشده جان مى دهد.
4. آنگاه در چهارمين نكته به حريصان و طماعان اشاره كرده، مى فرمايد: «هرقدر ارزش چيزى بيشتر باشد به گونه اى كه افراد براى به دست آوردن آن، با يكديگر به رقابت برخيزند، همانقدر، مصيبت از دست دادنش زيادتر خواهد بود»؛ (وَكُلَّمَا عَظُمَ قَدْرُ الشَّيْءِ آلْمُتَنَافَسِ فِيهِ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ لِفَقْدِهِ). بنابراين شخص طمعكار كه با شتاب براى به دست آوردن اشياى مهم مورد نظرش با ديگران به رقابت برمى خيزد، هنگامى كه به آن نرسد يا برسد و آن را از دست بدهد گرفتار مصيبت عظيمى خواهد شد و اين، يكى ديگر از مصائب بزرگ طمعكاران دنياپرست است.
5. در پنجمين نكته امام عليه السلام به آرزوهاى دور و زياد اشاره كرده است كه چشم انسان را كور و گوشش را كر مى كند، مى فرمايد: «آرزوها چشم بصيرت را نابينا مى سازد»؛ (وَالاَْمَانِيُّ تُعْمِي أَعْيُنَ الْبَصَائِرِ). دليل آن هم روشن است؛ عشق و علاقه شديد به چيزى كه از دسترس بيرون است به انسان اجازه نمى دهد موانعى را كه بر سر راه است ببيند و يا آثار زيانبار آن چيز را مشاهده كند، همچنان در بيابان آرزوها براى يافتن آب به دنبال سراب مى دود و اى بسا گرفتار حيوانات درنده و گرگان خونخوار مى شود و يا در پرتگاهها سقوط مى كند.
6. در ششمين و آخرين نكته به اين حقيقت اشاره مى كند كه هميشه با تلاش وكوشش و دست و پا زدن، انسان به خواسته هايش نمى رسد، مى فرمايد: «(گاه سود و بهره به سراغ كسى مىآيد كه دنبالش نمى رود»؛ (وَالْحَظُّ يَأْتِي مَنْ لاَ يَأْتِيهِ). هم در زندگى خود ديده ايم و هم در تاريخ خوانده ايم كه افراد زيادى بودند بى آنكه بسيار دست و پا بزنند به مقصود رسيدند و به عكس افرادى هم بودند كه با تلاش و كوشش فراوان به جايى نرسيدند.
ادامه دارد ...
#نهج_البلاغه_حكمت_275
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
◀️ شش نكته آموزنده:
قسمت 2
📜 اشتباه نشود، هرگز امام عليه السلام در اين گفتار نورانى خود نمى خواهد نقش تلاش و كوشش و سعى را در رسيدن به اهداف بزرگ ناديده بگيرد، زيرا آن، يك اصل اساسى ازنظر قرآن و روايات بوده و عقل نيز حاكم به آن است. مقصود امام عليه السلام اين است كه از طمعِ طمع ورزان بكاهد و آنها را از آلوده شدن به انواع گناهان براى رسيدن به مقاصدشان باز دارد. از آنچه گفته شد به خوبى روشن مى شود كه شش نكته اى كه در اين گفتار حكيمانه آمده گرچه به ظاهر مستقل و جدا از هم به نظر مى رسند؛ ولى با دقت ثابت مى شود كه با هم ارتباط نزديكى دارند.
اين سخن را با داستان افسانه اى پرمعنايى درباره سرنوشت #طمع كاران كه ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه خود آورده پايان مى دهيم. وى مى گويد: مردى، قُبَّرَه (چكاوكى را) زنده صيد كرد. چكاوك به سخن آمد گفت: با من چه مى خواهى بكنى؟ صياد گفت: سرت را مى برم و گوشتت را مى خورم. چكاوك گفت: گوشت من به اندازه اى ناچيز است كه هيچكس را سير نمى كند؛ ولى من حاضرم سه چيز را به تو بياموزم كه از خوردن من براى تو بسيار بهتر است: يكى از آن سه را هنگامى به تو مى آموزم كه در دست توام، دومى را هنگامى كه من را رها كردى و بر درخت نشستم، سومى را هنگامى كه از درخت پرواز كردم و روى كوه قرار گرفتم. مرد صياد (خوشحال شد و) گفت: اولى را بگو. چكاوك گفت: هرگز براى چيزى كه از دست رفته غصه مخور (با غصه و اندوه بازنمى گردد). مرد صياد او را رها كرد. هنگامى كه روى درخت نشست گفت: دومى را بگو. چكاوك گفت: اگر كسى چيزى را كه امكان وجود ندارد ممكن دانست، هرگز سخنش را مپذير. سپس چكاوك پرواز كرد و روى كوه نشست وبه صياد گفت: اى بدبخت اگر مرا ذبح كرده بودى از درون چينه دان من دو گوهر گرانبها استخراج مى كردى كه وزن هركدام از آنها سى مثقال است. صياد به شدت متأسف شد و دست خود را به دندان گزيد و گفت: پس سومين نصيحت چه شد؟ چكاوك گفت: تو آن دو تا را فراموش كردى سومى را مى خواهى؟ مگر در نصيحت اول به تو نگفتم بر چيزى كه از دستت رفت تأسف نخور؛ ولى تو تأسف خوردى و مگر در نصيحت دوم نگفتم اگر تو را به چيزى خبر دهند كه غير ممكن است نپذير؟ من تمام گوشت و خون و پرم بيست مثقال نيست، چگونه پذيرفتى كه در چينه دان من دو گوهر گرانبهاست كه هركدام سى مثقال است؟ چكاوك اين را گفت و پرواز كرد و رفت.
اين داستان درواقع تصديق كلام امام عليه السلام در جمله چهارم و پنجم است.
#نهج_البلاغه_حكمت_275
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان_دعا_20
#دعای_بیستم_صحیفه_سجادیه
#دعا_بیستم_11
وَ لَا تَبْتَلِيَنِّي بِالْكَسَلِ عَنْ عِبَادَتِكَ وَ لَا الْعَمَى عَنْ سَبِيلِكَ
#كوردلى_در_صراط_مستقيم 4
#عوامل_تضعيف_بصيرت 2
✳️ تا انسان خودش دنبال هدايت و راه مستقيم نباشد به زور نمىشود او را آدم كرد او خود بايد دنبال كمال و تعقل و تفكر باشد و تعصب بىجا مانع درك و فهم و بيدار شدن قلبش مىشود.
وَ مَآ أَنتَ بِهدِى الْعُمْىِ عَن ضَللَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بَايتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ» «نمل 81»
و تو هدايتكننده كوردلان از گمراهىشان نيستى، و نمىتوانى [دعوتت را] جز به آنان كه به آيات ما ايمان مىآورند و تسليم [فرمانها و احكام] خدا هستند، بشنوانى.
آرى، اين امتناع از بصيرت و آگاهى تا جايى در دل نادان رخنه مىكند كه در تاريخ مىخوانيم وقتى اميرالمؤمنين عليه السلام براى مردم خطبه مىخواند و مىفرمود:
سَلُونى قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونى.
از من هر چه مىخواهيد بپرسيد پيش از آن كه مرا نيابيد.
اى مردم! از من سؤال كنيد هر چه مىخواهيد و لازم داريد تا روز قيامت، تا پاسخ آن را براى شما بگويم كه از راه راست گمراه نشويد، آن صحابى نادان و بىفكر از جا برمىخيزد به جاى اين كه از مسائل دينى و دستورهاى الهى سؤال كند، مىپرسد: يا اميرالمؤمنين!
اخْبِرْنى كَمْ فى رَأْسى وَ لِحْيَتى مِنْ طاقَةِ شَعْرٍ.
خبر بده مرا كه بر سر و صورتم چند دسته مو وجود دارد.
حال مولا جواب اين شخص نادان را چه بدهد؟ امام عليه السلام از چه مىپرسد، او چه مىخواهد، يك چنين شخصى قابل هدايت نيست هر چند امام عليه السلام و راهنمايان دين براى او درس بگذارند و راههاى بصيرت و بينش را به او نشان دهند، چون خود او مىخواهد كوردل بماند، مگر مىشود او را بينا كرد.
يكى ديگر از عوامل تضعيف بصيرت تمنيات و آرزوهاى واهى بشر است كه آدمى را از مشاهده واقعيت باز مىدارد.
امام على عليه السلام مىفرمايد:
الْأَمانِىُّ تُعْمى اعْيُنَ الْبَصائِرِ. « #نهج_البلاغه_حكمت_275 »
آرزوهاى دور از دسترس، ديده بصيرت را كور مىكند.
✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج9، ص: 22
ادامه دارد ...
#بیستم
◀️کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2