✳️ #درسهاى_پيامبر در قرآن
قسمت 5
🔴 «پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله بامدادى به اصحاب و ياران فرمود: ديشب دو نفر پيش من آمدند و مرا برانگيختند و به من گفتند: بيا برويم. پس با آن دو به راه افتادم تا به مردى خوابيده رسيدم و مرد ديگرى را با سنگ گرانى بر سر او ايستاده ديدم كه سنگ را بر سر او مىكوبد و سرش را درهم مىشكند و چون سنگ به غلت مىافتد به دنبال آن مىرود و آن را مىگيرد و هنوز نزد آن مرد برنگشته سر وى چنانكه بود صحيح و سالم مىشود، پس بار ديگر به او حمله مىبرد و همان كار نخستين را با او انجام مىدهد.
به آن دو گفتم: سبحان اللَّه! داستان اين دو نفر چيست؟ به من گفتند: بيا برويم.
پس رفتيم تا به مردى به پشت افتاده رسيديم كه ديگرى با قلّابى آهنين بر سر او ايستاده است و ناگهان به يك سوى روى او مىآيد و هر يك ازگوشه لب و سوراخ بينى و چشم او را تا پشت گردن چاك مىدهد، سپس به آن سوى ديگرش مىرود و همان كارى كه با آن طرف كرده بود با اين طرف انجام مىدهد و هنوز از اين سو فارغ نشده كه آن طرف به حال اول برمى گردد، پس ديگر بار به او حمله كرده همان كار نخستين را تكرار مىكند.
گفتم: سبحان اللَّه! داستان اين دو چيست؟ به من گفتند: بيا برويم.
پس رفتيم، به چيزى تنور مانند رسيديم كه فرياد و داد و بيدادهايى از آن بلند بود. پس سرى به آن زديم كه ناگاه مردان و زنان برهنه در آن ديديم كه زبانه آتش از زير پاى آنها بر مىخاست و چون به آنها مىرسيد فرياد مىزدند.
به آن دو گفتم: داستان اينها چيست؟ به من گفتند: بيا برويم.
پس به راه افتاديم تا به جويى مانند خون سرخ رنگ رسيديم كه در ميان آن مردى شنا گر شنا مىكرد و در كنار جوى مردى بود كه سنگ بسيارى نزدش نهاده بود، آن شناگر پس از مدتى شنا نزد آن مرد كه سنگها نزدش بود مىآمد و او سنگى به دهان او مىانداخت او باز شنا مىكرد و باز مىگشت و باز سنگ به دهانش افكنده مىشد و همين طور تكرار مىگشت.
به آن دو گفتم: داستان اين دو نفر چيست؟ گفتند: بيا برويم.
پس به راه افتاديم تا به مردى بد قيافه رسيديم كه نزد او آتشى بود و آن را مىافروخت و زير و رو مىكرد و گرد آن مىگشت.
به آن دو گفتم: اين چيست؟ گفتند: بيا برويم.
پس رفتيم تا به انبوهى رسيديم كه از هر نوع گلى بهارى در آن به چشم مىخورد، ناگهان در ميان آن بستان مردى بلند قامت با كودكانى بيش از آنچه هرگز نديده بودم پيرامون او به نظرم آمدند. به آن دو گفتم: اين كيست و اينان كيانند؟ مرا گفتند: برويم برويم.
پس رفتيم تا به بستانى بزرگ- كه هرگز بزرگتر و بهتر از آن نديده بودم- رسيديم، به من گفتند: در اين بستان بالا برو، پس بالا رفتيم تا به شهرى كه با خشتى طلا و خشتى نقره ساخته شده بود رسيديم، آنگاه به دروازه شهر آمديم و خواهش كرديم آن را باز كنند، دروازه گشوده شد، بعضى هر چه تصوّر كنى زيبا و برخى هر چه گمان كنى زشت روى به استقبال ما آمدند.
به آنان گفتند: برويد در اين جوى آب تنى كنيد كه ناگاه جوى پهناورى- كه گويى آبش در سفيدى شير خالص است- جلب نظر كرد و در آن آب تنى كردند و سپس در حالى كه آن زشتى از ايشان رفته بود و به نيكوترين صورتى در آمده بود نزد ما آمدند، به من گفتند: اين بهشت جاويدان «عدن» است و اين خانه توست.
پس ديدهام به بالا خيره شد ناگاه كاخى مانند ابرى سفيد به نظر رسيد. به من گفتند: خانه تو همان است.
به آن دو گفتم: خدا مباركتان گرداند، مرا بگذاريد تا داخل آن شوم، گفتند: اكنون كه نمىشود، داخل آن خواهى شد. به آن دو گفتم: از آنچه امشب ديدم در شگفتم، اين چه بود كه ديدم؟
به من گفتند: اكنون به تو مىگوييم: آن مرد نخستين كه بر او گذشتى و سرش با سنگ درهم شكسته مىشد مردى است كه قرآن را فراگيرد و سپس آن را رها كند در وقت نماز بخوابد تا نماز او فوت شود.
آن مرد ديگرى كه ديدى هر يك از كنار دهان و سوراخ بينى و چشم او تا پشت گردنش چاك زده مىشد، مردى است كه بامداد از خانهاش در آيد و دروغى بگويد كه در ميان مردم منتشر شود.
مردان و زنان برهنهاى كه در تنور مانندى بودند زنان و مردان زنا كارند.
آن مردى كه ديدى در جوى خون شنا مىكند و سنگ به دهانش مىافكند كسى است كه ربا مىخورد.
مرد بد قيافهاى كه در كنار آتش بود و آن را زير و رو مىكرد و مىافروخت و گِرد آن مىگشت مالك و سر پرست دوزخ بود.
آن مرد بلند قامتى كه در آن بوستان بود ابراهيم عليه السلام است و آن كودكانى كه پيرامون او بودند هر نوزادى است كه بر فطرت خداشناسى بميرد.
راوى پرسيد: اى فرستاده خدا! آيا فرزندان مشركان هم؟ پاسخ داد: آرى، فرزندان مشركان هم.
امّا آن گروهى كه بعضى زيبا و بعضى زشت رو بودند آنان مردمى هستند كه كارى شايسته و كارى بد را بهم آميخته بودند و خدا از آنان در گذشت.»
✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج2، ص: 253
دعای #دوم #دعا_دوم_1
#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان_دعا_2
🆔 @sahife2
FPU_Makaremolakhlagh68_(Afate_talab)_lobolmizan[H].mp3
9.41M
#شرح_صحیفه_سجادیه
✳️دعای #مکارم_الاخلاق
#دعا_بیستم_20
🔹 استاد اصغر #طاهرزاده
✔️ جلسه 68
👌 آفات طلب رضایت مردم
#بیستم #مکارم_اخلاق
👈به همراه شرحی بر #حافظ_غزل_177
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
هدایت شده از انس با صحیفه سجادیه
#صحیفه_سجادیه_صفحه_ای
#صفحه_232
دعای #چهل_دو
🌹 دعای سیدالساجدین (علیه السلام )
" هنگام #ختم_قرآن "
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#صحیفه_سجادیه_صفحه_ای
#صفحه_233
دعای #چهل_دو
🌹 دعای سیدالساجدین (علیه السلام )
" هنگام #ختم_قرآن "
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#صحیفه_سجادیه_بصورت_بند_به_بند
#دعا_چهل_دو_15
دعای سیدالساجدین(ع) " هنگام #ختم_قرآن " :
🔹و ارْحَمْ بِالْقُرْآنِ فِى مَوْقِفِ الْعَرْضِ عَلَيْكَ ذُلَّ مَقَامِنَا، وَ ثَبِّتْ بِهِ عِنْدَ اضْطِرَابِ جِسْرِ جَهَنَّمَ يَوْمَ الْمَجَازِ عَلَيْهَا زَلَلَ أَقْدَامِنَا، وَ نَوِّرْ بِهِ قَبْلَ الْبَعْثِ سُدَفَ قُبُورِنَا، وَ نَجِّنَا بِهِ مِنْ كُلِّ كَرْبٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ شَدَائِدِ أَهْوَالِ يَوْمِ الطَّامَّةِ🔹
🔸و به حرمت قرآن در آن جاى كه عمل ها را بر تو عرضه مى دارند به خوارى مقام ما رحم كن و آنگاه كه جسر دوزخ زير پاى گذرندگان مى لرزد، گام هاى ما را استوار گردان و از لغزش باز دار و از هر اندوهى در روز قيامت و از عقبات سهمگين و سخت آن گير و دار برهان🔸
#چهل_دو
◀️کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#شرح
#دعا_چهل_دو_15
🔴 قرآن، رفیق خود را رها نمیکند
«وَ ارْحَمْ بِالْقُرْآنِ فِي مَوْقِفِ الْعَرْضِ عَلَيْكَ ذُلَّ مَقَامِنَا»؛ این درخواست با این فرض است که قرآن شفیع تو شود و وقتی شفیع تو میشود که شفع تو شود و وقتی شفع تو میشود که به تو بچسبد و رفیق تو شود. شما یا تنها هستی که وتر هستی یا رفیق داری که شفع هستی. شفیع همان دومی است که به تو متصل است. اگر رابطهی تو با قرآن مانند رفیق دوم شد که هر وقت کسی تو را ببیند یاد او میافتد یا او را ببیند یاد تو میافتد، قرآن شفیع تو خواهد بود.
آویختن در کلام الهی، یعنی فکر و قلب و عمل تو با قرآن کریم هماهنگ شود. اگر اینگونه شد، «فانه شافع مشفّع»؛ او شفیعی است که شفاعتش پذیرفته شده است.
حضرت میفرماید در زمانی که انسان بر حضرت حق عرضه میشود، به برکت قرآن به ما رحم کن. یعنی قرآن به فریاد ما برسد. اگر کسی از وادی معصیت به طاعت آمد، عزیز میشود و چنانچه کسی با راهنمایی قرآن از خواری معصیت به عزت طاعت ارتفاع پیدا کرد، این اتفاق برای او میافتد و قرآن او را بر عرش عزت مینشاند. قرآن، رفیق و شفیع خود را رها نمیکند.
«وَ ثَبِّتْ بِهِ عِنْدَ اضْطِرَابِ جِسْرِ جَهَنَّمَ»؛ اضطراب، لرزش بسیار شدید است. از لرزش طنابهایی که حالت کِش دارد به اضطراب تعبیر میشود. وقتی پل روی جهنم شدیداً میلرزد و همه باید از روی آن عبور کنند، مرا محکم نگاه دار تا پای من آنجا نلرزد. کسانی که به باطن قرآن رسیدهاند، اینقدر سریع عبور میکنند که این لرزش بر آنها اثری ندارد.
«وَ نَوِّرْ بِهِ قَبْلَ الْبَعْثِ سُدَفَ قُبُورِنَا»؛ تاریکیهای قبر ما را با نور قرآن روشن کن. سرانجام ما وارد قبر میشویم و آنجا به حسب واقع تاریک است، مگر آنکه به نور قرآن منور باشد. اگر نور قرآن در فکر و حقیقت وجود تو باشد، قبرت منور خواهد بود. هرچه اینجا از نور قرآن استضائه کرده باشید، آنجا به همان مقدار روشن خواهد شد.
«وَ نَجِّنَا بِهِ مِنْ كُلِّ كَرْبٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ شَدَائِدِ أَهْوَالِ يَوْمِ الطَّامَّةِ»؛ اینجا هم تقاضای نجات است. اگر اینجا نجات یافتی و خود را بسپری، آنجا تو را نجات خواهد داد. «کرب» به معنای غم و اندوه و «تامه» به معنای غلبه است. قرآن کریم از قیامت به «الطامه الکبری»[۱۰] تعبیر میکند؛ یعنی وقتی قیامت آغاز میشود، دیگر هیچ جایی برای غیر باقی نمیماند. برخی مفسران خواستهاند بگویند تامهی کبری، نفخهی ثانیه است که همه بعد از مرگ دوباره در نفخهی اولی برمیخیزند. آنجا است که انسان به خودش میآید که چه کرده است و چه در دست دارد. از این وضعیت به اهوال تعبیر میشود که جمع هول و به معنای ترس است.
سخن پایانی آنکه امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه میفرمایند اگر اینگونه بیایید، من به کمک شما میآیم و چنانچه کم بیاورید، کمیها را پر میکنم. اگر زبان شما آنجا کم بیاورد، زبان امیرالمؤمنین (علیه السلام) در دفاع از شما گشوده میشود. این بشارت را خود حضرت به ما دادهاند.
امیدواریم خدای تبارک و تعالی به همهی ما توفیق دهد دلها و افکار و اعمال ما منور به نور قرآن کریم شود و قرآن در دنیا رفیق ما و در آخرت شفیع ما باشد. انشاءالله خدای متعال توفیق بار یافتن به مقام شامخ شفاعت را به همهی ما کرامت کند.
👤 استاد #حاج_علی_اکبری
#چهل_دو
#ياد_مرگ
🆔 @sahife2