eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
4.9هزار دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1.6هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت 5 ✳️ پيامبر و عصر جاهليّت‏ جملات اين فراز دعا با مرورى به وضع عصر جاهليّت و اوضاع و احوال مردم عرب روشن‏تر مى‏شود، به همين خاطر به طور خيلى مختصر دورنمايى از آن زمان را با هم تماشا مى‏كنيم، تا معلوم شود رسول با كرامت اسلام در جهت تبليغ دين با چه قومى رو به رو بوده و براى احياى دين خدا گرفتار چه مشقّات و زجرها و رنج هايى شده است. «در آن زمان حدود يك ششم مردم عربستان شهر نشين بودند كه بيشتر در نواحى جنوب، يمن و عدن و حضرموت و در قسمت شمال غربى، حيره و غسّان به سر مى‏بردند و در حجاز هم سه شهر مكّه و يثرب و طائف وجود داشت، ديگر ساكنان عربستان اعراب صحرانشين و بيابان گرد بودند و به طور كلّى شهر نشينان عرب هم خمير مايه اخلاق و روحيّات خود را از صحرانشينى و نظام قبيله‏اى گرفته بودند. عرب باديه تابع نظم و فرمانبرى و تسليم در برابر قدرت نيست، به خود و افراد قبيله‏اش متّكى است و با ديگران همان مى‏كند كه ناسيوناليست‏هاى افراطى و نژاد پرستان با ديگر نژادها و ملّت‏ها، هر جا بتوانند كشتار، غارت، دزدى، هتك ناموس، دروغ و خيانت را نسبت به ديگران مشروع مى‏دانند. اعراب بدوى تابع حكومتى نبودند و نظم و سياستى نداشتند و اساس مليّت و جامعه آنان را، قبيله تشكيل مى‏داد. قبيله مجموع چند خانواده و قوم و خويشاوند است كه تحت رياست شيخ قبيله كه معمولًا كهنسال‏ترين افراد قبيله است به سر مى‏برند. قوم و قبيله واحد مستقلّى بود كه بايد در همه چيز به خود متّكى باشد چون اقوام و قبايل ديگر اصولًا بيگانه به شمار مى‏رفتند و هيچ گونه حقوق و احترامى از نظر افراد اين قبيله نداشتند و غارت اموال و كشتن افراد و دزديدن و ربودن زنان جزو حقوق قانونى آنان بود، مگر اين كه با قبيله‏اى پيمانى داشته باشند كه آنهم معمولًا ديرى نمى‏پاييد كه با يك جسارت كوچك از طرف يكى از افراد آن قبيله نقض مى‏شد وبهانه براى حمله مجدد به دست مى‏آمد. بدين ترتيب افراد يك قبيله كه تنها حامى و تكيه گاه خود را قبيله خويش مى‏دانند بدان بى دريغ دل بسته‏اند و مسئله ذكر مفاخر قبيله و بيان انتساب و شاخه‏هاى قبيله و افزون نشان دادن افراد ولو با شمارش گور مردگان خود، از بزرگترين نمودهاى تعصّب قبيله‏اى است. جنگ قبيله‏ها گاهى براى به دست آوردن چراگاه‏ها و بيشتر زاييده تعصّب و خونخواهى است. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 13 دعای 🆔 @sahife2
قسمت 6 ✳️ حوادث جنگى جاهليّت‏ سرزمين عربستان، انسان سخت جان و جنگجو مى‏پروراند. روح جنگجويى را با عصبيّت جاهلى و ناسيوناليزم قبيله‏اى ضميمه كنيد تا ريشه بسيارى از خونريزى‏ها روشن شود. از طرفى هر قبيله، زن و مال و جان ديگران را شكار قانونى خود مى‏داند و از طرفى قبيله‏اى كه مورد تجاوز قرار گرفته است حاضر است براى انتقام حتّى تمام افراد قبيله متجاوز را از دم تيغ بگذراند. صحرانشينان مى‏گفتند: خون را جز خون نمى‏شويد. داستان شنفره كه به افسانه شبيه‏تر است مى‏تواند نقش تعصّب را در خونريزى‏ها نشان دهد. وى مورد اهانت‏ يكى از قبيله بنى سلمان قرار مى‏گيرد و بر آن مى‏شود كه براى انتقام، صد نفر از آنان را بكشد. سرانجام پس از مدّت‏ها كمين كردن و آوارگى نود و نه نفر را مى‏كشد! ايّام عرب مهم‏ترين حوادث جنگى عرب جاهلى را به خاطر مى‏آورد. اين جنگ‏ها معمولًا از يك برخورد ساده دو فرد از دو قبيله شروع مى‏شود و گاهى همچون جنگ «بسوس» چهل سال طول مى‏كشيد تا وقتى كه تقريباً مرد جنگجويى در دو قبيله باقى نمى‏ماند و با دخالت ديگران كار به صلح مى‏كشيد. از بزرگترين مصيبت‏هاى يك فرد بدوى آن بود كه قبيله او را طرد يا خلع كند، بدين ترتيب وى ديگر منسوب به قبيله نبود و مورد حمايت قرار نمى‏گرفت و هيچ قدرت و قانونى پاسدار جان و مال او نبود و در نتيجه هر كس حق داشت او را بكشد يا به بردگى بگيرد و يا اموالش را غارت كند! غارت از راههاى رسمى امرار معاش بود. چه، گفتيم اموال ديگر قبايل احترام قانونى ندارد و اين رسم تقريباً عمومى بود، حتّى در بين قبايل مسيحى مانند «بَنى تَغْلِب» غارتگرى رايج بود، اما در اثناى غارت حتّى الامكان خونريزى مجاز نبود. قطامى شاعر ضمن شعرى چنين مى‏گويد: «كار ما غارتگرى و هجوم به همسايه دشمن است و گاه هم اگر جز برادر خويش كسى را نيابيم او راغارت مى‏كنيم». عرب جاهلى در قصايد خود كشتار و غارت ديگران را از سندهاى افتخار خود مى‏شمرد. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 13 دعای 🆔 @sahife2
قسمت 7 ✳️ ازدواج در جاهليّت‏ ازدواج خيلى زود و حتّى اغلب در سنين هشت يا نه سالگى دختر انجام مى‏شد و رضايت پدر و پرداخت بهاى عروس شرط اساسى ازدواج بود. تعدّد زوجات بدون هيچ قيد و شرطى رواج فراوان داشت. زن كالايى بود كه‏ جزو دارايى پدر يا شوهر يا پسر به شمار مى‏رفت و او را با اموال و ثروتى كه باقى مى‏ماند به ارث مى‏بردند، از اينرو ازدواج با زن پدر منع قانونى نداشت. دختر دادن به افراد قبيله‏اى ديگر ممنوع بود، جز قريش كه حق داشتند از ساير قبايل دختر بگيرند. ديگر از طرق مشروع تصرّف زن اين بود كه مثلًا با مرد ديگرى از قبيله ديگر برخورد كند كه وى با زن خود باشد و بر سر به دست آوردن آن زن جنگ كند، اگر غالب شد زن را اسير گرفته و بى هيچ قيد و شرطى او را تصرّف كند. بعضى از قبايل عرب مخصوصاً بنى اسد و تميم دختران خود را زنده به گور مى‏كردند! 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 13 دعای 🆔 @sahife2
قسمت 8 ✳️ بت‏پرستى در جاهليّت‏ بت پرستى دين رايج عرب بود و به صورت‏هاى گوناگون در بين آنان نفوذ داشت. دامنه بت پرستى آن چنان توسعه پيدا كرد كه بت‏هايى به شكل حيوان و گياه و انسان و جنّ و فرشته و ستارگان ساخته مى‏شد و حتّى سنگ مورد پرستش بود. «لات» در طايف به صورت سنگى چهار گوش بود و نزديك طايف چمن و چراگاه خاص داشت كه حرم بود و قطع درخت و شكار و خونريزى در قلمرو آن روا نبود و مردم مكّه و ديگران به زيارت آن مى‏رفتند. «عُزّى‏» خداى بسيار عزيز كه معادل ستاره زهره بود در نخله، شرق مكّه قرار داشت و پرستش مى‏شد و بيش از ديگر بت‏ها اعتبار داشت. حرم عُزّى‏ از سه درخت تشكيل شده بود و قربانى انسان بدان تقديم مى‏شد. «مَنات» خداى قضا و قدر بود و معبد آن سنگى سياه در قُدَيد بر سر راه مكّه به يثرب و مخصوص اوس و خزرج بود. اين سه معبود، خدايان مؤنّث و تماثيل‏ ملائكه بودند. «بَعْل» مظهر روح چشمه‏ها و آبهاى زير زمين بود، احياناً چاه آب پاكِ نشاط آور در صحراى خشك قابل پرستش بود. «غار» چون با خدايان و نيروهاى زير زمين ارتباط دارد، مقدّس شناخته مى‏شد. بتخانه «غبغب» در نخله از همين جا پيدا شد. «ذات انواط» كه به آن چيزهايى مى‏آويختند در نخله بود و سال‏ها مردم مكّه زيارتش مى‏كردند. «ذوالشّرى‏» به صورت توده‏اى از سنگ‏هاى تراشيده سياه چهارگوش محترم بود. «روح زمين قابل كشت» خداى نيكوكارى است كه بايد قربانى به پيشگاه او نثار كرد. «روح زمين باير» شيطان شرور است كه بايد از آن بر حذر بود. علاوه بر خدايان عمومى، هر يك از عربها در خانه خود صنم يا نصيبى داشتند كه هر وقت به خانه مى‏رفتند دور آن طواف مى‏كردند و در هنگام مسافرت از آن اجازه مى‏گرفتند و آن را همراه خود مى‏بردند. عرب‏ها قسمتى از ميوه و محصول كشاورزى و نتيجه چهارپايان خود را براى بت‏ها قرار مى‏دادند! «ازلام» چوبه‏هاى تيرى بودند كه براى فال گرفتن و مشورت به كار مى‏رفتند. آنها در تعيين سرنوشت مردم نقش عمده‏اى داشتند و حتّى در تعيين اين كه فرزند مشكوك به كدام پدر تعلّق دارد. اين چوبه‏ها در برابر بت «هبل» قرار داشت و مراسم تحت نظر كاهنى انجام مى‏شد و نيز وسيله‏اى براى قمار بازى با طرز خاصّى بود. روزى امرؤالقيس شاعر معروف براى انتقام خون پدر خود با ازلام فال گرفت و سه بار نفى آمد، چوبه‏هاى تير را به صورت بت پرت كرد و گفت: اى لعنتى! اگر پدر خودت را كشته بودند مرا از خونخواهى پدر منع مى‏كردى. از اين داستان نقش ازلام و موقعيّت بت و در عين حال نفوذ بر تعصّب و انتقام را استفاده مى‏كنيم.» «1» در چنين روزگارى و براى هدايت و راهنمايى چنان مردمانى محمد صلى الله عليه و آله مبعوث به رسالت شد. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 13 دعای 🆔 @sahife2
قسمت 9 ✳️ مردم عصر جاهليّت‏ «در روزگارى كه ابرهاى متراكم جهل و نادانى سراسر عالم بشريّت را تيره و تار ساخته بود، زشتخويى و فساد اخلاق همه جا رواج داشت، شرك و بت‏پرستى جايگزين يكتا پرستى و توحيد گشته بود، مزدك‏ها و مانى‏ها به نام مذهب و آيين بر عقول و افكار مردم حكومت مى‏كردند، هرزگى و گناه در هر جاى جهان افتخار شمرده مى‏شد، خونريزى و ستم امرى عادى بود، بشريّت در پرتگاه نيستى قرار گرفته و آخرين دوران انحطاط خود را مى‏پيمود، زنها از مزاياى زندگى محروم و با آنها معامله برده و حيوان مى‏شد و به همراه شوهران مرده خويش به آتش مى‏سوختند! در سرزمين خشك و سوزان كه سنگ‏هاى تفتيده‏اش از خون بى كسان مظلوم طراوت مى‏يافت و خاك‏هاى تيره‏اش از پيكر دختران معصوم زنده به گور كام مى‏گرفت، ابوجهل‏ها و ابوسفيان‏ها بر جان و مال مردم مسلّط بودند. در ميان مردمى كه سنگ و چوب معبودشان بود، وغارتگرى و چپاول شغلشان، در پست‏ترين شرايط مى‏زيستند و با فقر و تنگدستى و شتر چرانى روزگار مى‏گذرانيدند، در ميان سنگ‏هاى درشت ونا هموار و مارهاى پر زهر منزل داشتند، با آبى تيره و ناگوار و نانى جوين و ساخته از هسته خرما و خوراكى پرداخته از سوسمار و ملخ به سر مى‏بردند، با برادركشى و قطع رحم خو گرفته تا گلوگاه در لجنزار خرافات و اوهام فرورفته بودند و بدين طريق روزگارشان سپرى مى‏شد و عمرها به فنا مى‏رفت. در چنين گردابى زورق زندگى سراسر ننگ بشر بدون هدف از سويى به سويى در حركت بود، همه از زندگى خويش ناخشنود و در ظلمات حيرت و سرگردانى صبح را شام و شام را سحر مى‏كردند، يأس و نوميدى در دل‏ها چيره شده، شب ديجور جهل و شرك جهان را تيره و تار ساخته بود. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 13 دعای 🆔 @sahife2
قسمت 10 ✳️ پيامبر و دگرگونى كفار در چنين روزگارى رسول مكرّم اسلام مبعوث به رسالت شد و براى بيدارى و بينايى مردم همراه قرآن مجيد به دگرگون كردن زندگى انسان و ايجاد تغيير در تمام شؤون حيات همّت گماشت. شما فكر كنيد مردمى كه با شرك و بت پرستى و تقليد از گذشتگان و انواع مفاسد اخلاقى و خانوادگى و اجتماعى و سياسى و اقتصادى خو گرفته بودند در ابتداى دعوت براى آن منبع فيض چه مشكلاتى و چه رنج‏ها و مشقّاتى ايجاد كردند، رنج‏هايى كه به قول قرآن مجيد كمر شكن بود، ولى عنايت خدا و صبر و استقامت آن حضرت باعث شد آن همه بلا و مصيبت را براى تبليغ دين و احياى اسلام و نشر معارف الهى تحمّل نمايد. سران قريش از دعوت مردم به خدا سخت نگران بودند، كار آنان رباخوارى، فساد، تجاوز، ظلم و جمع كردن ثروت از كنار بت‏ها بود و آيين حق و آيات قرآن و دعوت محمّد صلى الله عليه و آله مخالفت با آن همه برنامه‏ها داشت. آنان مى‏دانستند كه اگر مردم بيدار شوند از قيد بردگى و بندگى نسبت به آنان نجات پيدا مى‏كنند و به اين همه ظلم و تجاوز خاتمه داده مى‏شود. در اين صورت آنان از تمام منافع نامشروع خود محروم مى‏گردند. ابولهب و ابوجهل و ابوسفيان و وليد و شيبه و عتبه و ساير زورمداران مى‏دانستند كه بت‏هاى چوبى و سنگى كه دست پخت كارگران ايشان است براى مردم و خود آنها سود و زيانى در امر حيات ندارد، ولى آنان بت و بتخانه را براى سرگرم نگاه داشتن مردم و بهره كشى دنيايى از بى خبران و جاهلان مى‏خواستند. تعطيل شدن بتخانه در حكم بسته شدن مراكز مهم درآمد بود. آنها سال‏ها افكار مردم را به زنجير اوهام و خرافات بسته و دريچه‏هاى جان آنان را قفل كرده بودند؛ زيرا بر اساس منطق اين اقليّت سود پرست، اكثريّت مردم بايد چشم و گوش بسته و مطيع و فرمانبردار بمانند، مردم بايد گمراه و ستم كش زندگى كنند، تا ابولهب و ابوجهل و وليد و ديگر قلدران در طول تاريخ با فراغت خاطر به رباخوارى و مال اندوزى و فساد همه جانبه خود ادامه دهند، اگرمحمّد بيايد و در گوش آنان بخواند: الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّورَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُوْلئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ همان كسانى كه از اين رسول و پيامبر «ناخوانده درس» كه او را نزد خود [با همه نشانه‏ها و اوصافش‏] در تورات وانجيل نگاشته مى‏يابند، پيروى مى‏كنند؛ پيامبرى كه آنان را به كارهاى شايسته فرمان مى‏دهد و از اعمال زشت بازمى‏دارد و پاكيزه‏ها را بر آنان حلال مى‏نمايد و ناپاك‏ها را بر آنان حرام مى‏كند و بارهاى تكاليف سنگين و زنجيره‏ها [ىِ جهل، بى‏خبرى و بدعت را] كه بر دوش عقل وجان آنان است برمى‏دارد؛ پس كسانى كه به او ايمان آوردند و او را [در برابر دشمنان‏] حمايت كردند و ياريش دادند و از نورى كه بر او نازل شده پيروى نمودند، فقط آنان رستگارانند. آنها نمى‏توانستند جملات حكيمانه پيامبر به خدايان قلّابى خود را تحمّل كنند چون بدانها خو گرفته بودند، امّا ابولهب و ابوجهل و وليد كه پيشرو مخالفان و سلسله جنبانان اين دشمنى بودند به ديده ديگرى به اين پيشامد جديد مى‏نگريستند. آنها مى‏دانستند اگر مردم آزادى را حس كنند، ديگر بردگى نخواهند كرد، اگر بردگى از ميان برود اين تن پروران بيكار بدبخت خواهند شد، چه بكنند؟ از مغز كسانى كه مقياس خوشبختى را پول مى‏دانند چه فكرى تراوش مى‏كند؟ مسلّماً فكرشان بر محور پول مى‏گردد، پس بايد دعوت محمّد صلى الله عليه و آله را با پول متوقّف كنند، مگر نه آن است كه آنان همه چيز خود را با پول به دست آورده‏اند، با پول خانه ساخته‏اند، با پول صدها كنيز و غلام به دور آنان مى‏گردند، با پول بتخانه به راه افتاده است، پس براى آن كه چراغ حق را خاموش كنند، بايد به پول توسّل جويند. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 13 دعای 🆔 @sahife2
قسمت 11 ✳️ در «تاريخ يعقوبى» آمده: «قريش ابوطالب را گفتند: برادر زاده‏ات خدايان ما را به زشتى نام مى‏برد، ما را ديوانه مى‏خواند، پيشينيان ما را به گمراهى نسبت مى‏دهد، بگو از اين دعوت باز ايستد تا مال خود را در اختيار او گذاريم. محمّد صلى الله عليه و آله در پاسخ گفت: خدا مرا بر نينگيخته است كه مال دنيا بيندوزم و مردم را به دنيا دوستى بخوانم، مرا برانگيخته است تا دعوت او را به مردم برسانم و خلق را بدو بخوانم. قريش چون دانستند محمّد را با پول نمى‏توان خريد به فكر افتادند ابوطالب را از حمايت او باز دارند. گروهى از بزرگان اين طايفه نزد ابوطالب رفتند و گفتند: ما عُمارة بن وليد بن مغيره را كه جوانى تناور و خردمند است به تو مى‏دهيم و تو محمّد را به جاى او به ما بسپار تا به قتل برسانيم.» «1» اين داستان را بيشتر مورّخان پيشين نوشته‏اند. اين درخواست، طرز تفكّر رباخواران و مال اندوزان و مفسدان قريش را به خوبى مجسّم مى‏كند. پول پرستان و دنيا داران كه حساب هر چيز را از نظر سود مادّى آن بررسى مى‏كنند، براى آنان همه موجودات عالم جز پول وسيله است نه هدف، انسان باشد يا كالا. در نظر آنان آن منبع فيض براى ابوطالب نيرويى بود كه بايد در راه بهره بردارى به كار افتد، خرد، مردمى، خويشاوندى و آنچه با عواطف سروكار داشته باشد بى ارزش است. به عقيده آنان عماره بن وليد براى جلب منفعت و دفع ضرر بهتر و مناسب‏تر از محمّد مى‏نمايد، بدين جهت وقتى قريش نظر خود را گفتند و ابوطالب نپذيرفت، مُطعم بن عدى گفت: ابوطالب! به خدا سوگند خويشاوندان تو از روى انصاف سخن گفتند. ابوطالب گفت: چه درخواست ستمكارانه‏اى! شما مى‏خواهيد فرزند خود را به من بسپاريد تا او را براى شما بپرورم و به جاى او فرزند مرا بگيريد و بكشيد! اين انصاف نيست، ستم است، برويد و هر چه مى‏خواهيد بكنيد كه هرگز سخن شما پذيرفته نيست. بزرگان قريش چون از اين راه هم سودى نبردند راه ديگرى پيش گرفتند، راهى كه مردم نادان هنگام درماندگى در مقابل دليل منطقى خردمندان پيش مى‏گيرند. عادت جاهلان اين است كه چون در پاسخ درست درمانند به سفاهت مى‏گرايند، دهن كجى مى‏كنند، دشنام مى‏دهند، آزار مى‏رسانند. قريش نيز به آزار محمّد صلى الله عليه و آله برخاستند و در اين راه تا آن جا كه توانستند پيش رفتند. ابولهب و زن او امّ جميل، حَكَم بن أبى العاص، عقبة بن أبى مُعَيط از جمله مردمانى‏اند كه بيش از ديگران محمّد را آزار مى‏كردند. وقتى محمّد صلى الله عليه و آله در بازار عُكاظ مردم را به خداى يگانه مى‏خواند، ابولهب به دنبال او مى‏افتاد و مى‏گفت: مردم برادر زاده من دروغگوست از او بپرهيزيد. نيرنگ ديگرى كه به كار مى‏بردند اين بود كه آزار محمّد را بيشتر به عهده كودكان و غلامان مى‏گذاشتند. روزى، آن عالِم اسرار مُلْك و ملكوت و آن منبع فيوضات ربّانيّه به نماز ايستاده بود، تنى چند از ايشان شكنبه شترى پر از سرگين به غلامى از غلامان خود دادند و چون محمّد به سجده رفت، غلام آن شكنبه را بر پشت او نهاد و دوش و پشت وى را آلود ساخت.» «1» قريش از پس آزارهاى گوناگون نسبت به رسول خدا و مردان و زنانى كه به آن حضرت ايمان آورده بودند تصميم به قتل رسول خدا گرفتند و به ابوطالب گفتند: يا به او بگو دست از دعوتش بردارد، يا آمده كشته شدن شود. ابوطالب سخن قريش را به آن حضرت گفت، آن جناب فرمود: اى عمّ گرامى! اگر آفتاب را در دست راست من و ماه را در دست چپم بگذارند، من از دعوت خود دست برنخواهم داشت. ابوطالب از خانه بيرون شد و سخن آن حضرت را باز گفت و با كمال جرأت و شهامت از رسول خدا صلى الله عليه و آله دفاع نمود و با زبان حال گفت: از دادن جان خدمت جانانه رسيديم در عشق نظر كن كه چه داديم و چه ديديم‏ زان پسته خندان چه شكرها كه نخورديم زان سرو خرامان چه ثمرها كه نچيديم‏ هر عقده كه آن زلف دوتا داشت گشوديم هر عشوه كه آن چشم سيه كرد خريديم‏ (فروغى بسطامى) 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 13 دعای 🆔 @sahife2
قسمت 12 ✳️ قطع روابط با بنى هاشم‏ قريش متوجّه شد كه ابوطالب از برادر زاده خود سخت دفاع مى‏كند، ناچار در دارالنَّدْوَه كه محلّ شوراى آنان بود گرد آمده و پس از مشورت‏هاى زياد تصميم گرفتند كه صحيفه‏اى بدين مضمون بنويسند كه هيچ يك از ما حقّ هيچ گونه معامله و داد و ستد ومعاشرت و رفت و آمد و حتّى يك كلمه مكالمه با بنى‏هاشم نداشته باشد. پس نامه را به مضمون فوق نوشته و همگى امضا كردند و هم قسم شدند و آن را پيچيده در خانه كعبه آويختند. چون خبر اين صحيفه به ابوطالب رسيد، سراسيمه از خانه بيرون شد و به نزد قريش شتافت و گفت: اين خبر چيست كه شنيده‏ام؟! آنان اظهار كردند: اى ابوطالب! بيا برادر زاده خود را به ما تسليم كن و خود بر تمام ما امارت و آقايى نما، ابوطالب گفت: عجب مردمان بى انصافى هستيد، من اولاد خود را به شما بدهم كه او را به قتل برسانيد! هجرت به شعب ابى طالب‏ آنگاه به نزد بنى هاشم برگشت و گفت: عَلَيْكُمْ يا بَنى هاشِمٍ وَحِصْنَ الشِّعْبِ. اى بنى هاشم! براى حفظ جانتان داخل شعب ابى طالب شويد. پس همگى وارد شعب ابى طالب كه درّه‏اى بين دو كوه بود گرديدند. ابوجهل و عاص بن وائل و نضر بن حارث و عقبة بن أبى مُعَيط اطراف شعب پاس مى‏دادند و مراقب بودند كه كسى داخل شعب نشود و طعامى به مسليمن نرساند. كسى نمى‏توانست علناً آذوقه براى ايشان ببرد، ابوالعاص بن ربيع داماد آن حضرت در تاريكى‏هاى شب با صدمات زيادى مقدارى طعام و گندم و خرما بر شترش بار كرده و نزديك شعب كه مى‏رسيد شتر را رها كرده و خود مى‏رفت و شتر آذوقه به افراد شعب مى‏رساند. چون ابوطالب از ابوجهل و دستيارانش خائف بود، شبى چند بار جاى بستر رسول خدا صلى الله عليه و آله را در شعب عوض مى‏كرد مبادا مشركين نيمه شب بر سر او بريزند و آن بزرگوار را به قتل برسانند. مدّت سه تا چهار سال با كمال سختى و فقر و تنگدستى در شعب باقى ماندند، چنان كار بر آنها سخت شده بود كه فرياد گرسنگى اطفالشان از بيرون شعب شنيده مى‏شد! 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 13 دعای 🆔 @sahife2
قسمت 13 ✳️ هجرت به طائف‏ ابوطالب و خديجه كبرى تا زنده بودند، آزار مشركان نسبت به آن حضرت حدّى داشت، ولى پس از وفات آن دو بزرگوار كه از هر جهت حامى پيامبر و دين او بودند، آزار سردمداران كفر از حد گذشت، چندانكه احساس كرد بيش از اين نمى‏تواند در مكّه درنگ كند، در اوخر ماه شوّال با زيد بن حارثه به طائف رفت و در آن جا به سه برادر از رؤساى ثقيف: عبد بن عمر و مسعود بن عمر و حبيب بن عمر كه سه برادر بودند ملاقات كرد و دين خود را به آنان عرضه داشت، هر يك در كمال بى شرمى حضرت را به جواب سختى پاسخ دادند. يكى گفت: كه من پرده خانه كعبه را دزيده‏ باشم اگر تو راست بگويى و خدا تو را مبعوث كرده باشد. ديگرى گفت، خدا عاجز بود كه غير تو را پيغمبر گرداند! سوّمى گفت: به خدا سوگند كه هيچ گونه حاضر نيستم با تو سخن گويم؛ زيرا اگر پيغمبر باشى من كوچكتر از آنم كه با تو سخن گويم و اگر نباشى بزرگتر از آنم كه با تو كلامى گويم. رسول خدا صلى الله عليه و آله مأيوس شده از آنان خواست اكنون كه ايمان نياورديد و گفتارم را نپذيرفتيد امر مرا مخفى داريد و با كسى در ميان ننهيد، ولى آنان مردم را خبر كردند و امرش را فاش ساختند و گفتند: او چنين توقّعى كرد و ما او را رد كرديم، آنگاه سر راهش را گرفته او را آزار و استهزا كردند و آن قدر سنگ بر پاى مباركش زدند كه خون جارى شد. موسى بن عقبه گويد: آن قدر سنگ به ساق پاى مباركش زدند كه نعلينش پر از خون شد و از شدّت جراحت خسته مى‏شد و بر زمين مى‏افتاد، بازوهاى او را مى‏گرفتند و او را مى‏نشاندند و به او مى‏خنديدند. بنابر بعضى از روايات، تنها زيد بن حارثه از حضرت دفاع مى‏كرد آن قدر كه چندين جاى سر زيد را شكستند و همه روز كارشان همين بود تا يك روز اطفال و سفهاى قوم او را تعقيب كردند، تا آن كه حضرت از طائف خارج شد. در بيرون شهر طائف باغى بود كه عتبه و شيبه پسران ربيعه با غلامشان «عِداس» در آن باغ بودند، حضرت در سايه ديوار باغ نشست و خون از پاى مباركش جارى بود، چون چشم عتبه و شيبه به او افتاد شفقت كرده، غلام خود عداس نصرانى را با مقدارى انگور نزد حضرتش فرستادند. عداس انگور آورد و عرض كرد ميل فرماييد، حضرت فرمود: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم، عداس پرسيد: اين سخن از كلام اين بلد نيست، حضرت فرمود: اهل كجا هستى؟ گفت: نينوا، حضرت فرمود: شهر يونس بن مَتّى بنده صالح حق! عداس پرسيد از كجا دانستى كه يونس كيست؟ فرمود: خدايم به من خبر داده است، پس او را دعوت به اسلام كرد، عداس مسلمان شد و به خاك افتاده سجده كرد و صورت و دست و قدم‏هاى آن حضرت را كه خون از آن جارى بود بوسيد، چون نزد ارباب خود باز گشت بدو گفت: واى بر تو! اين مرد با تو چه كرد كه سجده كردى و چرا قدم‏هاى او را بوسيدى؟ عداس گفت: او مرا به امرى خبر داد كه جز پيغمبر خدا بدان دانا نيست، بدو خنديدند و گفتند: اين مرد تو را از كيش مسيح باز داشت. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 13 دعای 🆔 @sahife2
قسمت 14 ✳️ قريب يك ماه حضرت در طائف بود و هر روز مردم را به دين اسلام دعوت مى‏كرد و هر چه مى‏توانستند او را آزار مى‏دادند و هيچ كس ايمان نياورد تا اين كه بدن مباركش از شدّت صدمه ورم كرد و به طرف مكّه باز گشت. در بين راه زير سايه درخت انگورى نشست و مشغول راز و نياز و مناجات با پروردگارش گرديد و عرضه داشت: اللّهُمَّ إنّى أشْكُو إلَيْكَ ضَعْفَ قُوَّتى، وَقِلَّةَ حيلَتى وَهَوانى عَلَى النّاسِ، أنْتَ أرَحمُ الرّاحِمينَ، أنْتَ رَبُّ الْمُسْتَضْعَفينَ وَأنْتَ رَبّى، إلى مَنْ تَكِلُنى؟ إلى بَعيدٍ يَتَجَهَّمُنى، أوْ إلى عَدُوٍّ مَلَّكْتَهُ أمْرى؟ إنْ لَمْ يَكُنْ بِكَ عَلَىَّ غَضَبٌ فَلا ابالى و لكِنْ عافِيَتُكَ هِىَ أوْسَعُ لى. أعُوذُ بِنُورِ و جْهِكَ الَّذى أشْرَقَتْ لَهُ الظُّلُماتُ وَصَلَحَ عَلَيْهِ أمْرُ الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ مِنْ أنْ يَنْزِلَ بى غَضَبُكَ أوْيَحُلَّ عَلَىَّ سَخَطُكَ، لكِنْ لَكَ الْعُتْبى حَتّى تَرْضى، وَلا قُوَّةَ إلّابِكَ. خداوندا، از ناتوانى، بيچارگى و خوارى خود نزد مردم به تو شكايت مى‏آورم، تو مهربان‏ترين مهربانانى، تو پروردگار مستضعفانى، تو پروردگار منى، مرا به كه واگذارى، بيگانه‏اى كه از من روى در كشد، يا به دشمنى كه‏ كارم را بدو سپرده‏اى؟ اگر تو بر من خشم نگرفته باشى هيچ باكى از ديگران ندارم، ولى عافيت و سلامتى از ناحيه تو برايم گواراتر است. پناه مى‏برم به نور وجه تو كه تاريكى‏ها بدان روشن شده و كار دنيا و آخرت بدان صلاح يافته، از اين كه غضبت بر من فرود آيد يا خشمت بر من وارد شود، آرى، آن قدر از تو پوزش مى‏طلبم تا تو خشنود شوى و هيچ نيرويى جز به تو نيست. در هر صورت همان طور كه حضرت زين العابدين عليه السلام مى‏فرمايد، وجود مقدّس آن حضرت در جهت تبليغ دينِ خدا به انواع شكنجه‏ها و مشقّت‏هاى بدنى و آلام روحى دچار گشت، ولى تا آخرين نفس وظيفه و مسئوليت خود را عاشقانه انجام داد، چنانكه در جملات بعد به آن اشاره خواهد شد. ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 13 دعای 🆔 @sahife2
قسمت اول ✳️ دشوارى‏هاى تبليغ دين‏ امام در فراز «وَأَدْأَبَ نَفْسَهُ فِي تَبْلِيغِ رِسَالَتِكَ» به مشكلات تبليغ دين اشاره مى‏فرمايد: انسان براى رسيدن به كمالات و پيدا كردن اخلاق نيكو، نيازمند راه و روش و پرسش است. تا به مراتب بالاتر اوج بگيرد. دين راهى براى رسيدن به هدف‏هاى بلند است كه با راهنمايى يا آموزش يا رفتار به هدايت بشر مى‏پردازد. فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ پس [با توجه به بى‏پايه بودن شرك‏] حق‏گرايانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوى اين دين [توحيدى‏] روى آور، [پاى‏بند و استوار بر] سرشت خدا كه مردم را بر آن سرشته است باش براى آفرينش خدا هيچگونه تغيير و تبديلى نيست؛ اين است دين درست و استوار؛ ولى بيشتر مردم معرفت و دانش [به اين حقيقت اصيل‏] ندارند. مرحوم علّامه طباطبائى درباره قيّم مى‏نويسد: «قيّم به معناى كسى است كه عهده‏دار كارى باشد و در تدبير و اداره آن نيرومند باشد يا كسى كه بدون تزلزل و سستى روى پاى خود بايستد. معناى آيه اين است كه: تنها دين توحيد بر اداره جامعه و رساندن آن به سرمنزل سعادت تواناست. و دين استوار و تزلزل ناپذيرى كه بشر را هدايت مى‏كند و هرگز به كجراهه نمى‏برد و حق است و هيچ باطلى در آن راه ندارد همان دين توحيد است، اما بيشتر مردم به سبب خو گرفتن با عالم حس و غرق شدن در زرق و برق دنياى فانى از داشتن دل پاك و عقل درست انديش محروم گشته‏اند. و مردم اين مطالب را نمى‏دانند بلكه ظاهر زندگى دنيا را مى‏بينند و از آخرت غافل و روى گردانند.» اگر هدف از زندگى رسيدن به بهشت هم باشد باز به هدايت انبيا نياز است؛ زيرا هيچ كس بدون هدايت انبياى بزرگ و اولياى الهى و حجّت حق به بهشت نمى‏رود. پس داشتن راه و روش و سرمايه فطرى، ريشه دين‏شناسى است كه انسان به كمك آنها مى‏تواند راه درست را انتخاب كند. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 35 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 2 ✳️ تحمّل شكنجه‏هاى روحى و بدنى‏ آنگاه كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به دعوت عمومى پرداخت، سران قريش براى ساكت كردن آن حضرت، هر وسيله‏اى را كه امكان داشت به كار بردند نخست مبارزه روانى را با وعده مقام و مال و امكانات رفاهى آغاز كردند، چون تأثير نداشت به سراغ تهمت‏هاى ناجوانمردانه و تمسخر رفتند و ايشان را آماج كلماتى چون مجنون، شاعر، كاهن، كذّاب قرار دادند؛ سپس به مبارزه جسمى پرداختند و با انواع آزارها و شكنجه‏هاى بدنى از پرتاب سنگ و زباله و پاره كردن لباس و حصر غذايى و معاملات و ارتباطات با قبايل عرب، جنگ‏هاى بسيارى را بر حضرت تحميل كردند و در نهايت حضرت و يارانش را مجبور به هجرت از مكه به سوى مدينه و حبشه نمودند. فصل تازه‏اى در رسالت پيامبر آغاز گرديد و خداوند وى را به ايستادگى دعوت نمود: فَلِذلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ پس آنان را [به سوى همان آيينى كه به تو وحى شده‏] دعوت كن، و همان گونه كه مأمورى [بر اين دعوت‏] استقامت كن، و از هواهاى نفسانى آنان پيروى مكن. و پس از تهديدات دشمنان، فضايل اخلاقى فراموش گرديد و سلاح كينه و قومى‏گرى و تعصّب به ميدان آمد تا از گسترش اسلام جلوگيرى كند البته علّت اصلى مقاومت مردم آن زمان، كمبود رشد فكرى و مقابله دعوت پيامبر با منافع قومى از بت‏پرستى تا رباخوارى از مستضعفان بود كه با تشكيل كادر رهبرى مخالفان قريش، حركت دين اسلام دچار ركود مى‏شد. ولى باز خداوند حضرت را به شكيبايى فرا خواند و فرمود: فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ پس در برابر حكم و قضاى پروردگارت [كه هلاك كردن تدريجى اين طاغيان است‏] شكيبا باش و مانند صاحب ماهى [يونس‏] مباش [كه شتاب در آمدن عذاب را براى قومش خواست و به اين علّت در شكم ماهى محبوس شد]. حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله پس از عبور از مرحله صبر و استقامت در برابر همه‏ مقاومت‏ها به سوى نهادينه كردن دين در برنامه زندگى مردم تلاش بسيار نمود. و مال و اهل بيت خويش را فداى دين كرد. پيامبر عزيز اسلام صلى الله عليه و آله در اين زمينه مى‏فرمايد: إنْ عَرَضَ لَكَ بَلاءٌ فَاجْعَلْ مالَكَ دُونَ دَمِكَ فَإنْ تَجاوَزْكَ البَلاءُ فَاجْعَلْ مالَكَ وَدَمَكَ دُوْنَ دينِكَ، فَإنَّ المَسْلُوبَ مَنْ سَلَبَ دينُهُ وَالمَخْروُبَ مَنْ خَرِبَ دينُه. اگر بلايى برايت پيش آمده مالت را فداى جانت كن و اگر بلا از تو گذشت؛ مال و جانت را فداى دينت كن؛ زيرا غارت شده كسى است كه دينش به غارت رفته است و خانه خراب كسى است كه دينش ويران گشته باشد. پس بر اين اساس حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله تمام اذّيت‏ها و فشارها را در راه خدا تحمّل كرد تا رضايت حق تعالى را كسب كند. طارق محاربى مى‏گويد: «پيامبر را ديدم كه در ميان مردم با صداى بلند مى‏فرمود: «يا ايُّهَا الناسُ قُولُوا لا إلهَ إلّااللَّهُ تُفْلِحُوا» مردم را به اسلام و يگانه‏پرستى دعوت نمود و ابولهب قدم به قدم به دنبال او مى‏رفت و به سوى حضرت سنگ مى‏انداخت به حدى كه پاى ايشان خونين مى‏شد و پيامبر همچنان مردم را ارشاد مى‏فرمود و ابولهب فرياد مى‏زد: مردم! اين مرد دروغگوست به حرف‏هاى او گوش ندهيد. «بونس ويلى به» مى‏نويسد: «محمد صلى الله عليه و آله دينى تهذيب يافته به سوى همه جهانيان آورد، او نماينده عنايات پروردگار بود، خداى آگاه او را برانگيخت تا مسيحيان گمراه شده را آگاه سازد. آيين محمدى صلى الله عليه و آله چنان خردمندانه است كه در تبليغ آن هيچ نيازى به كاربرد شمشير و زور نيست. كافى است كه اصول آن را درست به مردم بفهمانند تا همه با جان به آن بگروند. ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 35 دعای 🆔 @sahife2
قسمت اول ✳️ گذر از لذّت‏ها و راحتى‏هاى نفس در راه دين‏ حضرت سجاد عليه السلام در فراز «وَأَتْعَبَهَا بِالدُّعَاءِ إِلَى مِلَّتِكَ» به دشوارى‏هاى خاص تبليغ دين اسلام كه بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وارد شده است؛ اشاره مى‏فرمايد: تأسيس يك شريعت و آيين براى مردم همراه با روى‏گردانى از راحتى‏ها و خوشى‏هاى دنياست و تحمّل مشكلات آن بسيار دشوار است. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مانند طبيب دردشناس به سراغ بيماران روحى و روانى مى‏رود تا جان خفته و امراض نفسانيه و زنگار قلوب را علاج كند، پس مى‏بايست جان و جسم خود را به مشقّت بيندازد تا ديگران را بيدار و آگاه سازد. پس به خاطر علاقه وافر به درمان نفوس و فشار دشمنان به ناچارى از وطن خود به ديار غربت هجرت كرد تا در دوردست به هدايت سرگردانان بپردازد. و او در اين امر بسيار دلسوز و كوشا بود. همان طور كه خداوند مى‏فرمايد: لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ يقيناً پيامبرى از جنس خودتان به سويتان آمد كه به رنج و مشقت افتادنتان بر او دشوار است، اشتياق شديدى به [هدايتِ‏] شما دارد، و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است. تحمّل همه ناملايمات به اين منظور بود كه دين خدا را عزّت ببخشد و بر كسانى كه بر خدا كفر ورزند پيروز شود و او با امدادهاى غيبى و معجزات توانست به نجات بشريّت بشتابد. حضرت به قدرى به پيشرفت دين اميدوار و علاقمند بود كه حتى سلامتى خويش را به خطر مى‏انداخت تا گمراهى را هدايت كند. خداوند بارى تعالى در اين باره مى‏فرمايد: أَفَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَصْنَعُونَ پس آيا كسى كه كردار زشتش براى او زينت داده شده و [به اين سبب‏] آن را خوب ديده [مانند كسى است كه در پرتو ايمان، خوب‏و بد را تشخيص داده است؟] همانا خدا هر كه را بخواهد [به كيفر تكبّرش در برابر حق‏] گمراه مى‏كند و هر كه را بخواهد هدايت مى‏نمايد. پس مبادا جانت به سبب حسرت‏هايى كه بر آنان مى‏خورى از بين برود؛ بى‏ترديد خدا به آنچه انجام مى‏دهند داناست. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 39 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 2 ✳️ پيامبر و رنج عبادت‏ دلدارى خداوند به پيامبرش او را تسكين و آرامش مى‏بخشيد. حتى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله در عبادت هم نفس خود را به رنج مى‏انداخت تا آمادگى خويش را براى مبارزه با نفس حفظ كند. حضرت على عليه السلام در اين باره مى‏فرمايد: رسول اللَّه صلى الله عليه و آله به مدت ده سال بر روى انگشتان خود ايستاد و نماز شب مى‏خواند، رنگش زرد مى‏شد و بر اين حال نماز شب مى‏خواند و خود را به مشقّت‏ مى‏انداخت تا خداوند به او فرمود: طه* مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى‏ طه* ما قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به مشقّت و زحمت افتى. مرحوم علامه طباطبايى در تفسير آيه فوق مى‏گويد: «كه حضرت على عليه السلام فرمود: يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ* قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا اى جامه بر خود پيچيده!* شب را جز اندكى [كه ويژه استراحت است، براى عبادت‏] برخيز. بر نبى اكرم صلى الله عليه و آله نازل شد. آن حضرت تمام شب را به عبادت مى‏پرداخت تا جايى كه پاهايش ورم كرد به طورى كه هنگام نماز يك پايش را بلند مى‏كرد و يكى را روى زمين مى‏گذاشت. پس جبرئيل بر آن حضرت فرود آمد و گفت: «طه» يعنى هر دو پايت را به زمين بگذار، اى محمّد! ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه به رنج افتى. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 39 دعای 🆔 @sahife2
قسمت 3 ✳️ مشكلات پيامبر در راه تبليغ دين‏ مشكلاتى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به خاطر دين تحمّل مى‏فرمود عبارت است از: 1- بروز جنگ‏ها و درگيرى با اقوام قبيله خود و كفار مكّه كه تا حد ايمان آوردن آنان مى‏كوشيد. حضرت على عليه السلام در نهج البلاغه چنين گواهى مى‏دهد: وَنَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، خاضَ إلى‏ رِضْوانِ اللَّهِ كُلَّ غَمْرَةٍ وَتَجَرَّعَ فيهِ كُلَّ غُصَّةٍ وَقَدْ تَلَوَّنَ لَهُ الْادْنَوْنَ وَتَأَلَّبَ عَلَيْهِ الْأَقْصَوْنَ. و شهادت مى‏دهم كه محمد بنده و فرستاده اوست، آن وجود مباركى كه در راه خشنودى او در هر بلا و سختى فرو رفت، و از هر شربت بلايى جامى نوشيد، در حالى كه نزديكانش از او روى گرداندند، و بيگانگان بر دشمنيش اتفاق داشتند. 2- تفهيم مطالب به عقل ناقص مردم، تا حدى كه نفس خود را به هلاكت نزديك مى‏ساخت. كه قرآن مى‏فرمايد: فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى‏ آثَارِهِم إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً شايد تو مى‏خواهى اگر [اين معاندان لجوج‏] به اين سخن [كه قرآن كريم است‏] ايمان نياورند، خود را از شدت اندوه هلاك كنى!! رهبران دينى بيش از آنچه تصور شود از گمراهى مردم رنج مى‏برند و به ايمان آنان عشق مى‏ورزند. از اين كه ببينند تشنه‏كامان حقيقت در كنار چشمه زلال توحيد نشسته‏اند و از تشنگى فرياد مى‏كشند، ناراحت هستند، پس شب و روز دعا مى‏كردند و در نهان و آشكار به تبليغ مى‏پرداختند تا مردم در راه روشن قدم گذارند. پس از هر آسايشى دريغ نموده تا حد به خطر انداختن جان خود و خانواده‏شان پيش مى‏رفتند. شخصى از امام صادق عليه السلام پرسيد: راه آسايش چيست؟ فرمود: در مخالفت كردن با هواى نفس. عرض كرد: بنده چه وقت مزه آسايش را مى‏چشد؟ فرمود: در نخستين روز ورود به بهشت. 3- گفتگوى رو در رو و مناسب با حال مردم كه به دنبال آن علاج بيمارى‏هاى نفسانى و روحى هر شخص بود. همان طور كه حضرت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله فرمود: إنّا مَعَاشِرَ الأَنْبياءِ أُمِرْنا انْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلى‏ قَدْرِ عُقُولِهِمْ. ما گروه پيامبران با مردم به اندازه خردشان سخن مى‏گوييم. چون اين كار سختى خاص دارد پس در آن نسبت دادن به دروغگويى و تهمت و فراموشكارى و نادانى هم وجود دارد. 4- توجه به امور دنيوى و اندك شدن ارتباط معنوى كه در اثر ارتباط پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به دعوت مردم به سوى حق و توجه به امور دنياى مردم و پايين آمدن از منزلت قاب قوسين به مراتب پايين بشرى و حيوانى، آن تقرب الهى خاص كم مى‏شود. و اين براى پيامبر بسيار فشار روحى و قلبى دارد كه به درجه استغفار به درگاه خدا نزديك مى‏شود و مى‏فرمايد: إنَّهُ لَيُغانُ عَلى‏ قَلْبِى وَإنّى لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فى اليَوْمِ سَبْعِينَ مَرَّةٍ. گاه قلبم را غبارى مى‏گيرد و من روزى هفتاد بار از خدا آمرزش مى‏طلبم. يعنى حضرت با توجه به حقيقت درك فيض ربانى، حضورش در امور دنيا را، نوعى قطع ارتباط مستمر مى‏دانست و استغفار مى‏كرد. ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 39 دعای 🆔 @sahife2
قسمت اول ✳️ تأثير در و بيدارى مردم‏ امام سجاد عليه السلام در فراز «وَشَغَلَهَا بِالنُّصْحِ لِأَهْلِ دَعْوَتِكَ» به يكى از عوامل تأثير گذار در هدايت كه موضوع نصيحت و موعظه مردم است؛ اشاره مى‏فرمايد: غريزه فطرى هر مسلمان خواهان نصيحت و خيرخواهى است و شالوده تكاليف عمومى بر اساس اصلاح عيوب نفسانى و روانى فرد و جامعه است. و از آن جا كه هدف خلقت بشر تكامل است بازشناسى نقايص و برطرف سازى آنها در نصيحت و ارشاد است كه به منزله حيات بخشيدن دوباره مردم است. و اين درخواست خداوند در هدايت انسان‏هاست كه مى‏فرمايد: ادْعُ إِلَى‏ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ [مردم را] با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن، و با آنان به نيكوترين شيوه به بحث [و مجادله‏] بپرداز، يقيناً پروردگارت به كسانى كه از راه او گمراه شده‏اند و نيز به راه يافتگان داناتر است. اصيل‏ترين شيوه هدايت فكرى انسان از طريق دعوت به حكمت و موعظه نيكو و مجادله احسن است. رسول خدا صلى الله عليه و آله با اين شيوه در دوران تشرف در مكه با تلاش بسيار، مردم را به اسلام فرا خواند و داروى شفابخش موعظه را در دل‏هاى آنان به كار برد. يَا أيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدىً وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ اى مردم! يقيناً از سوى پروردگارتان براى شما پند وموعظه‏اى آمده، و شفاست براى آنچه [ازبيمارى‏هاى اعتقادى و اخلاقى‏] در سينه‏هاست، و سراسر هدايت و رحمتى است براى مؤمنان. حتى حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله در اوج جنگ‏ها و مبارزات، برنامه نصيحت و دعوت به اسلام از طريق راهنمايى به وسيله آيات قرآنى را ادامه داد، حتى در سخت‏ترين شرايط مكه و فشار قريش پيروان حقيقت جو را با آيات حق اميدوار مى‏ساخت. أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاتِ رَبِّي وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ پيام‏هاى پروردگارم را به شما مى‏رسانم و براى شما خيرخواهى امينم. كلمه‏ «نصح» به معناى خالص و تصفيه كردن است كه با انگيزه نصيحت و خيرخواهى و پاك كردن نيت از نادرستى است و گاهى به معناى دعوت نمودن كلامى يا عملى به امورى كه صلاح شخصى در آن باشد و او را به سوى خير و درستى هدايت كند، مى‏باشد. اهل دعوت يعنى اهل توحيد يا اهل عبادت يا اهل دعا يا هر كه تبليغ احكام شرعى را بپذيرد. مراد از نصيحت نبى صلى الله عليه و آله امورى از جمله: ارشاد به مصالح دينى و دنيايى، آموزش تكاليف به مردم و كمك به انجام آنها، امر به معروف و نهى از منكر، خوش اخلاقى و احترام به ارزش‏هاى مردم، دعا براى جلب خير دنيا و آخرت به خاطر رضايت خدا براى مسلمانان مى‏باشد. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 44 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 2 ✳️ هدايت وصولى و هدايت ايصالى‏ هدايت يافتن اوست و به طور كلى هدايت دو گونه است: هدايت وصولى: اين است كه راهنما از دور كسى را به هدفى راهنمايى كند. هدايت ايصالى: اين است كه راهبر با انگيزه محبت و لطف گام‏به‏گام شخص را به منزل مقصود برساند. هدايت دوم كامل‏تر و برتر است چون اشتباه و انحراف در راه رسيدن كمتر است. موعظه و پند از روش‏هاى آسان و عمومى براى رساندن انسان به هدف‏هاى بلند كمال است كه اگر به روش زبانى باشد جنبه راهنمايى دارد و اگر به شيوه عملى و رفتارى باشد همگام شدن با مردم است. البته راهنما بايد راه و چاه را بشناسد تا بتواند مردم را به راه مستقيم ارشاد كند. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 44 دعای 🆔 @sahife2
قسمت 3 ✳️ هدايت در روايات‏ يكى از ويژگى‏هاى برجسته پيامبران آراستگى به روش اندرزگويى و پندآموزى به امت است. رسول خدا صلى الله عليه و آله در اين باره فرمود: الإقْتِصادُ وَحُسْنُ السَّمْتِ وَالهَدْىُ الصالِحُ جُزْءٌ مِنْ بِضعٍ وَعِشرينَ جُزءاً مِنَ النُّبُوَّهِ. ميانه‏روى و روش نيكو و هدايت شايسته بخشى از اجزاى بيست و چندگانه نبوت است. اما رسالت الهى پيامبر بزرگوار اسلام، دعوت به راه توحيد با دورى از آلودگى‏ها و اخلاق ناشايسته بود تا بتواند بر قلب‏ها حاكم شود. حضرت به اصحابش فرمود: الدِّينُ النَّصيحَةُ. قُلْنا لِمَنْ؟ قَالَ: للَّهِ ولِكِتابِهِ وَلِرَسُولِهِ وَلإَئَمَّةِ المُسْلِمينَ وعامَّتِهِم. دين، نصيحت و خيرخواهى است. عرض كرديم: براى چه كسى؟ فرمود: براى خدا، براى كتاب او، براى پيامبر او، براى پيشوايان مسلمانان و براى همه مردم. بيشتر پيام آوران الهى داراى كتاب آسمانى بودند كه محتواى آنها ارشاد پايدار و جاودانه بوده است و همگى مى‏فرمودند: ما در اين راه هيچ مزدى از شما طلب نمى‏كنيم، تنها هدف ما هدايت و اصلاح شماست. همه انبيا و اولياى خدا خواسته‏شان اين بود: «نصيحت ما را بشنويد و به خداى جهانيان ايمان آوريد كه رستگارى در گرو ايمان و عمل صالح است». امام على عليه السلام اين مطلب را به صورت حق بيان مى‏فرمايد: أيُّها النّاسُ انَّ لى عَلَيْكُمْ حَقّاً وَلَكُمْ عَلَىَّ حَقٌّ فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَىَّ: فَالنَّصيحَةُ لَكُمْ وَ تَوْفيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ وَ تَعْليمُكُمْ كَيْلا تَجْهَلُوا، وَ تَأْديبُكُمْ كَيْما تَعْلَمُوا. وَامّا حَقِّى عَلَيْكُمْ: فَالْوفَاءُ بِالبَيْعَةِ وَالنَّصيحَةُ فِى المَشْهَدِ والْمَغيبِ وَالْاجابَةُ حينَ أَدْعُوكُمْ وَالطّاعَةُ حِيْنَ آمُرُكُمْ. اى مردم، مرا بر شما حقّى است، و شما را بر من حقّى. اما حق شما بر من اين است كه خير خواه شما باشم، و غنيمت شما را به طور كامل به شما بپردازم، و شما را تعليم دهم تا جاهل نمانيد، و مؤدب به آداب نمايم تا بياموزيد. و اما حقى كه من بر شما دارم وفا به بيعتى است كه با من نموده‏ايد، و خيرخواهى نيست به من در حضور و غياب، و اجابت دعوتم به وقتى كه شما را بخوانم، و اطاعت از من چون دستورى صادر كنم. و حضرت در فرازى ديگر اجراى اين مهم را از وظايف اصلى ائمه اطهار عليهم السلام و اولياى خدا مى‏داند و مى‏فرمايد: انَّهُ لَيْسَ عَلَى الإمامِ الّا ما حُمِّلَ مِنْ امْرِ رَبِّهِ: الْابلاغُ فِى المَوْعِظَةِ وَالإِجْتِهادُ فِى النَّصيحَةِ وَ الْإحياءُ لِلسُّنَّةِ. امام به غير آنچه از جانب خدا مأمور است وظيفه‏اى ندارد، تكليف او ابلاغ كامل پند و اندرز، و جديت در خيرخواهى، و زنده كردن سنّت است. ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 44 دعای 🆔 @sahife2
قسمت اول ✳️ درخواست يارى از خدا امام سجاد صلى الله عليه و آله در فراز «وَاسْتِنْصَاراً عَلَى أَهْلِ الْكُفْرِ بِك» به كمك‏هاى معنوى و روحى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در اجراى رسالت، اشاره كوتاهى دارد. استنصار به معناى طلب نصرت و يارى است، ولى در اين فراز مقصود يارى خواستن براى غلبه بر كفر و باطل است. و اهل كفر، امت‏هاى پراكنده با خواسته‏هاى متفاوتند كه از فرقه و گروه‏هايى با اعتقادات انحرافى و گمراه تشكيل شده‏اند و اين كفر ظاهرى و باطنى از قبيله قريش گرفته تا بدعت گزاران در دين را فرا مى‏گيرد. بايد دانست كه انسان هر چند توانمند باشد مى‏بايست از ابزارهايى كه خداوند در عالم اسباب قرار داده استفاده نمايد. هر حركتى چه الهى و چه شيطانى بايد به كمك اسباب ظاهرى و باطنى باشد. آنانى كه تفكرشان گرايش به طبيعت و ماديات است با آنانى كه تفكر خدايى دارند از نيروهاى خدادادى بى‏نياز نيستند. اما رسول اللَّه صلى الله عليه و آله از مقرب‏ترين و مورد تأييد يقينى نزد خداوند بود كه به او وعده يارى داده شده است: فَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَه إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انتِقَام پس مپندار كه خدا در وعده‏اش با پيامبرانش وفا نمى‏كند؛ زيرا خدا تواناى شكست‏ناپذير و صاحب انتقام است. با اين همه عنايات، حضرت از تمامى نيروهاى فكرى و انسانى در پيشرفت اهداف و تدابير امور و حلّ مشكلات چه نسبت به دوستانش و چه دشمنانش بهره مى‏برد و گاهى نصرت الهى و مددهاى غيبى هم به يارى او مى‏آمد. لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِىٌّ عَزِيزٌ همانا ما پيامبران خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنان كتاب و ترازو [ى تشخيص حق از باطل‏] نازل كرديم تا مردم به عدالت بر خيزند، و آهن را كه در آن براى مردم قوت و نيرويى سخت و سودهايى است، فرود آورديم و تا خدا مشخص بدارد چه كسانى او و پيامبرانش را در غياب پيامبران يارى مى‏دهند؛ يقيناً خدا نيرومند و تواناى شكست‏ناپذير است. روشن است كه، يارى كردن خدا، به معناى يارى دين و آيين اوست و يارى پيامبر اسلام در نشر شريعت و آموزه‏هاى دينى است. از اين رو در برخى آيات يارى كردن خدا و رسولش در كنار يكديگر قرار دارد: وَيَنصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ و خدا و پيامبرش را يارى مى‏كنند، اينان همان راستگويانند. يارى رسانى خداوند در برابر دفاع از دين به مجاهدان اين است كه از يك سو آنان را با نور ايمان در قلب و تقوا در روح و قدرت در اراده و آرامش در فكر مدد مى‏دهد و از سوى ديگر فرشتگان را به يارى آنان مى‏فرستد تا حوادث به سود مسلمانان پايان يابد. يارى خدا جسم و جان و درون و برون را تسخير مى‏كند و ثبات قدم و ايستادگى در برابر دشمن را افزايش مى‏دهد و اين رمز پيروزى در برابر دشمنان دين است. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 49 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 2 ✳️ يارى خداوند در جنگ بدر حتى خداوند با وعده‏هاى محكم هزاران فرشته را به يارى مسلمانان مى‏فرستد. وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَى‏ لَكُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ و خدا [وعده يارى و پيروزى‏] را جز بشارتى براى شما و براى آن كه دل‏هايتان به آن آرامش يابد، قرار نداد؛ و يارى و نصرت جز از سوى خداى تواناى شكست‏ناپذير و حكيم نيست. بشارت و پيروزى در آيه فوق در پى حوادث جنگ بدر بود كه دست يارى خداوند ياران رسول اللَّه را نجات داد، كه فرمود: وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ و بى‏ترديد خدا در [جنگِ‏] بدر شما را يارى داد، در حالى كه [از نظر ساز و برگ جنگى و شمار نفرات نسبت به دشمن‏] ناتوان بوديد. تفسير نمونه در شأن نزول آيه فوق مى‏نويسد: «پس از پايان جنگ احد مشركان به سرعت به سوى مكه بازگشتند ولى در اثناى راه اين فكر براى آنها پيدا شد كه چرا پيروزى خود را ناقص گذاردند؟ چه بهتر كه به مدينه بازگردند و شهر را غارت كنند و مسلمانان را در هم بكوبند و اگر محمد صلى الله عليه و آله هم زنده باشد به قتل برسانند و براى هميشه فكر آنها از ناحيه اسلام و مسلمين راحت شود به همين جهت فرمان بازگشت صادر شد و در حقيقت اين خطرناك‏تر از مرحله جنگ احد بود؛ زيرا مسلمانان به قدر كافى كشته و زخمى داده بودند و طبعاً هيچگونه آمادگى در آن حال براى تجديد جنگ در آنها نبود و به عكس دشمن با روحيه نيرومندى مى‏توانست اين بار جنگ را از سر گيرد و نتيجه نهايى آن را پيش‏بينى كند اين خبر به زودى به پيامبر رسيد و اگر شهامت فوق العاده و ابتكار بى‏نظير او كه از وحى آسمانى مايه مى‏گرفت نبود شايد تاريخ اسلام در همانجا پايان مى‏يافت. آيات فوق درباره اين مرحله حساس نازل گرديده است و به تقويت روحيه مسلمانان پرداخته و به دنبال آن يك فرمان عمومى از ناحيه پيامبر براى حركت به سوى مشركان داده شده و حتى مجروحان جنگ احد كه در ميان آنها امام على عليه السلام بيش از شصت زخم بر تن داشت آماده پيكار با دشمن شدند و از مدينه حركت كردند. اين خبر به گوش سران قريش رسيد و از اين روحيّه عجيب مسلمانان سخت به وحشت افتادند، آنها فكر مى‏كردند شايد جمعيت تازه نفسى از مدينه به مسلمانان‏ پيوسته‏اند و ممكن است برخورد جديد، نتيجه نهايى جنگ را به زيان آنها تغيير دهد، لذا فكر كردند براى حفظ پيروزى خود بهتر اين است كه به مكّه بازگردند همين كار انجام شد و به سرعت راه مكّه را پيش گرفتند. سپس در آيه بعد خداوند خاطره يارى مسلمانان در ميدان بدر، به وسيله فرشتگان را به پيامبرش يادآورى مى‏فرمايد: فراموش نكنيد در آن روز پيغمبر به شما گفت: آيا كافى نيست كه سه هزار نفر از فرشتگان به يارى شما بشتابند. پروردگار عالميان، برنامه و اداره عمليّات نظامى را به عهده تفكّر و اختيار رسولش قرار مى‏دهد و او را به اسباب ظاهرى، غالب بر دشمنان مى‏كند؛ تا با اتمام حجّت بدون كوتاهى و زياده روى براى آينده آنان تصميم بگيرد. ولى گاهى غلبه بايد با امداد الهى باشد يعنى تأثير بر روند كارى از سوى خدا صورت بگيرد تا موحّد حقيقى كار را حل كند و در جنگ‏ها و موعظه‏ها حرف آخر را بزند، همان طور كه در آيه: فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللَّهَ رَمَى‏ وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ [به كشتن دشمنان بر خود مباليد] شما آنان را نكشتيد، بلكه خدا آنان را كشت. [اى پيامبر!] هنگامى كه به سوى دشمنان تير پرتاب كردى، تو پرتاب نكردى، بلكه خدا پرتاب كرد [تا آنان را هلاك كند] و مؤمنان را از سوى خود به آزمايشى نيكو بيازمايد؛ زيرا خدا شنوا و داناست. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 49 دعای 🆔 @sahife2
قسمت 3 ✳️ «در روايات اسلامى و كلام مفسّران آمده است كه: در روز بدر پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: مشتى از خاك و سنگريزه از زمين بردار و به من بده، على عليه السلام چنين كرد و پيامبر آنها را به سوى مشركان پرتاب كرد و فرمود: رويتان زشت و سياه باد. اين كار اثر معجزه آسايى داشت و از آن گرد و غبار و سنگريزه كه در چشم دشمنان فرو ريخت، وحشتى از آن به همه دست داد. «1» شكّى نيست كه در ظاهر، همه اين كارها را پيامبر و مجاهدان بدر انجام دادند اما اينكه مى‏گويد شما نبوديد كه اين كار را كرديد، اشاره به اين است كه: اولًا: قدرت جسمانى و روحانى و نيروى ايمان كه سرچشمه اين برنامه‏ها بود از ناحيه خدا به شما بخشيده شد و شما به نيروى خداداد در راه او گام برداشتيد. ثانياً: در ميدان بدر حوادث معجزه‏آسايى تحقّق يافت كه مايه تقويت روحيه مجاهدان اسلام و موجب شكست روحيه دشمنان شد؛ اين تأثير فوق العاده نيز از ناحيه پروردگار بود. البته اين برداشت از آيه در صورتى است كه بلاى نيكو را به معناى آزمايش بگيريم اما چنانچه به معناى نعمت بدانيم معنا چنين مى‏شود كه: نصرت خدا به جهت آن بود كه به مؤمنان نعمت شايسته‏اى ارزانى كند كه همان نعمت نابودى دشمنان و برترى كلمه توحيد به دست آنها و بى‏نياز شدن آنان از غنايم جنگى است. به هر حال پيامبر مورد تأييد بود هر چند نزديكان ايشان، وى را در اوج سختى‏ها رها مى‏كردند و از كمكش محروم مى‏ساختند. حضرت على عليه السلام مى‏فرمايد: مَنْ ضَيَّعَهُ الْاقْربُ، اتيحَ لَهُ الْابْعَدُ. آن كس را كه نزديكان واگذارند، يارى بيگانه بسيار دور را دريابد. و ايشان به امدادهاى غيبى و روحى از سوى حق، اعتقاد راسخ داشت و توكلش به يارى حق بسيار بود. امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد: در جنگ ذات الرّقاع، رسول خدا در كنار واديى زير درختى فرود آمد. در همين هنگام سيلى آمد و ميان آن حضرت و يارانش كه در آن طرف وادى منتظر بند آمدن سيل بودند، فاصله انداخت. مردى از مشركان متوجه پيامبر شد و به همرزمان خود گفت: من محمد را مى‏كشم. و آمد به روى پيامبر شمشير كشيد و گفت: اى محمد! كيست كه تو را از دست من نجات دهد؟ پيامبر فرمود: آن كه پروردگار من و توست. در اين هنگام جبرئيل آن مرد را از اسبش پرت كرد و او به پشت روى زمين افتاد. رسول خدا صلى الله عليه و آله برخاست و شمشير را برداشته روى سينه او نشست و فرمود: اى غورث! كيست كه تو را از دست من نجات دهد؟ عرض كرد: بخشندگى و آقايى تو اى محمد. پيامبر او را رها كرد مرد از جا برخاست، در حالى كه مى‏گفت: به خدا قسم كه تو از من بهتر و آقاترى. ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 44 دعای 🆔 @sahife2
قسمت اول ✳️ مقام رفيع پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در دنيا و آخرت‏ حضرت در اين فراز از دعا درخواست ترفيع درجات بالا براى پيامبر اسلام در برابر تحمل زحمت‏ها و مشقت‏هايى كه در دين بر او وارد شده است مى‏نمايد. يكى از صفات خداوند رفيع الدّرجات است كه در سوره غافر به آن اشاره شده است: رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ بالا برنده درجات و صاحب عرش است، روح را [كه فرشته وحى است‏] به فرمانش به هر كس از بندگانش كه بخواهد القا مى‏كند تا مردم را از روز ملاقات [كه روز رستاخيز است‏] بيم دهد. خداوند درجات را به ميزان اخلاص بالا مى‏برد، البته رفيع اگر به معناى بالابرنده باشد ولى اگر به معناى بلند مرتبه باشد، اشاره به اوصاف عالى خداوند است كه در علم و قدرت و تمام اوصاف كمال و جمال به قدرى بالاست كه بشر با تمام مقاماتش به اوج آن نمى‏رسد. خداوند، انسان را به سبب ايمان و عبادت او درجه مى‏دهد و به مقامات عاليه مى‏رساند. همه اينها در سايه رحمت و لطف الهى است. كه مى‏فرمايد: «وَمَن يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى و كسانى كه مؤمن بيايند در حالى كه كارهاى شايسته انجام داده‏اند، براى آنان برترين درجات است. به خصوص پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله را به لحاظ برترى‏هايى به آن درجات مى‏رساند پس هر كس دنيا و آخرت را انتخاب كند بهره مى‏برد و درجاتى نصيب او مى‏شود ولى درجات آخرت بسيار برتر و بهتر است. كُلًّا نُّمِدُّ هؤُلَآءِ وَ هؤُلَآءِ مِنْ عَطَآءِ رَبّكَ وَ مَا كَانَ عَطَآءُ رَبّكَ‏مَحْظُورًا* انُظرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَى‏ بَعْضٍ وَلَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَكْبَرُ تَفْضِيلًا هر يك از دو گروه دنيا طلب و آخرت خواه را [در اين دنيا] از عطاى پروردگارت يارى دهيم، وعطاى پروردگارت [در اين دنيا از كسى‏] ممنوع شدنى نيست.* با تأمل بنگر چگونه برخى از آنان را بر برخى [در امور مادى و بهره‏هاى دنيايى‏] فزونى بخشيديم، و همانا آخرت از نظر درجات برتر، و از جهت فزونى بيشتر است. اما به چه كسانى درجه مى‏دهند، به كسانى كه تلاش و مبارزه در راه خدا انجام مى‏دهند و با جان و مال و هجرت به سوى كاميابى حركت مى‏كنند. الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللَّهِ وَأُولئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ آنان كه ايمان آوردند و هجرت كردند و با اموال و جان‏هايشان در راه خدا به جهاد برخاستند، منزلتشان در پيشگاه خدا بزرگ‏تر و برتر است، و فقط اينانند كه كاميابند. اما اين مقامات و درجات به چه شكلى يا حالتى ظاهر مى‏شود كه در قيامت براى مؤمنان آماده است، بايد منتظر ماند كه: أُوْلئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ مؤمنان واقعى و حقيقى فقط آنانند، براى ايشان نزد پروردگارشان درجاتى‏ بالا و آمرزش و رزق نيكو و فراوانى است. آن وعده‏هايى كه در قالب دنيايى و مثالى نمى‏گنجد. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 56 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 2 ✳️ درجات انسان در روايات‏ پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله درباره درجات انسان‏ها در قيامت مى‏فرمايد: انَّ اللَّهَ يَقُولُ اعْدَدْتُ لِعِبادِىَ الصَّالِحِينَ، ما لاعَيْنٌ رَأَتْ، ولا أُذُنٌ سَمِعَتْ، وَلا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ بَلْهَ ما اطْلَعْتُكُمْ عَلَيْهِ. خداى تعالى فرموده است: براى بندگان نيك كردار خود چيزهايى فراهم آورده‏ام كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده است و به ذهن هيچ بشرى خطور نكرده است؛ بپرهيز كه آگاه نمى‏شويد. همانگونه كه تفاوت تلاش‏ها در دنيا سبب تفاوت در بهره‏گيرى است، در امور معنوى و آخرتى نيز اين تفاوت‏ها حاكم است. با اين فرق كه دنيا و تفاوت‏هايش محدود است ولى آخرت و تفاوت‏هايش نامحدود است. بنابراين درجات آخرت هم برتر و بيش‏تر است كما اينكه حضرت على عليه السلام در وصف بهشت مى‏فرمايد: دَرَجاتٌ مُتَفاضِلاتٌ، وَمَنازِلُ مُتَفاوِتاتٌ، لايَنْقَطِعُ نَعيمُها، وَلا يَظْعَنُ مُقيمُها وَ لايَهْرَم خالِدُها، وَ لايَبْأَسُ ساكِنُها. بهشت را درجاتى است كه بر يكديگر برترى دارند، و منازلى است كه با هم تفاوت دارند، نعمتش قطع نمى‏شود، مقيم در آن بيرون نمى‏رود، ماندگار در آن پير نمى‏شود، و ساكن آن تهيدست و نيازمند نمى‏گردد. و حكمت الهى بر اين است كه كسى را براى پيامبرى انتخاب كند كه بتواند سنگين‏ترين بار مسئوليت را به دوش كشد و نيكوتر از همه از عهده آن بيرون آيد و داراى صفات برجسته هم باشد تا بالاترين مقام و منزلت به او عطا فرمايد و با دعايى مستجاب به درجات والاتر برساند. «ابن خولى، ظرفى از شير و عسل براى پيامبر صلى الله عليه و آله آورد، رسول خدا صلى الله عليه و آله از خوردن آن امتناع ورزيد و فرمود: دو نوشيدنى در يك وعده؟ و دو ظرف در يك ظرف؟ حضرت آن را ميل نفرمود و فرمود: من اين را حرام نمى‏دانم اما خوش ندارم كه فخر بفروشم و فرداى قيامت به خاطر چيزهاى زياد دنيا حسابرسى شوم. من فروتنى را دوست دارم؛ زيرا هر كه براى خدا فروتنى كند، خداوند او را رفعت مى‏بخشد.» «1» دعاى امت وسيله‏اى براى رسيدن پيامبر به آن مقام عظمى است كه به شكرانه آنچه از هدايت و ايمان و شفاعت به وسيله آن پيامبر گرامى نصيبشان گرديده است همان طور كه حضرت على عليه السلام در خطبه نماز جمعه‏اى، چنين دعايى شايسته در حق رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى‏فرمايد: اللَّهُمَّ اعْطِ مُحَمَّداً الْوَسيلَةَ وَالشَّرَفَ وَالْفَضيلَةَ وَالْمَنْزِلَةَ الْكَريمَةَ، الْلَّهُمَّ اجْعَلْ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ اعْظَمَ الْخَلائِقِ كُلَّهُمْ شَرَفَاً يَوْمَ القيامَةِ وَأقْرَبَهُمْ مِنْكَ مَقْعَداً وَاوْجَهَهُمْ عِنْدَكَ يَوْمَ الْقِيامَةِ جاهاً وَافْضَلَهُمْ عِنْدَكَ مَنْزِلَةً وَنَصيباً، اللَّهُمَّ اعْطِ مُحَمَّداً اشْرَفَ الْمَقامِ وَحِباءَ السَّلامِ وَشَفاعَةَ الْإِسْلام. پروردگارا! به محمد صلى الله عليه و آله درجه و مقام و برترى و جايگاه نيكان عطا فرما، پروردگارا! محمد صلى الله عليه و آله و خاندانش را برترين آفرينش، برترين مقام در روز قيامت و نزديك‏ترينشان نزد خودت و آبرومندترينان روز قيامت به پيش خودت و برترينان در مقام و بهره نزد خود قرار ده. پروردگارا! به محمد صلى الله عليه و آله بالاترين مقام، سلامتى بدون نقص و وسيله شفاعت در اسلام عطا بفرما. ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 56 دعای 🆔 @sahife2
هشتک های در کانال: ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
های در کانال: ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2