eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
5هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
2.6هزار ویدیو
1.7هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت 7 🔴 خودبينى شيطان در كلام سعدالدين حمويه‏ عارف بيدار، سعدالدين حمّويه مى‏گويد: «بدان كه ديو يك چشم است و آن يك چشم طولانى است به خود فرو مى‏نگرد. اشارت در اين، آن است كه وى خودبين است و حق بين نيست. و آن كه يك چشم دارد آن است كه چشم او جسم مى‏بيند و چشم جان بين ندارد. نديدى كه چشم ابليس جسم آدم ديد، نه جوهر آدم؟ بايستى كه ابليس در آينه جسم آدم جوهر جان آدم ديدى، و واجد واحد گشتى، و ساجد ماجد گشتى، امّا مغرور بود به نفس خود، و مسرور به طاعت بى‏جان و مُعجَب به صفت ناريّه؛ در نار نگريست او را بالاى اخوان خود ديد. چون باد و خاك و آب از چشمش بيرون رفت، بادِ هستى در سرش افتاد. در آدم خاكى چون نگه كرد گفت: قالَ أنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفريدى و او را از گل ساختى. لاجرم طوق لعنت در گردنش افتاد و از مقام قرب رب محروم گشت. و معنى لعنتْ بُعد باشد، و بُعد آن است كه چشم او جسم ديد و از ديدن جان محروم گشت. و عالم جسمْ كثيف است و ثقيل، و اقتضاى كثافت و غلظت سِفل باشد و خفا و ظلمت. و عالم روحانى لطيف است و خفيف، و اقتضاى لطافت و خفّت عِلو باشد و ظهور نور. سليمان از براى آن بر باد نشست كه پاى بر سر هوا نهاده بود، و آتش هستى به آب نيستى خاك گردانيده بود؛ لاجرم بامداد، يك ماهه رهش مى‏برد و شبانگاه، يك ماهه رهش بازمى‏آورد: غُدُوُّها شَهْرٌ وَرَواحُها شَهْرٌ كه رفتن صبح‏گاهش [به اندازه‏] يك ماه و رفتن شام گاهش [به اندازه‏] يك ماه بود؛ و عالم صغراى نفس خود را مسخّر كرده بود، لاجرم عالم كبرى و هر چه در او بود مسخّر وى گشت. اكنون سليمان صفت شو تا بر نگين انگشتريت نقش «اللّه» برآيد، و يوسف حُسن تو از چاه همچو ماه نمايد، در منابر و مساجد خطبه به نام تو كنند، و در بلاد عالم سكّه به نام تو زنند، و نشان بى‏نشان از تو پرسند، و قبله قلوب گردى، و مسجد نفوس شوى، و عقول و ارواحْ بر مدينه اشباحْ حمد و ثناى تو خوانند و تسبيح و تهليل تو گويند، و پرگار امر و ارادت به اذن تو گردد، و گِردت همه اشيا درآيند، و تو نقطه دايره وجود گردى، و خلق عالمين را مسجود گردى و معبود شوى، و مراد تو باشى و مقصود تو گردى، و آدميان روى به تو آورند و ديو و پرى كمر تسليم بر ميان بندند، و وحوش و طيور با تو انس گيرند. مشرقيان غلام شوند و مغربيان در دام افتند، جنوبيان و شماليان سر بر سر پاى تو نهند، و بر عرصه وجود تو تركان معانى برانگيخته شود، تا تير و كمان حروب با صورت بى‏معنا بر دعوى، بر هم شكنند.» پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: أنَا أدْعُوكُمْ إلى‏ كَلِمَتَيْنِ خَفيفَتَيْنِ عَلى‏ اللِّسانِ وَثَقيلَتَيْنِ فِى الْميزانِ، تَمْلِكُونَ بِهِمَا الْعَرَبَ وَالعَجَمَ، وَتَنْقادُ بِهِمَا الْأُمَمُ، وَتَدْخُلُونَ بِهِمَا الْجَنَّةَ وَتَنْجُونَ بِهِما النّارَ: شهادَةُ أنْ لا الهَ إلَّااللّهُ، وَأنّى رَسُولُ اللّهِ. من شما را به دو كلمه دعوت مى‏كنم كه راندنش در زبان آسان، ولى در ميزان عمل سنگين است، با اين دو كلمه (به شرط تحقّق عملى آن) مالك عرب و عجم مى‏شويد، امّت‏ها مطيع شما مى‏گردند، از بركت آن دو حقيقت به بهشت مى‏رويد، و از جهنّم خلاص مى‏گرديد. آن دو، شهادت به وحدانيّت حق و رسالت من است. 👈 ادامه دارد .... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 238 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 8 🔴 چهار طهارت براى كمال انسان‏ عرفاى والا مقام، سالكان راه حقيقت، والهان مشتاق، دانايان عاشق، راهروان با بصيرت، براساس معارف الهيّه، راه رسيدن به مقام خلافت اللّهى را در چهار طهارت مى‏دانند: 1- طهارت بدن و لباس از نجاست ظاهرى. چه، اين نجاست موجب بُعد از خدا مى‏شود در عباداتى كه مشروط به طهارت است، و عبادت براى قرب به حق است‏ و مقدمه آن طهارت. 2- طهارت هر يك از اعضا از معاصى. مثلًا نجاست چشم نظر بر نامحرم است، و نجاست دست آزار مردم به هر شكل و صورتى، و نجاست گوش غيبت شنيدن، و نجاست زبان دروغ و فحش و استهزا و باطل گويى و تهمت است. 3- طهارت باطن است از صفات ذميمه. چه، هر يك از صفات ناپسند كه در باطن انسان است نجاستى است كه باعث حجاب سالك است از وصول به قرب حق. 4- طهارت سِرّ است از غير حق. قَلْبُ المُؤمِنِ حَرَمُ اللَّهِ وَحَرامٌ عَلى‏ حَرَمِ اللَّهِ انْ يَلِجَ فيهِ غَيْرُ اللَّهِ. دل مؤمن حرم خداست، رفت و آمد غير در حرم خدا حرام است. يا داوُدُ! بَشِّرِ المُذْنِبِينَ بِأنّى غَفُورٌ، وَأنْذِرِ الصِّدِّيقيِنَ بأنّى غَيُورٌ. اى داود! گناهكاران رابه مغفرت و آمرزش من بشارت بده، و اهل صدق و صفا را از غيرت من بترسان. و اين همه فيض كه بر شمرده‏اند و مخصوص انسان است جز در سايه نبّوت انبيا و پيروى از آن مردان الهى به دست نمى‏آيد. 👈 ادامه دارد .... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 238 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 9 🔴 حيات جداى از انبيا حيات جداى از انبيا، منبع خطرات عجيبى است. قرآن مجيد و روايات و دعاها به اين خطرات اشاره كرده‏اند. ذكر تمام آن خطرات از حوصله اين رساله خارج است. براى نمونه به ترجمه متنى كه به عنوان تعقيب نماز مغرب از معصوم عليه السلام رسيده است، اشاره مى‏كنم: الهى! به تو پناه مى‏برم از نفسى كه قانع نشود، و شكمى كه سير نگردد، و چشمى كه سرشك نبارد، و دلى كه خشوع نيابد، و نمازى كه قبول نشود، و عملى كه سود نبخشد، و دعائى كه مستجاب نگردد. و پناه مى‏برم به تو از پيشامدهاى ناگوار و رسيدن بدبختى، و سرزنش دشمنان، و بلاى طاقت فرسا، و عمل ناپسند. و پناه مى‏برم به تو از فقر و كفر و نيرنگ و بى صبرى، و بد آورى و از بلائى كه صبر بر آن ندارم، و از درد بى‏دوا، و غلبه مردان، و خسران در قيامت، و بد آوردن در نفس و اهل و مال و دين و فرزند و هنگام روبه‏رو شدن با فرشته مرگ. و پناه مى‏برم به حق از آدم بد و همسايه بد، و همنشين بد و وقت بد، و از شرّ هر آنچه در زمين فرو رود و از آن برآيد و هر چه از آسمان فرو ريزد و در آن بالا رود، و از شرّ پيشامدهاى ناگوار شب و روز، جز پيشامدى كه به خوبى وارد شود و از شرّ هر جنبنده‏اى كه پروردگارم زمامدار اوست كه پروردگارم بر راه راست است. انسان درخت و شجره‏اى است كه بالقوّه داراى هر نوع ثمر ظاهرى و باطنى است و تاريخ حيات ثابت كرده است كه اين شجره، منافع و ميوه‏هايش جز در سايه تربيت انبيا و اوليا به فعليّت نمى‏رسد. اين موجودى كه در قرآن مجيد از وى به عنوان احسن تقويم ياد شده اگر به دست غير انبيا بيفتد به اسفل سافلين خواهد رسيد. نبات اين زمين با نسيم مسائل وحى و باغبانى انبيا و اوليا روئيده خواهد شد، و اصلش ثابت و فرعش آسمان‏ها را پر خواهد كرد. اگر خود را به دست انبيا نسپاريد، دشمنان درونى و برونى دمار از روزگار شما در آورند، و بود و نبود شما را به باد دهند، و از شما جز شرّ و پستى، رذالت و دنائت، آلودگى و معصيت چيزى نخواهند گذاشت. 👈 ادامه دارد .... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 238 دعای 🆔 @sahife2
قسمت 10 🔴 بر اساس تقسيم قرآن‏ 1 قرآن مجيد بر مبناى عقايد و اخلاق و اعمال، آدميان را سه طايفه مى‏داند. اين تقسيم به طور مفصّل در سوره مباركه واقعه و به نحو مختصر در سوره‏هاى ديگر قرآن مجيد آمده است. 1- مقرّبان‏ 2- اصحاب يمين‏ 3- اصحاب شِمال‏ مقرّبان‏ مقرّبان، به صريح آيات كتاب حق، پيامبران و امامان معصوم هستند كه از نظر عقيده و اخلاق و عمل، مافوق جنّ و انس و ملك‏اند. ايمان آنان ايمان شهودى، و اخلاقشان اخلاق حق و اعمالشان در همه شؤون خالص‏ترين عمل و پر ارزش‏ترين حركت براى خدا بود. اصحاب يمين‏ اصحاب يمين يا «ميمنه» به دلالت آيات قرآن، آن انسان‏هائى هستند كه در عقيده و عمل و اخلاق با تمام وجود پيرو انبيا و تابع امامان هدايت مى‏باشند، آن مردان و زنانى كه شاگردان قابل قبولى براى نبوّت و امامت بوده و آن انسان‏هاى والايى كه چيزى را در زندگى بر برنامه‏هاى حق مقدم نمى‏دارند، آن مردان و زنان با وفائى كه در راه استقرار مكتب انبيا از همه چيز خود گذشتند، و براى ادامه راه پيامبران از هيچ زحمت و كوششى دريغ نورزيدند. اصحاب شِمال‏ اصحاب شمال يا «مشئمه» آن مردان و زنانى هستند كه در برابر مكتب حق و انبياى الهى كه مبلّغان آن بودند تكبّر ورزيدند و در هيچ برنامه‏اى حاضر به پذيرش حق نشدند، مردان و زنانى كه فاسد بودند و شايع كننده فساد در مجتمع انسانى. آن مردان و زنانى كه جز شكم و شهوت، و هوا و هوس، و بت و بت پرستى، ظلم و ستم، خدعه و خيانت، و تجاوز و شرارت، قتل و غارت، استعمار و استثمار انسان‏ها، ... هدفى و كارى نداشتند. آن انسان‏هايى كه از عقل و مغز، وجدان و انصاف، صفا و وفا چشم پوشيدند، و صفحات حيات را كه مى‏توانست با اسما و صفات حق رقم بخورد به لجن آلودگى و كثافت عقايد باطله و اخلاق ذميمه و حركات شيطانيّه نجس كردند. آنان كه با حق مبارزه نمودند و تا مى‏توانستند انبيا و ائمه و پيروان آنان را آزردند، و از هيچ كوششى در جهت خاموش كردن چراغ هدايت دريغ نكردند. آنان كه شب و روز خود را به بطالت سپرى كردند و عمر گرانمايه را با شيطان و شيطنت معامله نمودند و دنيا را عرصه گاه بازيگرى‏هاى خود دانستند و از هر حيوانى شريرتر شدند. آنان كه روح و قلب و حقيقت انسان را فراموش كردند و به اين تصوّر نشستند كه انسان جز گوشت و پوست و مشتى استخوان چيز ديگرى نيست؛ انسانى كه قرآن مجيد به خاطر روح و عقلش وى را ظرف خلافت از حق و علم اسما و هدايت و نورانيّت و شرف و كرامت مى‏داند. آنان كه ارزش ملكوتى انسان را به پست‏ترين مرحله رساندند و در گمراهى و گمراه كردن بيداد كردند. خرّمى و سر سبزى حيات، سرور و نشاط زندگى، طراوت عرصه حيات انسان به وحى و نبوّت و امامت و متابعت از واقعيت‏ها است. رشد و كمال، معلول نبوّت و امامت و پيروى از اولياى الهى است. 👈 ادامه دارد .... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 238 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 10 🔴 بر اساس تقسيم قرآن‏ 2 حقيقت طوايف انسان‏ها در كلام رازى‏ نجم الدين رازى در شرح حال اين سه طايفه و ترجمه حقيقت و باطن آنان، در رساله «عقل و عشق» مى‏گويد: «چون روح انسانى به قالب وى پيوندد، از حسن تدبير و تركيبى كه در اين صورت: وَصَوَّرَكُمْ فَأحْسَنَ صُوَرَكُمْ و شما را صورتگرى كرد و صورت‏هايتان را نيكو گردانيد. رفته است، هر موضعى از مواضع ظاهر و باطن آن صورت قالب و محلّ ظهور صفتى از صفات روح شود، و چنانكه چشم محلّ ظهور صفت بينايى، و گوش محلّ شنوايى، و زبان محلّ گويايى و دل محلّ دانايى و باقى همچنين، پس به واسطه اين محالّ جسمانى كه هر يك قالب صفتى از صفات روح است معلوم شود كه روح در عالم خويش بدين صفات موصوف بوده است و اين قالب خليفه روح آمد و آيينه جمال نماى ذات و صفات او، تا به حسب هر صفت كه در روح بود اين جا در قالب محلّى پديد آورد كه مظهر آن صفت شود و آن صفت غيبى را در اين عالمِ شهادت پيدا كند، تا چنانكه روح در عالم غيب مُدرك كلّيات بود، در عالم شهادت مدرك جزئيّات شود تا خلافت: عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ داناى نهان و آشكار است، و او حكيم و آگاه است. پس چنانكه شخص انسانى مُنبئ است از ذات روح، محلّ هر صفتى از شخص انسان منبئ است از آن صفت روح. چنانكه چشم محلّ بينايى است از آن كه روح موصوف است به صفت بينايى، دل به حقيقت محلّ ظهور عقل آمد و منبئ است از آن كه روح موصوف است به صفت عقل، چه عقل دانش محض است و دانش را دانايى بايد كه صفت دانش به ذات آن موصوف قائم باشد، چنانكه حق تعالى عالم است و علم صفت اوست و به ذات او قائم؛ اشارتِ: إنّى جاعِلٌ فِى الْأرْضِ خَليفَةً به يقين جانشينى در زمين قرار مى‏دهم. بدين معناست، يعنى: چنانكه قالب خليفه روح است تا صفات روح را آشكارا كند و به نيابت و خلافت روح در عالم شهادت بر كار شود، روح خليفه حق است تا صفات حق آشكارا كند و به نيابت و خلافت وى در عالم غيب و شهادت به روح و قالب بر كار باشد. پس خلايق در مرتبه خلافت: وَهُوَ الِّذى جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأرْضِ اوست كسى كه شما را در زمين، جانشينان [نسل‏هاى گذشته‏] قرار داد. سه طايفه آمدند چنانكه فرمود: وَكُنتُمْ أَزْوَاجاً ثَلَاثَةً* فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ* وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ* وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ* أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ وشما سه گروه شويد* سعادتمندان، چه بلند مرتبه‏اند سعادتمندان!* و شقاوتمندان، چه دون پايه‏اند شقاوتمندان!* و پيشى گيرندگان [به اعمال نيك‏] كه پيشى گيرندگان [به رحمت و آمرزش‏] اند،* اينان مقربان‏اند. 👈 ادامه دارد .... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 238 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 10 🔴 بر اساس تقسيم قرآن‏ 3 اصحاب مشئمه‏ غلبه صفات حيوانى بر ملكى‏ ] طايفه‏اى را كه صفات حيوانى، از بهيمى و سَبُعى و صفات شيطنت بر صفات مَلَكىِ روحانى غالب مى‏آيد، نور عقل ايشان مغلوب هوا و شهوت و طبيعت حيوانى مى‏گردد و روى به طلب استيفاى لذّات و شهوات جسمانى مى‏آورند و حرص و حسد و حقد و عداوت و غضب و شهوت و كبر و بخل و ديگر صفات ذميمه حيوانى را پرورش مى‏دهند تا به دركات سفلى مى‏رسند: ثُمَّ رَدَدْناهُ أسْفَلَ سافِلينَ آن گاه او را [به سبب گناهكارى‏] به [مرحله‏] پست‏ترينِ پَستان بازگردانديم. آنها اصحاب مشئمه‏اند. غلبه صفات ملكى بر حيوانى‏ طايفه‏اى ديگر را كه صفات مَلَكىِ روحانى بر صفات حيوانى جسمانى غالب مى‏آيد، هوا و شهوت ايشان مغلوب نور عقل مى‏گردد تا در پرورش نور عقل و صفات حميده مى‏كوشند و نفى اخلاق ذميمه مى‏كنند، چه مصباح عقل را اخلاق حميده چون روغن آمد و اخلاق ذميمه چون آب. و اين طايفه دو صنف آمدند، صنفى آنند كه پرورش عقل و اخلاق هم به نظر عقل دهند، عقل ايشان از ظلمت و آفت وهم و خيال صافى نباشد؛ هر چند به جهد تمام بكوشند عقل را به كماليّت خود نتوانند رسانيد و از خلل شبهات و خيالات فاسد مصون نمانند، چه يك سرّ از اسرار شريعت آن است كه در آن نورى تعبيه است كه بر دارنده ظلمت طبيعت است و زايل كننده آفت وهم و خيال. پس اين طايفه چون بى‏نور شرع پرورش عقل دهند اگر چه نوعى از صفاها حاصل كنند كه ادراك بعضى معقولات توانند كرد، امّا از ادراك امور اخروى و تصديق انبيا: و كشف حقايق بى‏بهره مانند و در طلب معرفت حق تعالى چون ديده عقل را بى‏نور شرع استعمال كنند و در تيهِ ضلالت سرگردان و متحيّر شوند. حدّ عقل در اين معنى آن است كه: اثبات وجود بارى- جلّ جلاله- كند و اثبات صفات كمال و سلب صفات نقصان از ذات او؛ بدان مقدار معرفت، نجات حاصل نيايد، و اگر عقل را بى‏نور شرع در معرفت تكليف كنند در آفت شبهات افتند، چنانكه فلاسفه جداى از شرع افتادند و انواع ضلالتْ ايشان را حاصل آمد، به اختلافات بسيار كه با يكديگر كردند و جمله دعوى برهان عقلى نمودند. اگر عقل را در آن ميدان مجال جولان بودى، اختلاف حاصل نيامدى، چنانكه در معقولاتى كه عقل را مجال است هيچ اختلاف نيست كه: طَريقُ الْعَقْلِ واحِدٌ. راه عقل يكى است. 👈 ادامه دارد .... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 238 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 10 🔴 بر اساس تقسيم قرآن‏ 4 اصحاب ميمنه‏ و صنفى ديگر آنند كه پرورش عقل به نظر شرع و متابعت انبيا: و نور ايمان داده‏اند، تا نور شرع و نور متابعت و نور ايمان، نور باصره بصر عقل ايشان شده است تا بدان نور هر كس به حسب استعداد خويش و قابليّت حصول آن نور، مُدرك حقايق غيب و امور اخروى شده‏اند، اگر چه از پس حجب بسيار نگريسته‏اند. امّا عقل ايشان به دلالت نور ايمان از مدركات غيبى تفرّس احوال آخرت كرده است و مصدّق آن بوده كه: اتَّقُوا فِراسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللّهِ. از فراست و هوشيارى مؤمن پروا كنيد كه او با نور خدا مى‏نگرد. اين طايفه اصحاب ميمنه‏اند، مشرب ايشان از عالم اعمال است، معاد ايشان درجات نعيم باشد، به اين دليل اين طايفه را به معرفت ذات و صفات خداوندى به حقيقت راه نيست، كه به آفت حجب صفات روحانى نورانى هنوز گرفتارند كه: انَّ لِلّهِ تَعالى‏ سَبْعينَ ألْفَ حِجابٍ مِنْ نُورٍ وَظُلْمَةٍ. همانا خدا را هفتاد هزار حجاب از نور و ظلمت است. و جاى ديگر فرمود: حِجابُهُ النُّورُ، لَوْ كُشِفَتْ لَأحْرَقَتْ سُبُحاتُ وَجْهِهِ مَا انْتَهى‏ إلَيْهِ بَصَرُهُ مِنْ خَلْقِهِ حجاب او نور است، كه اگر بر طرف شود اشراقات وجه او تمام بينندگان را بسوزاند. لاجرم با اين طايفه گفتند: زنهار تا عقل با عِقال را در ميدان تفكّر در ذات حق- جلّ و علا- جولان ندهيد كه نه حدّ وى است. تَفَكَّرُوا فى آلاءِ اللّهِ وَلا تَتَفَكَّرُوا فى ذاتِ اللّهِ. در نعمت‏هاى خدا انديشه كنيد و در ذات خدا انديشه منماييد. 👈 ادامه دارد .... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 238 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 10 🔴 بر اساس تقسيم قرآن‏ 5 طائفه مقرّبان‏ ] آنجا كه راهبر بى‏خودى است، و سير در آن دريا جز به قدم فنا نتوان كرد، و عقل عين بقاست و ضدّ فنا، پس در آن دريا جز فانيان آتش عشق را سير ميسّر نگردد؛ جاى مقرّبان است و اين طايفه سيّم‏اند كه: وَالسّابِقُونَ السّابِقُونَ* اولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ و پيشى گيرندگان [به اعمال نيك‏] كه پيشى گيرندگان [به رحمت و آمرزش‏] اند،* اينان مقربان‏اند. تار و پود جامه وجود ايشان از پودى ديگرست، لاجرم گردن همّت ايشان را جز به كمند جذبه عشق بند نتوان كرد، كه از معدن ماوراى كَونَيْنْ گوهر اوست. اشارت «وَالسّابِقُونَ السّابِقُونَ» مگر در حقّ ايشان بر آن معناست كه در بدايت فَطْر، روح ايشان سابق ارواح بوده است، و پيش از آن كه به اشارت «كُن» از مَكمن علم اللّه به عالم ارواح آمده است به سعادت قبول تشريف «يُحِبُّهُمْ» مخصوص و مشرَّف بوده و در عالم ارواح به سعادت قبول رِشاش انوار: إِنَّ اللّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ فى ظُلْمَةٍ ثُمَّ رَشَّ عَلَيْهِمْ مِنْ نُورِه، فَمَنْ أصابَهُ ذلِكَ النُّورُ اهْتَدى‏، وَمَنْ أخْطَأهُ ضَلَّ. همانا خداوند خلايق را در ظلمت آفريد، سپس از نور خود بر آنان پاشيد، پس هر كه آن نور بدو رسيد هدايت يافت، و هر كه بدو نرسيد گمراه گشت. از ديگران اختصاصِ: إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَى بى‏ترديد كسانى كه پيش‏تر از سوى ما وعده نيك به آنان داده‏اند، از دوزخ دورشان نگه مى‏دارند. يافته و چون به عالم قالب پيوست، اگر چه روزكى چند از براى پرورش قالب، او را در مرتع حيوانى فرو گذاشته، امّا بدان باز نگذاشته ناگاه به كمند عنايت روى دل او را از كلّ آفرينش بگردانيده و سلسله محبّت «يُحِبُّهُمْ» بجنبانيده و به آب رأفت و رحمتْ تخم «وَيُحِبُّونَهُ» را در زمين دل او پرورش داده و نداى لطف حق به سرّ جان او رسيده. و آن طايفه را كه به كمند جذبات الوهيت روى از مطالب بشريّت و مقاصد نفسانى بگردانند و در سير عبوديّت به عالم ربوبيّت رسانند و قابل فيض بى‏واسطه گردانند دو صنف‏اند: يكى آنهايند كه در عالم ارواح در صفوفِ: الْأرْواحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ. در صف اول بوده‏اند، قابل فيض الوهيّت بى‏واسطه گشته، و ايشان انبيايند كه در قبول نور هدايت مستقلّ‏اند. و صنف دوم ارواح اولياست كه قابل فيض حق به واسطه تُتُق « خيمه، خرگاه، چادر بزرگ » ارواح انبيايند و در دولتِ متابعت ايشان. امّا چون بر طينت روحانيّت ايشان خمير مايه رشاشِ: «ثُمَّ رَشَّ عَلَيْهِمْ مِنْ نورِهِ.» نهاده بودند چون به كمند جذبه روى از مزخرفات دنياوى بگردانيدند، هم بدان نور از پس چندين هزار تتقِ عزّت، جمال وحدت مشاهده كردند، چنانكه اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: ما كُنْتُ أعْبُدُ رَبًّا لَمْ أرَهُ. خدايى را كه [با چشم دل‏] نديده‏ام نمى‏پرستم. مبادى عشق اين جا پيدا گردد. ‏ در ادامه ... 👈 ادامه دارد .... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 238 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 11 🔴 ‏ 1 تخم عشق در بدايت حال اگر چه به تصرّفِ‏ «ثُمَّ رَشَّ عَلَيْهِمْ مِنْ نورِهِ در زمين ارواح انداختند امّا تا آبِ‏ «ما كُنْتُ أعْبُدُ رَبًّا لَمْ أرَهُ» بدان نرسيد، سبزه إنّى ذاهِبٌ إلى‏ رَبِّى پيدا نيامد. بلكه تخم عشق در بدايت بيخودى به دستكارى «يُحِبُّهُمْ» در زمين «يُحِبُّونَهُ» انداختند و آب ألَسْتُ بِرَبِّكُم بدو رسانيدند سبزه قالُوا بَلى‏ پيدا آمد. اول كه شرر آتش عشق از قَدّاحه: فَأحْبَبْتُ أنْ اعْرَفَ دوست داشتم تا شناخته گردم. برخاست، هنوز نه عالم بود و نه آدم. حرّاقه سياه روى‏ «خَلَقَ الْخَلْقَ فى ظُلْمَةٍ» مى‏بايست تا قابل آن شرر گردد كه: فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِكَى أُعْرَفْ. پس خلايق را آفريدم تا شناخته شوم. 👈 ادامه دارد .... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 238 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 11 🔴 ‏ 2 چون در اين عالم كبريت صدق طلب را كه به حقيقت كبريت احمر است آتش افروز آن شرر مى‏كنند، از كبريت صدق طلب كه نتيجه «يُحِبُّونَهُ» است، شرر آن آتش كه نتيجه «يُحِبُّهُمْ» است مشتعل مى‏شود. آن شعله را «عشق» خوانند. چون آن آتش‏ شعله كشيد هر چه در خانه وجود هيزم صفات جسمانى و روحانى است جمله فراسوختن مى‏آيد. اين جا عشق در عالم انسانى صفت قيامت را آشكارا كند، چنانكه خواجه صلى الله عليه و آله فرمود: مِنْ أشْراطِ السّاعَةِ نارٌ تَخْرُجُ مِنْ قِبَلِ الْيَمَنِ تَطْرُدُ النّاسَ إلى‏ مَحْشَرِهِمْ. از نشانه‏هاى قيامت آتشى است كه از سوى يمن بيرون مى‏آيد كه مردم را به سوى محشرشان سوق مى‏دهد. زمين صفات بشرى را مبدَّل مى‏كند: يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأرْضُ غَيْرَ الْأرْضِ و السَمواتُ [در] روزى كه زمين به غير اين زمين، و آسمان‏ها [به غير اين آسمان‏ها] تبديل شود. آسمان صفات روحانى را درنوردند: يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ روزى كه آسمان را در هم مى‏پيچيم، مانند در هم پيچيدن طومار. چنانكه مصدر موجوداتْ حضرت جلّت بود مرجعْ همان حضرت باشد: إنَّ إلى‏ رَبِّكَ الْرُّجْعى‏ بى‏ترديد بازگشت به سوى پروردگار توست. به همان ترتيب كه آمدند روند. باز از كارگاه قدرت به عالم روحانيّت آيند و از آن‏ روحانيّت به جسمانيّت، به همان قدم بازگردانندش: كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ همان گونه كه نخستين بار آفريده‏ها را آفريديم، دوباره آنان را باز مى‏گردانيم. 👈 ادامه دارد .... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 238 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 11 🔴 ‏ 3 چون آتش عشق در غلبات وقت، به خانه‏پردازى وجود صفات بشريّت برخاست، در پناه نور شرع به هر قدمى كه بر قانون متابعت كه صورت فناست مى‏زند، نور كشش كه فنابخش حقيقى است از الطاف ربوبيّت، استقبال او مى‏كند كه: مَنْ تَقَرَّبَ إلَىَّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ إلَيْهِ ذِراعاً. هر كه يك وجب به من نزديك شود من يك ذراع به او نزديك مى‏گردم. در اين مقام رونده جز به زمام كشتى عشق و قدم ذكر و بدرقه متابعت نتواند رفت كه: قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ بگو: اگر خدا را دوست داريد، پس مرا پيروى كنيد تا خدا هم شما را دوست بدارد. پس به حقيقت، عشق است كه عاشق را به قدم نيستى به معشوق رساند و عقل، عاقل را به معقول بيش نرساند، و اتّفاق علما و حكما است كه حق تعالى معقولِ عقل هيچ عاقل نيست، زيرا بزرگان فرموده‏اند: لا تُدرِكُهُ الْأبصارُ وَلا تَكْنُفُهُ الْعُقُولُ، وَهُوَ يُدْرِكُ الْأبْصارَ وَيَكْنُفُ الْعُقُولَ. وَلا يُحيطُونَ بِشَىْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إلّابِما شاءَ وَقَدْ أحاطَ بِكُلِّ شَىْ‏ءٍ عِلْماً. چشمها او را در نيابد و خردها بر او احاط نكند و حالا آن كه چشمها را دريابد و بر خردها احاطه كند، و جز به اندازه‏اى كه او بخواهد به علم او احاطه نيابند و حال آن كه علم او به همه چيز احاطه دارد. پس چون عقل را بر آن حضرت راه نيست، رونده به قدم عقل بدان حضرت نتواند رسيد؛ زيرا كه موصوف به هستى است، الّا به قدمِ فَاْذْكُرُونى ، كه ذكر حق است. إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ حقايق پاك [چون عقايد و انديشه‏هاى صحيح‏] به سوى او بالا مى‏رود و عمل شايسته آن را بالا مى‏برد. 👈 ادامه دارد .... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 238 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 11 🔴 ‏ 4 پس رفعتى كه ميسّر مى‏شود و صعودى كه سوى حق صورت مى‏بندد نيست الّا به واسطه عمل صالح، و عمل صالح وقتى باشد كه بى‏شايبه ريا باشد. و مراد از ريا، هستى و در ميان بودن شخص است در انواع طاعات و عبادات. پس ذاكر به حق به قدم فَاذْكُرُونى راه حضرت أذْكُرْكُمْ سپرد و به كلّى متوجّه آن يار شود، به زمام كشتى عشق و بدرقه متابعت و دلالت جبريل عقل تا به سدرة المنتهى روحانيّت برود، كه ساحل بحر عالم جبروت است و منتهاى عالم معقول، پس جبريل عقل را خطاب رسد كه: لَوْ دَنَوْتَ أنْمُلَةً لَاحْتَرَقْتَ. اگر به اندازه سر انگشتى نزديكتر شوى خواهى سوخت. از آنجا راه جز به راهبرى رفرف «1» عشق نتواند بود، اين جاست كه عشق از كسوت عين و شين و قاف بيرون آيد و در كسوت جذبه روى بنمايد. به يك جذبه سالك را از قاب قوسين سر حدّ وجود بگذراند و در مقام أوْ أدْنى بر بساط قربت نشاند كه: جَذْبَةٌ مِنْ جَذَباتِ الْحَقِّ تُوازى عَمَلَ الثَّقَلَيْنِ. يعنى به معامله ثقلين آنجا نتواند رسيد جز به جذبه. و اين جا ذكر نيز از قشر فَاذْكُرُونى بيرون آيد، سلطان أذْكُرْكُمْ جمال بنمايد، ذاكرْ مذكور گردد و عاشقْ معشوق شود، و چون عشقْ عاشق را به معشوق رسانيد، عشق دلالت صفت بر در بماند. عاشق چون قدم در بارگاه وصال معشوق نهاد پروانه صفت نقد هستى عاشق را نثار قدم شعله شمع جلال معشوقى كند تا معشوق به نور جمال خويش عاشق سوخته را ميزبانى كند. هستى مجازى عاشقى برخاسته و هستى حقيقى معشوقى از خفاى كُنْتُ كَنْزاً مَخْفِيّاً متجلّى شده، از عاشق جز نام نماند. اشارتِ: لا يَزالُ الْعَبْدُ يَتَقَرَّبُ إلَىَّ بِالنَّوافِلِ وَالْعِباداتِ حَتّى‏ احِبَّهُ فَإذا أحْبَبْتُهُ كُنْتُ لَهُ سَمْعاً وَبَصَراً وَلِساناً وَيَداً، فَبى يُبْصِرُ وَبى يَنْطِقُ وَبى يَسْمَعُ وَبى يَبْطُشُ. بنده، پيوسته با انجام مستحبّات به من نزديكى مى‏جويد تا آنجا كه او را دوست دارم، چون او را دوست داشتم گوش و چشم و زبان و دست او مى‏شوم، پس به من مى‏بيند و به من سخن مى‏گويد و به من مى‏شنود و به من همه چيز را مى‏گيرد. بدين معنى باشد. فايده تكرار لفظ وَالسّابِقُونَ السّابِقُونَ اين جا محقّق گردد، چون دانستى كه السّابقون در بدايت آنها بودند كه در خطاب كُنْ سابق ارواح بودند، در نهايت كه وقت مراجعت است به خطاب ارْجِعى إلى رَبّكِ ، گوى مسابقت در ميدان قربت هم ايشان ربوده‏اند كه: وَالسّابِقُونَ السّابِقُون* اولئِكَ الْمُقَرَّبُون و پيشى گيرندگان [به اعمال نيك‏] كه پيشى گيرندگان [به رحمت و آمرزش‏] اند،* اينان مقربان‏اند. يعنى: السّابِقُونَ الْأوَّلُونَ بِالْخُرُوجِ عَنْ غَيْبِ الْغَيْبِ، هُمُ السّابِقُونَ الْآخِروُنَ بِالرُّجُوعِ إلى‏ غَيْبِ الْغَيْبِ. نَحْنُ اْلاخِرُونَ السّابِقُونَ رمزى بدين معناست. 👈 ادامه دارد .... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 238 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2