eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
5هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
2.6هزار ویدیو
1.7هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت 7 1 🔴 صفات منفى بعضى از صحابه‏ از آيات شريفه قرآن کریم (در بحث قبل : ) استفاده مى‏شود كه گروهى از آنان كه مصاحب رسول خدا صلى الله عليه و آله بودند و به قول آقايان، صحابه پيامبر شمرده مى‏شوند داراى صفات منفى زير بودند: 1- بيمارى دل. 2- ترغيب مردم به برگشت از جبهه قبل از درگيرى و تنها گذاشتن رسول خدا. 3- آماده بودن به بازگشت به شرك و اوضاع جاهليت. 4- شكستن عهد خدا. 5- ترس از مرگ و كشته شدن كه اخلاق يهود است. 6- علاقه شديد به حيات مادّى. 7- ضعف نفس. 8- بازداشتن مردم از مبارزه در راه حق. 9- خشم و عصبانيّت بى‏مورد. 10- بخل. 11- حرص. 12- بى‏ايمانى. 13- كم كارى. 14- علاقه به دور بودن از مسائل الهى و اجتماعى. شما را به خدا قسم و به حقيقت سوگند، كسانى كه وجودشان ظرف اين اوصاف است اوصافى كه برخى از آنها علّت غضب حق و طرد از رحمت رب و دچار كننده انسان به عذاب قيامت است، مى‏توانند به عنوان عادل، مجتهد، معذور، اهل نجات و مورد اقتدا باشند؟! اين جاست كه انسان منصف همانند بعضى از بزرگان اهل سنّت به صدور روايتِ: ... أصْحابى كَالنُّجُومِ بِأيِّهِمُ اقْتَدَيْتُمُ اهْتَدَيْتُمْ. ياران من چون ستارگانند، از هر كدام پيروى كنيد هدايت يابيد. از رسول خدا صلى الله عليه و آله شك مى‏كند و به اين نتيجه مى‏رسد كه به گفته رسول خدا: روايتِ مخالفِ آيات قرآن از منبع وحى صادر نشده و چيزى جز تهمت به محمّد صلى الله عليه و آله نيست. اگر اين روايت صحيح باشد، پس بايد گفت مى‏توان از صحابه‏اى كه به فرموده قرآن در آيات دوازدهم تا بيستم سوره احزاب داراى چهارده خصلت شيطانى بودند پيروى كرد، در اين صورت بين گفتار پيامبر و قرآن مجيد كه مى‏فرمايد از كافر و مشرك و منافق اطاعت مكن ضدّيت است در حالى كه اينچنين نيست، بر ماست كه از اهل صدق پيروى كنيم و به اين معنا يقين داشته باشيم كه قرآن با سنّت صادر شده از رسول اكرم يكى است. 👈 ادامه دارد .... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 294 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 7 2 🔴 در قسمتى از مقاله چهارم كتاب «سِرُّالْعالَمَيْن» آمده است كه صحابى بودن مانع از دچار شدن به هوا و هوس و انحراف از جاده حق و حقيقت و بريدن از واقعيت‏ها و چشم پوشى از حقايق نيست. در آن مقاله مى‏گويد: «نسبت به خلافت، اتّفاق فريقين است بر اين كه حجاب از صورت دليل برداشته شده، همه كس واقع و حقيقت را با كمال وضوح و آشكارا فهميده است و از اين رو هر گونه شك زايل و ترديد مرتفع و به طور قطع و يقين امام على عليه السلام جانشين و خليفه بلافصل شناخته شده. چه، آن كه اجماع گروههاى مختلف و جماهير مسلمين بر صحّت وقوع قضاياى غدير خم و شمول خطبه آن روز نسبت به مورد بحث منعقد است و به اين ملاك هر اشكالى بى‏مورد و هر اعتراضى لغو و باطل است؛ زيرا همين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله سخن فرسائى خود را به پايان برد، فورى عمر مبادرت به تظاهر نموده تبريكات‏ لازمه را ضمن بيان «بَخٍّ بَخٍّ لَكَ يا عَلِىُّ» «1» تقديم نمود. بديهى است اين نحوه تبريك گفتن تسليم در برابر صدور فرمان جديد و رضايت به وقوع خلافت على عليه السلام است. با اين كه او و دوستانش و عدّه‏اى ديگر با كمال طوع و رغبت سر تسليم پيش آورده تشريفات بيعت و تبريك را فراهم نمودند، اما پس از وفات پيامبر، نفس امّاره بر آنها غالب و حبّ رياست و جاه‏طلبى، عواطف و مزاياى انسانى را از آنها سلب، خرگاه خلافت سازى را بالا برده، سازمان سياست مذموم خليفه تراشى را در سقيفه تهيه نمودند. چرا كه شهوتشان به حركت آمد، اشتياق مفرط پيدا نمودند كه پرچم‏هاى نيرو را در اهتزاز و صفوف سواره و پياده را زير فرمان خويش مشاهده نمايند. توسعه كشور و فتح بلاد كنند تا نام خود را به صفحات تاريخ به وديعه بگذارند، لذا جام شراب هواى نفسانى را نوشيدند و به قهقرا برگشتند. قرآن را پشت سر و احكام و سنّت رسول الهى را ملعبه خود نموده، دين را به دنيا فروختند. چه معامله زشتى با خدا كردند كه جز پنهان كردن حق و ورشكستگى در آخرت نتيجه ديگرى نداشت. اگر چنين نبود چرا به انكار حقّ على برخاستند و در مرض موت پيامبر وقتى براى نوشتن آنچه لازم بود كاغذ و دوات طلبيد در پاسخش: إنَّ الرَّجُلَ لَيَهْجُرُ. همانا اين مرد هذيان و نامربوط مى‏گويد. گفتند؟ اگر در امر خلافت خود حربه اجماع به كار برند، بدون شك اين حربه‏ قابل نقض است چه آن كه عبّاس و پسرانش و على با زن و فرزندانش و گروهى از اهل ايمان در آن اجماع شركت نداشتند، همچنين بعضى از حاضران در سقيفه با آن اجماع مخالفت نموده، از آن جمع خارج شدند و پس از آنهم انصار به مخالفت برخاستند.» «1» شما اگر به كتاب‏هاى «الغدير»، «عبقات»، «مراجعات» و «نص در برابر اجتهاد» مراجعه كنيد، وضع ناهنجار بعضى از صحابه را نسبت به خلافت، بيت المال، اخلاق و حقوق مردم خواهيد ديد، كه تمام آن قضايا در آن كتب از معتبرترين روات و حفّاظ حديث و مؤلّفان عظيم القدر اسلامى نقل شده است. 👈 ادامه دارد .... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 294 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 7 3 🔴 راستى كه كمال بى‏انصافى است، يك مدّعى اسلام بر خلاف صريح آيات و روايات و تواريخ، تمام صحابه را بدون استثنا خالى از عيب و نقص بداند، و اگر متخلّف بداند معذور و مخطى در اجتهاد بداند. عدّه بسيارى از مسلمانان تصوّر مى‏كنند، تنها شيعيان هستند كه نسبت به بعضى از صحابه بدبين‏اند و آنان را متخلّف از احكام صريح اسلام دانسته و ممنوع از رحمت الهى قلمداد مى‏كنند، در صورتى كه اين طور نيست، بسيارى از كتب اهل سنّت بازگوكننده مَثالب و معايب عدّه‏اى از صحابه‏اند و متأسفانه مؤلّفان آنها محض حقگويى و اقرار به بعضى از مسائل كه قرآن هم بر آنها دلالت دارد در زمان خود به توسط متعصّبانى كه كوركورانه، عادت به قبول مسائل ناحق دارند به انواع بلاها و شكنجه‏ها و سختى‏ها دچار شدند و عمرى را به در به درى گذراندند تا از دنيا رفتند و حتّى آنان را در حالى كه تا آخر عمر پايبند به مكتب اهل سنّت و مدرسه خلفا بودند رافضى خواندند. حافظ ابن عقده ابوالعبّاس احمد بن محمّد بن سعيد همدانى متوفّى 333 قمرى از اكابر علماى اهل سنّت است، علماى رجال از قبيل ذهبى و يافعى وى را توثيق نموده‏اند و در حالات وى مى‏نويسند: سيصد هزار حديث با سندهاى آن از حفظ داشت. ولى چون در مجامع عمومى قرن چهارم هجرى در كوفه و بغداد مثالب و معايب بعضى از صحابه مشهور را مى‏گفته او را رافضى خواندند و از نقل رواياتش خوددارى نمودند، چنانكه ابن كثير و ذهبى و يافعى درباره او نوشته‏اند: إنَّ هذَا الشَّيْخَ كانَ يَجْلِسُ فى جامِعِ بَراثا و يُحَدِّثُ النّاسَ بِمَثالِبِ الشَّيْخَيْنِ، وَلِذا تُرِكَتْ رِواياتُهُ وَإلّا فَلا كَلامَ لِأحَدٍ فى صِدْقِهِ وَثِقَتِهِ. اين شيخ در مسجد براثا مى‏نشست و معايب شيخين را براى مردم بازگو مى‏كرد، براى همين خاطر روايات او را ترك نموده و از نقل احاديث او امتناع ورزيده‏اند، ورنه در صداقت و موثّق بودن او احدى شك ندارد. ببينيد رجال شناسان بزرگ اهل سنّت وى را در حدّ اعلاى راستى و صداقت و وثاقت مى‏دانند، امّا به خاطر حقگويى‏اش از نقل روايات او امتناع مى‏كنند. اين است تعصّب جاهلى و چشم پوشى از حق، كه انسان به راستى و درستى و وثاقت و امانت كسى يقين داشته باشد ولى حرف او را باور نكند! محمّد بن جرير طبرى زمانى كه در سنّ هشتاد و شش سالگى در سال 310 در بغداد از دنيا رفت، به خاطر بيان بعضى از حقايق از ترس متعصّبين و خطر احتمالى جنازه‏اش را شبانه در خانه خودش دفن كردند. 👈 ادامه دارد .... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 294 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 7 4 🔴 صحابى‏هاى متمرّد شما درباره كسانى كه از حَكَم و پسرش مروان- كه هر دو به زبان رسول خدا صلى الله عليه و آله لعن شدند و براى هميشه امر به تبعيد آنان داد- جانبدارى كردند و آنان را پُست وزارت دادند و دست غارتشان را در بيت المال باز گذاشتند چه مى‏گوييد؟ شما درباره متخلّفان از جيش اسامه كه پيامبر اكرم صريحاً آنان را لعنت كرد و تمام كتب حديث و تاريخ نقل كرده‏اند چه مى‏گوييد؟ شما درباره ده نفر صحابى مشهور كه بعد از نزول آيه حرمت شرب خمر در مجلسى سرّى شراب خوردند و اشعارى در مرثيه كشته شدگان كفّار جنگ بدر گفتند و كتاب‏هاى: بخارى در تفسير آيه خمر در سوره مائده، مسلم بن حجّاج در كتاب اشربه باب تحريم خمر، احمد بن حنبل در «مسند»، ابن كثير در تفسيرش، سيوطى در «الدُّرّ المنثور»، طبرى در تفسيرش، ابن حجر عسقلانى در «الاصابه» و در «فتح البارى»، بدرالدين حنفى در «عمدة القارى» و بيهقى در «سنن» «1»، به نام و رسم آنان اشاره كرده‏اند چه مى‏گوييد؟ شما جهل و بى‏خبرى برخى از صحابى مشهور را نسبت به قرآن و احكام اسلام- كه جلد ششم «الغدير» مفصّلِ صد قسمت آن را از كتب اهل سنّت و يك صحابى مشهور نقل كرده است و اين بى‏خبرى و بى‏خبرى‏ها، باعث انحراف مسلمين از صراط مستقيم الهى شد- چه پاسخ مى‏دهيد؟ 👈 ادامه دارد .... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 294 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 8 1 🔴 برخورد با ‏ ما پيروان اهل بيت هزار و چهارصد سال است از پيروان مكتب سقيفه و مدرسه‏ خلفا هزاران سؤال كرده ولى جواب قانع كننده متّكى به قرآن و سنّت نشنيده‏ايم. ما مى‏گوييم بياييد بدون تعصّب، پيرو قرآن و حديث صحيح باشيد و كوركورانه در مسائل اسلامى و اجتماعى قضاوت نكنيد. ما مى‏گوييم كتب حديث خود را با ترازوى قرآن و عقل و فطرت بسنجيد و آنچه را خلاف حقايق مى‏بينيد از آن حذف كنيد. ما مى‏گوييم اجتهاد در برابر نص نكنيد كه اين اجتهاد رأساً و ذاتاً باطل است. ما مى‏گوييم بر اساس آيات قرآن و روايات كتب معتبره، مقام عصمت از مقامات انبيا و امامان از اهل بيت پيامبر است و غير اينان معصوم از خطا نبوده‏اند و در خطاى خود هم معذوريّت ندارند. پس بياييد از دارندگان مقام عصمت پيروى كنيد و خطا كاران و تابعان هواى نفس به خصوص آنان كه دل رسول خدا صلى الله عليه و آله را شكستند و از زبان حضرت مخاطَب به لعن و نفرين شدند را رها كنيد و نگوييد همه اصحاب چون ستارگانند، به هر يك اقتدا كنيم به هدايت مى‏رسيم. اين منطق مخالف صريح قرآن است. در اقتداى به معاويه و ابو هريره و خالد بن وليد قاتل و زناكار، و آن ده نفرى كه در مجلس سرّى شراب خوردند و پس از آنهم گرفتار انواع گناهان بودند چه هدايتى قرار دارد؟ شما را به خدا قسم، بياييد دست از عناد و لجاج و تعصّب غلط كه محصولى جز عذاب دنيا و آخرت ندارد، برداريد و به ما كه دست برادريمان به سوى شما دراز است و دائم به عشق وحدت و اتّحاد زيستيم دست برادرى بدهيد تا مشكلات داخلى امّت را در تمام زمينه‏ها حل كرده و شرّ دشمنان خارجى و استعمارگران بدتر از گرگ را از سر اقتصاد، اجتماع، فرهنگ و حكومت‏هاى ملل اسلامى از ريشه بر كنيم و نداى اسلام ناب محمّدى را به گوش تمام جهانيان برسانيم و كره زمين را آماده پذيرفتن مكتب سعادت بخش قرآن كنيم و سفره عدل و حكمت و بينش و بصيرت را در پهنه زمين پهن نماييم. در هر صورت اوصاف پيروان واقعى و صحابه حقيقى وجود مقدّس محمّد صلى الله عليه و آله همان است كه حضرت زين العابدين عليه السلام در دعاى چهارم «صحيفه» بيان مى‏كند، كه هر كس خالى از اين اوصاف باشد مورد رضاى حق نيست گر چه عنوان صحابه بودن را با خود داشته باشد، چرا كه بر اساس قرآن و معارف الهيّه، رضايت حق متوجّه ايمان، عمل صالح، اخلاق حسنه و تقوا و كرامت و صفا و وفا و صبر و استقامت و ادامه راه تا وقت خروج از دنياست. 👈 ادامه دارد .... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 299 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 8 2 🔴 نشانه‏هاى اصحاب حقيقى رسول خدا در قسمت اوّل دعا به خصوصيّات زير درباره اصحاب واقعى رسول خدا صلى الله عليه و آله اشاره شده، خصوصيّاتى كه در قرآن مجيد و روايات صحيحه هم به عنوان علائم اهل ايمان و اهل فلاح و رستگارى مطرح است. 1- نصرت و يارى پيامبر در تمام مواطن. 2- شتاب به ايمان آوردن. 3- پيشى گرفتن در قبول دعوت. 4- قبول رسالت در كنار برهان. 5- مفارقت از زن و فرزند براى اعلاى كلمه حق: «هجرت». 6- جنگ با اقوام نزديك و دور محض تثبيت نبوّت. 👈 ادامه دارد .... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 299 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 8 3 🔴 نشانه‏هاى اصحاب حقيقى رسول خدا صلى الله عليه و آله در قرآن و روايات‏ «فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُوْلئِكَ هُمُ‏ الْمُفْلِحُونَ پس كسانى كه به او ايمان آوردند و او را [در برابر دشمنان‏] حمايت كردند و ياريش دادند و از نورى كه بر او نازل شده پيروى نمودند، فقط آنان رستگارانند. وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدَاً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ پيشگامان نخستين از مهاجران و انصار و كسانى كه به نيكى و درستى از آنان پيروى كردند، خدا از ايشان خشنود است و آنان هم از خدا راضى هستند؛ براى ايشان بهشت‏هايى آماده كرده كه از زيرِ [درختانِ‏] آن نهرها جارى است، در آنجا براى ابد جاودانه‏اند؛ اين است كاميابى بزرگ. در آيه فوق اشاره به گروههاى مختلف از مسلمانان راستين شده، نخست: آنان كه پيشگامان در اسلام و هجرت بوده‏اند: وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ . دوّم: آنها كه پيشگام در نصرت و يارى پيامبر و ياران مهاجرش بودند: وَالْأَنْصَارِ. سوّم: آنها كه بعد از اين دو گروه آمدند و از برنامه‏هاى آنها پيروى كردند و با انجام‏ اعمال نيك و قبول اسلام و هجرت و نصرت آيين حق به آنها پيوستند. پس از ذكر اين گروه سه گانه مى‏فرمايد: هم خداوند از آنها راضى است و هم آنها از خدا راضى شده‏اند. رضايت خدا از آنها به خاطر ايمان و اعمال صالحى است كه انجام داده‏اند، و خشنودى آنان از خدا به خاطر پاداش‏هاى گوناگون و فوق العاده و پراهميّت است كه به آنان ارزانى داشته. خداوند براى آنها باغ‏هايى از بهشت فراهم ساخته كه از زير درختانش نهرها جريان دارند. از امتيازات اين نعمت آن است كه جاودانى است و همواره در آن خواهند ماند، و مجموع اين مواهب معنوى و مادى براى آنها پيروزى بزرگى است. 👈 ادامه دارد .... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 299 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 8 4 🔴 نخستين مسلمان‏ در اين جا بيشتر مفسّران به تناسب بحث آيه فوق اين سؤال را مطرح كرده‏اند كه نخستين كسى كه اسلام آورد و اين افتخار بزرگ در تاريخ به نام او ثبت شد چه كسى است؟ در پاسخ اين سؤال همه متّفقاً گفته‏اند: نخستين كسى كه از زنان مسلمان شد خديجه همسر وفادار و فداكار پيامبر بود. و اما از مردان، همه دانشمندان و مفسّران شيعه به اتّفاق گروه عظيمى از علماى اهل سنّت على عليه السلام را نخستين كسى از مردان مى‏دانند كه دعوت رسول الهى را اجابت كرد. شهرت اين حقيقت در ميان دانشمندان اهل سنّت به حدّى است كه جمعى از آنان ادّعاى اجماع و اتّفاق بر آن كرده‏اند. حاكم نيشابورى سنی در «مستدرك» مى‏گويد: لا أعْلَمُ خِلافاً بَيْنَ أصْحابِ التَّواريخِ أنَّ عَلِىَّ بْنَ أبى طالِبٍ رَضِىَ اللّهُ عَنْهُ‏ أوَّلُهُمْ إسْلاماً، وَإنَّمَا اخْتَلَفُوا فى بُلُوغِهِ. هيچ مخالفتى در ميان تاريخ نويسان در اين مسأله وجود ندارد كه علىّ بن ابى‏طالب نخستين كسى است كه اسلام آورده، تنها در بلوغ او به هنگام پذيرش اسلام اختلاف دارند. ابن عبدالبرّ در «استيعاب» مى‏نويسد: اتَّفَقُوا عَلى‏ أنَّ خَديجَةَ أوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَصَدَّقَهُ فيما جاءَ بِهِ، ثُمَّ عَلِىٌّ بَعْدَها. در اين مسأله اتّفاق است كه خديجه نخستين كسى بود كه ايمان به خدا و پيامبر آورد و او را در آنچه آورده بود تصديق كرد، سپس على بعد از او همين كار را انجام داد. ابوجعفر اسكافى معتزلى مى‏نويسد: قَدْ رَوَى النَّاسُ كافَّةً افْتِخارَ عَلِىٍّ بِالسَّبْقِ إلَى الْإسْلامِ عموم مردم نقل كرده‏اند كه افتخار سبقت در اسلام مخصوص علىّ بن ابى طالب است. روايات فراوانى از پيامبر صلى الله عليه و آله و نيز از خود على عليه السلام و صحابه در اين باره نقل شده كه به حدّ تواتر مى‏رسد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: أوَّلُكُمْ وارِداً عَلَى الْحَوْضِ أوَّلُكُمْ إسْلاماً: عَلِىُّ بنُ أبى طالبٍ. نخستين كس از شما كه بر حوض كوثر وارد مى‏شود كسى است كه پيش از همه شما اسلام آورده و او علىّ بن ابى طالب است. گروهى از دانشمندان اهل سنّت به نقل «الغدير» از پيامبر نقل كرده‏اند كه آن حضرت دست على را گرفت و فرمود: إنَّ هذا أوَّلُ مَنْ آمَنَ بى، وَهُوَ أوَّلُ مَنْ يُصافِحُنى، وَهُوَ الصِّدّيقُ الْأكْبَرُ. اين مرد نخستين كسى است كه به من ايمان آورده؛ اين مرد نخستين كسى است كه با من (در قيامت) مصافحه مى‏كند، و اين مرد صدّيق بزرگ است. و نيز آن حضرت طبق نقل «حلية الأولياء فرمود: يا عَلِىُّ لَكَ سَبْعُ خِصالٍ لايُحاجُّكَ فيهِنَّ أحَدٌ يَوْمَ القيامَة: أنْتَ أوَّلُ الْمؤمنينَ بِاللّهِ إيماناً، وَأوْفاهُمْ بِعَهْدِ اللّهِ، وَأقوَمُهُمْ بِأمْرِ اللّه ... ياعلى، هفت امتياز دارى كه احدى در قيامت نمى‏تواند درباره آنها با تو گفتگو كند: تو نخستين كسى هستى كه به خدا ايمان آوردى، و از همه نسبت به پيمان‏هاى الهى باوفاترى، و در اطاعت فرمان حق پابرجاترى ... در اين زمينه روايات زيادى در كتب مختلف تاريخ و تفسير و حديث آمده كه قسمت عمده‏اى از آنها را «الغدير» «4» نقل كرده‏اند. جالب اين كه گروهى كه نتوانسته‏اند سبقت على عليه السلام را در ايمان و اسلام انكار كنند، به عللى كه ناگفته پيداست كوشش دارند آن را به نحو ديگرى انكار يا كم اهميّت جلوه دهند، و بعضى ديگر كوشش دارند كه بجاى آن ابوبكر را بگذارند كه‏ او اوّلين مسلمان است! 👈 ادامه دارد .... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 299 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 8 5 🔴 گاهى مى‏گويند: على عليه السلام در آن هنگام ده ساله بود و طبعاً نابالغ، بنابراين اسلام او به عنوان اسلام يك كودك تأثيرى در قوّت و قدرت جبهه مسلمين در برابر دشمن نداشت. اين سخن را فخر رازى در تفسيرش ذيل آيه فوق آورده است. و اين به راستى عجيب است و ندر واقع ايرادى است بر شخص پيامبر صلى الله عليه و آله؛ زيرا مى‏دانيم هنگامى كه در يوم الدار پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام را به عشيره و طايفه خود عرضه داشت هيچ كس آن را نپذيرفت جز على كه برخاست و اعلام اسلام نمود، پيامبر اسلامش را پذيرفت و حتى اعلام كرد كه تو برادر و وصى و خليفه منى. و اين حديث كه گروهى از حافظان حديث از شيعه و سنّى در كتب صِحاح و مسانيد و همچنين گروهى از مورّخان اسلام نقل كرده و بر آن تكيه نموده‏اند، نشان مى‏دهد كه نه تنها پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله على را در آن سنّ و سال كم پذيرفت، بلكه او را به عنوان برادر و وصى و جانشين خود معرّفى نمود. و گاهى به اين تعبير كه خديجه نخستين مسلمان از زنان و ابوبكر نخستين مسلمان از مردان و على نخستين مسلمان از كودكان بود خواسته‏اند از اهميّت آن بكاهند. اين تعبير را مفسّر معروف و متعصّب، نويسنده «المنار» ذيل آيه مورد بحث ذكر كرده است. در حالى كه اوّلًا همان گونه كه گفتيم كمى سنّ على عليه السلام در آن روز به هيچ وجه از اهميّت موضوع نمى‏كاهد، به خصوص اين كه قرآن درباره حضرت يحيى صريحاً مى‏گويد: وَآتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً و به او در حالى كه كودك بود، حكمت داديم. و درباره عيسى عليه السلام نيز مى‏خوانيم كه در حال كودكى به سخن آمد و به آنها كه درباره او گرفتار شك و ترديد بودند گفت: إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً نوزاد [از ميان گهواره‏] گفت: بى‏ترديد من بنده خدايم، به من كتاب عطا كرده و مرا پيامبر قرار داده است. هنگامى كه اين گونه آيات را با حديثى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله در بالا نقل كرديم كه او على را وصى و خليفه و جانشين خود قرار داد، ضميمه كنيم روشن مى‏شود كه سخن «المنار» گفتار تعصّب‏آميزى بيش نيست. ابن ابى الحديد از دانشمند معروف ابوجعفر اسكافى معتزلى نقل مى‏كند: اين كه بعضى مى‏گويند ابوبكر سبقت در اسلام داشته اگر صحيح باشد چرا خودش در هيچ مورد به اين موضوع بر فضيلت خود استدلال نكرده است و نه هيچ يك از هواداران او از صحابه چنين ادّعائى را كرده‏اند؟ در هر صورت سبقت در اسلام و پابرجائى در آن تا آخر عمر از خصوصيّات صحابه واقعى رسول خداست و در اين زمينه خديجه و على عليه السلام گوى سبقت را از ديگران ربودند. 👈 ادامه دارد .... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 299 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 9 ‏ 1 🔴 به خاطر اين كه دانشمندان اهل سنّت بر پايه اين آيه شريفه معتقدند كه همه ياران پيامبر پاك و درستكار و صالح و شايسته و اهل بهشتند، و اين آيه را دليل قاطعى بر ادّعاى خود گرفته‏اند بار ديگر چون صفحات گذشته اين موضوع مهم را كه سرچشمه دگرگونى‏هاى زيادى در مسائل اسلامى مى‏شود با نظر عقل و انصاف و وجدان تماشا مى‏كنيم. بسيارى از مفسّران اهل سنّت اين حديث را ذيل آيه فوق نقل كرده‏اند كه حميد بن زياد مى‏گويد: نزد محمّد بن كعب قُرَظى رفتم و به او گفتم درباره اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله چه مى‏گويى؟ گفت: جَميعُ أصْحابِ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِى الْجَنَّةِ، مُحْسِنُهُمْ وَمُسيئُهُمْ. همه ياران پيامبر صلى الله عليه و آله در بهشتند اعم از نيكوكار و بدكار و گنهكار. گفتم: اين سخن را از كجا مى‏گويى؟ گفت: اين آيه را بخوان: وَ السبِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهجِرِينَ وَالْأَنصَارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسنٍ رَّضِىَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنتٍ تَجْرِى تَحْتَهَا الْأَنْهرُ خلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا ذَ لِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ پيشگامان نخستين از مهاجران و انصار و كسانى كه به نيكى و درستى از آنان پيروى كردند، خدا از ايشان خشنود است و آنان هم از خدا راضى هستند؛ براى ايشان بهشت‏هايى آماده كرده كه از زيرِ [درختانِ‏] آن نهرها جارى است، در آنجا براى ابد جاودانه‏اند؛ اين است كاميابى بزرگ. سپس گفت: اما درباره تابعين شرطى قائل شده و آن اين است كه آنها بايد تنها در كارهاى نيك از صحابه پيروى كنند. (فقط در اين صورت اهل نجاتند و امّا صحابه چنين قيد و شرطى را ندارند.) 👈 ادامه دارد .... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 308 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 9 ‏ 2 🔴 ردّ عدالت كل صحابه‏ 1 ادعای عدالت به دلايل زيادى مردود و غير قابل قبول است؛ زيرا: اوّلًا: حكم مزبور در آيه فوق شامل تابعين هم مى‏شود، و منظور از تابعان تمام كسانى هستند كه از روش مهاجران و انصار نخستين و برنامه‏هاى آنها پيروى مى‏كنند، بنابراين بايد تمام امّت بدون استثنا اهل نجات باشند! و امّا اين كه در حديث محمّد بن كعب از اين موضوع جواب داده شده كه خداوند در تابعين قيد احسان را ذكر كرده، يعنى از برنامه نيك و روش صحيح صحابه پيروى كنند نه از گناهانشان، اين سخن از عجيب‏ترين بحث‏هاست. چرا كه مفهومش اضافه فرع بر اصل است. جايى كه شرط نجات تابعان و پيروان صحابه اين باشد كه در اعمال صالح از آنها پيروى كنند، به طريق اولى بايد اين شرط در خود صحابه بوده باشد. و به تعبير ديگر، خداوند در آيه فوق مى‏گويد: رضايت و خشنودى او شامل حال همه مهاجران و انصار نخستين كه داراى برنامه صحيحى بودند و همه پيروان آنهاست، نه اين كه مى‏خواهد مهاجران و انصار را چه خوب باشند و چه بد مشمول رضايت خود قرار دهد، امّا تابعان را با قيد و شرط خاصّى بپذيرد. 👈 ادامه دارد .... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 308 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 9 ‏ 2 🔴 ردّ عدالت كل صحابه‏ 2 ثانياً: اين موضوع با دليل عقل به هيچ وجه سازگار نيست؛ زيرا عقل هيچ گونه امتيازى براى ياران پيامبر بر ديگران قائل نمى‏باشد. چه تفاوتى ميان ابوجهل‏ها و كسانى است كه نخست ايمان آوردند سپس از آيين حق منحرف شدند؟ و چرا كسانى كه سال‏ها و قرن‏ها بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله قدم به اين جهان گذاردند و فداكارى‏ها و جانبازى‏هاى آنها در راه اسلام كمتر از ياران نخستين پيامبر صلى الله عليه و آله نبود، بلكه اين امتياز را داشتند كه پيامبر را ناديده شناختند و به او ايمان آوردند، مشمول اين رحمت و رضايت الهى نباشند. قرآنى كه مى‏گويد: إنَّ أكْرَمَكُمْ عِنْدَاللّهِ أتْقاكُمْ بى‏ترديد گرامى‏ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست. چگونه اين تبعيض غير منطقى را مى‏پسندد؟ قرآنى كه در آيات مختلفش به ظالمان و فاسقان لعن مى‏كند و آنها را مستوجب عذاب الهى مى‏شمرد، چگونه اين «مصونيّت غيرمنطقى صحابه» را در برابر كيفر الهى مى‏پسندد؟ آيا اين گونه لعن‏ها و تهديدهاى قرآن قابل استثناست و گروه خاصّى از آن خارجند؟ براى چه و چرا؟ از همه گذشته آيا چنين حكمى به منزله چراغ سبز دادن به صحابه نسبت به هر گونه گناه و جنايت محسوب نمى‏شود؟ ثالثاً: اين حكم با متون تاريخ اسلامى به هيچ وجه سازگار نيست؛ زيرا بسيار كسان بودند كه روزى در رديف مهاجران و انصار بودند و سپس از راه خود منحرف شدند و مورد خشم و غضب پيامبر صلى الله عليه و آله كه توأم با خشم و غضب خداست قرار گرفتند. آيا در آيات قرآن داستان ثعلبة بن حاطب انصارى را نخوانديم كه چگونه منحرف گرديد و مغضوب پيامبر صلى الله عليه و آله شد. روشن‏تر بگوييم: اگر منظور آنها اين است كه صحابه پيامبر عموماً مرتكب هيچ گناهى نشدند و معصوم و پاك از هر معصيتى بودند اين از قبيل انكار بديهيّات است. و اگر منظور آن است كه آنها گناه كردند و اعمال خلافى انجام دادند باز هم خدا از آنها راضى است، مفهومش اين است كه خدا رضايت به گناه داده است. چه كسى مى‏تواند طلحه و زبير كه در آغاز از ياران خاصّ پيامبر بودند و همچنين عايشه همسر پيامبر صلى الله عليه و آله را از خون هفده هزار نفر مردم مسلمانى كه خونشان در ميدان جنگ جمل ريخته شد تبرئه كند؟ آيا خدا به اين خونريزى‏ها راضى بود؟ آيا مخالفت با على عليه السلام خليفه پيامبر كه اگر فرضاً خلافتِ منصوص او را نپذيريم حدّاقل با اجماع امّت برگزيده شده بود، و شمشير كشيدن به روى او و ياران وفادارش چيزى است كه خدا از آن خشنود و راضى باشد؟ حقيقت اين است كه طرفداران فرضيّه «تنزيه صحابه» با اصرار و پافشارى روى اين مطلب، چهره پاك اسلام را كه همه‏جا ميزان شخصيّت اشخاص را ايمان و عمل صالح قرار مى‏دهد زشت و بدون منظر ساخته‏اند. 👈 ادامه دارد .... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 308 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2