eitaa logo
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
4.6هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
141 فایل
بسم‌ ِاللّٰھ نزدیك‌ترین‌حال ِ‌بنده‌به‌خداوند‌،حالت ِ‌سجود‌ست 🤍. - — - رفیق؛ اگه نمازت رو محافظت نکنی، حتی میلیاردها قطره‌ اشك هم برای اهل‌بیت بریزی؛ درآخرت نجاتت نمیده . -[ اولویتت #خدا باشه . - — - - تبلیغات ِچنل: @tabsajed⤷ *کپی‌مجاز‌ه‌به‌جزمحفل‌ها.
مشاهده در ایتا
دانلود
شب خواستگاری بود برای خواستگاری به منزل خواهرم آمده بود صحبت ها تا آخر شب طول کشید. مراسم که تمام شد موقع رفتن موتورش را تا سر خیابان کشاند و بعد روشن کرد تا برای همسایه ها مزاحمتی نباشد همین رعایت حق الناس او مورد توجه خانواده ام قرار گرفت. ساجده|𝑺𝒂𝒋𝒆𝒅𝒆𝒉
اللهم الرزقنا شفاعت الحسین یوم الورود🥺💔
-ازخـدا پࢪسیـدم: چࢪا فاسـدها خوشگل‌تࢪن😃❓☹️ چࢪا آدمـای‌الکـۍ و سیگارۍ باحـال‌تࢪن🚬❓🤨 چࢪا اونایۍ کہ دیگـࢪان‌ ࢪو مسخࢪه‌ مۍکنن... بیشتࢪتودل‌مـࢪدم‌میࢪن😂❓😟 چࢪا اونایۍ کہ خیانـت‌ مۍکنن.. ٺھـمت‌مۍزنن،غیبـٺ مۍکنن.. دࢪوغ‌ مۍگن‌ موفـق‌ تـࢪن؟ چࢪآ‌همیشہ بدابھـتࢪن😩⁉️ پࢪسیـد: پیـش‌مـن‌یــا مَردم؟💔‼️ دیگـہ;چیـزۍنگفتـم!
‌‌‌‌ اومدبه‌حاج‌ابومهدی‌گفت: حلالمون‌کن؛ پشت‌سرت‌حرف،می‌زدیم! ابومهدی‌خندید! باهمون‌خنده‌بهش‌گفت: شماهرموقع‌دلتون‌گرفت‌پشت‌ سرمن‌حرف‌بزنیدتادلتون‌بازشه:)
‌‌‌‌ چر‌اانقدرپر‌شدیم‌ا‌زحرف‌مردم؟! مردم‌مسخرم‌می‌کنند‌چادر‌سرم‌کنم مردم‌مسخرم‌می‌کنند‌برم‌مسجد‌نماز مردم‌مسخرم‌می‌کنند‌باشهد‌اانس‌ بگیرم مردم‌مسخرم‌می‌کنند‌ رضای‌مردم‌یارضای‌خدا؟ کجای‌کاری‌مشتی‌حرف‌مردم‌و‌‌ از‌گوشات‌بریزبیرون واسه‌خدات‌زندگی‌کن! ببین‌خد‌اچجوری‌دوست‌داره ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌ اومدبه‌حاج‌ابومهدی‌گفت: حلالمون‌کن؛ پشت‌سرت‌حرف،می‌زدیم! ابومهدی‌خندید! باهمون‌خنده‌بهش‌گفت: شماهرموقع‌دلتون‌گرفت‌پشت‌ سرمن‌حرف‌بزنیدتادلتون‌بازشه:)
¹- خدایاشڪرت ڪه : امروزم دیدم♥️! ²- خدایاشڪرت ڪه: الگومون شهداهستن♥️! ³- خدایاشڪرت ڪه: سایه پدرومادرمون بالاسرمونه♥️!
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗تواب💗 به طبقه پایین که. رسیدیم زود از آسانسور بیرون رفتم. کمی جلوتر ازهتل شلوغ شده بود. کنجکاو نگاه میکردم که دختر حاجی گفت: _بابا ؛ از این طرف دایی اونجاست! ( سرمو که برگردوندم) نگاهم به نازنین افتاد که روی زمین نشسته اون مردی همکه قرار بود کارش رو تموم کنم بالای سرش ایستاده... قدمی که به سمت شون برداشتم اون مرد تا منو دید گفت: _سوجان عزیزم بیا کمک کن ؛ این خانم انگار فشارش افتاده! تا چشم نازنین به من افتاد گفت: _داداش... همه نگاه ها به سمتم چرخید از اینکه نازنین من رو داداش صدا کرده بود شوکه شده بودم... ( خودمو جمع کردم) تنها چیزی که میتونستم تو اون موقعیت به.زبونم.بیارم این بود که +نازنین چی شده؟ _داداش سرم گیج رفت افتادم! دست نازنین از رو چادرش گرفتمو بلندش کردم +خوبی عزیزم ؛ بیا اینجا بنشین. آقایی لیوان آبی سمتم گرفت... _ اینوبدیدخواهرتون! لیوان رو از دستش گرفتمو به.لبهای نازنین نزدیک کردم نازنین یک نگاهی شیطنت آمیزی بهم کردو لیوان از دستم گرفت. _داداش گلم شرمنده ام.... نگران نباش چیزیم نیست... + تودلم گفتم: ای نازنین هفت خط میدونم همه اینا نقشه اس... با صدای گرم ودلنشین دختر حاجی به خودم آومدم که نازنین رو مخاطب قرار داده بود. _خداروشکرحالتون بهترشده؟ _آره ؛ ممنون. _خب نازنین جان اگه امری نداری مابریم که به نماز برسیم. _ممنون شما رو هم تو زحمت انداختم. _کاری نکردیم عزیزم ؛ پس با اجازه ... حاجی قدمی.سمتم.برداشتو گفت: _آقا محمد خدا رو شکر خواهرتون بهتر شده ؛ مثل اینکه قسمت نشد باهم بریم حرم فعلا خداحافظ. +خداحافظ. به سمت در خروجی رفتند.