سجاد سبزعلی
📣 درخشش گوهر وجودی شهیدان را به نسل جوان منعکس کنید ✏️رهبر انقلاب: نگذارید جوششِ خونِ شهیدان فروبنش
🌺بسم رب الشهدا والصدیقین🌺
همان طور که مشاهده کردید حضرت اقا فرمودند درخشش وجودی شهیدان را به نسل جدید منعکس کنید.
یکی از مقدماتی که باعث تحقق این امر میشود مطلع بودن بر رفتار و کردار شهیدان میباشد.
انشالله بنا داریم هر روز خاطره ای کوتاه از شهدا در کانال نشر دهیم تا به لطف خدا ما هم مانند شهدا زندگی کنیم.
@sajad_S_313
#سیره_شهدا
اوج گرمای اهواز بود. بلند شد، دریچه کولر اتاقش رابست. گفت: به یاد بسیجی هایی که زیر آفتاب گرم می جنگند.
یادگاران، جلد چهار، کتاب حسن باقری، ص 26
#شهید_حسن_باقری
@sajad_S_313
May 11
#روز_شهدایی
رفته بود سپاه. سعی می کرد آن جا را سر و سامان بدهد.
وقتی دیدمش، گفتم: اصلا معلوم هست کجایی ؟
گفت: ما باید بیش تر از این ها آواره باشیم.
قبل از این که امام بیاید، گفته بود فکر می کنین اگه امام بیاد، کارتمومه ؟ نه خیر! تازه اول کاره.
می گفتند: دنبال ریاسته.
گفت: من دارم می رم کردستان. هرکی می آد، بسم الله.
یادگاران، جلد 12 کتاب شهید بروجردی، ص 27
@sajad_S_313
هدایت شده از داود محمدی
🌹🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🌹
السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها
🔻برگزاری دسته عزاداری به مناسبت شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
#یکشنبه۲۶آذرساعت۱۵ از میدان رهبر
🌷🌷حضور خانوادگی باعث شکوه بیشتر این مراسم می شود.🌷🌷
📢 اطلاع رسانی وظیفه عمومی همه ما می باشد.
#اطلاع_رسانی_گسترده
ستاد مردمی برگزاری دسته های عزاداری
🌺تعجیل در امر فرج صلوات🌺
#سیره_شهدا
او هیچ وقت در مجالس حضرت زهرا به دیوار تکیه نمی زد وبه محض اینکه اسم حضرت زهرا(س)می آمد می زد زیر گریه.
شهید دکتر مجید شهریاری
کتاب شهید علم، جلد اول، ص123
#شهید_شهریاری
@sajad_S_313
May 11
#سیره_شهدا
بعد از شام نشسته بودیم و داشتیم حرف می زدیم. صدایش بلند شد: «برادرا برای وقت های بی کاری شون هم برنامه داشته باشن. اصلاً قرارمون این باشه؛ هر شب بعد از شام یکی بیاد و دو تا حدیث برا بقیه بگه. نوبت امشب هم با من.»
يادگاران، جلد 21 كتاب شهيد حسن رضوان خواه ، ص 60
@sajad_S_313
#سیره_شهدا
كمكم حساب كار دستش آمده بود كه یك زمین چقدر آب میخواهد و چه مدت لازم است تا زمین كاملاً سیراب شود. به من میگفت:« دقت كن آب زیادی توی باغت نره، آخرت باید جواب بدی. ».
شهید مجید اخلاقی فرزند عبدالمحمد
منبع فرهنگنامه شهدای سمنان، ج1، ص270
@sajad_S_313
#سیره_شهدا
ای برادر و خواهر، تو که در جبهه ی علم و دانش تحصیل می کنی، سعی کن تا بتوانی به علم و دانش خود بیفزایی تا در آینده به مسلمین خدمت کنی. این را هم بدانید که تحصیل، نوعی عبادت است، پس بکوشید که علم و دانش را از هر کسی که باشد، بیاموزید و به دیگران هم یاد بدهید. شهید مجتبی آقایی
منبع: کتاب سهمی از آفتاب جلد اول
@sajad_S_313
#سیره_شهدا
خرید عقدمان یک حلقه ی نهصد تومانی بود برای من. همین و بس. بعد از عقد، رفیم حرم. بعدش گل زار شهدا. شب هم شام خانه ی ما. صبح زود مهدی برگشت جبهه.
یادگاران، جلد ده، کتاب شهید زین الدین، ص 15
@sajad_S_313
همین طور حسین را نگاه می کرد. معلوم بود باورش نشده حسین فرمانده تیپ است. من هم اول که آمده بودم، باورم نشده بود. حسین آمد، نشست روبه رویش. گفت « آزادت می کنم بری. » به من گفت « بهش بگو. » ترجمه کردم. باز هم معلوم بود باورش نشده. حسین گفت « بگو بره خرمشهر، به دوستاش بگه راه فراری نیس، تسلیم شن. بگه کاری باهاشون نداریم. اذیتشون نمی کنیم. » خودش بلند شد دست های او را باز کرد. افسر عراقی می آمد؛ پشت سرش هزار هزار عراقی با زیر پیراهن های سفید که بالای سرشان تکان می داند.
یادگاران، جلد هفت، کتاب شهید خرازی، ص 7
@sajad_S_313