امشب شب اجابت دعاست؛ وبخوانید ( ۱ حمد – ۱ قدر – ۱ آیت الکرسی – ۳ توحید و ۷ تا صلوات)
بسم الله الرحمن الرحیم
۲شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰🌺
۲۷رمضان ۱۴۴۲🌙
۱۰مه ۲۰۲۱🌷
#ذکر_روز
یا قاضی الحاجات
۱۰۰مرتبه🦋
التماس دعا♥️
معراجعاشقانه🇵🇸
امشب شب اجابت دعاست؛ وبخوانید ( ۱ حمد – ۱ قدر – ۱ آیت الکرسی – ۳ توحید و ۷ تا صلوات)
سلام اعضای عزیز ...
ی عده پیام میدن ک شاید اون حاجت بر آورده نشه ...اونوقت یعنی چی؟
ببینید قبلا هم من بهتون گفتم حاجتتون رو اینطور بگید مثلا خدایا ب من ی فرزند عطا کن « اگر صلاح من در اینه»
گفتم هرچی میخوایید بگید خدایا هرچی صلاحه
معراجعاشقانه🇵🇸
امشب شب اجابت دعاست؛ وبخوانید ( ۱ حمد – ۱ قدر – ۱ آیت الکرسی – ۳ توحید و ۷ تا صلوات)
اجابت دعا توی ماه مبارک هست ....همیشه هست
چ این شب چ شبای دیگه ماه مبارک....
اصلا دعای فرد روزه دار اگه ب صلاحش باشه مستجابه...
♥️🥀♥️🥀♥️
«سفرنامه برزخ»
قسمت دوازدهم
یکی از مأمورین ملحفه را باز کرد با دیدن چیزهای قیمتی به زن
گفت: تو دزد هستی؟ زود بگو که این اجناس را از کجا دزدیدهای؟
زن که خیلی ترسیده بود با دست پاچگی گفت: به خدا قسم! من
همین اجناس را برداشته ام آن هم به عنوان مرد امشبم است؛ چرا که
از عصر تا نیم ساعت پیش نزد آن مرد بودم و او فرصت نکرد تا مزد
مرا بدهد. به خدا قسم! من او را نکشته ام.
با گفتن این جمله یکی از مامورین زن که به همراه آنان بود فورة
دستبندی را بیرون آورد و یک حلقه آن را به مچ دست زن و حلقه
دیگرش را به دست خود زد و گفت:
ای خانم! حرکت کن و هر چه زودتر ما را به محل حادثه ببر و
قضیه را صادقانه به ما بگو.
زن در حالی که گریه میکرد مرتب می گفت: من بی گناهم تا اینکه
با مامورین به درب منزل رسیدند. درب منزل باز بود و این مورد هم
آنان را بیشتر به شک انداخت.
مأمورین یقین کردند که آن زن قاتل است. بعد آهسته آهسته وارد
خانه و اتاق شدند و با دیدن جنازه فورا با بی سیم واقعه را به کلانتری
ما اطلاع دادند و یک خودرو و یک آمبولانس در خواست کردند.
چیزی
نگذشت که دو خودرو در مقابل منزل توقف کردند. مأمورین
شروع به بازرسی اتاق ها نمودند.
اطلاع پیدا کردن همسر و مادر
می گوید: هنگام بازرسی اتاق ها، مأمورین از جیب لباسم که به
جالباسی آویزان بود مدارکی مانند، شناسنامه و شماره تلفن منزلی
را که همسر و فرزندانم در آن زندگی می کردند پیدا نمودند.
یکی از مأمورین از آن زن پرسید آیا شما اطلاعی از خانواده و
محال زندگی ایشان دارید؟
زن در جواب گفت: خانواده این شخص در محل دیگری زندگی
می کنند. در این هنگام دو نفر آمدند و جنازه را با خود به سردخانه
بردند مأمورین نیز آن زن را دستگیر کرده و با خود به کلانتری بردند،
افسر نگبان با استفاده از شماره تلفنی که از جیب لباسم پیدا کرده بود
با همسرم تماس گرفت و از او خواست که به کلانتری بیاید. نیم
ساعتی نگذشته بود که همسر و مادرم خود را به کلانتری رساندند و
موضوع را جویا شدند. در این هنگام افسر نگهبان آنها را به اتاقی
هدایت کرد و به آرامی همه چیز را برای آنان بازگو کرد. بعد از شنیدن
موضوع مادرم شروع به گریه کرد و نمی توانست جریان را باور کند و
همسرم نیز شوکه شده بود.
افسر نگهبان از همسرم خواست که مادرم را به خانه ببرد و فردا
جهت دریافت نتیجه معاینه پزشک قانونی به اداره بیایند.
ساعت هشت بود که مادر و همسر و اقوامم به پزشک قانونی
آمدند و خود را به سردخانه رساندند. مسئول سردخانه بعد از
دریافت مشخصات، به سراغ یکی از کشوها رفت و آن را آرام آرام
بیرون کشید. هر قدر که بدن من بیشتر نمایان می شد بر وحشت و
اندوه حاضرین نیز افزوده می شد تا اینکه جنازه به طور کامل در برابر
دیدگان همه قرار گرفت.
#نویسنده_نعمت_الله_صالحی
کپی ممنوع❌❌❌
♥️🥀♥️🥀♥️
♥️🥀♥️🥀♥️
«سفرنامه برزخ »
قسمت سیزدهم
بعضی ها از ترس نتوانستند نگاه کنند و صورتشان را برگرداندند،
جنازه ام کبود شده و چهره ای وحشتناک به خود گرفته بود. این منظره
ترسناک باعث شد که خانواده ام گمان کنند من به قتل رسیده ام و همه
آن زن را نفرین می کردند و خبر نداشتند که این قیافه وحشتناک را
عزرائیل به وجود آورده است.
با وجودی که می دانستم از دنیا رفته ام و دیگر نه کسی مرا می بیند
و نه صدایم را می شنود، اما باز سعی می کردم تا به حاضرین بفهمانم
که آن زن، مقصر نیست و من خود، خودم را هلاک کرده ام. اما فایده ای
نداشت و کسی به حرف من گوش نمیداد.
بالاخره پزشک قانونی آمد و جنازه را معاینه کرد و گفت: این مرد
در اثر سکته قلبی از دنیا رفته و کسی او را به قتل رسانده است. سپس
جواز دفن را صادر کرد. قرار شد مراسم تشییع فردای آن روز برگزار
شود.
در آن روز، اقوام و دوستان دسته دسته به منزل ما می آمدند، به
مادر و همسر و بقیه بازماندگانم تسلیت میگ گفتند.
بعضی از آنان فقط به این جهت آمده بودند تا برای نهار و شام
دعوت شوند و در دلشان کوچکترین ناراحتی از مرگ من وجود
نداشت.
یکی از کسانی که بیشتر از همه برایم ناراحتی می کرد همسرم بود؛
اما نه بخاطر اینکه من مرده بودم، بلکه به جهت اینکه با پرونده ای
سیاه به عالم برزخ منتقل شده ام. او خوب می دانست که چه
عذاب هایی در انتظار من است..
او دائم برایم قرآن می خواند و توجه خاصی به سوره مبارکه واقعه
داشت. در دوران زندگی مشترکمان گاهی اوقات به من هم توصیه
می کرد و می گفت: برای یک بار هم که شده این سوره را بخوانم.
اما متأسفانه من از روی غرور و تکبری که داشتم هرگز به حرف او
گوش نکردم. شاید اگر یکبار این سوره را می خواندم از خواب غفلت
بیدار می شدم و از اعمال زشت گذشته ام توبه میکردم.
به هر حال همسر مؤمن و دلسوزم از اینکه من تنها و بدون توبه از
دنیا رفته و به هنگام ارتکاب گناهی بزرگ عزرائیل را ملاقات کرده ام و
باید عذاب شوم بسیار ناراحت بود.
در آن موقع، تازه فهمیدم که همسرم مظهر یک مسلمان واقعی
است، او انسانی است که بهشت را تنها برای خود نمی خواست و
حتی برای گناهکاران حرفه ای مانند من نیز ناراحت بود که چرا باید به
جهنم بروم.
همسرم در زندگی مشترکمان دائم مرا پند می داد و موعظه میکرد
و از جهنم می ترساند و می گفت:
و انسان باید در دنیا دیندار و خداشناس و معتقد به قیامت باشد تا
رستگار شود.
و انسان باید قرآن خوان باشد و دستورات آن را سرمشق زندگی
خویش قرار دهد تا سعادتمند باشد
و انسان باید به دستورات پیامبران الهی و امامان معصوم علیه السلام
#نویسنده_نعمت_الله_صالحی
کپی ممنوع❌❌❌
♥️🥀♥️🥀♥️
♥️🥀♥️🥀♥️
« سفرنامه برزخ»
قسمت چهاردهم
بزرگان دین عمل کنند تا از جهنم و آتش سوزان آن نجات یابد.
و انسان باید قدر سلامتی و نعمت هایی را که خداوند به او داده
بداند تا از شکر کنندگان به حساب آید.
و انسان باید در این دنیا با مال خود به فقرا و مساکین و یتیمان کمک
کند تا مالش فراوان گردد و در آن دنیا محتاج نباشد.
و انسان باید با ثروت خود باقیات الصالحاتی برجای گذارد تا بعد از
مرگ، ثواب آن در نامه عملش ثبت گردد.
و انسان باید از بی عفتی و بی عصمتی دوری نماید و چشم خود را از
نامحرمان بپوشاند تا دیگران به ناموس او طمع ننمایند. و به قول
شاعر:
هرکه باشد نظرش در پی ناموس کسان
پی ناموس وی افتد نظر بوالهوسان
عاقبت دست در آغوش نگارش ببرند
هرکه یک بوسه ستاند ز لب یار کسی
ولی افسوس که هیچ
یک از نصیحت های او در من اثر نکرد و شیطان
سد راهم شد و عاقبت کارم به اینجا کشید.
من به جای اطاعت از همسرم دشمن ایشان شدم و حرف های زیبا
و دلسوزانه او را مغرضانه حساب کردم و آن بیچاره را به باد ملامت و
سرزنش گرفتم تا جایی که او را از خود راندم و محل سکونتش را جدا
کردم. اما الآن فهمیدم که او چه فرشته نجات خوبی برای من بود,
اما گوش شنوا نبود
چقدر با من مهربان، دلسوز و خاطر خواه من بوده است.
گوش شنوا نبود
وقتی جسد بی جانم در میان اقوام و آشنایان بدون هیچ گونه
حرکتی روی زمین افتاد و همسر، مادر، فرزندان و بسیاری از
نزدیکانم، در حالی که اطراف جنازه ام جمع شده بودند ناله و
فریادشان به آسمان بلند بود، تعدادی نیز زبان به شکوه و شکایت
گشودند و می گفتند:
چرا به این زودی از دنیا رفت؟ مرگ او زود بود، هنوز جوان بود،
آرزوهایی داشت که هنوز به هیچ کدام از آنها نرسیده و هنوز لذت دنیا
را نچشیده بود.
تعدادی با صدای بلند گریه می کردند و شعرهایی را با خود زمزمه
می نمودند، بعضی صورت خود را می خراشیدند و بعضی بته پاره
می کردند.
در این لحظه صدای ملک الموت بلند شد و با صدای بلند و با
اعتراض چنین گفت: ای جماعت!
و چرا گریه می کنید، ناله و فغان می نمایید؟
و شکایت شما از چه کسی است و شکوه شما برای چیست؟
و چرا به سر و صورت می زنید؟
و چرا یقه پاره می کنید و سرو صورت خود را می خراشید؟
و چرا از خدای مهربان گله و شکایت دارید و شکایت او را به سوی
مخلوق می برید؟
#نویسنده_نعمت_الله_صالحی
کپی ممنوع❌❌❌
♥️🥀♥️🥀♥️
سلام خدمت اعضای محترم....
با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما♥️
ب دلیل آغاز امتحانات ترم ، و سنگینی دروس
رمان سفرنامه برزخ رو در قالب عکس در کانال میفرستیم ...
انشاءالله ک صبور باشید!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💭 ماشین عروس 👰🏻🤵🏻 که صدای بوق بوقش سراسر اتوبان پیچیده بود، به چهارراه🚦نزدیک میشد که ...
📽 این موشن گرافی زیبا رو تا آخر ببینید.
🌟خط نور، کانالی ویژه نوجوانان🌟:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
سخنگوی ارتش گردانهای القسام ، "ابوعبیده":
إذا لم يفك العدو الحصار عن المرابطين المعتكفين في المسجد الأقصى فلينتظر ردنا خلال ساعتين
اگر دشمن محاصره عقب نشینی مرابطین در مسجد الاقصی را خاتمه نداد ، پس بگذارید ظرف دو ساعت منتظر پاسخ ما باشند.
#هیام
@khoodneviss
بسم الله الرحمن الرحیم
۳شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۰🌺
۲۸ رمضان ۱۴۴۲🌙
۱۱ مه ۲۰۲۱🍃
#ذکر_روز
یا ارحم الراحمین
۱۰۰مرتبه🦋
التماس دعا🌷