eitaa logo
معراج‌عاشقانه🇵🇸
153 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1هزار ویدیو
40 فایل
«بسم ربی» نفسم میگیرد... در هوایی که نفس های تو نیست! #یافارس‌الحجاز_ادرکنی🥀 ___________ کپی بجز مطالبی با عنوان #کپی‌آزاد؛ ممنوع می‌باشد!
مشاهده در ایتا
دانلود
معراج‌عاشقانه🇵🇸
#پارت81🍃 نویسنده: #سییـن‌بـاقــرے 📚 باید میرفتم و از زیر زبون سبحان حرف میکشیدم.. معطل نکردم و براش
💔 🍃 نویسنده: 📚 یعنی چی؟! مگه همسایه جدیدمون کی بود.. مامان که میگفت غریبه بودن و خیلی هم نمیشناختشون.. حالا چطور شده مشکل خانواده و قرار بود دردسر حسام باشن.. دست راستم رو گذاشتم روی قلبم... آروم آروم راه میرفتم برسم خونه... -سها خوبی؟! علی رو خدا از آسمون رسوند برام.. به نفس هایی که کم جون شده بود جوابشو دادم.. -نه.. فورا دستمو گرفت و با دست دیگه ش دست انداخت دور کمرم ... +ناراحتی کردی نه؟! حسام گفت چیشده نماز عصرم رو نخوندم اومدم بیرون.. -چرا بهم نمیگین چیشده خب... +میگیم هر وقت صلاح باشه.. -همسایه جدیدمون کیه‌؟؟ یکم مکث کرد.. یکمش طولانی شد و رسیدیم و خونه... در روبه روی خونمون که انگار تمام ماجرا متعلق به اونجا بود، باز بود و همزمان مامان و عمه اومدن بیرون... یعنی اون کیه که عمه هم رفته بود تا خونشونو آماده کنه برای اومدنشون.. مامان همینکه نگاهش افتاد بهم با نگرانی اومد سمتم. . +خوبی مامان جان؟؟؟ -خوبم عزیزم. سلام عمه!! +سلام عمه جون. خسته نباشی. لبخند زدم به محبتهای کمیاب و نایاب و یهویی های تکدونه عمه ی مهربون و نامهربونم. . . که از مهربونیش مهمون خونمون بود امروز و از نامهربونیش اجازه نداده بود بابام بیاد خونه. بابای خوبم عاشق خواهرشه و چشم گفته به دستور عزیز بزرگتر از خودش. مامان و عمه رفتن تو خونه و وسط حیاط نرسیده علی صدام زد. -آجی؟! +جان. -حسام خیلی بچه خوبیه!! سرمو انداختم پایین. چه میدونست داداشیم که خودمم به این نتیجه رسیدم. ولی چی داشت موقعیت "حسامِ بچه ی خوبیه" رو تهدید میکنه.. -علی؟! +تا بابا نگه من نمیگم.. ولی خب عمه جونم که طاقت قلب مریض منو نداشت... -سها جان ناراحتی نداره عزیزم.. همسایه جدیدتون عموته.. عمو مرتضی تِ.. مگه عموت ترس داره... ذهنم فورا پر کشید سمت پسر عمویی که تو بچگی هی موهامو کشید و هی کشید و آخر هم پرتم کرد تو حوض بزرگ حیاط مامان بزرگ و رفت... ٭٭٭٭٭--💌 💌 --٭٭٭٭٭