معراجعاشقانه🇵🇸
#نیمهیپنهانعشق💔 #پارت88🍃 نویسنده: #سییـنبـاقــرے 📚 صدای باز،شدن قفل در رو شنیدم.. حتما حسام بود
#نیمهیپنهانعشق💔
#پارت89🍃
نویسنده: #سییـنبـاقــرے 📚
-جان مامان..
+...
-چشم..
گوشی علی زنگ خورد و انگاری مامان بود...
منتظر بودیم ببینم اتفاق جدید چیه..
-چیه چرا اینجوری نگاهم میکنید..
بعد هم روبه من ادامه داد..
-جمع کن اجی بریم خونه...
نگرانیمو از رفتن با جویدن ناخونام نشون دادم..
علی فهمید...
-نترس عمو رفته خونه عمه اینا...
سبحان همزمان با کف دست کوبید تو پیشونیش و گفت...
+بخشکی ای شانس...
این دایی مرتصی چرا نمیره خونه خودشون...
-چه میدونم..
همینکه خونه ما نیست خداروشکر..
برگشت و نگاهش رو دوخت به من که همچنان نشسته بودم..
+د بلند شو دیگه..
باید زودتر برم با بابا حرف بزنم..
حسام تمام مدت سرش پایین بود چیزی نمیگفت..
منم بلند شدم..
کاشکی خدا کاری کنه...
-ممنون حسام زیاد اذیت شدی امروز..
جواب حرف علی رو نداد..
+علی من کی میتونم بیام خونتون برای.....
حرفشو ادامه نداد..
سرمو انداختم پایین..
انگاری واقعی داشت جدی میشد موضوع..
رسیده بودیم بیرون..
+حسام فعلا بیخیال ببینم چی میشه...
-علی من روی حرفت حساب میکنم بعد از خدا
من نفهمیدم منظورشو...
علی دست گذاشت روی شونه شو با گفتن "یاعلی" هم ازش خداحافظی کرد و هم بهش اطمینان داد..
سبحان ازمون جدا شد و من و علی تنهایی روونه ی خونه شدیم..
هیچکدوم دل و دماغ حرف زدن با اونیکی رو نداشتیم..
تا خوده خونه هم همینطور شد و سکوت مطلق بودیم..
در رو پروانه به رومون بازکرد..
منو بوسید و دست علی رو گرفت...
+بمیرم برای جفتتون که چقد خسته این...
تا خدانکنه ی علی شنیدم و وارد هال شدم..
بابا رو به روی تلویزیون نشسته بود و مامان زودتری اومد به استقبالم..
-دورت بگردم مادر..
بغلم کرد و بغلش کردم از ته دلم..
از پشت شونه ی مامان نیم نگاه دلسوزانه ی بابا رو دیدم...
مهربون من...
اما خب حق داشت بهم رو نده تا شکسته نشه حرمت برادر بزرگترش...
از،بغل مامان نیومده بیرون صدای بابا بلند شد...
+جناب علی خان شما که قرار بود برنگردی...
علی نگاهشو دوخت به زمین..
پروانه و من..
-مـــــَرد..
مامان اما جراتش یکمی بیشتر بود..
+چی میگم مگه خانوم..
چرا آقا پسرتون فکر میکنه خودش عقل کله..
و چرا فکر میکنن من فکر دخترم نیستم..
+معذرت میخوام بابا..
و خب ته دعوای هر پدر و پسر ایرانی به همین ختم میشد..
اما این وسط
"به فکر دخترم بودن بابا"
ته دلم رو روشن کرد..
٭٭٭٭٭--💌 #ادامه_دارد 💌 --٭٭٭٭٭