eitaa logo
شاید این جمعه بیاید
78 دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
162 فایل
ادمین کانال: fars130@
مشاهده در ایتا
دانلود
📚زیبایی‌های "سجده" اگر بخواهیم نماز در وجود ما تأثیرگذارتر باشد، غیر از رعایت احکام و آداب در کل نماز، قسمتی از نماز که باید آن را با دادن و توجه بیشتر اجرا کنیم «سجده» است. سجدۀ طولانی و با توجه، در از بین بردن کبریایی ما و جا انداختن عظمت و کبریایی خدا در دل ما خیلی اثر دارد. ✅از آنجایی که خدا می‌دانست چه آثار و برکات در سجدۀ نماز وجود دارد و بندگانش در حالت سجده چقدر به او نزدیک هستند، در هر رکعتی دو تا سجده گذاشته است. شما هم از آن ابتدای نماز که «الله اکبر» گفتی، به آن لحظات باشد. بگو: «جانم! الان یک رکوع می‌روم، بعد می‌روم به سجده.» تا از سجدۀ اول بلند شدی، انگار قلبت دارد از قفسۀ سینه بیرون می‌آید، دلت دارد از جا کنده می‌شود که خدا صدا می‌زند: «صبر کن عزیزم، دوباره برو به » از سجده که می‌خواهی بلند شوی مثل این است که می‌خواهند نفست را بگیرند. این‌قدر را دوست داری! ✅امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «اگر نمازگزار بفهمد هنگام چه رحمتی از جانب خداوند او را در برگرفته، دیگر سر از برنمی‌دارد.» نقل شده است که گاهی یک سجدۀ امام کاظم(ع) تا به صبح طول می‌کشید. خدا می‌داند که اگر اهل تقوا داشته باشند، درِ خانه خدا چه می‌کنند. 📚 بخشی از کتاب "چگونه یک خوب بخوانیم؟"
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان قسمٺ که دوباره دستور داد _برو صورتت رو بشور تا من 🔥ابوجعده رو بپزم! من میان اتاق ماندم.. و او رفت تا شیطان شوهرش را فراری دهد که با کلماتی پُرکرشمه برایش ناز کرد _امروز که رفتی تظاهرات نیت کردم اگه سالم برگردی امشب رافضی ها رو به نجاست بکشم! آخه وفات و رافضیها تو دارن! سالها بود... نامی از 💚ائمه شیعه💚 بر زبانم جاری نشده.. و که وقتی نام امام صادق(ع)💚 را از زبان این اینگونه شنیدم جگرم آتش گرفت... انگار هنوز در جانم زنده مانده و در قفس سینه پَرپَر میزد.. که پایم برای حرم لرزید.. و باید از 🔥جهنم ابوجعده🔥 فرار میکردم.. که ناچار از اتاق خارج شدم... چشمان گود ابوجعده خمار رفتنم شده و میترسید حسودی بسمه کار دستش دهد که دنبالمان به راه افتاد.. و حتی از پشت سر داغی نگاهش تنم را میسوزاند... با چشمانم دور خودم میچرخیدم بلکه فراری پیدا کنم و هر قدمی که کج میکردم میدیدم ابوجعده کنارم خرناس میکشد... وحشت این نامرد که دورم میچرخید و مثل سگ لَه لَه میزد جانم را به گلویم رسانده.. و دیگر آرزو کردم بمیرم که در تاریکی و خنکای پس از باران شب داریا، 💚گنبد حرم💚 مثل ماه پیدا شد.. و نفهمیدم با دلم چه کرد.. که کاسه صبرم شکست و اشکم جاری شد. بسمه خیال میکرد.. هوای شوهر جوانم چشمم را بارانی کرده که مدام از میگفت... و دیگر به نزدیکی حرم رسیده بودیم.. که با کلامش جانم را گرفت _میخوام امشب بساط کفر این مرتدها رو بهم بزنی! با هم میریم تو و هر کاری گفتم انجام میدی! گنبد روشن حرم در تاریکی چشمانم میدرخشید و از زیر روبنده... ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد @salahshouran313 🍃 📖🍃
نفسش را محکم و پرصدا روی صورت او رها کرد و در نهایت روی پاشنه‌ی پا چرخید. سپس کف دستش را روی صورتش کشید و صدای خفه و خسته‌اش را رها کرد. _ برو ....زود! دینگ‌دینگ تلفن نرگس حواسش را پرت کرد. این بار چرخید و پیامک مادر علیل او را روی صفحه مشاهده کرد. "نرگس جان هوا سرده مادر، داری می‌آی خودتو خوب بپوشون" پلک‌هایش را بست‌‌. این وسط نرگس از فرصت پیش آمده استفاده کرد. به سرعت کیف و کاپشنش را برداشت و از اتاق بیرون زد. کیان وا رفت. لبه‌ی میز نرگس نشست و سرش را بین دو دستش گرفت و فشار داد. عجیب امروز شیطان زیر جلدش رفته و نزدیک بود که کار دست خودش بدهد. آه بلندی کشید. در همین حین تلفن همراهش زنگ خورد و او را وادار کرد که به خودش بیاید و برای جواب دادن اقدام کند. چند لحظه بعد صدای نگران همسرش در گوشی پیچید و صدایش زد. _ الو، کجایی عزیزم؟ می‌گم یه سر می‌تونی بیای بیمارستان؟ _ بیمارستان؟ چی شده مگه؟ هول‌زده از لبه‌ی میز کند و سرپا ایستاد. صدای همسرش می‌لرزید و تردید در آن موج می‌زد. در جوابش گفت: _ نمی‌دونم والا! یهو به دلم افتاد بیام خونه‌ی مامانت. کلید انداختم به در دیدم افتاده وسط حیاط! سریع زنگ زدم اورژانش اومد، گفتن فشارش بالاست‌ باید بره بیمارستان. الانم زیر سرم خوابش برده. حالش خوبه البته. ولی گفتم بیدار شه حتما سراغتو می‌گیره. آه از نهاد مرد جوان بلند شد. شاید...شاید اگر به مادر نرگس این فرصت دوباره را نمی‌داد که دخترش را صحیح و سالم ببیند، هرگز فرصت سالم دیدن دوباره‌ی مادر نصیبش نمی‌شد.