#تلنگر
بچهها به خدا از شهدا جلو میزنید، اگه رعایت کنید که دلِ امام زمان علیهالسلام نَلَرزه!
@salambarebrahimm
آیـــت الله بهجتـــ :
بــالا تــــریــنـــ توصــیه ایــــن
استـــ که خـدا را در هـــمه حـال
شاهــد بر خـــود بگیریــم.
@SALAMbarEbrahimm
﷽
❣ #سلام_امام_زمانم❣
ای کـاش جمال مـاہ او می دیدم
عالم همہ سر بہ راہ او می دیدم😔
ای کاش نمیمردم و در روز ظہور
خـود را یکی از سپاہ او می دیدم
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌷
@SALAMbarEbrahimm
خیلی بهش حساس بودم.
دوست داشتم فقط برای من باشد.☺️
آخرین دفعه هم بهش گفتم: میخواهی بروی اجازه میدهم ولی باید یک قول بدی.☝️
پرسید: چه قولی؟
گفتم: عروس اول و آخرت من باشم.☺️ خندید گفت: باشه.😄
خاطره ای از همسر شهید رضا حاجی زاده 🍃
#عاشقانه_شهدا
@SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
🌴🌴🌴🌸🌸🌷🌸🌸🌴🌴🌴 روایت ریش حاج محسن 😳😂😂 آنروز من در حسینیهی گردان تخریب نشسته بودم. نمازجماعت تمام شد
روایت ریش حاج محسن 2 😳😂😂
هوا خنک بود. خب پاییز بود. پاییز سال 1365. همهی نیروهای لشکر27 محمد رسول الله (ص) در اردوگاه کرخه مستقر بودند. محل استقرار بچههای گردان تخریب با اردوگاه لشکر مقداری فاصله داشت.
آنروز میخواستم به آنجا بروم تا به چندتا از بچه محلهایمان سر بزنم. کنار جادهی خاکی ایستاده بودم که دیدم یک اتوبوس 🚍 از طرف تدارکات و خدمات که حمام و ... هم آنجا بود، میآید.
نزدیک که شد، دست بلند کردم ✋که ایستاد. بلافاصله در باز شد و مرد جوانی که ظاهرا صورتش را با ماشین تراشیده بود، نمایان شد.
تا گفتم:
- برادر کجا میرین؟
همان صورت تراشیده گفت:
- میریم صفا ... کوچهی وفا ... پلاک هزارش ... اهلشی بیا بالا ...
جا خوردم. آخه این لاتبازیها توی جبهه رسم نبود. مجبوری سوار شدم. غیر از او و راننده، کس دیگری توی ماشین نبود. به چشمهای صورت تراشیده که زل زدم، احساس کردم خیلی آشناست. هرچه فکر کردم نتوانستم او را به یاد بیاورم. اتوبوس توی دستاندازهای جادهی شنی، بالا و پایین میشد و او همچنان میخندید و با همان لهجه حرف میزد. انگار که میخواست شخصیتش را زیر آن چهره پنهان کند.
وقتی دید بدجوری نگاهش میکنم، با خندهای گفت:
- مَشدی ... ما رو نشناختی؟
جواب من همچنان منفی بود، که گفت:
- بابا این منم حاج محسن ...
حاج محسن؟ کدام حاج محسن؟ منکه حاج محسنی با این قیافه نمیشناسم. فهمید که هنوز نشناختمش، ادامه داد:
- منم حاج محسن دینشعاری ...
جل الخالق! 😳 بهحق چیزهای ندیده! حاج "محسن دینشعاری" معاون گردان تخریب؟ آنهم با این قیافه؟😳 پس آنهمه ریش انبوه حناییرنگ چی شد؟
#شهید_حاج_محسن_دین_شعاری
#فرمانده_گردان_تخریب_لشگر27_محمدرسول_الله(ص)
@SALAMbarEbrahimm
اگر #شهیدانه زندگی کنی
شهادت خودش #پیدایت میکند
لازم نیست به دنبالش بگردی!!!
حالا چه جوان #بیست ساله دهه هفتادی باشی
چه سردار شصت و اندی ساله ی موی #سپیدکرده ی جنگ
@SALAMbarEbrahimm
آیت الله بهجت (ره):
🌺ڪراراً پرسیده اند چه #ذڪـری
بگوییم؟ گفــتهام از قلبت سؤال
ڪُن در کدام ذڪر حضـور قلب
بیشتری داری آن را ملتزم باش!
📚 نسخههاۍشفابخش ص۷۷
@SALAMbarEbrahimm
✨سیدحسن نصرالله✨
✅من بابوسيدن دست امام خامنه ای خواستم به همه بگويم شماكه مرا مردسال جهان عرب ميدانيد اين رانيز بدانيدكه رهبرمن امام خامنه ای است ومن افتخار میکنم که شاگردایشان هستم
@SALAMbarEbrahimm
آیتــ الله مجتهدی تهرانی (ره):
@salambarebrahimm
💠 هفت چیز پس از مرگ برای انسان جاری است( برای نوشتن ثواب، نامه عملش باز مےماند )
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: هفت چیز برای بنده بعد از مرگ در جریان است:
1⃣ دانشی که بیاموزد که دیگران از آن بهره مند شوند؛
2⃣ رودی به جریان اندازد تا همه مردم به خصوص طبقه کشاورزان و باغداران و دیگر اصناف از آن استفاده نمایند؛
3⃣ چاهی را حفر کند که دیگران از آن آب بهره برداری کنند؛
4⃣ درخت خرما ( و سایر درختان ) بنشاند که از میوه ها و سایۀ آن بهره مند گردند؛
5⃣ مسجدی بنا کند ( که با اقامۀ نماز در آن و رفع مشکلات جامعه و نیز با برگزاری جلسات مذهبی جهت تعالی معارف اسلام از آن به کار گیرند )؛
6⃣ قرآن ( و متون و کتب دینی دیگری ) را به ارث گذارد؛
7⃣ فرزندی صالح از او بماند که برای او طلب مغفرت نماید
📔 نهج الفصاحه، ص ۳۶۶
@salambarebrahimm
شخصى نزد امام صادق رفت و گفت
من ازلحظه مرگ بسيارميترسم،چه کنم؟
امام صادق(ع) فرمودند:
زيارت عاشورا را زياد بخوان..
آن مرد گفت: چگونه با خواندن زيارت
عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟
امام صادق فرمود: مگر
در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد؟
•{ اَللّهُمَّارْزُقْنیشَفاعَهَالْحُسَیْنِیَوْمَالْوُرُودِ }•
یعنی خدايا شفاعت حسين(ع)
را هنگام ورود به قبر روزى من کن...
#شهید_ابراهیم_هادی 🌹
🍃از علمائی که #ابراهیم به او ارادت خاصی داشت مرحوم حاج آقا هرندی بود.
این عالم بزرگوار غیر از ساعات نماز مشغول شغل پارچه فروشی بود.
🍃با #ابراهیم به مغازه حاج آقا رفتیم. به حاجی گفت:
دو تا پارچه پیراهنی مثل دفعه قبل می خوام.
حاجی با تعجب نگاهی کرد و گفت:
پسرم، تو تازه از من پارچه گرفتی.
#ابراهیم چیزی نگفت. ولی من قضیه را می دانستم و گفتم:
🍃حاج آقا، این آقا ابراهیم پیراهن های قبلی را #انفاق کرده!
بعضی از بچه های زورخانه هستند که #لباس_آستین_کوتاه می پوشند یا وضع مالیشان خوب نیست.
#ابراهیم برای همین پیراهن ها را به آن ها می بخشد!
#سیره_ابراهیم
@SALAMbarEbrahimm
حاج حسین یکتا:
توکل به خدا، توسل به اهلبیت علیهمالسلام، توجه به دو لبِ سیدعلی؛ والسلام. هیچ خبری دیگه تو عالَم نیست! همه دنیا رو گشتیم، خبری نیست.
@salambarebrahimm
کسانی که به فُـقرا در دنیا٬ بینام و نشان
میبخشند ، نه احمق هستند ، نه از پول
بدشان میآید ؛
یقین کنیم که آنها در جایی لذتی را میبینند
که میبخشند؛ و اگر ما نمیبخشیم، مشکل
خودمان است که ب اندازهی آنها عاقل نیستیم.
🌸تجربه نشان داده عاقلترین و موفقترین
انسانها بخشندهترین آنها هستند. |
@SALAMbarEbrahimm
در محضرشهید....
✨پاش میلنگید. اول فکر کردم تصادف کرده، ولی هر چی ازش پرسیدم، نگفت چی شده.
☀️بالاخره بعد از کلی اصرار گفت: «پا برهنه روی لولههای نفت راه رفتم!» گفتم: «تو این آفتاب داغ!؟ مگه زده به سرت؟».
🔥گفت: «این چند وقت خیلی از خودم غافل شده بودم، باید این کار رو میکردم تا یادم بیاد چه آتیشی منتظرمه!» گفتم: «تو و آتیش جهنم!؟ تو که جز خدمت کاری نمیکنی!».
✖️گفت: «تو اینطور فکر میکنی، ولی من خیلی گناه دارم. بعضی از اشـارهها یا بعضی سکوتهای نا به جا... اینا همه گناهان کوچیکی هستن که چون تکرار میکنیم برامون عادی میشه. واسه همین دائم باید حواسمون جمع باشه».
💠شهیده مریم فرهانیان.
@SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
#سلام_برابراهیم 🌸 🌹داخل کانال (قسمت 5) ابراهیم برگشت و نوجوان رادر آغوش کشید .رزمنده نوجوان گفت :م
#سلام_برابراهیم 🕊
🌷روز های غم...
🍃یکی از باز ماندگان کانال
#قسمت (1)
تنهاصدایی که سکوت مرموز کانال را می شکست ، نوای نوحه های ابراهیم بود. او باصدای زیبای خود ، به یاران بی رمق کانال جان تازه ای می بخشید.
زمزمه های ابراهیم ، درمیان خون و جراحت و تشنگی و گرسنگی ، آرامش بخش بود . صدای روضه مادر پهلو شکسته ، به اصحاب کانال قدرت پرواز و اوج گرفتن می داد.
بااین نغمه ها زندگی دوباره در کانال جریان می گرفت و همه به تکاپو می افتادند.
هنگام اذان ابراهیم ، آن هایی که هنوز اندک توانی در بدن داشتند خود را به دیوار کانال می رساندند تا به مدد و یاری دیوار ، از جا برخیزند و نماز را اقامه کنند.
مجروحین اما، باحالتی ملکوتی تر ، به سختی خود را به سمت قبله می چرخاندند و پیشانی خونین و زردشان را به نشانه عشق و بندگی ، برخاک کانال می گذاشتند .
به راستی که خداوند برای آفرینش چنین انسان هایی به فرشتگان خود مباهات می کرد!
در کانال بعداز اقامه نمازها ، شهید سید جعفرطاهری قرآن می خواند و حتی تفسیر میکرد...
#ادامه_دارد...
@SALAMbarEbrahimm
📚برگرفته از کتاب سلام برابراهیم2