متاسفانه غیبت امام زمان عجل الله برای بعضی از شیعیان عادی شده، یعنی دیگه خیلی براشون مهم نیست زندگیشون داره میگذره دیگه...
اگه مسئله ی شرعی داشته باشن از عالم شون می پرسن یا به رساله مرجع شون رجوع میکنن
تو مجالس هم شرکت میکنن، خب اشک و توسل و گریه و عزا هم که دارن، تو مجالس سرور معصومین هم شرکت میکنن... خب دینشون هم که برقراره کارهای دنیایی شون هم که دارن میکنن چیزی کم ندارن که...
درد، دیگه نیستش
این خیلی بده خدا نکنه اینجوری بشه که آدم یادش بره که یه چیزی تو این عالم کمه یه چیزی تو زندگی من کمه
اصله ظهور امام هست...
این درد رو داشته باش و از خودش بخواه به خدا قسم درد معصوم رو داشتن، درد ولی خدا و حجت خدا رو داشتن از صد درمان بهتره...
باید از او خواست...
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم...
-تو قنوت نمازاتون از خدا بخواین که:
خدایا!!
محبت خودت و ائمه، و علی الخصوص صاحب الزمان رو تو دل مومن و غیر مومن، مسلمون و غیر مسلمون قرار بده...
🌷شهید حسن طهرانی مقدم🌷
@salambarebrahimm
💠فقط پنج ماه مانده بود به رژه ۳۱ شهریور ،حسن بی مقدمه وسط جلسه گفت : « چه معنایی داره ما هر سال تو رژه فقط دو ، سه تا سکوی موشکی ببریم ؟ اون وقت دشمن فکر میکنه ما تو کل سال فقط همین دو سکو رو میتونیم بسازیم . » آن اوایل البته سرعت ساخت تجهیزات توی صنعت فقط همین قدر بود ؛ سالی دو سکو .
خود حاج حسن رفت و از آن ها خواست تا شش ماه آینده تعداد بیشتری سکو بسازند ، ولی قبول نکرده بودند ، چون ظرفیتش را نداشتند . وقتی هم حاجی اصرار کرده بود ، گفته بودند : « اگر خیلی اصرار دارید ، می تونید از سوپر مارکت بغلی تهیه کنید . »
البته آن قدر هم بیراه نمی گفتند . سکوی موشکی ،آب نبات چوبی نبود که بشود توی هر مغازه ای پیدا کرد و هر کسی هم توان ساختنش را نداشت .
حسن در جلسه بعدی از بچهها قول گرفت که امسال توی رژه ۳۱ شهریور ، دشمن را از رو ببرند .
دست هایشان را به هم دادند و به حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) توسل کردند و ثواب کارشان را هم پیشاپیش هدیه کردن به حضرت .
فرآیند پیچیده ای بود . باید دست تنها و بی سر و صدا سکوی موشکی می ساختند . طوری که کسی متوجه نشود ، چون حاج حسن فهمیده بود که اطلاعات از جایی نشتی دارد و دشمن خیالش جمع است که از تمام فعالیت های ساخت موشک در ایران خبر دارد . برای همین خودش هم دست به کار شد .
وقتی دید که همه توان مجموعه رفته روی خود موشک و کسی به فکر تجهیزات جانبی نیست ، هم زمان با کار عملیاتی ، شده بود مسئول ساخت تجهیزات زمینی موشک ؛ جایگاهی که چند درجه از جایگاه فرماندهی موشکی پایین تر بود .
روز ۳۱ شهریور آن سال که برای اولین بار ، ایران شش سکوی موشکی نمایش داد ، دهان وابسته های نظامی کشورهای خارجی باز مانده بود و خیلی ها از روی تعجب روی پا ایستادند و گردن گرفته بودند که موشک های جدید را بهتر ببینند .
توی دنیا پیچید که قدرت دفاعی ایران رشد ناگهانی داشته است . همه محاسبات و برنامه ریزی شان بهم خورد . نه به خاطر چند سکوی اضافی ،به خاطر این که فهمیدند ایران لایه های پنهانی خاصی با توانایی تولید تکنولوژی های پیچیده دارد که آن ها از آن بی خبرند .
📚با دست های خالی
هدایت شده از Modafe313yar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️کاری کردی دلم میخواد هرجوریه به چشم تو بیام...💔😔
#ابراهیم_هادی...
❇️ @modafe313yar❇️
دعا کنیم که مبتلا شویم به دردِ بیقرار شدن برای #امام_زمان...
اون وقته که بقول شهید مرادی
اگه یه جمعه دعای ندبه رو نخوندی، حس کسی رو داری که شبانه لشگر امام حسین علیه السلام رو ترک کرده...
تمثال زیبای رهبر از کنار هم گذاشتن عکس سه هزار شهید...🌷
یعنی حواست باشه پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبی به مملکت نرسد را از #شهدا یاد بگیریم...
شهدا اعتقاد داشتند ولایت فقیه امتداد راه انبیاست ....
و اگر من و تو اعتقاد داشته باشیم:
خط سرخ شهادت خط آل محمد و علی علیهم السلام است؛ پس: با جان و دل پشتیبان ولایت فقیه باید باشیم....
#ولایت_فقیه
وقتی به دلت میفته که برگردی...!!
وقتی شوق پیدا میکنی برای ترک گناه، همش کار خداست...!!
مگه میشه خدایی که شوق توبه رو به دلت انداخته نبخشه...؟!
وقتی زندگی برات سخت شد...
اینو بدون که خدا هیچ کس رو بیشتر از توانش تکلیف نمیکنه...!!
امین روزها وقتی از اداره به من زنگ میزد و میپرسید چه میکنی؟!
اگر میگفتم کاری را دارم انجام میدهم میگفت: نمیخواهد! بگذار کنار، وقتی آمدم با هم انجام میدهیم. میگفتم: چیزی نیست، مثلاً فقط چند تکه ظرف کوچک است. میگفت: خب همان را بگذار وقتی آمدم با هم میشوریم، مادرم همیشه بهش میگفت: با این بساطی که شما پیش میروید همسر شما حسابی تنبل میشود! امین جواب میداد: نه حاج خانم! مگر زهرا کُلفَت من است؟ زهرا رئیس من است. به خانه که میآمد دستهایش را به علامت احترام نظامی کنار سرش میگرفت و میگفت: سلام رئیس
به روایت همسر شهید امین کریمی🌷