eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃روایتگری سردار مهدی رمضانی درباره کرامات شهدای ایشان از بازماندگان کانال و همرزم شهید بودند 💔😔 ... 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
✨در قطعه ۲۶ گلزار شهدای بهشت زهرا(س) یاد بودی است که خیلی ‌ها با دیدن عکس صاحب آن و عنوان «شهید گمنام» که روی سنگ مزار نوشته شده، می‌روند و زائر شهید مفقودالاثر می‌شوند شهیدی که برای بچه‌های جنوب شرق تهران و کسانی که اهل دل هستند خیلی عزیز است؛ البته این شهید برای جوان‌هایی که کتاب «سلام بر ابراهیم» را خواندند، حال و هوای دیگری دارد. ✨پهلوان بسیجی 🌷ابراهیم_هادی از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلان غرب و ستاره ورزش کشتی کشورمان است. ✨او در اول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان به دنیا آمد؛ ابراهیم چهارمین فرزند خانواده بود؛ او در نوجوانی طعم تلخ یتیمی را چشید، از آنجا بود که همچون مردان بزرگ زندگی را پیش برد. ✨سرانجام 🍃ابراهیم_هادی در والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچه‌های گردان کمیل و حنظله در کانال‌های فکه مقاومت کرد اما تسلیم نشد و در ۲۲ بهمن سال ۶۱ بعد از فرستادن بچه‌های باقی مانده به عقب تنهای تنها با خدا همراه شد و دیگر کسی او را ندید. ✨ابراهیم همیشه از خدا می‌خواست گمنام بماند چرا که گمنامی صفت یاران خداست. 🌷يادش با ذکر 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
آمده بودم که تـ❤️ـو را بشناسم خودم را یافتم 🍃 🌱من در تو،او را لحظه به لحظه دیده‌ام شاید خودت هم ندانی اما من با تو، را پیدا کرده ام‌...💖 ؛ 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
🌷 ‍ قراردادم را تمدید کردم... قرار داد عاشقی..🧡 پیمانی از جنس خدا، پیمانی که نهایتش خداست...❤️ ، رهایم نکن در این میدانی که اگر لحظه ای غفلت کنم، پایم روی مین های زمانه میرود... هدایتگری باش، تا تخریب چی باشم و نفسم را تخریب کنم و به نقطه ی کمالی که تو به ان رسیدی، برسم... 🕊 ؛ ❤️ تولدت مبارک جانا ❤️🎈🎈🎈 آباد ✍پارسال براش تولد گرفتیم 😔 امسال کورنا هست و فقط مرور خاطره و حسرت💔
🍃 🌷 🍃در دوران دانشجویی ام (سال 1393) بود که به خاطر یک سری مسائل و مشکلات حدود یک ماه بی نماز شده بودم. خودم خیلی دوست داشتم بخوانم و دوستان هم تذکر می دادند ولی بی فایده بود. 🍃هرکس که اینجور مسائل را رعایت نکند بی شک برای او گرفتاری های مختلف به وجود می آید. 🍃برای من علاوه بر ناآرامی و بی حوصلگی، مشکل مالی سختی پیش آمد که هیچ راهی به ذهنم نمی رسید حتی خانواده و دوستان را هم فراموش کرده بودم. 🍃در همان ایام برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در نماز خانه دانشگاه مراسمی گذاشته بودند سعادتی نصیبم شد من هم شرکت کردم. در آن مراسم هیچ دعایی نتونستم برای حل مشکلم بکنم فقط در بین روضه ها اسم مادر پهلو شکسته حضرت زهرا(س) را صدا می زدم. 🍃من خیلی علاقه به خواندن کتاب دارم و در کنار کتاب های درسی، کتاب های دیگر هم مطالعه می کردم. 🍃تقریبا هر ماه قسمت امور فرهنگی و بسیج دانشگاه بین دانشجوها مسابقه کتابخوانی که اغلب جایزه اش نقدی بود می گذاشتند. 🍃تقریبا همان هفته ای که در مراسم حضرت زهرا(س) شرکت کرده بودم وقتی از حیاط دانشگاه به سر کلاس درس می رفتم نگاهم خیلی اتفاقی به پوستر مسابقه کتابخوانی کتاب سلام بر ابراهیم و عکس شهید جاویدالاثر افتاد. ایستادم و چند دقیقه نگاه عکس ایشان که انگار با نگاهش با من حرف میزد کردم و بعد سر کلاس رفتم. 🍃بعد از کلاس وقتی از حیاط دانشگاه به بیرون دانشگاه می رفتم مسئول پخش کتاب من را صدا کرد و در حالی که کتاب سلام بر ابراهیم را به سمت من دراز کرده بود گفت: چون قبلا در مسابقات برنده شدی این کتاب هدیه برای شما باشد مسابقه فردا هست اگر دوست داشتید و توانستید شرکت کنید. 🍃من هم تشکر کردم، کتاب را گرفتم در کیفم گذاشتم و گفتم: هر وقت توانستم می خوانم ولی احتمالا در مسابقه شرکت نکنم. 🍃همون روز وقتی به منزل رسیدم می خواستم از داخل کیفم چیزی بردارم این کتاب به دستم اومد. با خودم گفتم نگاه کنم ببینم درباره چی هست.. 🍃همین که کتاب را باز کردم قسمتی از کتاب که مربوط به نماز اول وقت هست آمد. همین جوری سر کنجکاوی خواندم عالی بود. موقع اذان بود من هم وضو گرفتم و نماز خواندم. 🍃بعد از نماز و استراحت مشغول به خواندن کتاب سلام بر ابراهیم شدم. خیلی خیلی جذاب بود با اینکه مطالب زیاد بود اصلا احساس خستگی نمی کردم. در کمتر از نصف روز درس های فردا و هم کتاب سلام بر ابراهیم را خواندم. در مسابقه شرکت کردم و مشکلم حل شد. 🍃از دوران آشنایی با شهید جاویدالاثر تا به الان خیلی عنایت های دیگر از ایشان دیدم و هر روز می بینم. 🍃در واقع این شهید بزرگوار هدیه ای از طرف خدا به واسطه خانم حضرت فاطمه زهرا(س) برای من هستند. من برای همیشه مدیون خانم حضرت زهرا(س) و شهید جاویدالاثر هستم. 🍃از ته دلم میگم گذر از حاجت روایی و دستگیری شهید جاویدالاثر همین که قسمت شد منم با ایشان آشنا شدم کلی سعادت و افتخار برای خودم میدانم و خدا را شکر می کنم. 🍃همین آشنایی عین حاجت روایی هست چون واقعا الگوی عالی هستند و مثل یک استاد درس درست زندگی کردن می دهند. 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
برق نگاهت... قدرت گناه را از من گرفته من تا ابد به عهد خویش با چشمانت پایبندم... وقتی نگاهت به من است! مگر میشود دست از پا خطا کرد؟ تو هم شاهدی و هم شهید... رفیق شهیدم 🌷
هر شب به جای خواب نشینم ب خلوتی در دل کتاب یاد تو را مشق میکنم♥ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید ابراهیم هادی الگوی عملی اخلاق دو نکته مهم در مراقبت ازاعمال در طول زندگی شهید جاویدالاثر یکی اینکه آیا خدای متعال از انجام آن راضی است وخوشش می آید یا نه؟ دوم آیا برای رضای خدا انجام دادیم یانه؟ سخنران :آقای مهدی رمضانی 📚مولف کتاب راز کمیل 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
Part01_خدای خوب ابراهیم.mp3
12.33M
📚کتاب صوتی 🍃۱۷۸ خاطره درباره ویژگی های قرآنی شهید قسمت 1⃣ مقدمه / همه چیز دست خداست / سوء ظن / آرامش دلها / خدایا شکر / بشارت به یاران شهدا / امر به معروف / تقوای الهی / یاری خدا / چرا جنگ؟ / میوه رسیده / نماز شب /بزرگترین دشمن /همیشه با قرآن... 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
می گویند رفیق انسان، می تواند او را به جهنم یا بهشت برساند. در قرآن نیز شبیه این عبارت آمده. یعنی بسیاری از افراد اگر جهنمی می شوند، علت را در رفقایشان باید جستجو کرد. بنده در طی این سال ها، بسیاری از افراد را دیده ام که رفاقت با افراد بی دین، باعث نابودی آن ها شد و برعکس. و کسانی را دیدم که رفاقت با امثال ، آن ها را به بهشت رساند. نام و تصویر بسیاری از آن ها بر سر کوچه های محل نصب شده🌿🌴 📚 سلام بر ابراهیم۲/ ص۶۳
شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی 🌹 🍂نوروز سال قبل در سفر عتبات بودم. روزی که به رسیدم، به نیابت از زیارت و دعا کردم. همان شب در عالم رویا مشاهده کردم که در جمعیت زیادی نشسته‌اند. مانند جلسات هیئت!! 🍂من هم وارد شدم و گوشه‌ای نشستم. یکباره دیدم که ، با همان چهره ملکوتی روبروی من نشسته. خواستم به طرفش بروم اما کشیدم. 🍂از آقایی که چای پخش می‌کرد پرسیدم: ایشون است؟گفت:‌بله. گفتم: اینجا در عراق چه می‌کندبه آرامی گفت: ایشان حاج قاسم سلیمانی است... 🍂و ما مشاهده کردیم که درست در همان ایام، رزمندگان عراقی شهر که دژ محکم داعش محسوب می‌شد را به ‌راحتی و با کمترین👌 تلفات آزاد کردند. آن هم با به مادر سادات حضرت زهرا (س)♥️ 📚کتاب سلام بر ابراهیم۲ ❤️ ❤️ چه رازیست در ...🕊 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
🍃باسلام و عرض ادب خدمت همه ی عزیزان 🌷تشکر بابت حضور گرمتون و امیدواریم به بودن پرمهر همیشگیتون تو کانال خودتون ❤️ 🌱رفقا با توجه به اسم و رسم کانال که برمیگرده به شهید نیازمندیم به محتوای متنوع از شهید بزرگوار ابراهیم هادی که شامل (عکس نوشته ، متن ،صوت ، کلیپ و... ) میشه ✨شما عزیزان میتونید محتوای منتخب و مرتبط خودتون رو به آی دی زیر بفرسید👇 ✨ @shahidgomnam26 ان شاءالله به مرور نشر داده میشه🌷
🌹بسم رب الشهدا وصدیقین ❇️دلنوشته ای برای بزرگ مردی به نامِ "" گفتم از برادرم،آقا ابراهیم بنویسم راستش پای نوشتن که به میان آمد دیدم نه!کار خیلی سختی است...! ترسم از این است که درک اندک من وقصور واژه ها دست به دست هم بدهند وچنان که درخورِ بزرگی روح است،او را وصف نکنند!! اصلا از چه باید گفت؟! از کدامین صفت نیکویش؟ از کدامین رشادت ونیک مَنِشی اش؟ گاهی که به فکر فرو میروم باورش برایم سخت است! به راستی این سیرت زیبا،این مرام ومعرفت بی حد،این رشد وبزرگی وبسیاری ویژگی ناب دیگر در جوانی بیست وپنج ساله؟!! آقا ابراهیم،یا به قول معروف داداش ابرام! شما همه ی حساب وکتاب های عددی ذهن را بهم ریختی!! مثلا بزرگی وزیبایی روح هیچ ارتباطی با بزرگی عدد سن ندارد! خیلی مَردی داداش ابرام خیلی مَرد... میبینی حکمت خدا را... چقدر درگمنامی خلق خدا رایاری کردی،چقدر در گمنامی گره ها واکردی از مشکلات غریب وآشنا... حالا بیاببین!بیاببین که پروردگارت چگونه تورا به همگان شناخته! بیاببین چگونه عزیز دل ها شده ای! بیا ببین چگونه هادی دل ها شده ای! بیا برادر،بیا دل های ما راهم به راه و رسم خودت گره بزن!گره ای ناگسستنی...! 🕊
کانال کمیل
😔💔
🔸بسم رب الشهداوصدیقین🔸 🔹دلنوشته 🔸سلام ودرود خدا برابراهیم... قبل از خواندن کتاب سلام بر ابراهیم،قصدم آشنایی با شخصی بود که خیلی اسمش راشنیده بودم! 🔹اما... کتاب را که میخواندم باهر خاطره وباهر کلمه حیرتم بیشتر میشد! حس میکردم که بجای آشنایی با اوغریبه تر میشوم!!وشاید دلیل این غریبی فاصله زیادیست که با مرام ومنشش،باسیره وسیرتش دارم...! 🔸به راستی ابراهیم که بود وچه کرد؟!!! غیرازاینکه بنده ای بود چون سایر بندگان خدا؟ مگر فرقش با ماها چه بود؟! واما...چه کرد؟آری چه کرد که اینگونه محبوب پروردگارش شد؟!! 🔹چه درسها که میتوانیم از این استاد بزرگ اخلاق وعرفان بیاموزیم... نمونه کامل اسوه ای حسنه است برای زندگی تک تک مان... وچه زیبا سعادتیست،چه لیاقتیست شبیه شدن به شهدا،که تضمین میکند خیر ونیک بختی دو دنیا را... ✨ ..🕊
هدایت شده از Modafe313yar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️کاری کردی دلم میخواد هرجوریه به چشم تو بیام...💔😔 ... ❇️ @modafe313yar❇️
آقا سجاد اهل مطالعه بود. او عاشق شهید بود. به هرکسی از دوستان می رسید یک جلد کتاب ابراهیم به او می داد و می گفت: «بخون بعد بهم برگردون ». همیشه چند جلد کتاب تو ماشین همراه داشت و به صورت گردشی به دوستاش و آشناها می داد. گاها خواننده کتاب از بس عاشق کتاب می شد که دیگه بازگشتی تو کار نبود و آقا سجاد اون کتاب رو به عنوان هدیه تقدیمش می کرد.  راوی همسر شهید شهید مدافع حرم سجاد طاهرنیا 🕊🌷 شهدا رو یاد کنیم با ذکر
چقدر خوبه که بعضی آدمای خوب، بدون اینکه خودت بفهمی توی زندگیت ظاهر میشن و زندگیت رو تغییر میدن اون وقته که میفهمی خدا، خیلی وقته جواب دعاهات رو، با فرستادن بنده هاش داده مثل شهید جاویدالاثر
...مصطفی هرندی می گوید: خیلی بی تاب بود ، ناراحتی در چهره اش موج میزد . پرسیدم چیزی شده !؟ ابراهیم با ناراحتی گفت : دیشب با بچه ها رفته بودیم شناسایی ، تو راه برگشت ، درست در کنار مواضع دشمن ، ماشاالله عزیزی رفت روی مین و شهید شد . عراقی ها تیر اندازی میکردند و ما هم مجبور شدیم برگردیم . علت ناراحتیش را فهمیدم ، هوا که تاریک شد حرکت کرد ، نیمه های شب هم برگشت ،خوشحال و سر حال ، مرتب فریاد میزد امدادگر امدادگر ، سریع بیا ، ماشاالله زنده است ! بچه ها خوشحال بودند ، ماشاالله را سوار آمبولانس کردیم ، اما ابراهیم در گوشه ای نشسته بود و غرق در فکر بود . کنارش نشستم ، با تعجب پرسیدم در چه فکری هستی ؟ مکثی کرد و گفت : ماشاالله وسط میدان مین افتاده بود ، کنار سنگر عراقی ها ، اما وقتی به سراغش رفتم آنجا نبود ! کمی عقب تر پیدایش کردم ، دور از دید دشمن ! در مکانی امن نشسته بود و منتظر من بود...! ✨خون زیادی از پای من رفته بود ، بی حس شده بودم ، عراقی ها مطمئن بودند که زنده نیستم ، حالت عجیبی داشتم ، زیر لب میگفتم : یا صاحب الزمان ادرکنی... هوا تاریک شده بود ، جوانی خوش سیما و نورانی بالای سرم آمد ، چشمانم را به سختی باز کردم ، مرا به آرامی بلند کرد ، دردی حس نمیکردم ، از میدان مین خارج شد در گوشه ای امن آهسته و آرام مرا روی زمین گذاشت گفت : کسی می آید و تو را نجات میدهد ، او دوست ماست ! لحظاتی بعد آمد با همان صلابت همیشگی ، مرا به دوش گرفت و حرکت کرد . آن جمال نورانی ، ابراهیم را دوست خود معرفی کرده بود خوشا به حالش .😔 📩 اینها را ماشاالله در دفتر خاطراتش از جبهه ی گیلانغرب نوشته بود.. 📚سلام بر ابراهیم – ص 117
در سالروز عروج پرستوی گمنام کمیل در کنار مزار یادبود شهید عزیز 🌷 نایب الزیاره همه شما دوستان عزیز هستیم 🍃
1⃣3⃣ سادگی سفره مان به ساده زیستی شما نمی رسد اما سعی کردیم ما هم شبیه شما هفت سینمان کوچک و ساده باشد... یادمان دهید همه جا آسان بگیریم و آسان بگذریم... ❤️🌱
ورزشکار بود چهره زیبا و بدن ورزیده داشت. اما همیشه موهایش را از ته می‌زد! لباس گشاد می‌پوشید! مبادا دچار هوای نفس شود و... شهید جاوید الاثر ❤️ 🌷هدیه به روح پاکش 🕊 @SALAMbarEbrahimm 🕊
هدایت شده از صوت313
enc_16813957161757669321849.mp3
6.17M
هادی ام باش ای ابراهیم...💔 🥀 صوت_ویژه👌 🎼 @sound_313🎼
در شُرف ازدواج بودم جوانی مُتدین و با ایمان رسماً به خواستگاریم آمد... همه چیز خوب بود ، اهل ایمان و آشنا به مبانی دینی ، ولایت مدار ، و در یک کلام همه چیز تمام✅ چند هفته به آشنایی و تحقيقات گذشت ، اما ته دلم راضی نبودم ...😔 انگار دلشوره داشتم ...😢 شخص مذکور در طی چند روز خیلی با من صمیمی و خودمانی شد و این قضیه مرا رنج می داد 😞 و هم باعث تعجبم شده بود!!!😳 با اینکه نامحرم بودیم برایم پست های عاشقانه می فرستاد وقتی اعتراض می کردم می گفت ما دیگر قرار است ازدواج کنیم اشکالی ندارد نگران نباش گناه ندارد... دلم آشوب بود خیلی آشوب .... یه جای کار می لنگید... از فقط یک اسم می دانستم و یک کتاب که مدتها پیش مثل همه کتابش را مطالعه کرده بودم... ناگهان چیزی در دلم گفت به شهید هادی توسل کن کمکت می کنه... با دلی آشوب و نگران رو به قبله نشستم ظهر یک پنجشنبه زمستانی از ته دل فاتحه ای خواندم اشکم جاری شد 😭 به ابراهیم گفتم: در کتابت خوانده ام تو هم خیلی مرد بودی و هم خیلی غیرتی در حقم برادری کن تا به باطن حقیقی این مرد به پی ببرم...😤 شب هنگام دوباره دلم گرفت از این سر در گُمی...😔 پیام های خواستگارم رو دوباره مرور کردم از اول تا آخر ، ناگهان پیامی مرا به خود جلب کرد یک پیام عاشقانه که فُروارد شده بود و آی دی فرستنده داشت ، پیامی که هفته پیش ارسال شده بود و من متوجه نکته ای در آن نشده بودم کسی انگار بهم می گفت با صاحب پیام صحبت کن چاره مشکلت را خواهی یافت. سر صحبت باز شد... صاحب آی دی کسی نبود ، جز دوست دختر خواستگار به من😒 همه چیز روشن شد ، واضح و آشکار به روشنی آینه... ابراهیم در حقم برادری کرد و جلوی یک عمر حسرت ، بدبختی و پشیمانی مرا گرفت... واز همان روز من برادر واقعی خودم را پیدا کردم....😭 ... نکته‌:از این دست آدما کم نیستن مواظب باشید گول ظاهر آدما رو نخورید. درکمین شما مذهبیان...