eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
@Salambarebrahimm پیشونی بندها رو با وسواس زیر و رو می کرد پرسیدم : دنبال چی می گردی ؟ گفت : سربند #یا_زهرا! گفتم : یکیش رو بردار ببند دیگه ، چه فرقی داره ؟ گفت : نه ! آخه من مادر ندارم …😔 @SALAMbarEbrahimm
4_390271854142557438.mp3
773.6K
🎤👆نواهای جبهه اے لشکر حسینے تا کربلا رسیدن یک یا حسین دیگر 😔 @SALAMbarEbrahimm
🌷مهدی به همراه برادر كوچكترش مجید كه مسئول اطلاعات و عملیات تیپ ۲ لشكر علی‌ بن ابیطالب (ع) بود، جهت شناسایی منطقه عملیاتی از كرمانشاه به سمت سردشت حركت می‌ كنند. موقعی كه عازم منطقه می‌ شوند، راننده‌ شان را پیاده كرده و می‌ گویند: خودمان می‌رویم. 🌷حتی در مقابل اصرار یكی از رزمندگان مبنی بر همراه شدن با آنها می‌ گوید: تو اگر شهید بشوی جواب عمویت را نمی ‌توانیم بدهیم، اما ما دو برادر اگر شهید شویم جواب پدرمان را می‌ توانیم بدهیم. 🌷غروب در راه به كمین ضدانقلاب می‌ خورند. موشك آر.پی.جی به سقف ماشین اصابت می‌ كند و مجید به شهادت می‌ رسد و مهدی پیاده شده تا در پناهگاهی قرار بگیرد كه از پشت مورد اصابت رگبار گلوله قرار می‌ گیرد. 🌷....فردا وقتی نیروهای خودی می‌ رسند دو نفر را مى ‌بینند كه به آنها تیر خلاص زده‌ اند. چندان قابل شناسایی نبودند. وقتی قبض پرداخت خمس در داشبورد ماشین پیدا می‌شود، مطمئن می‌ شوند كه خود شهید مهدی زین ‌الدین است.
هـوايت که به سرم می زند، ديگر در هيچ هوايی نميتوانم نفس بکشم عجب نفس‌گير است هوای بی تو خدایا برسان حجت حق را أللَّهمَ عَجِّل لولیِک ألْفـرج
🌷 🌷 ...! 🌷....می خوام وصیت کنم. دست هایم را گذاشتم روی گوش هایم. گفتم: «نمی خوام بشنوم.» آمد جلو پیشانیم را بوسید و گفت: «بیا امروز يه قولی به من بده.» صورتم را برگرداندم. گفتم: «ول کن مصطفی. به من از این حرف ها نزن. من قول بده نیستم. حال این کارها رو هم ندارم.» 🌷....قسمم داد. گریه کرد. گفت: «اگه شهید شدم، جنازه م رو جلوی در گلستان شهدای اصفهان دفن کنید. دلم مى خواد پدر و مادرها که می آن زیارت بچه ها شون، پاشون رو بذارن روی قبر من. شاید خدا از سر تقصیرات من هم بگذره.» 🌹خاطره اى از شهيد مصطفى ردانى پور
کانال کمیل
نگاهش به توست.. مبادا غافل شوی و گناه کنی! مبادا ادعای عاشقی کنی و دلش را به درد آوری! نگاهش به تو
خوشبختی یعنی : حس کنی شهید دارد تو را مینگرد و تو به احترامش از گناه فاصله میگیری
│سیـــــره شھید✍🏻│ _اینکه نمی شود بـــرادر من😠! هروقت دوست داشتی، می آیی و هر وقت هم دلـت نخواست ،نمی آیی؛ رفت و آمد روی نظم و انضـباط است ،دل بخواهی نیست😤❗️ یا میدهی که هر سه شنبه در مســـجد حاضر باشی یا اینکه دور خــادم بودن را خط بکش و وقت ما را هم نگیر😒. وقتی حـرف حاج آقا تمام شد. مهدی لبخـندی زد و گفت☺️: چشــم. تعهد می دهم هر سه شنبه سر وقت در حاضر باشم. پای را امضـا کرد📝 و از اتاق بیرون آمدیم. گفتـم: مهدی لااقل دلیل غیبت این چند هفتــه را به حاج آقا میگفتی که به سوریـــــه رفته بودی😔... سه شنبه شد و حاج آقا زیر تابوتی که پیکر سوخـــته مهدی در آن بود؛ بلند (س) می گفت.😭 ، شهید @SALAMbarEbrahimm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 ۷صفر شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام بر محبان و رهروان حضرت تسلیت باد ▪️مداحی حاج منصور ارضی به مناسبت شهادت امام حسن محتبی(ع) @salambarebrahimm
در این ڪوچہ هاے بن بست نفس، پرواز ممڪن نیستـــ باید چگونه زیستـــن بیاموزیـــم از آنان که گمنام رفتند
ﺁﺧﺮﺵ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎ،ﺍﯾﻮﺍﻧﺶ ﻃﻼﯾﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮔﻨﺒﺪﻭﮔﻠﺪﺳﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﺻﻔﺎﯾﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻡ ﺑﺎﭼﻬﺎﺭﮔﻨﺒﺪ ﻣﯿﺸﻮﺩﺑﯿﺖ ﺍﻟﺤﺴﻦ ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﯿﺎﯾﺪﻣﺠﺘﺒﺎﯾﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻓﻮﻻﺩﺍﯾﻨﺠﺎﭼﻪ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭﺍﻗﻌﺎﺍﯾﻨﺠﺎﻋﺠﺐ ﺩﺍﺭﺍﻟﺸﻔﺎﯾﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ
هدایت شده از ﷽
4_336194097012277661.mp3
4.75M
🎤آهنگران 💔در باغ شهادت... @SALAMbarEbrahimm
"جان" امانٺے اسٺ ڪہ باید بہ "جانان" رساند اگر خود ندهے، مے سٺانند فاصلہ هلاڪٺ و شهادٺ همین خیانٺ در امانٺ اسٺ... #شهید_سید_مرتضی_آوینی @SALAMbarEbrahimm
اين بار هم واسه بار آخر گناه ميكنم و از فردا ... امروزم واسه بار آخر گناه ميكنم و از فردا ... مواظب " بار آخرهايي " باشيم كه " بار آخرتمان " را سنگين ميكنند ... " خطرناك ترين " ترفند شيطون ميدوني چيه ؟! « تسويف ( عقب انداختن شروع ترك گناه ) » « نگو فردا ؛ بگو همين حالا » @Salambarebrahimm
یکی از همرزمانش برایم تعریف کرد؛ «بچّه‌ها محاصره شده بودند و راه به جایی نداشتند. ارتباط هم قطع شده بود. نیروهای پشتیبانی، نمی‌توانستند کمک برسانند. همه تشنه و گرسنه بودند. «کارور» هرچه تلاش کرد و خودش را به آب و آتش زد تا بتواند لااقل کمی آب برای رفع تشنگی نیروهایش تهیّه کند، موفّق نشد و کوشش او، بی‌ثمر ماند. هرکس در گوشه‌ای نشسته بود. در همین لحظه، بچّه‌ها «کارور» را دیدند که با قدم‌های استوار، به طرف «تپّه‌های بازی دراز» می‌رود. تیمّم کرد و روی یکی از تپّه‌ها ایستاد. «تکبیره الاحرام» را با صدای بلند گفت و شروع کرد به نماز خواندن. مدّتی طول کشید تا به رکوع رفت و چند دقیقه‌ای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد. نمازش که تمام شد، دست‌هایش را بالای سرش برد و چشم‌هایش را بست. نمی‌دانم با چه حالی، با چه اخلاصی، چگونه دعا کرد که در همان لحظه، صدای «الله اکبر» و فریاد شادی بچّه‌ها به گوش رسید. باران، نم نم شروع به باریدن کرد.» @SALAMbarEbrahimm
.... 🌷تو راه فکه بودیم. کلی در مورد فکه شنیده بودم و خیلی دوست داشتم اونجا رو ببینم. وقتی رسیدیم آنقدر هوا طوفانی بود و خاک پخش شده بود که جایی رو نمى شد؛ دید. بنابراین پیاده نشدیم و قرار شد؛ بریم یکی از مناطق جنگی نزدیک که اطراف فکه بود. به اسم کانال کمیل. اسمی که کمتر شنیده شده بود. به یاد شهیدان مظلوم قتلگاه فکه (موقعیت کمیل و حنظله).... 🌷و خاطراتی که سربازی که اونجا بود برای همه تعریف کرد با صداى بلند تو اون هوای آلوده ولی با عشــــق: "گردان کمیل تو این کانال محاصره مى شن و تمام نیروی دشمن رو سرشون خمپاره مى ريزن. بچه ها همه زخمی شدن. همه یه قمقمه آب داشتن که اونم بین راه تموم شده بود. ٥ روز اونجا می مونن و دیگه با اون تن زخمی نمى شه کمبود آب و غذا رو تحمل کرد.... 🌷بچه ها دیگه روحیه ندارن راهی نمونده! یکی از بچه های با روحیه که صدای خوبی هم داشت، بلند مى شه و از حضرت فاطمه مى خونه و بچه های دیگه سینه مى زنن. یهو یه راهی که تا قبل اون متوجه ش نشده بودنو مى بينن. باور نکردنی بود.... 🌷چند نفری سالم ترن و تصمیم مى گيرن که برگردن. چشم زخمی ها بهشونه. یکی میگه مارم ببرید. یکی میگه وقتی رسیدین حتماً برای کمک به ما بیاید ها!! زخمی ها رو خودشون خاک مى ريزن که وقتی عراقی ها اومدن تیر خلاصی نزنن. 🌷بچه ها از کانال دارن رد مى شن که همونی که با صداش به دل بچه ها صفا داده بود، دچار موج گرفتگی مى شه و بلند مى شه و سرشو از کانال مى آره بیرون و به جای اینکه به سمت نیروی های خودی بره برعکس مى ره سمت نیروی دشمن!! هی صداش مى كنن اونور نرو کجا مى رى؟! ولی فایده نداشت. حالا خودتون تصور کنید حضرت علی اکبری که تن زخمیش به سمت دشمن مى ره و عمود آهنین.... 🌷تو این مسیر بچه هایی که شهید مى شن. ازون تعداد معدود چند نفری سالم برمى گردن. همون چند نفری که با دل شکسته به رفیقاشون قول داده بودن برای نجاتشون برگردن و مى دونستن که نمى تونن؛ برگردن و زخمی هایی که تو اون کانال پر پر می شن بی دفاع...." 🌷این خاک برای کشور عراق بود و چند سال هست که دست ایران بود. برای تفحص شهدا و سالی که ما رفتیم آخرین سالی بود که دست ایران بود و چه حکمت زیبایی بود اون طوفان. سر مرز عراق بودیم و یه سيم خاردار و عراق و افقی که امتدادش به کربلا مى رسيد و اونور سیم خاردار؛ کتونی پاره، کلاه، خمپاره هایی که ازون موقع به یادگار مونده بودن. و يه عالمه از شهدایی که هنوز تفحص نشده بودن.... 🌷....به قول اون سرباز: "شهدا چشماشونو اینجا گذاشتن که شما قدم رو چشماشون بذارین. روحــــشون شــــاد..."
هدایت شده از ﷽
4_485237459412582575.mp3
1.26M
😔آنان که بارمز یازهرا پر کشیدن... @SALAMbarEbrahimm
... 🌸🍃| هرسنگ را که میگذاشتند، بخشی از دلم💔 را انگار زیرسنگ دفن میکردند باهرسنگ، خاطراتت یک به یک مرور میشد، سنگ تمام را میگویم، سنگ لحد...‼️ در بارانی ترین دوشنبه عمرم، حرم امامزاده علی اکبر، آمده بودیم برای بدرقه ات به بهشتی که برایت تدارک دیده بودند🕊 از آن لحظه که بر خاک خوابیدی، صدایی در جانم میگفت: مهیای رفتن است، برای بار آخر تماشایش کن ... هربار این صدا در دلم آمد، ملتمسانه درخواست کردم: بروید کنار، بگذارید محمد را ببینم. چنان آرام خوابیده بودی که انگار خاک سرد آبان ماه بهترین آرامگاه و شال عزای سیدالشهدا گرم ترین همسفرت خواهند بود، بی توجه به قیامت اطرافت و بی واهمه از آنچه پیش روست سنگ اول را که گذاشتند، بار اولی را به خاطر آوردم که دیدمت. سنگ دوم که رسید، تمام کودکی هایمان مرور شد نوبت سنگ سوم شد: شیطنت های نوجوانی ات. سنگ چهارم راکه گذاشتند، رویای جوانی ات هرچند کوتاه اما دلنواز گذشت. با سنگ پنجم، به یاد آوردم شعفی را که در صدایت بود وقتی گفتی: اسمم در لیست اعزام است، نمیدانی چقدر دوست دارم با اسرائیل بجنگم. سنگ هفتم، تلفن آخرت: به خدا دیگه خالص شدم، دعاکن شهید بشم، دیگه خسته ام ... به سنگ آخر که رسید، انگار همه را روی قلب💔 من نهادند، ناله از دل بلند شد که: جلویش را بگیرید، اگر برود دیگر برگشتی درکار نیست، نگذارید...😭 اما آب پاکی را روی دستم ریختند: دیگر کسی زورش به محمد نمیرسد... امان از سنگ آخر ... بافاصله ای امن که آسیب نبینی/ بنشین و فقط شاهد ویرانی من باش... رفتی که باز راه نیفتند بی پناه/ با دستهای بسته اسیران دیگری به قلم
کانال کمیل
🌹نماز اول وقت اگر که خسته دلی، با خودت نمیسازی شکسته بال و پری و به فکر پروازی وضو بگیر و دو رکع
شهید حسین خرازی : ما لشگر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین (ع) را در آغوش بگیریم كلامی‌ و دعایی جز این نباید داشته باشیم: «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد
کم حرف میزد، سه تا پسرش شهید شده بودن. پرسیدم مادرجان چند سالته؟ گفت هزار سال... خندیدم، گفت شوخی نمیکنم به اندازه ی هزار سال بهم سخت گذشت...😔
#سیره_شهدا 🌷 ابراهیم در همه حال به دیگران کمک میکرد روزی در حالیکه خیلی ناراحت بود گفت: میترسم کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت را از من گرفته باشد... #شهید_ابراهیم_هادی کجایندمردان بی ادعا...😔 @SALAMbarEbrahimm
🔹این روزها ، روزهای فراق است... فراق ... !!! با نوشتنش قلمم بغض میکند و میشوم .. 💔و دلتتنگ که شوی بی اختیار را هم از کف میدهی... 🔺فارغ از هر زمان و مکانی... فقط یک تلنگر کوچک کافیست که چشمانت بی وقفه ببارد... 🔻این کلمات بهانه ایست برای وصف حال دل خسته ... چندیست دلتنگم و بی قرار ... ... ▫️مدافع حرم بی بی زینب (س) شهید حاج عباس عبداللهی
4_168269993954247332.mp3
1.77M
📚کتاب صوتی سلام برابراهیم @SALAMbarEbrahimm
جریمه مشق امشب صد بار بنویس! آقایی که یادش نبودم ؛ در قنوت نمازش یادم کرد...!😔 حوصله شرح قضیه نيست😔 اللّهم عجِّل لِوليك الفرج